شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

از کربلا تا جلجتا


از کربلا تا جلجتا
در این همراهی ما از بودن خود به شک می افتیم و هوس شبیه آنها شدن بر دلمان می نشیند. شکل گیری حسرتی و سر زدن آرزویی و آنگاه اقدامی. این را جامعه شناسان هم می گویند. آنها برآنند که برای «مطالعه حرکت های اجتماعی در جوامع سنتی باید دلایل و کاربردها را از خلال یک واسط فهمید: انسان. انسانی که اگرچه تحت فشار امر اجتماعی است، اما این فشارها را از خلال ذهنیت خودش، که ذهنیتی است مذهبی دریافت می کند. ذهنیتی فعال که در فهم امر اجتماعی دخالت کرده و آن را بر انگاره ذهن خود در می آورد. امر مذهبی فقط یک تمثیل (متافور) نیست بلکه دیالکتیزاسیون امر اجتماعی است.»۱ به عبارتی، این ذهنیت فعال- و نه منفعل- از خلال تمثیلات و اسطوره های مذهبی، به خود، به امروز خود و نسبتش با دیگران- از همسایه تا قدرت- نگاه می کند و عمل می کند. از این رو قرار است در این سفر با آنها- اسطوره ها- وقتی که برگشت شبیه آنها برگردد، شبیه آنها رفتار کند، در همین جا و هم اکنون. رفت و برگشت. در این همدستی، اما اتفاق دیگری هم می افتد : او آنها را شبیه خود می کند. در این قرن ها و در همین چهار دهه اخیر ما با واقعه عاشورا و اسطوره حسین(ع) چه کرده ایم و چه می کنیم:
- هر وقت غمباد گرفته ایم، دلمان از روزگار پر بوده، دلمان بر مظلومیت خودمان سوخته، دوست داریم زار بزنیم، حسین شجاع، جسور، مرد میدان را تبدیل می کنیم به اسوه مظلومیت. (دینداری عوام)هر وقت دلمان برای جسارت، رو در روی قدرت قرار گرفتن، تجربه لختی قهرمانی و ایستادگی تنگ می شود، او می شود سمبل جهاد و شهادت. تن به تن و رو در روی مرگ. (تز شریعتی)وقتی قدرت حاکم را نشان رفته ایم و تدارک تصاحب و کسب آن را دیده ایم، حسین می شود همان کسی که به جنگ حاکمیت رفت تا آن را سرنگون کند و از همین رو- و نه به قصد کشته شدن- سلاح بر گرفت و خیانت این و آن و... محاسبات سیاسی او و یارانش را بر هم ریخت. (تز نجف آبادی)وقتی بیزار می شویم از جنگ و دعوا و خشونت، او را یک بی اعتنا به مرگ، مرد اخلاق و...
و اما امروز:ما با حسین بن علی چه کنیم؟ با عاشورا- حماسه یا تراژدی- چه کنیم؟ اگر قرار است فقط بر مظلومیت او نگرییم، اگر پس از دهه ها باز اندیشی این اسطوره و تاکید بر ضرورت شناخت و نه گریه، قرار باشد رسالت او را بفهمیم و از او الگو بگیریم و درس بیاموزیم؟ عاشورا، جنگ قدرت بود؟ ما به این نوع جنگ ها مشکوکیم. قهرمانی بود؟ می گویند عصر قهرمان بازی به سر آمده. حق و باطل را هم تا بشود باید با دیپلماسی به سرانجام رساند. پس ما با آن قهرمان مسلح جان بر کف بی مماشات چه کنیم؟ آن سازش ناپذیر تنها که یک تنه به مصاف مرگ رفت؟ باز دوباره بگرییم بر عظمت او و بر حقارت خودمان؟ اگر قرار باشد او فقط دیگر قهرمان نباشد، فقط دیگر سیاستمدار و اهل میدان سرنوشت نباشد، مجاهد مسلح در جنگ با سپاه کفر نباشد، چه می تواند باشد که ما را در امروز مان کمک برساند؟ یک راه می ماند: «حسین رفت که گناهان همه مومنان را بخرد به تنهایی. جان خود را فدیه داد.»۲ شفیع مومنان شد. این تفسیر به چه کار ما می آید؟ به خیلی کارها. وقتی که حسین مسلح، قهرمان، مرد میدان قدرت، به ما شبیه نباشد، او را جامه مسیح می پوشانیم. او شهید شد، به مسلخ رفت تا ما بی عذاب به زندگی برگردیم. ما اسوه ها را شبیه آرزوهای خودمان می کنیم. انسان مدرن سرزده و در نتیجه باید ایمان ورزی دیگری را تجربه کند و از شر این عذاب وجدان باستانی خلاص شود و من مومن معذب را با خودم آشتی دهد. تا به این ترتیب لازم نباشد انسان مدعی خود بنیادی و اراده و آگاهی، یکسره با احساس حقارت و... پیش بیاید. مدام فکر نکند که قهرمان، تنها ماند و کشته شد، تو کجا بودی؟ وقتی از بیعت با شر سر باز زد کجا قایم شدی؟ وقتی فرزندانش را مثله کردند در بستر کدام آرامش خوابیده بودی؟ حسین کشته شد، جانش را فدیه داد تا دیگر از این سوالات از من نکنی. در دنیای مسیحیت، قرائت «سنت آنسلمی» از گناه و اینکه مسیح، در جلجتا، با به صلیب کشیده شدن همه گناهان ما آدم های مظلوم و جهول را خرید و من بعد انسان باید خود در تدارک فلاح باشد، سر منشاء خیر شد. فهمید که لازم نیست محکوم به حسرت و گناهکاری باشد. با سنت اگوستن که انسان را، فطرتاً گناهکار و محکوم به آن می دانست خداحافظی کرد و مومنی جدید، سرخوش و امیدوار پا به زندگی گذاشت. شاید بازگشت به این قرائت قدیمی- فهم شفاعتی از شهادت- (جلجتا دانستن کربلا) ما را هم برای خلاص شدن از این احساس گناه کمک کند تا از این به بعد جور دیگری در تدارک رستگاری خود باشیم.اشکال کار در این است که اسطوره های مذهبی ما تاریخیت هم دارد. در نتیجه تاریخ می تواند جلوی این تفسیر و اینگونه تفاسیر بایستد. مثلاً بپرسد اگر به قصد کشته شدن رفته بود چرا با کودکان و خانواده اش رفت. پرسید اگر به قصد کسب قدرت نبود، چرا با کوفیان قرار گذاشته بود و از نیامدن آنها یکه خورد؟ اگر... در هر حال پاسخ ما را تاریخ نخواهد داد. علمای تاریخ می گویند که علم تاریخ، علم شناسایی مسائل است و نه دادن پاسخ (مارک بلوخ). تاریخ علم بازسازی گذشته است متکی بر امروز. فهم امروز است با تکیه بر دیروز (لوسین فور). اصلاً از علمای علم تاریخ هم سند نیاوریم. کی تاریخ توانسته است در برابر اسطوره بایستد. «اسطوره ها نمی میرند. تنها کاری که از دست ما برمی آید این است که آنها را بد یا خوب بفهمیم.» دیروز، بر شریعتی درود می فرستادیم که حسین را از سمبل مظلومیت که ترحم ما را بر می انگیخت تبدیل کرد به مظهر مقاومت، ایستادگی در برابر قدرت. کسی که وقتی نتوانست بمیراند، تهیه شد و امروز یقه او را می گیریم که چرا از نهضت حسینی و علی بن حسین، تفسیری خشونت آمیز ارائه داد. شاید پس فردا هم کسانی در آرزوی تکان و حرکت و تغییر، یقه ما را بگیرند که چرا از حسین مسیح ساختی و از کربلا، جلجتا. همه این قرائت ها یک قصد دارند: تضمین بقای آنها در زندگی. زندگی ای که جریان دارد، هر بار به شکلی و به گونه ای، و با آرزوها و نومیدی هایی. خوبی اسطوره ها در همین است: تخیل ما را زنده نگه می دارند. زنده نگه می دارند که در این دیالکتیک امر اجتماعی و ذهنیت فعال آحاد یک جامعه، دینامیک حرکت را تضمین کنند. همین است که نه ما دست از سر آنها بر می داریم و نه آنها دست از سر ما.
پی نوشت ها:
۱. Roger Bastide. Rیforme et rیvolution,Edition anthropos Paris.
۲- فرهنگ عاشورا در عصر سکولار مندرج در کتاب عاشورا در گذار به عصر سکولار. مجید محمدی. انتشارات کویر.
سوسن شریعتی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید