سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا


نگاهی به حضور شخصیت های تلویزیونی در سینما


نگاهی به حضور شخصیت های تلویزیونی در سینما
سینما و تلویزیون ۲ رسانه مختلف برای جذب مخاطب هستند كه باوجود مشتركات، تفاوت هایی بنیادین دارند و همین تفاوت هاست كه وقتی بسط پیدا می كند، مخاطب سینما و تلویزیون را از یكدیگر متفاوت می كند.اگر مشتركات این ۲رسانه را نوعی ماشین رؤیاسازی برای مخاطب در نظر بگیریم، نخستین عامل افتراق در فاصله ای است كه مخاطب سینما و تلویزیون با پرده نمایش دارند و همین فاصله و نحوه دسترسی به آن است كه می تواند به نوعی سطح كیفی رؤیاهای دست ساخته هر یك را متفاوت كند.
تفاوت های نحوه دسترسی به تلویزیون و سینما نیازی به توضیح ندارد و به گونه ای شرح واضحات است و در بررسی و مقایسه كمی و كیفی این ۲ رسانه همواره عنوان شده است.اما بیان این نكته در مورد سینما ضروری است كه جای نشستن تماشاگر، قرار داشتن در زاویه چپ، راست یا مقابل و حتی فاصله با پرده نمایش می تواند در میزان ارتباط با فیلم و تأثیرگذاری آن مؤثر باشد.در واقع می توان به این تعبیر نزدیك به واقعیت رسید كه سینما رسانه ای سلطه گر است كه در سالن تاریك نمایش، مخاطب خود را با بخش اعظم حس های منحصر به فرد خود در اختیار می گیرد در حالی كه تلویزیون این میزان تسلط را ندارد و امكان انتخاب به مخاطب خود می دهد، امكان عوض كردن تغییركانال، تنظیم صدا و حتی پرداختن به مشغولیتهای دیگر از مواردی است كه میزان تمركز بر تلویزیون را كمتر می كند.
به نظر می آید مخاطب شناسی رسانه سینما و تلویزیون به قدری جزئی نگر و دارای اصول روانكاوانه و علمی است كه می تواند از وجوه مختلف مورد تحلیل و ارزیابی قرار بگیرد و بسان یك علم جدید به آن پرداخته شود.
در میان تفاوت هایی كه علم می تواند میان این ۲ رسانه، مخاطبان و كیفیت برنامه هایشان قائل شود، این مطلب تحلیلی سعی می كند در اندازه های خود به بده و بستان این ۲ رسانه بپردازد.رابطه متقابل سینما و تلویزیون كه به طور برجسته به كاراكترهای موفق قاب تلویزیون و نحوه و نوع حضور آنها بر پرده نقره ای می پردازد.با انگیزه پاسخ به این پرسش كه پرده نقره ای وامدار قاب تلویزیون است یا برعكس؟ شاید هم دراصل تأثیر پذیری این دو از هم، هیچ گاه جریان ساز نبوده است! رویكرد سینما به تلویزیون را می توان به ۲ وجه اصلی تقسیم كرده و مورد تحلیل قرار داد:
الف) تأثیرپذیری مستقیم از كاراكترهای تلویزیونی:
این رویكرد در سینمای ایران بیشتر كاراكتر مجموعه های كودك و نوجوان را در بر می‌گیرد. كاراكترهایی كه هنگام پخش مجموعه های تلویزیونی آنها از تلویزیون مورد اقبال عمومی از طرف مخاطب كودك و نوجوان و حتی بزرگسال قرار گرفتند. این موفقیت عمومی در حیطه تلویزیون عاملی شد كه كارگردانان این مجموعه ها هوشمندانه به فكر جذب همین مخاطب به سالنهای سینما بیفتند و حدس آنها رنگ و بویی از واقعیت داشته باشد چرا كه كاراكترهای خلق شده آنقدر برای مخاطب جذابیت پیدا كرده بودند كه تماشای مقطع دیگری از زندگی آنها با توجه به قابلیت های نهفته موجود می توانست، همان مخاطبان را از خانه هایشان به سالنهای سینما بكشاند.با بیان این مشخصه مهم كه این آثار به طورمعمول با رویكردی هوشمندانه ازسوی همان سازندگان نخستین مجموعه ها، ساخته شده و به پرده نقره ای راه پیدا كردند كه می تواند برای تحكیم و قوت بخشیدن به نقاط مثبت مجموعه اهمیت پیدا كند.
«شهر موش ها» از نخستین نمونه هایی بود كه به وسیله مرضیه برومند كارگردان با همكاری محمدعلی طالبی ساخته شد.یك كلاس درس با عده ای موش و یك آقا معلم، كاراكترهای اصلی مجموعه بودند كه در هر قسمت به موضوعی حول و حوش آنها پرداخته می شد.بچه موشها كاراكتر و ویژگی های خاصی داشتند كه با همان اسم نامگذاری شده بودند مانند: عینكی، كپل، دم دراز، دم باریك، سرمایی، گوش دراز و ...، معلم تنها نماینده بزرگسالان و موقعیتی كه بچه در كلاس منتظر آمدن معلم است، موقعیت مشترك بیشتر قسمت های مجموعه بودند.
ظرفیت های طراحی شده در مجموعه می تواند در قابلیت های تبدیل مجموعه به فیلم سینمایی نقش مؤثری داشته باشد و «شهر موش ها» از این گونه است.فیلمی كه هوشمندانه از داشته های مجموعه استفاده كرد و این كاراكترهای آشنا را در شرایط جدیدی قرار داد تا به این ترتیب با استفاده از قابلیت های سینما، مفاهیم آموزشی و اخلاقی را كه جزئی از یك اثر كودكانه هستند گسترش دهد.به این ترتیب بچه موش ها و معلم با اندیشه پیوستن به اجتماع بزرگ شهر موش ها دست به سفر زدند.
خطرهای پیش آمده در طول مسیر، حضور یك نجات دهنده كه به آنها یاد می دهد با تكیه بر مهارت های خود در برابر دشمن بایستند و درسی كه موش ها از ایستادگی در برابر دشمن می گیرند و ...از مفاهیم عمیق جامعه بشری است كه «شهر موش ها» می تواند در موقعیت خیالی كه طراحی كرده به آنها بپردازد و مخاطب را دست خالی از سالن سینما بیرون نفرستد.فیلمی كه به درستی به ظرفیت های نهفته مجموعه پرداخت و با توجه به تغییر رسانه از تلویزیون به سینما و ...از امكاناتی بهره برد كه مخاطب خود را در برابر قصه ای تكراری و از پیش تعیین شده قرار ندهد.
«كلاه قرمزی و پسرخاله» هم فیلمی بود كه به دنبال موفقیت مجموعه كلاه قرمزی و آقای مجری در برنامه كودك به وسیله ایرج طهماسب و حمید جبلی به نسخه سینمایی تبدیل شد.در مجموعه تلویزیونی به رابطه بین كلاه قرمزی و آقای مجری، كاراكتر خاص این عروسك به عنوان بچه ای شیطان و بازیگوش كه مانند همه بچه ها پاكی ذاتش او را از اشتباهات برحذر می دارد و همین طور كاراكتر پسرخاله با ویژگی های منحصر به فردی كه دارد پرداخته می شد و این فیلم به گونه ای پیش درآمدی شد بر مجموعه تلویزیونی.به این مفهوم كه به خاستگاه و شخصیت پردازی كلاه قرمزی و چگونگی آمدن او نزد آقای مجری می پردازد.
در فیلم، كلاه قرمزی به عنوان كودكی یتیم معرفی می شود كه نزد مادربزرگش زندگی می كند و تنهایی، كمبود محبت و نقاط ضعف رفتاری او برجسته می شود به طوری كه از مدرسه هم به خاطر تنبلی اخراج می شود.در چنین موقعیتی او كه تشنه محبت است، حرف های محبت آمیز آقای مجری از تلویزیون را خطاب به خود می داند و راهی تهران می شود تا نزد او برود.فیلم سعی می كند در عین شخصیت پردازی كلاه قرمزی، آقای مجری را هم به عنوان یك بزرگسال بد اخلاق معرفی نكند و به مشكلات زندگی او و دردسرهایی كه كلاه قرمزی برایش درست می كند بپردازد.همچنین با طراحی ماجرای ازدواج او به نوعی این خط قصه دارای فراز و فرود دراماتیك خاصی می شود و بازخورد رفتار كلاه قرمزی كه می خواهد در همه كار حتی ازدواج او دخالت كند، ماجراساز می شود.
«كلاه قرمزی و سروناز» با همین گروه سازنده و مثلث موفق «طهماسب-جبلی-معتمدآریا» به مقطع با ثبات تری از زندگی كلاه قرمزی می پردازد.هنگامی كه او در كنار آقای مجری و نرگس زندگی عادی دارد و قبول شدنش پس از چند سال شرایط را از وضع عادی خارج می كند.فیلم می كوشد با یك اتفاق سوررئال به گونه ای مسائل اخلاقی-اجتماعی مستقیم تری را در معرض قضاوت مخاطب كودك قرار دهد.
قبول شدن كلاه قرمزی، پخش خبر موفقیت او از تلویزیون! و پیدا شدن یك عموی پولدار كه با تنها دخترش در خانه ای مجلل زندگی می كند.در چنین موقعیتی است كه كلاه قرمزی مانند بسیاری از كودكان جذب زرق و برق زندگی عمو می شود و خانه و زندگی ساده آقای مجری و نرگس را ترك می كند.اما مدت زیادی نمی گذرد كه او می فهمد در عمق شكوه و جلال خانه عمو، كانون خانواده و عشق و محبت جایی ندارد و تصمیم می گیرد سروناز و عمویش را از دست آدم بدهای قصه خلاص كند.
اتفاق خوبی كه در پرداختن به مقاطع مختلف زندگی كلاه قرمزی افتاده این است كه فیلمسازان سعی نكرده اند همگام با بزرگ شدن او را دچار تحول گل درشت و به نوعی بزرگ شدن تحمیلی كنند.به این ترتیب كلاه قرمزی هر چند بزرگ می شود و جنس مسائلش هم می تواند متناسب با رسانه سینما تغییر كند، در انتها همان كودك شیطان و بازیگوشی است كه نقاط ضعف برجسته اش كمی صیقل خورده ولی برطرف نشده است.به این ترتیب او همچنان محبوب بچه ها و بزرگسالان است چون فرصت و امكان اشتباه كردن دارد.ویژگی ای كه بسیاری از كاراكترها ندارند و آنها را از ذات كودكانه و انسانی شان دور می كند.
«قصه های مجید» پس از تبدیل شدن به یك مجموعه تلویزیونی موفق كه كیومرث پوراحمد از روی مجموعه داستان «قصه های مجید» هوشنگ مرادی كرمانی ساخت، به چند فیلم سینمایی مستقل تبدیل شد.مجموعه به نوجوانی به نام مجید می پردازد كه یتیم است و در كنار بی بی زندگی می كند.شیطنت، نیاز نقاط ضعف و كنجكاوی های خاص مجید در رابطه خاص او با بی بی، معلمان و مردم كوچه و بازار برجسته می شود.پوراحمد با توجه به ظرفیت های قصه های مستقل ۴ داستان «شرم»، «صبح روز بعد»، «سفرنامه شیراز» و «نان و شعر» را تبدیل به نسخه سینمایی كرد كه البته قابلیت های هر كدام شدت و ضعف دارد.
از میان این ۴ فیلم سینمایی شاید بیش از همه «شرم» به رسانه سینما و ظرفیت های آن نزدیك تر باشد.فیلمی كه در كنار پرداختن به دغدغه های فیلمسازی آماتور مجید، به نوعی این دغدغه را در تقابل با رودربایستی ذاتی او قرار می دهد و مواقعی كه نباید گل می كند و این بار هم مسأله ساز می شود.همچنین ذهنی گرایی و رؤیاپردازی كه از ویژگی های مهم مجید است و در مجموعه به آن پرداخته شده، در این فیلم می تواند كاركرد خوبی پیدا كرده و دنیای كوچك و انفعال مجید را در شرایط موجود برجسته كند.
حتی پایان بندی فیلم هم به گونه ای از بقیه فیلم ها متناسب تر برای سینماست.پایانی كه به سرانجام محض و رفع همه مشكلات ختم نمی شود.فیلم مجید را در حالی رها می كند كه بدون رسیدن به پاسخی برای حل مشكلش و خیالپردازی، در پشت صحنه فیلم با كیومرث پوراحمد قرار دارد و همه چیز به شكلی چرخشی ناتمام رها می شود.
ب) تأثیرپذیری غیر مستقیم از كاراكترهای تلویزیونی:
این رویكرد در سینمای ایران بیشتر شامل كاراكترهای طنزی می شود كه در مجموعه های تلویزیونی طنز موفق بوده اند و به گونه ای در ذهن مخاطب جا باز كرده اند.همین انگیزه و رویكرد دو خطی، به وسیله كارگردان هایی كه آثارشان ملغمه ای از همه عوامل جذابیت زای كاذب برای جذب مخاطب مورد توجه قرار می گیرد.وقتی قرار است حركات موزون، آواز، فانتزی، كمدی
و ... با منطقی ضعیف این وصله ها را در كنار هم قرار دهد تا مخاطبی كه سلیقه اش برای فیلمساز ناآشنا است دست كم جذب یكی از این جذابیت ها شود و دست خالی سالن سینما را ترك نكند!
محمود دینی پس از حضور در مجموعه آئینه عبرت در چند فیلم های سینمایی حضور یافت و از شباهت نقش خود در این مجموعه و فیلمبرداری سینمایی بهره گرفت.
«كلید ازدواج» كه مدت كوتاهی پس از موفقیت مجموعه طنز آیتمی «ساعت خوش» به وسیله داوود موثقی ساخته شد از این گونه فیلم هاست.فیلمی كه با تكیه بر كاراكتر جذاب این بازیگران در آیتم های طنز مجموعه با فیلمنامه ای ضعیف و ملغمه ای از مؤلفه های اشاره شد ساخته و روانه اكران شد.فیلم در زمان خود هم فروشی نكرد كه وارد آمار و ارقام رسمی شود چه برسد به حالا كه كمتر كسی حتی نام این فیلم را به خاطر دارد.به نظر می آید این برخورد سهل انگارانه با سلیقه مخاطب به بهانه به دست گرفتن نبض تماشاگر نه تنها جواب خوبی حتی در گیشه نمی گیرد، بلكه اصالت و تشخص احتمالی را كه حتی یك فیلم مهجور اما مستقل می تواند داشته باشد از بین می برد.
«چند می گیری گریه كنی؟» هر چند بر مدار موقعیت كمیك خاصی كه طراحی شده حركت می كند اما با انتخاب كاراكتر حمید لولایی به عنوان مدیر مؤسسه عروسی وعزا گاهی نقبی به كاراكتر آشنای او در مجموعه «زیر آسمان شهر» می زند.خشایار مستوفی، سرایدار بدجنسی كه در قصه خط و ربط خاصی دارد.
هر چند فیلم بر مدار ویژگی های این كاراكتر حركت نمی كند ولی به نظر می آید اشارات مستقیم و تلویحی موجود در اثر فقط وفقط برای یادآوری ذهنی مخاطب در لحظاتی است كه احتمال قطع رابطه مخاطب با داستان پرگو و پر كاراكتر فیلم وجود دارد.این رویكرد هم هر چند با نمونه قبل متفاوت است ولی باز هم شكلی از رویكرد سهل انگارانه و كاذب به جذابیت های رسانه تلویزیون در سینماست كه نمی تواند منطق درستی داشته باشد.
«قلقلك» مسعود نوابی كه این روزها بر اكران سینماهاست را می توان به نمونه نخست اشاره شده نزدیك تر دانست.وقتی قرار است مجموعه ای جنس ناجور در كنار هم قرار بگیرند تا مخاطبان با هر سطح سلیقه ای بتوانند راضی و خوشحال از سالن سینما بیرون بروند، حالا رابطه انصاری و شفیعی جم هم به مجموعه طنز شبانه نزدیك شود، باكی نیست.حالا اگر شفیعی جم مانند كاراكتر بامشاد مجموعه «نقطه چین» داد (بی وفایی) سر دهد و ...ملالی نیست.مهم این است كه مخاطب در هر سطح سلیقه و محدوده سنی ذرتش را تا آخر بخورد و خوشحال باشد كه سینما لحظات خوبی برایش فراهم كرده است...هدف همین است پس چه باك!
شاید فیلمی مانند شاخه گلی برای عروس كه با حضور جواد رضویان و مجید صالحی شكل گرفته نیز برپایه طنزی است كه آنها در تلویزیون ارائه می دادند.
به نظر می آید در بده وبستان میان سینما و تلویزیون نه پرده نقره ای وامدار تلویزیون است و نه برعكس، هر چند نمی توان رویكردهای حساب شده سینما به تلویزیون در برخی مجموعه و كاراكترهای موفق را نادیده گرفت اما واقعیت این است كه آن نمونه های خوب هم بدل به جریان های تعیین كننده ای نشدند.سینما و تلویزیون به حیات مستقل خود ادامه می دهند.
سحر عصرآزاد
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید