شنبه, ۳ خرداد, ۱۴۰۴ / 24 May, 2025
مجله ویستا
وقایعنگاری یک عصیان نافرجام

راوی رمان «پری فراموشی» ناخودآگاه و در کشوقوس اختلاف فرهنگی بین خود (نسل جدید) و مادر (نسل قدیم) سرانجام به مسیری کشیده میشود که خودِ او را شبیه مادرش میکند، با این تفاوت که پا را کمی فراتر مینهد و به جای مذهب درگیر خرافات میشود.
از نکات مهم رمان «پری فراموشی» بیزمانی و بیمکانی مطلقی است که رمان را مثل سیاهچالهای فرا گرفته است. رویاهای زیبای راوی عموماً در شب شکل میگیرد و هرگز نمیفهمیم و نمیبینیم در جایی از رمان، که نور خورشید روی صورت راوی بتابد و اصلاً او آدم سحرخیزی است یا نه، کتابفروشی مانی در کجای شهر است، مطب ارسطو، روانپزشک، چه دورنمایی از شهر دارد و آیا روی دیوارهای کوچة خوشبختی خبری از کهنگی و دیوارنویسها هست؟ این سؤالها و بسیاری سؤالات دیگر از این دست، فضای رمان را به لامکان و زمانش را به آخرالزمانی تبدیل میکند که در آن مرگ مادر میتواند آرزو شود و دختر میتواند با خیال معشوقة در گذشتة پدرش روزگار بگذراند بیآنکه از او کینهای در دل داشته باشد.
در رمان «پری فراموشی» ما با راوی پرحرفی سر و کار داریم که خیلی راحت دربارة دیگران قضاوت میکند، البته پرحرفی برای کسی که مدام به روانکاو مراجعه میکند، خصلت غیرعادیای نیست. خواننده در طول رمان میبیند و میفهمد که راوی نه صادقانه دربارة مادرش قضاوت میکند، نه صادقانه دربارة پدرش نظر میدهد و نه حتی دربارة دیگران، مانی، مهتاب و ارسطو. تا اینجای کار حق راوی اول شخص رمان است، اما تلاش او تا آخر رمان برای همراه کردن خواننده با این نظرش، دیگر زیادهروی است. اینکه راوی، داستانش را هرطور که میخواهد تعریف و تحریف کند، به خودش مربوط است، اما اینکه سعی کند به خواننده چیزی را القا کند، دیگر به خودش مربوط نیست. راوی رمان میخواهد ذهن خواننده را از آنچه در خلال روایت کشف کرده، پاک کند.
راوی رمان «پری فراموشی» شاید برای توجیه پرحرفیها و حاشیه رفتنهایش، در یکیدوجای داستان حرفهایی میزند که بد نیست دو موردشان را باهم بخوانیم، فارغ از اینکه برای قلم، نوشتن و داستان، هدفی یا چیزی از این دست متصور باشیم یا نه:
«...نوشتن فقط حرافی است. لازم نیست چیزی درست یا غلط باشد». (صفحة ۱۳۰)
بهترین ایدة کارگردان، گذاشتن کلمة شروع در ابتدای فیلم و کلمة پایان در انتهای آن بوده، یعنی: «همین است که هست. میخواهید بخواهید، نمیخواهید بروید هرچه دلتان میخواهد دربارة فیلم برای زنتان لیچار ببافید». (صفحة ۱۷۰)
ابتدا میشود به نکتهای کوتاه و گذرا اشاره کرد و بعد رفت سرِ اصل مطلب: «پری فراموشی» رمانی زنانه است که البته هوشمندانه سعی کرده و توانسته، که از افتادن به ورطة فمینیسم افراطی مدِ روز و باب طبع عدهای، بهدور باشد. اما در همین رمان زنانه هم، نمیگوید «بروید برای همسرتان لیچار ببافید»، یعنی گویندة جمله، بینندة فیلم را مرد تصور کرده، مانند بسیاری از لطیفههای رایج در میان عوام که با عبارت «یه روز...» شروع میشود و گویندة لطیفه، هموطن ایرانیمان را به طور پیشفرض مرد تصور میکند. شاید نکتة سادهای به نظر برسد، اما این همان مردسالاری کهنهای است که در ذهن بیشتر ما نهفته است و گاهی اینطوری از جایی که اصلاً فکرش را هم نمیکنیم بیرون میزند؛ ذهنیتی که دیگر تبدیل به یکی از کهنالگوهای جمعی بسیاری از ما ایرانیان شده و بیشتر از این صحبت کردن دربارهاش کار جامعهشناسان و روانشناسان است نه ما.
اما اصل مطلب این است که چنین توجیهاتی درونمتنی باعث پنهان ماندن ضعفهای ساختاری رمان نمیشود. راوی رمان «پری فراموشی» بیشتر از آنکه درگیر عمل داستانی شود و در متن حوادث داستانی، شخصیتش، ذهنیاتش، گذشتهاش و نگاهش به دنیای پیرامونش را نشان بدهد، سعی میکند با گفتن و تعریف کردن این کار را بکند. گر چه تکنیک تکهچسبانیش در روایتهای منقطع از خاطراتی که با پدرش دارد، خوب از آب درآمده و روایت را پیش میبرد، اما در بقیة موارد ضرباهنگ روایتش را کند و حتی کسلکننده میکند، تا جایی که خواننده ممکن است احساس کند در دایرهای بسته قرار گرفته که مدام اطلاعاتی تکراری به او میدهند و خبری از پیش رفتن داستان نیست. این نکته وقتی بیشتر خودش را نشان میدهد که توجهی هم به نثر داشته باشیم. رمان «پری فراموشی» نثر محاورهای شستهرفتهای دارد و عموماً برای خواننده برقراری ارتباط با رمانها و داستانهایی که زبانی نزدیک به زبان معیار دارند، بسیار راحت است. اما ضرباهنگ رمان «پری فراموشی» گاه آنقدر کند میشود که حتی نثر روانش هم کمکی به خواننده نمیکند. این قسم رمانها و داستانهای بیش از حد ذهنیگرا، وقتی موفق خواهند بود که ذهن راویشان از دریچة جدیدی به دنیای پیرامون نگاه کند و در واقع خواننده را با گونهای شگفتزدگی (نه البته از نوع بازاریاش) روبهرو کند، کاری که نویسندگانی چون پروست به خوبی از پسِ آن برآمدهاند.
وقتی کتاب کم چاپ میشود، احتمال وقوع دو اتفاق کاملاً متفاوت وجود دارد: بعضی کتابهایی که در زمان رونق بازار کتاب شاید اصلاً به چشم نیایند، ممکن است بیدلیل گُل کنند و بعضی کتابهایی که در بازاری پررونق جزو کتابهای اگر نه ماندگار که دستِکم قابل قبول میتوانند باشند، ممکن است نتوانند توقع خواننده و منتقد را برآورده کنند. حالت اول به تبلیغات و کمی هم موجسواری برمیگردد و حالت دوم به خاطر این است که خواننده و منتقد مجبورند با همین اندک کتابهای به سلامت عبورکرده از مسیر پرپیچوخم چاپ و نشر کتاب در این مملکت، خودشان را سیراب کنند و همین میشود که توقعشان برآورده نمیشود و این اتفاقی است که برای رمان «پری فراموشی» میافتد. شاید اگر این رمان یکی از مثلاً دویست رمان چاپشدة امسال بود، میتوانست جزو «خوبها» باشد. اما وقتی یکی از بیست سی رمان کل سال میشود و یکی از فقط ده دوازده رمانی که نویسندههای کم و بیش جدی و خوشپیشینة امروز ایران توانستهاند در طول این سال روانة بازار کنند، خواننده توقع خیلی بیشتر از این حرفها را دارد.
کاوه فولادینسب
محمود قلیپور
محمود قلیپور
منبع : روزنامه فرهنگ آشتی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست