جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


بوی عیدی، بوی توپ


بوی عیدی، بوی توپ
در روزهای آخر اسفند در ذهنت بوی عیدی را می‌شنوی... بوی توپ، بوی کاغذ رنگی... و به یاد جای خالی فرهاد در بین هنرمندان محبوبت می‌افتی...
یک باغ است. یک باغچه. هوا ابری است. شمال نیست. شیک‌تر از شمال است. فرهاد دارد به گل‌های باغچه می‌رسد. نه آن فرهاد است که در نوستالژی‌هایمان به یاد می‌آوریم: چشمان درشت. سبیلی مشکی. موهایی بلند... نه آن فرهاد است که مویی به سپیدی برف دارد و بر آلبوم برف به نقطه‌ای خیره شده است. فرهاد تکیده است. لاغر شده است. خیلی. آواز نمی‌خواند. مولوی می‌خواند. حافظ می‌خواند و به باغچه می‌رسد.
این تصاویر آخرین تصاویری است که از فرهاد می‌بینیم. فرهاد بیمار است. آنجا فرانسه است. رفته است برای مداوا. همسرش دارد از او فیلم می‌گیرد. گاه حوصله حرف زدن ندارد. گاه زمزمه می‌کند. بیمار است. تکیده است. دلت می‌گیرد. نمی‌خواهی فرهاد را چنین ببینی. انگار به نوستالژی‌هایت بر می‌خورد.
صحنه‌ها عوض می‌شود. فرهاد است. با گروه «بلک کتس». موهای مشکی. کمی بلند. همان چشمان نافذ که وقتی هم بسته است نفوذ خود را دارد. میکروفون را چنان در دست می‌فشارد که گویی یار است. می‌خواند: yesterday…. تصاویر سیاه و سفید است. عین خاطره‌ها. فیلم نام «آمین فرهاد» را بر خود دارد. پوران گلفام (همسر فرهاد) آن را ساخته است.
جشنواره‌ی تصویر هنرمند است. به‌همت مجله‌ی تصویر و «سیف‌الله صمدیان». خانه‌ی هنرمندان ایران. اواسط مرداد است. سالن پر است. در راهروها هم آدم‌ها جلوی مونیتور جمع شده‌اند تا فرهاد برایشان از بوی عیدی بگوید، بوی توپ. فرهاد می‌گوید، می‌خواند. بغض‌ها فروخورده می‌شود. نوستالژی همه را در بر می‌گیرد. اشک‌ها سرازیر می‌شود و خیس می‌شی... گوله می‌شی، گنجشکک اشی‌مشی... جوان‌ترها که هر چه از فرهاد می‌دانند در تنهایی‌هایشان است. با او زیر لب زمزمه می‌کنند.
پوران گلفام می‌گوید که در مورد فیلمسازی ادعایی ندارد تنها مقداری مصالح داشته و آن را در اختیار چند تکنسین قرار داده و این فیلم تولید شده است. و فرهاد در فیلم در مورد نقش همسرش در زندگی خود می‌گوید: «در واقع ایشان است که می‌خوانند و شما این خواندن را در شکل من می‌بینید. من از لحاظ جسمی و روحی بدون ایشان قادر نیستم که ادامه دهم. من مثل قوری بند زده می‌مانم که ایشان مرا نگاه داشته‌اند.». همه در فیلم هستند. حتی الهی‌قمشه‌ای، او معتقد است: «که فرهاد انسانی یونیک بود و دیگران از او الگو می‌گرفتند.».
فرهاد خاص است. خیلی خاص این را سیف‌الله صمدیان می‌گوید. خاص بودن در جامعه‌ای که دروغ‌گفتن در آن یک فضیلت است و فرهاد صادقانه می‌گوید با ساز و موسیقی توسط همسایه‌ی ارمنی‌اش آشنا شده است. «علیرضا میرعلینقی» و «هوشگ گلمکانی» قرار است در مورد فیلم صحبت کنند اما یادشان می‌رود. نوستالژی آنها را به گذشته‌ها پرتاب کرده است. در عوض همه‌اش از فرهاد می‌گویند.
تا قبل از فرهاد، خواننده‌ها فوکل‌کروات می‌زدند. با کت‌وشلوار و موهای روغن زده و بسیار مرتب و صداهایی صاف و نرم و لطیف. اما دیگر بس بود. این جریان سنت‌شکن‌طلب صداهای غیرمتعارف را بیشتر می‌پسندید و فرهاد در این بستر آمد و جاودانه شد
فرهاد یکی از پدیده‌های اواخر دهه‌ی ۴۰ ایران است. همان دوران طلایی فرهنگ و هنر در ایران. زمانی‌که در حوزه‌ی موسیقی اصیل ایرانی استادانی چون بنان و وزیری بودند و در عین حال مردم بیشتر تمایل به موسیقی‌های عام‌تر و خواننده‌هایی مانند الهه، دلکش، پوران و پروین و ... داشتند. موسیقی پاپ هم بود. ویگن، عارف، منوچهر سخایی و ... در این میان فرهاد با گروه بلک کتس (Black Cats) می‌آید، اگرچه کار این گروه بیشتر تقلید از پاپ و راک غربی بود و اسم‌ گروه هم غربی بود، اما خیلی‌ها آن را پسندیدند. البته رادیو ترانه‌های این گروه را پخش نمی‌کرد، محل اجرای برنامه‌ی گروه بلک کتس هم در کافه‌‌ها بود و آثارشان بیشتر به صورت صفحه‌های ۴۵ دور پخش می‌شد. برای همین مخاطبشان شد هنرمندان و روشنفکران و دانشجویان آن دهه.
آن‌زمان فرهاد آغازگر حس‌های تازه است. حس‌های تازه‌ای که در دهه ۴۰ از برآیند تحول جامعه‌ی شهری و تحت تاثیر دهه‌ی ۶۰ اروپا به‌وجود آمده است. احساساتی که پیش از آن در موسیقی ما نبود. فرهاد با وجود این که تعلیم موسیقی ندیده اما آن عنصر صراحت و صمیمیت بی‌اندازه در کارهایش باعث شد موسیقی‌اش در ناخودآگاه مردمی که این نوع موسیقی‌اش را دوست داشتند،‌ بنشیند.
سال ۱۳۴۹ است، «رضا موتوری» را بیشتر جوانان و دانشجویان دیدند و پسندیدند. فرهاد کارنامه هنری‌اش را با خواندن در فیلم رضا موتوری شروع کرد. با صدای بی‌صدا. مثل یک روز بلند...
ظهور و درخشش فرهاد در آن سال‌ها حاصل پدیده‌های جهانی بود. دهه‌ی شصت دهه‌ای که تاثیر بسیار مهمی در فرهنگ جهانی داشت و بالتبع تاثیراتی بر ایران گذاشت. موسیقی پاپ غربی به‌طور خاص موسیقی پاپی که از آمریکا وارد ایران می‌شد، موسیقی سبکی بود که شاخص آن «الویس پریسلی» است و یا خواننده‌هایی شبیه آن.
ولی فقط آن نبود، جنبش‌های فرهنگی که توام با اعتراضات جوانان و دانشجویان در آن سال‌ها به‌وجود آمد، و اوج آن مه ۱۹۶۸ در فرانسه بود، تاثیرات بسیاری بر همه جای دنیا داشت. این روند چه مثبت تلقی شود، یا چه منفی، ترکش‌هایش به ایران هم رسید. آن موقع دوران اعتراض به جنگ ویتنام بود، دوران گسترش «هیپیزم» (Hippiesm) به عنوان یک جنبش اعتراضی. نوع پوشش و آرایش فرهاد و همکارانش در آن سال‌ها خیلی شبیه تیپ جوان‌های هیپی بود.
و این یک سنت‌شکنی محسوب می‌شد. شکستن معیارهای کهنه. تا قبل از فرهاد، خواننده‌ها فوکل‌کروات می‌زدند. با کت‌وشلوار و موهای روغن زده و بسیار مرتب. صداهای صاف و نرم و لطیف به‌عنوان صدای خوب شناخته می‌شد. اما دیگر بس بود. این جریان سنت‌شکن‌طلب صداهای غیرمتعارف را بیشتر می‌پسندید و فرهاد در این بستر آمد و جاودانه شد.
یک باغ است. یک باغچه. هوا ابری است. نزدیک عید است. به باغچه باید رسید. سبزه باید سبز کرد. هوس می‌کنی که لابه‌لای سی‌دی‌هایت بگردی: بوی عیدی بوی توپ بوی کاغذ رنگی و ... تا با این ترانه آخرین روزهای زمستان را سر کنی بهار منتظر است..
لیلی فرهادپور
منبع : فرهنگ و آهنگ


همچنین مشاهده کنید