یکشنبه, ۱۸ آذر, ۱۴۰۳ / 8 December, 2024
مجله ویستا

آیا شفاعت، به گناهکاران جرئت نمی ‌بخشد ؟


آیا شفاعت، به  گناهکاران  جرئت  نمی ‌بخشد ؟
وعده شفاعت در صورتی موجب جرئت بر گناه می‏گردد كه بدون هیچ گونه ابهام و تردیدی نوید داده شود؛ در صورتی كه قرآن، شفاعت را به صورت مشروط، همراه با یك رشته ابهام‌هایی القا كرده است...
●شفاعت، با واسطه‌گری‌های دنیوی چه تفاوتی دارد؟
شفاعت اولیای الهی در روز بازپسین، با وساطت‌های دنیوی یا تبعیض در قانون متفاوت است.
در شفاعت‏های اخروی كار در دست خداست و از امر او سرچشمه می‏گیرد. اوست كه شفاعتگر را برمی‏انگیزد و بر اثر كمال و جایگاهی كه دارد، به او حق شفاعت می‏بخشد و رحمت و بخشش خود را از مجرای او شامل حال بندگان می‏سازد؛ ولی در شفاعت‏های دنیوی، كار كاملاً دیگرگونه است؛ زیرا مجرم، شفاعتگری را برای شفاعت خود برمی‏انگیزد و اگر تحریك او نبود، این شفاعتگر، هرگز به فكر شفاعت نمی‏افتاد. قرآن مجید، به مسلمانان دستور می‏دهد كه در همین دنیا، به حضور پیامبر برسند و از او بخواهند برای آنان دعا كند و از خداوند آمرزششان را بخواهد.[۱][۱]
در شفاعت‌های اخروی، نجات‌بخش و شفاعتگر، تحت تأثیر مقام ربوبی قرار می‏گیرند؛ ولی در شفاعتهای دنیوی، صاحب قدرت، از سخنان شفاعتگر متأثّر می‏گردد، و حتی خود شفاعتگر نیز، تحت تأثیر سخنان و پافشاری و اصرار مجرم قرار می‏گیرد. شفاعت‌های دنیوی، تنها تبعیض در قانون و یا دور زدن آن است و نفوذ شفاعتگر، بر اراده قانونگذار و یا مجریان قانون چیره گشته و سرانجام صاحب قدرت، تنها قدرت خود را در ضعیفان و ناتوانان به كار می‌گیرد؛ در حالی كه در شفاعت‏های اخروی، هیچ كس قدرت خود را بر خداوند تحمیل نمی‏كند؛ بلكه شفاعت، رحمت گسترده و بخشش بیكران خدای مهربان است كه از او سرچشمه گرفته و می‏خواهد به وسیله آن، كسانی را كه شایسته پاكی‌اند، پاك سازد. از آن سو نیز، كسانی كه شایستگی بخشش و رحمت گسترده الهی را ندارند، باید به همان حال باقی بمانند.رحمت خداوند، بسان موجودیِ صندوق یك بازرگان و یا بانك نیست كه پایان یابد؛ بلكه باید در طرف قابلیت و شایستگی باشد تا رحمت خدا به او برسد. اگر در قرآن آمده است كه: خداوند كافران را نمی‏آمرزد،[۲][۲] از آن رو است كه دل مشركان بسان ظرف در بسته‌ای است كه اگر در ژرفای اقیانوس‌ها نیز فرو رود، هیچ گاه آب به درون آن راه نمی‌یابد، و یا بسان شوره‌زاری است كه هر چه باران بر آن ببارد، جز خس و خار چیزی در آن نمی‏روید. شفاعت اولیای خدا، از آنِ كسانی است كه رضایت پروردگار را به دست آورده باشند؛[۳][۳] چرا كه خداوند می‏داند چه كسی شایستگی فیض معنوی و رحمت گسترده او را دارد و چه كسی ندارد و به قول سعدی:
گر خواجه شفاعت نكند روز قیامت باید كه ز مشاطه نرنجیم كه زشتیم‏.
نه تنها مشركان از رحمت گسترده خدا و شفاعت اولیای او محروم‌اند، بلكه گروهی كه بر اثر ناپاكی‏های بسیار، شایستگی بخشش و رحمت خدا را از دست داده‏اند، لطف الهی شفاعتِ شافعان را دریافت نخواهند كرد.[۴][۴]
آیا فرق نهادن بین مجرمان و جرم‏ها تبعیض ناروا و ناسازگار با عدالت پروردگار نیست؟
درست است كه همه مجرمان و جرم‏ها، از نظر به هم زدن مرز بندگی، یكسان و یكنواخت‏اند و نافرمانی خداوند به شمار می‌آیند، اما خود جرم دارای مراتب گونا‌گونی است كه به دلیل همین گونا‌گونی مراتب، كیفرهای گوناگون را در پی دارد. مجرمان نیز از نظر روحیه، دنائت و پستی و شرارت و هرزگی، درجات گوناگونی دارند. با توجه به این تفاوت درجات، تبعیض میان مجرمان و جرم‏ها، تبعیض ناروا و غیر منطقی نخواهد بود. برای توضیح مطلب، به نمونه زیر توجه كنید: تمام نورهای جهان، از این نظر كه پیرامون خود را روشن می‏كنند، یكسان‌اند، اما از لحاظ شدت و ضعف روشنایی با هم متفاوت‏اند. لامپ كوچك، تنها پیرامون خویش را نور می‏بخشد، اما نورافكن ممكن است شعاع صد متری را نورباران كند. این دو، نه تنها از نظر درجه نور و اثر، با هم اختلاف دارند، بلكه از نظر دستگاه مولد برق نیز با هم مختلف‌اند. دستگاهی كه بتواند شعاع صد متری را روشن سازد، حتماً باید قوی‏تر از دستگاهی باشد كه ده متری را روشن می‏كند. روحیه جوانی كه تنها به زن نامحرم می‏نگرد و بس، و هرگز حاضر نیست گام از آن فراتر نهد، قطعاً با روحیهٔ جوانی كه به شنیع‏ترین اعمال منافی عفت دست می‏زند، و چیزی را در انجام مقاصد كثیف و پلید خود مانع نمی‏بیند، تفاوت بسیاری خواهد داشت. این دو، افزون بر اختلاف در روحیه و عوامل گناه، از نظر خود جرم نیز متفاوت‌اند؛ جرم یكی نگاه و تجاوز سطحی به ناموس مردم است، در حالی كه جرم دیگری تجاوز عنفی به ناموس مردم است. هرگز مفسده تجاوز به ناموس مردم، با مفسده نگاه به دختر مردم یكسان نیست.
بنابراین اگر برخی از مجرم‏ها و بعضی از جرم‏ها مشمول شفاعت شوند و بعضی دیگر از آن بی‌بهره گردند، تبعیض ناروا و كار غیر منطقی نخواهد بود. اگر كسانی كه از شفاعت بهره می‏گیرند، هیچ گونه شایستگی و برتری بر دیگران نداشته باشند و در این شرایط به آنها یاری شود، و بر دیگران مقدم گردند، به یقین، این كار گونه‌ای تبعیض ناروا خواهد بود؛ ولی اگر برخی از گناهكاران به دلیل پیوندهای معنوی كه با خدا داشتند و به سبب ارتباط ایمانی كه با اولیای خدا برقرار ساخته بودند، یاری شفیعان روز رستاخیز را از آن خود سازند، در این صورت، شفاعت، عین عدل و دادگری، و نوید به آن در این جهان، وسیله تربیت و بازگشت گنهكاران از نیمه راه خواهد بود. آنان كه بر پیوند خود با خدا پایبند مانده و با اولیای خدا نیز ارتباط معنوی دارند، مشمول شفاعت اولیای او قرار می‏گیرند؛ ولی كسانی كه این دو شرط‌ را ندارند، بر اثر دوری از مقام ربوبی و نداشتن چنین ارتباطی با اولیای حق، شایسته آن نیستند و این كار، تفاوت ناروا و تبعیض نادرست نخواهد بود.
روشنگر این بیان، تفاوت‌هایی است كه قرآن میان مشرك و غیر مشرك قائل شده است. آنجا كه می‏فرماید:إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَكَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِكَ[۵][۵]
مسلّماً خدا، این را كه به او شرك ورزیده شود، نمی‌بخشاید و غیر آن را برای هر كه بخواهد می‌بخشاید.
در این آیه، خداوند میان مشرك و غیرمشرك فرق می‌گذارد و این مربوط به پس از توبه نیست؛ زیرا خداوند توبه‌پذیر، توبه هر دو گروه را می‌پذیرد. جای این پرسش است كه چرا رحمت گسترده حق، شامل حال مشركان نمی‏گردد؟ پاسخ آن است كه مشركان به اندازه‏ای از خدا دورند كه از تمام پیوندهای خود با خدا بریده و از پوشش رحمت او بیرون رفته‌اند؛ در حالی كه غیر مشركان، بخشی از پیوندهای خود را با خدا حفظ كرده‌اند. قرآن مجید، پرهیز از گناهان بزرگ را كفاره گناهان كوچك می‏داند و می‏فرماید:إِن تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنكُمْ سَیِّئَاتِكُم[۶][۶]
اگر از گناهان بزرگی كه از آنها نهی شده‌اید دوری گزینید، بدی‌های شما را از شما می‌زداییم.
با توجه به بیان یاد شده، حقیقت مطلب روشن می‏گردد؛ زیرا كسی كه از گناهان كبیره پرهیز كند، بر بخش بزرگی از پیوندهای خویش با خدا پایبند بوده و تنها لحظاتی از خدا غافل گردیده است و هرگز چنین كسی را نمی‏توان با گنهكاری كه غرق در فساد و آلودگی است، مقایسه كرد و هر دو را یكسان دانست.
آیا بخشیدن برخی از مجرمان و یا نادیده گرفتن برخی از جرم‏ها، نوعی تبدیل و تغییر در سنن الهی به شمار نمی‏آید، در حالی كه سنن الهی ثابت و یكنواخت‏اند؟
شبهه‌پردازان می‌گویند: سنت و روش خدا آن است كه كارهای خود را یكنواخت و بدون استثنا اجرا كند و در جهان اسباب نیز سنت خداوند همین است. او شیطان را خطاب كرده، می‏فرماید:
هَذا صِرَاطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ. إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَكَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِینَ[۷][۷]
این راهی است راست ]كه[ به سوی من ]منتهی می‌شود[. در حقیقت تو را بر بندگان من تسلطی نیست، مگر كسانی از گمراهان كه تو را پیروی كنند.
از نخستین جملهٔ آیه دریافته می‏شود كه سنت خداوند پیوسته یكنواخت و یكسان است. و نیز می‏فرماید:فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلاً وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلاً[۸][۸]هرگز برای سنت خدا تبدیلی نمی‌یابی و هرگز برای سنت خدا، دگرگونی نخواهی یافت.
به اعتقاد اینان، با توجه به این دو آیه، بخشیدن برخی از مجرمان و یا نادیده گرفتن برخی از جرم‏ها، گونه‌ای تبدیل و تغییر در سنن الهی است كه باید یكنواخت باشد. پاسخ این شبهه آن است كه بخشش و رحمت گسترده حق، كه در شرایط ویژه‌ای شامل حال گنهكاران می‏گردد، خود یكی از سنن الهی، و روش‏های تغییرناپذیر خداوندگار جهان است. خداوند همان گونه كه از عذاب و كیفر بیممان داده است، در شرایطی وعده بخشش و آمرزش به بندگان گنهكار خود نیز داده است و هرگز نباید یكی را سنت خدا و دیگری را گامی بر خلاف سنت و روش‏های او تفسیر كرد؛ بلكه هر دو در شرایط ویژه، از سنن تغییرناپذیر و روش‏های دیرینه او به شمار می‌آیند. این شبهه مبتنی بر این تصور است كه عذاب و كیفر، سنت اصلی است، اما بخشش و آمرزش با شفاعت، نوعی استثنا در قانون است. در حالی كه هیچ كدام نسبت به دیگری جنبه استثنایی ندارد؛ بلكه هر یك از سنت‏های قطعی است كه در مورد خود اجرا می‏گردد. خدایی كه زندگی‌بخش و زنده كننده است، مرگ‌آفرین و میراننده نیز هست. اگر رئوف و رحیم است، قاهر و منتقم نیز هست؛ البته هر یك در جای خود و شرایط مخصوصی؛ نه اینكه یكی سنت اصلی خدا و دیگری استثنای در قانون خدا باشد. همان گونه كه چشم‌پوشی از گناه در پرتو توبه، یكی از سنت‏های استوار و خلل‏ناپذیر الهی است، بخشش گناهان در سایه شفاعت اولیای خویش نیز، یكی دیگر از مظاهر لطف و رأفت خاص اوست كه هیچ گاه تغییر و خلل نمی‏پذیرد.
به اعتقاد حكیمان و عارفان مسلمان، هر كاری از كارهای خدا، و هر جلوه‏ای از تجلیات او، مربوط به یكی از صفات اوست. او به نام «شافی» بیماران را شفا می‏بخشد، و به نام «قاهر» ستمگران را به خاك مذلت می‏افكند و به نام «منتقم» بزهكاران را كیفر می‏دهد، و هر نامی برای خود جلوهٔ خاصی دارد.
در پایان گفتنی است استدلال با آیه وَ هَذا صِرَاطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ[۹][۹] بر یكنواختی و یكسانی روش و سنت‏های خداوند، نارواست؛ زیرا مفاد آیه آن است كه راه من مستقیم و درست، و راه شیطان، راه انحراف و كج است؛ چنان‌كه ادامه آیه بر آن گواهی می‏دهد. و در حقیقت معنای این آیه، بسان معنای آیه دیگر است كه می‏فرماید:وَأَنَّ هذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَلاَتَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَن سَبِیلِهِ[۱۰][۱۰]
و ]بدانید[ این است راه راست من؛ پس از آن پیروی كنید. و از راه‌ها]ی دیگر[ كه شما را از راه وی پراكنده می‌سازد پیروی مكنید.
هرگز این آیات ناظر به یكسان و یكنواخت بودن سنت‏های خدا، در جهان تكوین و تشریع نیست؛ بلكه هدف دیگری دارند.
آیا اعتقاد به شفاعت، به گناهكاران جرئت نمی‌بخشد و آنان را به ارتكاب گناه تشویق نمی‌كند؟
اگر امید به بخشش و آمرزش كه نتیجه اعتقاد به شفاعت است، مایه جرئت می‏گردد، پس چرا خداوند بندگان خود را از گسترش رحمت خود و بخشش همه گناهان، جز شرك، خبر داده است؟[۱۱][۱۱]اگر امید به بخشش، مایه جرئت است، چرا خداوند نوید می‏دهد كه اگر از گناهان بزرگ پرهیز كنید، ما گناهان كوچك شما را می‏آمرزیم؟[۱۲][۱۲] آیا خداوند با چنین وعده و نویدی سبب جرئت افراد به ارتكاب گناهان كوچك شده است؟ یا اینكه چنین نویدی، مایه بازگشت بسیاری از گناهكاران از راه گناه می‌شود؟اگر اعتقاد به شفاعت، مایه جرئت می‏گردد، پس اعتقاد به پذیرفته شدن توبه گنهكاران و نوید به آن، باید مایه جرئت گنهكاران گردد؛ در حالی كه همگی می‏دانیم در میان تمام ملل جهان، موضوعی به نام توبه و پشیمانی عاصیان وجود دارد، كه در شرایط خاصی، ندامت آنان پذیرفته می‏شود و از مجازات و كیفرهایی كه برای آنها تعیین شده است، بخشوده می‏شوند. آیا تمام ملل جهان با تصویب این قانون، بر سركشی و عصیان دامن زده و آنها را بر ادامه طغیان تشویق می‌كنند؟ وعده شفاعت و تبلیغ آن، در صورتی موجب جرئت بر گناه می‏گردد كه بدون هیچ گونه ابهام و تردیدی نوید داده شود؛ در صورتی كه قرآن، شفاعت را به صورت مشروط، همراه با یك رشته ابهام‌هایی القا كرده است. با وجود چنین شرط‌هایی، امكان شفاعت، برای برخی گناهكاران، مبهم و مشكوك شده و در این صورت، نوید به آن، چنین جرئتی را در پی نخواهد داشت. این ابهام‏ها از این قرارند:
۱. همان گونه كه در آیات شفاعت بیان گردید، انجام شفاعت مشروط به اذن خداست و شفاعت شونده باید مورد رضایت خدا باشد.[۱۳][۱۳] به یقین، هیچ گنهكاری نمی‏تواند مطمئن باشد كه خدا به عزیزان درگاه خود اجازه خواهد داد در حق او شفاعت كنند تا در پرتو این اطمینان، وسیله جرئت و سركشی او فراهم گردد.
۲. در موضوع شفاعت، از نظر مجرم و نوع جرم نیز ابهام قرار داده شده است. اگر جرم یا گروهی خاص و معین را مشمول شفاعت الهی برشمرده بودند، چنین نویدی مایه جرئت و وسیله سركشی افراد بود و امر و نهی‌های الهی را بی اثر می‏ساخت؛ ولی این دو بخش، مبهم گذارده شده و روشن نشده است كه شفاعت درباره چه كسانی و یا درباره چه گناهانی مؤثر خواهد افتاد؛ بنابراین دیگر كسی جرئت بر انجام گناه نخواهد داشت.
۳. ابهام دیگر در موضوع شفاعت، درباره هنگامه شفاعت است. افزون بر موارد پیش‌گفته، قرآن درباره شفاعت به ابهام بسنده كرده است، انواع كیفر، و اینكه چگونه كیفری مشمول شفاعت خواهد شد نیز به طور مجمل بیان شده است. نیز هنگامه شفاعت و اینكه آغاز پذیرفته شدن آن چه لحظه‏ای است، از مواردی است كه قرآن در بیان آن زبانی ابهام‌آمیز دارد. روز محشر، روز بس دراز و یك روز آن، معادل هزار سال دنیا و یا پنجاه هزار سال آن است.[۱۴][۱۴] انسان در چنین روزی، گرفتار مواقف گوناگونی خواهد شد كه هول و هراس برخی، كمتر از دردهای عذاب نیست. هیچ گنهكاری نمی‏داند شفاعتگران كی و چگونه به فریاد او خواهند رسید؛ از نخستین لحظات حشر، یا پس از گذشتن پاسی از آن، و یا پس از چشیدن بخشی از دردها و عذاب‏های الهی؟ این ابهام‏ها، از شفاعت، تنها روزنه رجا و امید ساخته و اندیشه سركشی و عصیان را به اعتماد شفاعت شفاعتگران از ذهن‌ها بیرون رانده است.
آیت الله جعفر سبحانی
[۱][۱] . سوره نساء، آیه ۶۴
[۲][۲] . سوره نساء، آیه ۴۸ و ۱۱۶.
[۳][۳] . سوره انبیاء، آیه ۲۸.
[۴][۴] . تفصیل این بحث در پاسخ به پرسش «چه كسانی از شفاعت بهره نمی‌گیرند؟» آمده است
[۵][۵] . سوره نساء، آیه ۴۸ و ۱۱۶.
[۶][۶] . سوره نساء، آیه ۳۱.
[۷][۷] . سوره حجر، آیه ۴۱ و ۴۲.
[۸][۸] . سوره فاطر، آیه ۴۳.
[۹][۹] . سوره حجر، آیه ۴۱
[۱۰][۱۰] . سوره انعام، آیه ۱۵۳.
[۱۱][۱۱] . سوره نساء، آیه ۴۸ و ۱۱۶.
منبع : حلقه