جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


مدیریت خلاق


مدیریت خلاق
متاسفانه كسانی كه اهداف خود را به صورت واضح و دقیق بیان می كنند بسیار نادرند لذا این قبیل افراد ناچارند از تجربیات خود برای هماهنگ كردن كارهای روزانه استفاده كنند. عدم برخورداری از طرح ریزی ذاتی درخصوص عواملی كه در آینده پیش رو خواهدبود انسان را با یك فعالیت بی حاصل همراه با ناامیدی و استرس زیاد مواجه ساخت.
«لائوتسی» (LAOTSE) می گوید: كسی كه آگاهی كامل از اهداف خود داشته باشد احساس قدرت می كند، این قدرت به فرد آرامش می دهد، این آرامش صلح درونی را به همراه خواهد داشت.
فقط صلح درونــی است كه می تواند عكس العملهای توأم با شكوفایی عمیق را درپی داشته باشد، همچنان كه عكس العملهای دقیق نقطه آغاز هر موفقیتی است.
نتیجه آنكه، امروزه با مفاهیم متضادی مواجه هستیم كه در یك سو دنیای مدرن با همه پیچیدگیهای مربوط به آن و مدیرانی توانا قرار دارد، درحالی كه در طرف دیگر، مدیرانی هستند بدون تمركز و شكوفایی و یا به تعبیر بهتر سردرگم.
وسایل ارتباطی موجود با سرعت و تفاوتهای مربوطه از قبیل، نامه ها، تلفن، فكس، تلفن همراه، ملاقاتها، جلسات و نشستها، به جای اینكه مدیریت ارزشمند و خلاقی را ایجاد كند، بالعكس عـــــدم تمركز و سردرگمی را به وجود آورده و غالباً مدیر را به یك شخص نگران و مضطرب تبدیل می كند و ازنظر روانشناسی در مقابل مسائلی شكننده كرده است كه پیش بینی نشده اند.
این گونه مدیران از مسئله مهم «بیان آشكار و دقیق اهداف سازمانی و دسترسی به آنها» غفلت می ورزند. واضح بودن اهداف باعث صرفه جویی دروقت و متمركز كردن فعالیتها درمورد مسائل مهم است.
● خلاقیت
اهداف به مفهوم آرزوها و علایق بلندپروازی هستند كه برای وضعیت آینده درنظر گرفته می شود. انسان قادر است با تفكرات خود برای آینده برنامه ریزی كند. یعنی نه تنها می تواند مسائل و موقعیتها را به همانگونه كه هستند ببیند، بلكه می تواند آنگونه كه باید باشند را نیز تصور كند درحالی كه حیوانات همه چیز را به همانگونه كه هست فقط می توانند ببینند، البته انسان چیزهایی كه به منصه ظهور نیامده اند را نیز می تواند ببیند.
آنچه كه یك مدیر كارا را از یك مدیر ناكارا متمایز می سازد، توانایی او در تشخیص و شناخت دقیق وضعیت موجود شركت و دیدن آن در وضعیت ایده آلی است كه با هوشمندی و خلاقیت باید به آن رسید. در میان وضعیت كنونی و آینده كه متصور است فضاهای خالی وجود دارند كه می بایست پر شوند. بنابراین، خلاقیت به صورت زیر تعریف می گردد: همراه ساختن دو یا چند موضوع جدا از هم، مانند قلاب ماهیگیری و ماهی كه با آنكه متضاد هستند اما وقتی كسی این دو را كنار هم قرار می دهد به نتایج فایده بخش می رسد.
هدف فورد بزرگ این بود كه بتواند ضمن كاهش هزینه ها با سرعت زیادتری خودروهای خود را تولید كند. فورد روزی ضمن بازدید از كشتارگاه متوجه شد، كه حیوانات را به صورت زنجیره ای بیهوش می كنند، كه مفهوم قرینه این عمل در رابطه با محیط تولید خود در ذهنش ایجــاد می شود، كه بدین ترتیب زنجیره مونتاژ به وجود آمد و او توانست آمریكا را ماشینی كند. بنابراین، خلاقیت و نوآوری لازمه مهم یك شركت بوده و بقای شركت كاملاً به آن وابسته است. زمانی كه یك شركت راكد است به معنی آن است كه مدیران آن شركت نتوانسته اند پاسخهای مناسبی برای مشكلات آن موسسه پیدا كنند. مدیر خبره یك مدیر خلاق است. دراینجا باید پرسید كه آیا خلاقیت یك توانایی مادرزادی است؟
اینكه بیشتر افراد با تواناییهای برتر به دنیا می آیند هیچ شكی در آن نیست. اما امروزه همه اندیشمندان براین باورند كه خلاقیت در همه انسانها وجود دارد، مهم نحوه بهره برداری و شكوفا نمودن آنها است. برای بهره برداری و شكوفاساختن خلاقیت، قبل از هر چیز ایجاد شرایط ذهنی مطلوب و ازبین بردن رفتارهایی كه به خلاقیت ذهـــــن آسیب می رسانند، ضروری به نظر می رسد.
مغز انسان مانند بیشتر قسمتهای بدن از دو قسمت ناحیه چپ و راست تشكیل شده است. ناحیه راست مغز خلاق و آفریننده چیزهای جدید است. غالب مردم خلاق نیستند چرا كه همه تحریكات، ایده ها و هدفهای قسمت راست به طور سیستماتیك و به شدت توسط قضاوتهای ســرد و بی روح ناحیه چپ نفی می شود. بنابراین، برای خلاق بودن و حل مســائل باید به ناحیه راست مغز اجازه داد تا ایده های جدیدی بدهد و به ناحیه چپ درصورتی اجازه دخالت و قضاوت داد كه ناحیه راست تمام منابع و تواناییهایش را به كار گرفته باشد.
مـــــــاكس پلانك (MAX PLANCK) می نویسد: هـــركس قادر نباشد گهگاهی فرضیه ای حتی به ظاهر غیرقابل قبول را ارائه دهد هرگز نمی تواند به شناخت ایده های جدید دست یابد. نه تنها در ارائه فرضیات، حتی در طرح فرمولهای نهایی پیرامون نتایج علمی به دست آمده هم، توانایی تفكر در یك چرخه آزاد، یك امر ضروری و اثبات شده است.
یك نوع تفكری كه مبنای استدلالات ناحیه چپ است، كشنده ایده های جدید است چرا كه به طور سیستماتیك راه حلهای به ظاهر غیرقابل قبول را نابود كرده و با آنچه كه از طرف ناحیه راست ارائه می گردد در تعارض است. وحشت، محدودیت دیگر خلاقیت به حساب می آید. غالباً این ترس و وحشت مانع ازآن است كه درمیان مردم رشته كلام را به دست گرفته و اهداف عالی خود را بیان كنیم.
برای خلاق بودن، جرأت یك امر ضروری است، چــــون هر ایده جدید و پیشنهادی كه می دهیم ما را به جلو انداخته و ریسك پذیری ما را در رابطه با عدم موفقیت و حتی تمسخر افزایش می دهد. در سال ۱۸۰۲ (W.MURDOC) مورداك گاز كربن را كشف كرد و وقتی پیشنهاد كرد كه از این گاز برای روشن كردن شهر استفاده كنند، در پشت سر، او را تمسخر كرده و گفتند: پیشنهاد روشن كردن خیابانها به وسیله دود دیوانگی است.
تاریخ پیشرفتها مملو از نمونه هایی در رابطه با پافشاریهای علمی و موانع متضاد برخاسته از كند ذهنی اكثر مردم است كه در بیشتر طبقات مختلف اجتماعی وجود دارد. امروزه، در یك دنیای چنین پیچیده و متفاوت، رفتارهای بسته، عدم انجام كاری وممانعت از توسعه تفكرات، در رقابتهای آینده خطر جدی دربرخواهد داشت.
به عنوان اولین هدف می بایست یاد بگیریم كه بر خود و استعدادهای نامحدود خلاقیت خودمان تكیه كنیم: این امر می تواند ماجرایی توأم با عشق و علاقه باشد.
منبع: UMBRA, AUT, ۲۰۰۳
مترجمان:دكتر مینا جمشیدی و یزدان پوریوسفی
منبع : ماهنامه تدبیر


همچنین مشاهده کنید