سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا


جامعه شناسی در مواجه با دین


جامعه شناسی در مواجه با دین
● کتاب هانری دروش:
جامعه شناسی در مواجه با دین ، عنوان کتابی با موضوع جدید و قابل تامل ، تالیف و ترجمه سارا شریعتی از سوی انتشارات کوچک وارد بازار کتاب شد.
در این کتاب از هانری دروش ، جامعه شناس دینی ، جامعه شناس ادیان ، جامعه شناس امور دینی ، جامعه شناس تخیل ، جامعه شناس امیدواری ... به عنوان یکی از چهره های نامتعارف تاریخ یاد شده است.
● اما چرا جامعه شناسی در مواجه با دین؟
دروش به پیروی از متفکران جامعه شناسی کنت ، دورکیم ، مارکس معتقد به نقش دین و نه تنها خصلت جمعی آن بلکه به خصلت فردی آن که در رهیافتهایش جامعه شناسی تخیل و امیدواری ... نمایان می شود و در جست و گریزهای شخصی و اجتماعی به اعتقادات دینی با نگاهی نقادانه به عقاید دینی که از کلیسا منشعب می شدند ، و تاثیر اشکال دینداری در جماعت و گروه های مختلف در ایجاد پدیده ی دینی به تعبیر و برداشتی متفاوت از دین ، دینداری و امر دینی می رسد. و همچنان که در فراز و فرودهای اعتقادات دینی و تئوریکی اش که از گروه های مختلف دینی ، در محیطش متاثر بود ، در رجعت به اعتقاد مارکسیستی اش ، پیوندی میان نظر و عمل در حوزه ی دین ایجاد می کند. تمام اینها بی تاثیر از تربیت دوران کودکی ، شرایط ، بستر و زمینه های اجتماعی زمانه ی خود و آرمانها و رویاهایی که در وجوهی در برابر این شرایط نوعی از آرمان گرایی و اتوپیاگرایی را در او شعله ور می سازد ، نبوده است. با رویکردی جامعه شناختی در کنار رویکردی روان شناختی به شخصیت دروش و تاکید او بر جامعه شناسی دین ، امیدواری ، تخیل ، آیا عنوان جامعه شناسی هانری دروش در مواجه با دین مناسب تر نیست؟
تجربه ی وجودی در زندگی هانری دروش ، تجربه ی فقر ، عشق و همبستگی بود. فقر او را به سوی عدالتخواهی کشید ، عشق در او آفریننده ی امید بود ، امید در قعر ناامیدی ، و همبستگی او را تا آخر عمر مدیون مردم و متعهد به فعالیتهای اجتماعی کرد. این شرایط از همان آغاز زندگی سرنوشت وی را با دین پیوند زد ، دینی که سراسر زندگی ناپیوسته ی وی همراهی اش کرد ، هر بار به نوعی از آن گسست و گریخت و در " فرار خود به جلو " هر بار با چهره ای دیگر از آن مواجه شد.
او با پیروی از آگوست کنت سه مرحله را در " زندگی های خود در دین " از یکدیگر تفکیک کرد.
۱) مرحله ی دینداری معصومانه ی موروثی.
۲) مرحله ی دین الاهیاتی – فلسفی.
۳) مرحله ی پوزیتیو .
اما این چهره ی نامتعارف مرحله ی چهارمی را نیز در سیر زندگی خود تجربه کرد. مرحله ی پس از عصر پوزیتیو ، ماوراء علم و عقلانیت ، مرحله ی جدیدی که او از آن تحت عنوان " دین خاموش " و بعدها " ماوراء – دین " یاد می کند. مرحله ی تقریب کار و زندگی. و توضیح می داد که آنها که بالا می روند و اوج می گیرند بهم نزدیک می شوند ، با هم تلاقی می کنند.
این مراحل سر فصل های مطلبی قرار گرفتند که به ارائه ی طرحی از زندگی هانری دروش اختصاص دارد. این طرح اما طرحی ناتمام است. بدلیل چندوجهی بودن شخصیت دروش و گستردگی حوزه های علایقش که پرداختن به تمامیت آن در این مجموعه ناممکن می سازد. از این رو از میان چهره های گوناگون دروش تنها چهره ی جامعه شناسی دین را برگزیده شده است. و از میان بیش از صد اثر تنها سه متن کوتاه و قدیمی او که به جامعه شناسی دین اختصاص دارد برای ترجمه و معرفی اندیشه اش در این کتاب انتخاب شده است. به تعبیر مولف این انتخاب خودسرانه اما دلیل دیگری نیز دارد. آن نثر ادبی ، چند پهلو و پیچیده ی هانری دروش است که برگردان آن را گاه ناممکن می سازد. این کتاب شامل دو بخش می باشد که بخش اول تالیف نویسنده و شامل دو مقاله است. مقاله ی نخست تحت عنوان هانری دروش ، جامعه شناسی در مواجه دین که به شخصیت و زندگی هانری دروش اختصاص دارد. مقاله ی دوم تحت عنوان هانری دروش ، جامعه شناس تخیل نگاهی به آثار و سیری در اندیشه های اوست.
بخش دوم این کتاب شامل سه مقاله از هانری دروش در خصوص جامعه شناسی دین است. انتخاب این سه مطلب که از قدیمی ترین و تخصصی ترین مطالب دروش در جامعه شناسی دین است ، به رغم سختی و پیچیدگی مطالب ، با این دغدغه صورت گرفته است در کار شکل گیری این گرایش جوان در کشور ما سهمی داشته باشد از این رو طبیعتا مخاطبان این بخش محققانی هستند که در این رشته دست اندرکارند.
سخنرانی دورکیم " احساس دینی در عصر حاضر " از آن رو که سومین مقاله ی دروش تحت عنوان بازگشت به دورکیم به شرح و تفسیر آن اختصاص دارد ، به عنوان ضمیمه در پایان کتاب درج شده است.
● چکیده ای از کتاب
هانری دروش در سال ۱۹۱۴ در یک خانواده ی رعیتی در روستایی به نام روان به دنیا آمد. زندگی سخت در روستا ، پدر و مادرش را ناگزیر کرده بود که در طول هفته برای کارگری به شهر روند و فقط آخر هفته ها به روستای خود برگردند. پدرش در شهر کارگر دباغ شده بود و در این رفت و آمدهای هفتگی فرزند خود را نیز همراه می آورد تا با مشارکت در فعالیتهای کلیسای شهر مشغولیتی بیابد. در آن زمان کلیساها در زندگی روستائیان مهاجری که برای کار به شهر می رفتند نقش تعیین کننده ای داشتند. علاوه بر راهنمایی در امور آموزش و تعلیم و تربیت فرزندان حضورشان در همبستگی های لازم جهت کاریابی و استقرار خانواده های روستایی در شهر نیز اهمیت داشت. به این ترتیب زندگی اجتماعی دروش با کلیسا آغاز شد. کودکی دروش در رفت و آمد میان شهر و ده ، دنیای کارخانه ها ، و صحرای روستائیان گذشت. این اولین مرحله از زندگی های وی در دین بود.
به علت تنگدستی خانواده امکان تحصیل برایش مشکل بود و تنها کمکهای اجتماعی مردم و کلیسا ادامه ی تحصیل را برایش ممکن ساخت. تمام کودکی دروش با احساس دین به مردم و کلیسا بود. ورود به زندگی کلیسایی در واقع نوعی ادای دین بود. به کلیسا رفت و لباس کشیشی به تن کرد. اما با دیدن ناهماهنگی بین سبک زندگی روحانیت کلیسا و کشیشان محروم روستایش از کلیسا خارج شد. خود در خاطراتش سه عامل را باعث جدایی اش از کلیسا می داند: تشریفات غذایی کلیسا ، موعظه های پرطمطراق روحانیون که با مشکلات و مسائل روزانه ی مردم بی ربط بود ، و گریز از خطابه های شبه علمی کلیسا در اثبات خدا.
او همواره امیدوار بود که بجای اثبات خدا به ملاقات او برود اما خدا را ملاقات نکرد به گفته ی خود به چیز دیگری برخورد که به خدا بسیار شبیه بود. چیزی شبیه یک ملکوت که شهریاران آن مردان جوانی بودند.
با پیوست به فرقه ی دومنیکن ها مرحله ی دیگری در زندگی دروش آغاز شد. در صومعه ی دومنیکن ها به عبادت ، نیایش و مطالعه و نوشتن پرداخت در حالی که در تجربه ی زندگی کلیسایی با ممنوعیت خواندن و نوشتن مواجه بود. عشق موضوع و عنوان اولین نوشته هایش می شود آنقدر به تعین کنندگی عشق در زندگی معتقد بود که می گوید آن که عشق را تا بدان حد دوست می دارد که از آن جهانی می سازد ، آن که جهانی را چنان دوست می دارد که در آن عشق می ورزد. موضوع رساله ی دکترایش تحت عنوان عشق در رساله های پولس قدیس بود. در سال ۱۹۴۳ وارد گروه اقتصاد و اومانیسم شد. هدف این گروه تسخیر پیشرفت تکنیک و رویارو کردن نظرات اجتماعی کلیسا با علوم انسانی به قصد پی ریزی پایه های یک اقتصاد انسانی بود.
در این گروه با مارکیسیسم آشنا شد. همزمان به مطالعه ی متون کمونیستی ، جامعه شناسی و تاریخ فلسفه پرداخت. با مسائل جهان سوم و جنبشهای صنفی و سندیکایی آشنا شد ، این تجربه به وی نشان داد که تا چه حد امر دینی می تواند نقش پویایی در امر اجتماعی ایفا کند. آشنایی او با پدر شنو او را وارد مرحله ی الهیات زندگی اش کرد. از نظر پدر شنو مسیحیت یک ایمان عملی بود نه یک اعتقاد نظری ، او طراح الهیات کار بود. از نظر او با کار انسان مالک ماده می شود ، تغییرش می دهد ، تکمیلش می کند تا از آن ابزاری برای تمدن و فرهنگ و در نهایت نجات سازد. کتاب معانی مارکسیسم در سال ۱۹۴۹ در اوج جنگ سرد منتشر کرد. که هدف خود را بازسازی پویایی اتوپیا قرار داد که از نظر وی موتور حرکت و تحول تاریخ بود. با انتشار این کتاب از جانب کلیسای واتیکان به طور غیرعلنی محکوم شد.
از این دوره به بعد به طور مستقل به عنوان جامعه شناس تخیل ، جامعه شناس امیدواری ، جامعه شناس دین ، به مطالعه ی فرقه ها ، گروه ها ، اقلیت های مذهبی می پردازد. از سال ۱۹۵۶ تا سال ۱۹۸۰ وارد مرحله ی سوم زندگی اش در دین یعنی علمی – پوزیتیو ، جامعه شناس دین می شود.در این دوران به عنوان جامعه شناس دین مسیر تحقیقاتش را در علوم انسانی ادیان به سه بخش تقسیم می کند:
۱) تعیین تکلیف با مارکسیسم به عنوان یک متد تفسیر تاریخ و ادیان بدل شده بود.
۲) تحقیق در خصوص ادیان موعودگرا و اتوپیا.
۳) مطالعه ی تاریخی ادیان.
از نظر دروش تنها شاخص دینداری ، عمل به شعائر دینی و کلیسا ، تنها مکان حضور دینداران نیست. از نظر وی ، جامعه شناسی دین باید به اشکال جدید دین و دینداری در شرایط مدرن توجه کند و دیگر نمی تواند برای مطالعه ی دین تنها به سراغ دین اکثریت و نهاد رسمی دین رفت و اعمال و شعائر دینی را تنها شاخص دینداری گرفت. او توجه به جامعه شناسی دین را به جریانات حاشیه ای و فرق مذهبی جلب کرد. چون معتقد بود تنها با شناخت و تحلیل این جریانات غیررسمی و تایید نشده و به حاشیه رانده شده است که می توان با قوتی و کاستی های اجتماعی یک مذهب آشنا شد. مطالعه ی متن و نهادهای اجتماعی را موضوع کار خود قرار نداد ، جاذبه به حومه و حواشی او را به سوی خود کشاند. او معتقد بود جامعه شناس دین نمی تواند اهمیت جریانات حاشیه ای و فرق مذهبی که وی در سلسله مقاماتی از آن به عنوان ادیان قاچاقی نام برده بود اغماض کند. از نظر او وظیفه ی جامعه شناس دین مطالعه ی کارکردهای اجتماعی ِ انواع دینداری هاست. از نظر او پدیده های انسانی به طور عام پدیده های مذهبی ، به طور خاص در حواشی است که پیش می روند. و تخیل و آرمان است که قدرت خلاقه و پویایی این جریانات را می سازند.
او برخلاف دورکیم که به صور بنیادی حیات دینی توجه می کرد ، و ماکس وبر که به مطالعه ی ادیان بزرگ تاریخی ، یهودیت ، مسیحیت و اسلام می پرداخت ، به مطالعه ی نهضت ها ، جریانات و جماعتهای کوچک مذهبی که در اقلیت اند و هنوز به مرحله ی استقرار نرسیده اند به شکل رسمی نهادینه نیافته اند پرداخت.
" مارکسیسم و ادیان " ، " سوسیالیسم ها و ادیان " ، " سوسیالیسم ها و جامعه شناسی دین " نمونه هایی دیگر از آثار دروش هستند. که این آثار حوزه ی جامعه شناسی دین را به طور قابل ملاحظه ای گسترش داده اند و چشم انداز گفتگو را میان امید و اتوپیا در بیان دینی و غیردینی آن برقرار نموده اند. از نظر دروش این تنوع مراجع نهادها و سنتهایی که در تاریخ این رشته موجود است ، مانع از آن می شود که بتوان از یک جامعه شناسی دین سخن گفت. او به "پیکره بندی چند مرکزی" ، جامعه شناسی دین تاکید داشت و به اشکال نوین و متنوعی که دین در شرایط جدید به عنوان موضوع مورد مطالعه ی این رشته می تواند به خود بگیرد اشاره می کرد. از این روست که کتاب جامعه شناسی دینی وی پس از تصحیح عنوان در نهایت به عنوان جامعه شناسی های امور دینی انتشار یافت. نویسنده در مقدمه کتاب متذکر شد که این رشته در آغاز به عنوان یک گرایش در بطن جامعه شناسی شکل گرفت و در روند تکوین و رشد خود در جوامع مدرن به جامعه شناسی های امور دینی تقسیم و تکثیر شد و در شرایط امروز که از طرفی با مراجع گوناگون در مطالعه ی دین روبروئیم و از سویی با حضور ادیان مختلف و اشکال نوین امر دینی دیگر نمی توان از یک جامعه شناسی و از یک دین سخن گفت. جامعه شناسی های امور دینی دروش در میان دیگر متون اصلی جامعه شناسی دین شاخص شد. تاکیدش در این اثر به لزوم گفتگوی مداوم میان دو رویکرد دینی و غیردینی در تحلیل پدیده های مذهبی موجود تاکید داشت. اهمیت مشی دروش در این بود که به دیگر اشکال دین چه در میان اقلیت های دینی و چه آنچه به جریانات مذهبی غیررسمی تعلق داشت توجه می کرد. در حالی که در آن زمان جامعه شناسی دینی به طور مشخص نوعی جامعه شناسی مذهبی ، مسیحی ، کاتولیک (ادیان وحیانی) را تداعی می کرد که توسط نهاد روحانیت در خدمت گرفته شده بود و اغلب معطوف به زندگی کلیسا بود. در نتیجه گروه جامعه شناسی ادیان در نظر داشت با تاکید بر استقلال رویکردی غیردینی به پدیده های دینی به عنوان شرط آزادی تحقیق جدا از اعتقادات و تعلقات فردی محقق جامعه شناسی ادیان را به عنوان یک رشته ی علمی و دانشگاهی معرفی کند. در نظر گرفتن تکثر جامعه شناسی (جامعه شناسی ها) و تکثر رویکردها به امور دینی یکی از مهمترین دستاوردهای مشارکت هانری دروش در گروه جامعه شناسی ادیان بود. روش مطالعات خود را بر همه ی جلوه های اجتماعی امید متمرکز کرد. جریانات اتوپیایی ، موعود گرا ، هزاره گرا باعث شد که از او تصویر جامعه شناسی امید را در جامعه شناسی ثبت کند. در مرحله ی چهارم زندگی اش در دین مرحله ی تقریب کار و زندگی که جنبه ی عملی داشت ، این تقریب در زمینه ی دنیوی و عملی بروز می یافت و همین افراد را با هر نوع اعتقادی در جهت توسعه ی انسانی به همکاری می خواند.
جامعه شناسی تخیل در برابر جامعه شناسی آغازین که از همه ی عناصر اسطوره ای و تخیلی پاک شده بود ، به امر اجتماعی ، تخیل جامعه شناسانه و کاکرد سازنده ی نمادها ، تخیلات مشترک جمعی در حیات اجتماعی ، می پردازد. در جامعه شناسی رویا بر کارکرد سازنده ی رویاها ، آگاهی و تخیلات جمعی و توجه به دادن به پدیده های مذهبی به عنوان یکی از مهمترین ترکیبات این مجموعه تاکید شده است. که نه تنها متاثر از تعینات اجتماعی بلکه سازنده ی این تعینات اجتماعی نیز می باشد. توجه دورکیم به "نمادهای فردی و جمعی" ، "روانکاوی اندیشه ی علمی " رساله های گاستون باشلارد در خصوص تخیل و اسطوره ، راز و رویا اثر میرچا الیاد و جایگاه رویا و خواب در تحقیقات روژه که یوا و روژه باستید همگی سهم بسزایی در شکل گیری رویکرد جدید داشته اند. هانری دروش یکی دیگر از نظریه پردازان این گرایش جدید بود که تخیل ، امید و اتوپیا را محور کار خود قرار داده بود.
در زندگی دروش ، هر انقطاعی با یک فصل ، آغاز فصل دیگری بود و پایان هر پروژه مقدمه ی پروژه ی جدیدی. انقطاع و آغاز توامان. چرا که این متخصص اتوپیاها را به این نتیجه رسیده بود که اتوپیا محکوم به شکست است. در همان حال ناگزیر به بازسازی خود در شکل جدید است. شکست می خورد چرا که آرمان تحقق یافته دیگر آرمان نیست ، واقعیت است. پیروزی اش در شکست اوست اما از این واقعیت دروش دست نزدن برای از دست ندادن را نتیجه نمی گیرد بلکه بدست نگرفتن و تملک نکردن را توصیه می کند. چرا که تملک آرمان پایان اوست. این تملک با این حال صورت می گیرد ، آرمان تحقق می یابد و تحقق خویش به پایان می رسد ، اما هر نقطه ی پایانی ، آغاز فصل دیگری است و رویای دیگری نطفه می بندد. تخیل واقعیتی است که هنوز تحقق نیافته است. دورکیم معتقد بود با تجمع و تعامل و یکی شدن جان های فردی افراد یک اجتماع به نوعی فردیت جمعی دست می یابند که از خلال آن می توان به مکانیزم فکرت پردازی جمعی پی برد. در بسط این دیدگاه دروش حافظه ، آگاهی و تخیل را سه رکن فکرت پردازی جمعی در گذشته ، حال و آینده می نامد. از نظر دروش آرمان ها و اتوپیا نمود بازفکرت پردازی جمعی در آینده می دهد و در نظر او جامعه در بنای خویش کامیاب نخواهد شد مگر آن که به آفرینش آرمان بپردازد.
او پدیده های دینی را در سه سطح تقسیم بندی می کند: سطح اول عقاید. سطح تاملات و جستجوی های ذهنی و تئوریک محض که ناپایدار است. سطح سوم ، سطح جاودان اعمال است یا به اصطلاح دورکیم کیش و آئین ، در اینجا به منطق عمل می پیوندیم. کیش به عنوان وجه جاودانه ما را به عمل وا می دارد و به ما کمک می کند که زندگی کنیم. سطح میانه را دروش سطح ایده ها و نیروها می نامد. سطح اول ، سطح ایده بدون نیرو است ، سطح آخر ، سطح نیروهای بدون ایده است ، و سطح میانه ، سطح ایده ها و نیروهاست ، سطح آرمان پردازی جمعی است. در ترکیب این لایه عناصری از علم نیز وام گرفته می شوند. به گفته ی دورکیم علم کند پیش می رود و هیچ گاه به سرانجام نمی رسد اما زندگی نمی توان منتظر بماند در نتیجه از ایمان تغذیه می کند ، ایمانی که قبل از هر چیز دورخیزی برای عمل است. در حالی که علم هر چقدر هم که هولش بدهیم باز هم از عمل فاصله دارد. دروش اضافه می کند جامعه شناس می داند که علم مسری نیست اما همچنین می داند برای این که مسری شود باید مبتلا شود در اینجاست که شناخت و عمل به هم می آمیزند. از این رو عقلانی ترین و عرفی ترین ادیان نیز نمی توانند و نخواهند توانست از شکلی از خیال پردازی صرفنظر کنند. در این تحلیل به گفته ی دروش دورکیم از دینی سخن می گوید که ایمان است و امید ، دینی که ارزش خود را نه از میزان اعتبار عقلانی سیستم توضیحی اش بلکه از قدرت بسیج کننده ، قدرت تحرک و خیال آفرینی اش می گیرد. دینی که دروش آن را "امر دینی منتقد در برابر پدیده های دینی ارگانیک" می خواند و اتوپیاها تداوم این پدیده های دینی منتقد در عصر جدید هستند. از نظر وی مطالعه ی اتوپیاهای مدرن ، امکان تحلیل اشکال گوناگون جذب مذهب را در بطن مدرنیته فراهم می آورد و نشان می دهد که مدرنیته در نتیجه ی پیشرفت خود در عین حال که سلطه ی سیستم و نهادهای مذهبی را از بین می برد اما آرمانهای مذهبی را تملک و عرفی می کند. روند تاریخی مدرنیته دین را مزمحل می کند در حالی که اتوپیای مدرنیته به وجود آورنده ی احساس دینی و نیاز به معنایی است که قوام یافته ترین تجلی شان در سیستم های دینی است. فاصله ی عمیقی که میان واقعیت روزمره و چشم انداز آرمانی آن وجود دارد ، فضایی را ایجاد می کند که در آن امر دینی با مشخص تجزیه مداوم و ترکیب مجدد خود ، امکان بروز و بیان می یابد ، امید در عین حال به عنوان یک پروژه عمل می کند و در اینجاست که اتوپیا به مثابه جلوه ای از امید بارز می شود. در نگاه دروش امید و اتوپیا همزاد اند. در اتوپیا ، امید جامعه ی دیگری است. در امید اتوپیای دنیای دیگر. اتوپیا فرار از واقعیت موجود به سوی دنیای تخیلی نیست ، بلکه کنکاش در امکانات عینی واقعیت است. زیرا یک پروژه برای تحقق واقعیتی دیگر است. یک دیگربودگی ، تخیل چیز دیگر است.
سالها مطالعه و تحقیق میدانی در مورد جریانات آرمان گرا به وی نشان داد که به رغم کاربرد اصطلاحاتی چون دین ، خدا ، امرقدسی ، وحی کلیسا ، ایمان ... که در فرهنگ عموم اغلب یکی گرفته می شوند ، در اتوپیاهای مذهبی این مفاهیم گاه با یکدیگر در تضاد قرار می گیرند. در فرهنگ عموم و زبان روزمره مذهبی بودن با خداپرستی ، الهیات ، ایمان ، تعلق به یک دین آئین و شعائر مشخص یکی گرفته می ود و از این همه مجموعه ی واحدی می سازند و که از پی هم می آیند و تفکیک آن معلوم نیست. در حالی که مطالعه ی میدانی گروه بندی های مذهبی به دروش نشان داده بود که دینداری هایی هست که در آن خدا حضور ندارد یا خداپرستانی هستند که خود را به هیچ دینی وابسته نمی دانند ، یا اعتقاد به امور قدسی وجود دارد ولی به وجود یک دین و حتی بی وجود خدا یا مفاهیمی چون دین و یا خدا وجود دارد ولی از این مفاهیم تقدس زدایی شده است. و یا این که به وحی اعتقاد دارند ولی بدون وجود سازمان رسمی کلیسا به عنوان دستگاه مفسر کلام خدا یا دینداری هایی که الهیات ندارند و ایمان هایی قوی و جوشانی که خود را به هیچ دینی متعلق نمی دانند. اما از نظر دروش تمایز میان افراد را نمی بایست در اعتقاد یا عدم اعتقاد به چیزی جست. بلکه در عمل به این اعتقادات یا صرفا تعلق خاطر بدان هاست که تفاوت ها بارز می شود. او آرمان زیست ها را که به تخیل بسنده نمی کنند و می کوشند رویاهای خود را محقق سازند بر آرمان گراها که بزرگترین اتوپیای مکتوب را به وجود آورده اند بدون دغدغه تحقق آن به مانند اتوپیای توماس مور ، مدینه ی فاضله ی فارابی ، ترجیح می دهد که جریانات موعود گرا و هزاره گرا در همین آرمان زیست ها تجلی می یابد.
از نظر دروش برای یک جامعه شناس دین جز از خلال ادیان مشخص یا کل ادیان وجود ندارد که جامعه شناسی این ادیان بسته به موقعیت هر کدام توسعه ی ناموزون یافته است. گذشته از مطالعه ی ادیان اصلی و شناخته شده ی جهانی سه حوزه را از یکدیگر متمایز می کند:
۱) ادیان پنهان.
۲) ادیان مرده.
۳) ادیان انشعابی.
در این تفاوت گذاری ها شاهد یک تفاوت گذاری در رویکردها نیز هستیم:
جامعه شناسی کارکردی
جامعه شناسی سنخ شناسی
جامعه شناسی تکوینی
اثر: سارا شریعتی
معرفی کتاب: زهرا خستو
منبع : انجمن جامعه شناسی ایران


همچنین مشاهده کنید