پنجشنبه, ۱۹ مهر, ۱۴۰۳ / 10 October, 2024
مجله ویستا


نگاهی به فیلم پابرهنه در بهشت ساخته بهرام توکلی


نگاهی به فیلم پابرهنه در بهشت ساخته بهرام توکلی
ندا آمد که موسی این منم پروردگارت و اینک تو در محضر منی، و وادی طور به همین جهت تقدیس یافته پس شرط ادب به جای آور و کفشت را بکن… و یحیی، روحانی جوانی که از دنیای بیرون دلخسته شده در یک شب تاریک و سرد بارانی پا در آسایشگاه روانی دور افتاده‌ای می‌گذارد و نمی‌داند چه رسالت سختی در انتظار اوست. نجات‌بندگان یا رهایی روح خویش از اسارت دنیای بیرون... در آغاز فیلم می‌پنداری همه اینها که می‌بینی همان کابوس یحیی است که با شروع فیلم در نرنشن از آن حرف می‌زد. اما که نه. اینها را! همه را! ببین و ایمان بیاور. یحیی به مثال موسی پیامبر که در شبی تاریک و سرد به سوی آتشی فراخوانده شد و ندا آمد که منم پروردگار تو. هر چیز جز مرا دور کن از خود که اکنون در وادی مقدس قدم نهاده‌ای. (طه ۱۲) آرام و صبور در آسایشگاه رسالت خویش را آغاز کرد.
آدم‌های دور و بر یحیی بیماران روانی، چند پرستار و یک پیرزن است که زمین‌ها را تمیز می‌کند و برای غذا دادن به بیماران از هیچ نمی‌ترسد. و یک آقای دکتری که خود نیازمند بخشش است. دکتر و سرپرست آسایشگاه معتقد است "اینا همشون گنهکارن، دارن تقاص گناهاشونو پس میدن... آدمای گناهکاری که فکر می‌کنن خدا فراموششون نکرده..." حضرت پیامبر در حدیثی می‌فرماید : " بیماری مومن کفاره گناهان اوست" و این همان است که بر بیماران آسایشگاه می‌گذرد.
نگاه توکلی به گناه یک نگاه ساده نیست. یک نگاه پیش پاافتاده الکی گناه و بخشش از منظر هر یک از شخصیت‌های این فیلم بسیار دقیق اتفاق افتاده است. در دختر جوان بیمار: " من فکر می‌کنم خدا همه‌رو می‌بخشه. همین جور الکی" و دکتر آسایشگاه که برخلاف عقیده دیگر روانپزشکان بخشی در انتهای راهروی آسایشگاه احداث کرده به نام بخش دایمی که بیمارانی با احوال ناخوش‌تر از امید به بهبودی را به آن جا منتقل می‌کند تا بعد از چندی بمیرند و بلکه هم بخشوده شوند. و بیماران روانی که هر یک خدا را از دیگری ساده‌تر و مهربان‌تر می‌بینند. شاهو ندیمی (افشین هاشمی) از خودش دعا اختراع می‌کند و به یحیی با لحنی کودکانه می‌گوید:"خدایا! به بندگانت بفرما تازگی‌ها چه دسته گلی به آب دادی تا بنده‌های خدا بدونن چه خاکی به سرشون بریزن!» شخصیت‌ها در این فیلم از تنمع قابل ملاحظه‌ای برخوردارند؛ در یک محیط بسته‌ی بیمارگونه آدم‌ها هر کدام برای خود دنیایی دارند. یکی اگر چند روز حرف نزند یعنی دارد به این فکر می‌کند که خودش را چگونه بسوزاند.
دیگری به همسرش و فرزندش و سرباز وظیفه که هر کاری انجام دهد به سه چیز ربط دارد: دختر. سیگار و فوتبال. فضا و اتمسفر حاکم بر داستان فیلم بسیار شبیه فیلم "زیر نور ماه" ساخته میرکریمی است با وجود شباهت‌های فراوان چیزی که این اثر را از هر فیلم معناگرای ایرانی دیگر جدا کرده، صداقت در روایت‌های روزمره و دوری از شعارهای تکراری برای بخشیده شدن است. برای رفتن به بهشت تنها باید ایمان به رحمانیت پروردگار داشت و بس. دین و روحانیت در این فیلم از حالت تعصبی و خشک رایج در سینمای ایران کاملا جدا شده است. یحیی پا به پای پیرزن زمین‌ها را می‌شوید.
به بیماران غذا می‌دهد و جالب اینجاست که صدایش را روی یک ضبط صوت کوچک برای خدا ضبط می‌کند. و این یعنی ارتباط خاص و غیر کلیشه‌ای با پروردگار. یحیی با خداوند زندگی می‌کند، حرف می‌زند گاهی حتی گلایه می‌کند. سلوکی که یحیی پیش گرفته است سلوک همراه با خدمت است. بی‌مزد و منت. او آمده بود برای بیماران دعا بخواند و مثلا آنها را به راه راست هدایت کند که خود در مسیر پاکسازی روح خود قرار می‌گیرد و تنهایی و صبوری و خدمت او را به سوی بهشت هدایت می‌کند.
شاید نام یحیی اشاره به "یحیی تعمیددهنده " دارد. یحیی پیامبر که خود تنها یک وسیله بود برای بندگان خدا تا مسیح بیاید. در آسایشگاه وسایل شخصی هر بیماری که به بخش دایمی منتقل می‌شود بین دیگران تقسیم می‌کنند و هر بار که شاهو کفش جدیدی به پا دارد یعنی کسی قرار است بمیرد. بیماران به بخش دایمی می‌گویند " بهشت" و هر که به بهشت می‌رود می‌بایست پابرهنه برود. یحیی تمام راهروی بخش دایمی را با مواد ضدعفونی‌کننده می‌شوید تا برسد زمان آن که با پاهای برهنه به انتهای راهرو پیش رود. در بهشت می‌بایست برهنه پاباشی " یحیی"! و صدای یحیی در فصل پایانی فیلم که می‌گوید:" و از آن روز به بعد زندگی من به عنوان یک روحانی شروع شد"
حسین شریعتمداری
منبع : گزارش