پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

روایتی نو از مثلث هایک


روایتی نو از مثلث هایک
اگرچه اقتصاد اتریشی روند روبه گسترش خود را مدیون تلاش های متفکرانی چون منگر، باورک، ویزر، میزس و... است ولی جایزه نوبل هایک درسال ۱۹۷۴ تاثیر بسزایی در تجدید حیات این مکتب داشت. امروزه بسیاری هایک را به واسطه فلسفه سیاسی اش مورد تحسین یا انتقاد قرار می دهند در حالی که سخنرانی های دهه ۱۹۳۰وی حاکی از تلاش بی وقفه برای تبیین بهتر مفاهیم اقتصادی به ویژه نوسانات تولیدی است. دو اثر مهم «قیمت ها و تولید» و «تئوری ناب سرمایه» نمونه بارزی بر این مدعا هستند. هایک برای اثبات تئوری های اقتصادی خود از هیچ تلاشی فروگذاری نکرد. وی اولین نظریه پرداز اقتصاد اتریشی است که از نمودار جهت تفهیم بهتر نظراتش استفاده کرد که از آن جمله می توان به «مثلث هایک» اشاره کرد. مثلث قائم الزاویه ای که دوضلع قائمه مخارج کالاهای مصرفی برحسب واحدپولی (بعد ارزشی) و زمان تولید (بعد زمانی) را نشان می دهد. اهمیت درک مثلث هایک در اقتصاد اتریشی تا حدی است که بسیاری آن را معادل جایگاه نمودار جریان دایره وار اقتصادی در تئوری کینز می دانند. هدف این مقاله تبیین بهتر ابعاد ارزشی و زمانی این مثلث و جایگاه آن در اقتصاد اتریشی است. بر این اساس ابتدا به بیان برخی مفاهیم اساسی در اقتصاد اتریشی خواهیم پرداخت. سپس ضمن معرفی کامل مثلث هایک، روایت جدیدی از آن را در اقتصاد اتریشی معاصر بیان می کنیم:
۱) شیء وکالا
در اقتصاد اتریشی شیء و کالا از دو جایگاه متمایز برخوردارند. طبق آرای منگر بنیانگذار این مکتب تفاوت بسیار مهمی بین شیئی و کالا وجود دارد . کالا، شیء است که قادر به رفع نیاز انسان است. بنابراین هر شیء الزاماً کالا نیست و در صورت تحقق موارد چهارگانه زیر شیء می تواند به کالا تبدیل شود:
۱) وجود نیاز پاسخ داده نشده در فرد
۲) وجود شیء که قابلیت رفع نیاز فوق را داشته باشد.
۳) آگاهی انسان از قابلیت رفع نیاز در شیء موردنظر
۴) کفایت و بسندگی شیء موردنظر در رفع نیاز انسان.
بنابراین کالا بودن ویژگی شیء نیست بلکه تحت شرایطی شیء به کالا تبدیل می شود. در ابتدا فرد نیازی را در خود احساس می کند و برای برآورده ساختن آن تلاش می کند زیرا رفع نیاز رضایتمندی ایجاد می کند. در مرحله بعد فرد برپایه ارزش های ذهنی اش بین گزینه های موجود- که می تواند کاملاً متمایز و متفاوت از دیگران باشد دست به انتخاب می زند و با این عمل شیء به کالا تبدیل می شود.(شکل شماره ۱)
برخی کالاها به طور مستقیم نیاز مصرف کننده را مرتفع می کنند. در اقتصاد اتریشی این کالاها تحت عنوان کالاهای ردیف اول (مصرفی) شناخته می شوند. گروه دیگری از کالاها به طور غیرمستقیم نیاز فرد را برطرف می کنند. این کالاها عموماً در فرآیند تولید کالاهای ردیف اول (مصرفی) به کار گرفته می شوند و به تنهایی قادر به رفع نیاز انسان نیستند. به همین دلیل به آنها کالاهای ردیف دوم، سوم و بالاتر (واسطه ای) اطلاق می شود. برای مثال نان بی واسطه احساس گرسنگی را برطرف می سازد پس نان کالای ردیف اول (مصرفی) محسوب می شود و آرد که در فرآیند تهیه نان به کار رفته است کالای ردیف دوم (واسطه ای) تلقی می شود. کالاهای مصرفی و واسطه ای هر دو قادر به ایجاد مطلوبیت برای فرد هستند با این تفاوت که کالاهای مصرفی در زمان کوتاه تری نسبت به کالاهای واسطه رضایتمندی ناشی از مصرف را محقق می کند. بنابراین بین کالای ردیف اول و ردیف های بالاتر نوعی فاصله زمانی در ایجاد مطلوبیت پدید می آید.
این گونه تقسیم بندی کالایی توسط منگر پایه گذاری شد اما توسط سایر اقتصاددانان اتریشی گسترش یافت. زنجیره فرآیند تولید هایک نمونه ای از این تلاش است که با استفاده از مدل منگر به تفهیم جایگاه سرمایه در فرآیند تولید کمک قابل توجهی کرد.
۲) مثلث هایک
از دیدگاه هایک فرآیند تولید کالاهای مصرفی را می توان به مجموعه فعالیت هایی تقسیم کرد به طوری که هرقسمت همانند حلقه ای از زنجیر به بخش های قبل و بعد متصل بوده و خود به تنهایی مرحله ای از تولید را نشان می دهد. خروجی هر مرحله ورودی مرحله بعد است و کالای مصرفی خروجی آخرین مرحله است. هایک جهت به تصویر کشاندن این ایده از مثلث قائم الزاویه ای استفاده کرد که بعدها به مثلث هایکی معروف شد. طبق شکل۲ اضلاع قائمه این مثلث به ترتیب ارزش کالاها و دوره زمانی تولید را نشان می دهند. مطابق شکل فرآیند تولید به پنج مرحله تقسیم شده که دقیقاً منطبق بر مدل اصلی هایک است. تعداد مراحل تولید هیچ مفهوم اقتصادی را دربر نداشته و فقط جنبه آموزشی دارد. بنابراین با توجه به شرایط تولید می تواند به کمتر یا بیشتر از پنج مرحله تغییر یابد. تنها نکته اساسی این است که خروجی هر مرحله ورودی مرحله بعد است و در نهایت خروجی مرحله پنجم کالای مصرفی است که ارزش بالاتری نسبت به سایر خروجی ها دارد. طول هر استوانه نشانگر ارزش کالاهای خروجی آن مرحله است.
یکی از مهم ترین وجوه افتراق اقتصاد کلان اتریشی با سایر نگرش های کلان اقتصادی زنجیره وار بودن مراحل تولید است. اقتصاد کلان مدرن تفاوت آشکاری بین بازارهای عوامل تولید (ورودی ها) وبازارهای محصول (خروجی ها) قائل است بنابراین نقش ورودی ها و خروجی های واسطه ای بسیار کمرنگ است. در حالی که اقتصاددانان اتریشی به فرآیند تولید (مجموعه ای از سلسله فعالیت هایی است که در آنها خروجی حاصل از فعالیت خود به عنوان ورودی برای سلسله فعالیت های دیگر به کارگرفته می شود) اهمیت بسیاری می دهند. یکی از ویژگی های مهم مثلث هایک به نمایش گذاشتن این اصل مهم اقتصاد اتریشی است.
با این همه چنانچه در یک بنگاه اقتصادی برخی فعالیت ها به صورت ادغام عمودی صورت بگیرد، نمی توان از مثلث هایک جهت تبیین دقیق استفاده نمود. مثلاً تولیدکننده نفت که همزمان به اکتشاف، استخراج، پالایش، توزیع و خرده فروشی اشتغال دارد یا تولیدکننده کاغذ که محصول خود را همزمان برای چاپ اوزالید یا کارت های تبریک عرضه می کند. بنابراین در مثلث هایک فرض بر این است که ادغام عمودی هنجار نیست. نکته دیگر نهفته در مثلث هایک زمانمند بودن فرآیند تولید است. همانطور که درشکل نیز مشخص است مرحله تولید کالای ردیف اول
(کالای مصرفی) نسبت به مراحل بالاتر (کالاهای واسطه ای) تاخیر زمانی دارد یعنی پس از آنها اتفاق می افتد. مثلاً تولید نان نسبت به تولید آرد تاخر زمانی دارد. حال چنانچه تولید کالایی مستلزم رعایت تقدم زمانی نباشد، می تواند از کارایی مثلث هایک در بیان بهتر مفاهیم اقتصادی بکاهد. برای مثال زغال در تولید فولاد استفاده می شود در حالی که فولاد نیز در تولید زغال به کار می رود. بنابراین باید دقت داشت که اهمیت مدل هایک مانند همه مدل های ساده دیگر به واسطه تبیین حقایق بسیار اساسی به روشی ساده است اگرچه از محدودیت هایی نیز در این زمینه برخوردار است.
۳) ساختار زمانی تولید
یکی از مهم ترین مفاهیمی که می توان به کمک مثلث هایک مطرح کرد ساختار زمانمند تولید است. زمان در تعیین ارزش خروجی هر مرحله نقش بسیار مهمی را ایفا می کند. برای مثال در شکل ۱-۱ مرحله اول نسبت به سایر مراحل تقدم زمانی دارد ولی خروجی این مرحله از ارزش کمتری برخوردار است. مرحله اول اگرچه به لحاظ زمانی در رتبه اول است ولی از نظر ارزش در رتبه آخر قرار دارد. در حالی که مرحله پنجم به لحاظ زمانی نسبت به سایر مراحل دیرتر اتفاق افتاده است ولی ارزش خروجی اش بالاتر است (لازم به یادآوری است که در مثلث هایک ارزش هر مرحله با طول استوانه مربوط به آن سنجیده می شود.) بنابراین می توان نتیجه گرفت که بین ارزش و تقدم زمانی رابطه ای معکوس برقرار است. منگر نیز به همین دلیل کالاهای مصرفی (خروجی مرحله ۵) را «ردیف اول» می نامد زیرا از بالاترین ارزش برخوردارهستند. در اقتصاد اتریشی تولید، ساختاری زنجیره ای و زمانمند دارد. ارزش خروجی هر مرحله با تقدم زمانی رابطه معکوس دارد.
تقدم زمانی بالاتر به معنای ارزش کمتر است. زمانمند انگاشتن ساختار تولید نتایجی را به همراه دارد. می دانیم که در یک فرآیند تولید رسیدن به کالای ردیف اول هدف نهایی است. از آنجا که رسیدن به هدف مستلزم استفاده از روش ها و وسایلی است که قابلیت رسیدن به آن هدف را دارا باشد، ارزش انتظاری هر هدف با ارزش روش ها و وسایل به کار گرفته شده در ارتباط قرار می گیرد. در مثلث هایک نیز ارزش کالای مصرفی (هدف) و ارزش خروجی های مراحل مختلف تولید (روش ها و وسایل) به یکدیگر پیوند می خورند. از آنجا که ستاده (خروجی) هر مرحله، داده (ورودی) مرحله بعد است تقاضا برای خروجی هر مرحله وابسته به میزان تقاضا برای خروجی مرحله بعدی خواهد بود. برای مثال در فرآیند تولید نان تقاضا برای گندم بستگی به تقاضا برای آرد دارد. به همین شکل تقاضا برای آرد نیز به تقاضا برای نان وابسته است. بنابراین ارزش کالاهای واسطه ای
(با احتساب نرخ تنزیل زمانی) از ارزش انتظاری کالای مصرفی مشتق می شود. از این روست که در اقتصاد اتریشی تعیین میزان تقاضای کالای مصرفی بسیار با اهمیت است. یکی از نقش های مهم کارآفرینان در اقتصاد اتریشی پیش بینی مقدار تقاضا و تعیین سطح سود انتظاری است که با توجه به هزینه استقراض سرمایه محاسبه می شود. اهمیت ساختار زمانی تولید تا جایی است که هرگونه تغییر در سطح تقاضا برای کالاهای مصرفی یا واسطه ای شکل مثلث هایک را تغییر می دهد. آشنایی با ساختار زمانی تخصیص منابع، به تبیین بهتر این موضوع کمک می کند.
۴) ساختار زمانی تخصیص منابع
در اقتصاد اتریشی پس انداز، تنها خودداری از مصرف در زمان حال نیست. به همین دلیل پس انداز در مفهوم ذخیره سازی صرف به کار گرفته نمی شود بلکه ذخیره سازی به منظور دیگری صورت می گیرد. مصرف کنندگان با رضایتمندی استفاده از کالای مصرفی قابل دسترس را به آینده موکول می کنند. به عبارت دیگر مصرف در زمان حال یا آینده نزدیک را با آینده ای نسبتاً دور معاوضه می کنند. پس انداز به معنای تقاضای بیشتر برای ورودی مراحل ابتدایی است. میزان پس انداز به چشم انداز آتی کارآفرینان از وضعیت تولید و تقاضای کالای نهایی ارتباط دارد. کارآفرین در برنامه ریزی بلندمدت خود برای تولید یک محصول واسطه ای، علاوه بر آگاهی از میزان تقاضا برای خروجی مراحل بعدی باید تخمین درستی از محصول نهایی مصرفی داشته باشد. حال چنانچه بر حسب شرایط تمایل به فعالیت در مرحله ای از تولید کم یا زیاد شود مثلث هایک چگونه این تغییر را نشان می دهد؟
هر عاملی که سبب جابه جایی منابع از مرحله ای به مرحله دیگری از تولید شود - مانند تغییر در شرایط واگذاری اعتبار- منجر به فعالیت های سوداگرانه یا سفته بازی می شود. بنابراین تخصیص زمانمند منابع تولید می تواند ارزش های متفاوت ایجاد کرده و فرآیندهای تولید را دستخوش تغییر کند. شرایطی را در نظر بگیرید که آن مصرف کننده ترجیح زمانی مصرف را کاهش می دهد. منظور از کاهش نرخ ترجیح زمانی کاهش مصرف و افزایش پس انداز در زمان حال است. در واقع مصرف کننده نسبت به تعویق انداختن مصرف حساسیت زیادی نشان نمی دهد. در این شرایط حجم کلی تقاضا در قبل و بعد از ترجیح زمانی ثابت است ولی ساختار تقاضا تغییر می کند به طوری که در مثلث هایک طول مخارج مصرفی کوتاه تر می شود در حالی که دوره های تولید در طول زمان افزایش می یابد.
(شکل ۳) به عبارت دیگر تقاضا برای ورودی در آخرین مراحل تولید به ویژه تولید کالاهای مصرفی کاهش می یابد. به این ترتیب تقاضا برای کالای مصرفی به سمت کالاهای واسطه ای و اولیه سوق یافته و مراحل تولید جدیدی نسبت به گذشته پدید می آید. در این حالت شیب وتر مثلث هایک نیز کمتر می شود که نشانگر نرخ بهره پایین در پاسخ به کاهش نرخ ترجیح زمانی است.
سطوح متفاوت ارزش خروجی های مراحل مختلف تولید به نوعی دلالت بر نرخ بهره بازار دارد. در واقع اضافه ارزش هر مرحله نسبت به مراحل قبل به معنای ایجاد فرصت های کسب سود و تحقق نرخ بهره است. به این مطلب در بحث سرمایه گذاری بیشتر پرداخته می شود.
۵) رشد اقتصادی
از دیگر ویژگی های مثلث هایک به تصویر کشاندن رشد اقتصادی است. تداوم نرخ رشد در یک اقتصاد ترجیحی است که همگان بر آن توافق دارند. نرخ رشد را می توان براساس رابطه بین پس انداز و سرمایه گذاری تعریف کرد. در شرایط رکود یا فقدان رشد اقتصادی پس انداز تنها در سطحی است که سرمایه گذاری لازم برای جبران استهلاک سرمایه را تامین کند. در این حالت تولید کالاهای مصرفی همواره ثابت می ماندکه در این مقاله تحت عنوان «وضعیت بدون رشد» بیان می شود. هنگامی که حجم پس انداز بیش از سرمایه گذاری لازم جهت جبران استهلاک باشد رشد اقتصادی مثبت به وقوع می پیوندد و تولید کالاهای مصرفی و مخارج مصرفی افزایش می یابد.
اقتصاد اتریشی در تبیین چگونگی انتقال از وضعیت بدون رشد به نرخ رشد مثبت یا از نرخ رشد اولیه به نرخ بالاتر اینگونه استدلال می کند که با فرض ثابت بودن سطح تکنولوژی و نهاده های تولید موجود، ابتدا تولید کالای مصرفی طی دوره گذار (انتقال از نرخ رشد اولیه به نرخ رشد مثبت) کاهش می یابد. در این مرحله افراد بین برخورداری از رفاه در زمان حال یا آینده گزینه دوم را انتخاب می کنند و مصرف کنونی خود را با هدف افزایش ظرفیت تولید اقتصادی و مصرف بیشتر در آینده کاهش می دهند. این الگوی ساختار زمانی تولیدکالای مصرفی در شکل۳ به خوبی نشان داده شده است. در مرحله ۱و۲، پس انداز دقیقاً معادل با سرمایه گذاری جایگزین است به همین دلیل تولید کالاهای مصرفی در سطح ثابت باقی مانده و به صورت خطی افقی نمایش داده شده است. پس از مرحله ۲ پدیده ترجیح زمانی مصرف یعنی خودداری از تولید کالاهای مصرفی روی می دهد. در این مرحله پس انداز موجود بیشتر از سرمایه موردنیاز جهت جبران استهلاک است. بنابراین این مازاد پس انداز منجر به تجدید ساختار سرمایه می شود و ظرفیت های تولیدی افزایش می یابد که در نهایت با آغاز مرحله هفتم رشد اقتصادی مثبت اتفاق می افتد. در این مرحله تولید کالاهای مصرفی در سطحی بالاتر از قبل (مرحله بدون رشد) قرار می گیرد.
تجدیدساختار سرمایه را می توان به کمک مثلث هایک نیز بیان کرد (شکل ۴). همانطور که قبلاً در شکل ۲ نشان داده شد، به هنگام وقوع پدیده ترجیح زمانی مصرف شیب وتر مثلث هایک کاهش یافته ودوره های زمانی تولید افزایش می یابد ولی هنوز ارزش کالاهای مصرفی تولید شده نسبت به وضعیت اول کمتر است. در این شرایط وتر مثلث به موازات خود جابه جا می شود. در مرحله۶ ارزش تولید کالاهای مصرفی دقیقاً معادل مرحله اول می شود (نقطه A) در حالی که مراحل تولید افزایش یافته است. این روند افزایشی در مراحل ۷و۸ نیز ادامه می یابد و به این ترتیب، اقتصاد نرخ رشد مثبتی را تجربه می کند که رشد ظرفیت های تولید به همراه افزایش ارزش تولید کالاهای مصرفی (افزایش مخارج مصرفی) محقق می شود.
اقتصاددانان اتریشی هرگز برنامه های رشد سریع را هدف خود قرار نمی دهند زیرا معتقدند رشد سالانه براساس ترجیح زمانی مصرف آتی روی می دهد. تحقق نرخ رشد اقتصادی در اقتصاد کلان مستلزم حرکت متناسب در سطح خرد است. بازار بستری است تا تخصیص منابع در طول مراحل تولید منطبق با ترجیحات زمانی مصرف کننده صورت پذیرد. بنابراین رشد اقتصادی تنها در مکانیسم بازار محقق می شود.
۶) پیوند پس انداز- سرمایه گذاری
همان گونه که در مثلث هایک نیز نشان داده شده است کالاها را می توان به دو صورت سرمایه ای و مصرفی تولید کرد. یکی از اصلی ترین سوال ها در اقتصاد کلان چگونگی تخصیص منابع بین این دو گروه از تولیدات است. دشواری پاسخ به این سوال را می توان هم ارز این دانست که چگونه باید منابع را بین تولید میوه و سبزی تقسیم کرد. به همین دلیل اقتصاددانان همواره به دنبال ترکیبی بهینه از سرمایه گذاری و پس انداز هستند به گونه ای که این پیوند اثرات منفی همچون عدم به کارگیری منابع را به همراه نداشته باشد. سوال دیگر در این خصوص توانمندی نظام بازار در برقراری این ترکیب است. تئوری مقداری پول از جمله پاسخ هایی است که علاوه بر پول گرایان وکینزین ها، اتریشی ها نیز به آن پرداخته اند. دیدگاه اقتصاددانان اتریشی در خصوص این معادله حاوی نکات بسیار مهمی نسبت به دو دیدگاه قبلی است.
مطابق رهیافت کینز تولیدکل Q مشتمل بر دو نوع کالاست که عبارتند از Qc تولید کالای مصرفی و Qi تولید کالای سرمایه ای. براساس معادله مقداری پول می توان نوشت:
( Qc + Qi ) ۱MV =P از دیدگاه مکتب اتریشی کالاهای سرمایه ای طیف متنوعی را شامل می شوند و به همین دلیل سرمایه گذاری نیز در سطوح مختلف تعریف شده و باید به مراحل مختلف شکسته شود. در اینجا Qc همان کالای مصرفی یا به زعم منگر کالای ردیف اول است. سرمایه گذاری کل بین مراحل گوناگون تولید تقسیم می شود و هر مرحله کالای سرمایه ای با مرتبه (ردیف) مربوط به خود را می طلبد. برای مثال در یک تولید ۱۰مرحله ای معادله ۱ به صورت زیر در خواهدآمد:
۲ MV = P(Qc + Q۲+ Q۳+ Q۴ + Q۵ + Q۶ + Q۷ + Q۸ +Q۹ + Q۱۰)
همان طور که در معادله نیز مشخص است کالاهای مرتبه دوم به بالا (Q۱۰ - Q۲) نقش Qi را در معادله ۱ ایفا می کند و باعث می شود تا از احتساب مضاعف پرهیز شود. از سوی دیگر جمع تولیدات برابر تولید کل یا درآمد کل است وسهم هر مرتبه تولید به خوبی مشخص است. در معادله مقداری پول از دیدگاه کینز، هر افزایشی در پس انداز بر کاهش تولید کالاهای مصرفی Qc دلالت دارد و منجر به افزایش Qi می شود (معادله ۱). در حالی که این مطلب همه جا صادق نیست فرض کنید یک واحد تجاری با مشکلی در فروش واحدهای تولید شده خود مواجه شود بدیهی است در این شرایط هیچ انگیزه ای برای استفاده از منابع تولیدی اضافه تر و افزایش ظرفیت های تولیدی خود ندارد زیرا این کار نتیجه ای جز انباشت بیشتر ذخایر انبار در بر نخواهد داشت. درواقع افزایش پس انداز الزاماً افزایش سرمایه گذاری را به دنبال ندارد تعدد مراحل تولید آنچنان که در مثلث هایک نیز به نمایش گذاشته می شود این آزادی را ایجاد می کند که کاهش مخارج مصرفی به وسیله تغییر در الگوهای مخارج سرمایه گذاری مشخص می شود به جای اینکه تنها توسط یک جریان معکوس در سرمایه گذاری کل بیان شود. این رهیافت درتقاضای مشتق شده نیز کاربرد دارد. در چارچوب نظریه تقاضای مشتق شده اقتصاد متعارف تقاضا برای ظرفیت تولید بازتابی از تقاضا برای محصول تولیدی است. این در حالی است که از منظر اقتصاد اتریشی نظریه تقاضای مشتق شده نیازمند تعدیل به کمک نرخ تنزیل زمانی است. در بخش بعدی به این مهم خواهیم پرداخت.
۷) نرخ تنزیل زمانی و تقاضای مشتق شده
دانستیم مصرف کنندگان با رضایتمندی استفاده از کالای مصرفی قابل دسترس را به آینده موکول می کنند. معاوضه مصرف در زمان حال یا آینده نزدیک با آینده ای نسبتاً دور منجر به افزایش پس انداز در زمان حال می شود. این تغییر ترجیحات زمانی مصرف، قیمت های محصول و نرخ بهره را تغییر داده و با تخصیص مجدد منابع مراحل مختلف تولید را به گونه ای متفاوت تحت تاثیر قرار می دهد. هر تخصیص مجدد منابع که در قبال افزایش پس انداز پدید می آید به دو اصل بستگی دارد: اصل تقاضای مشتق شده و اصل نرخ تنزیل.
همان طور که قبلاً هم اشاره شد افزایش پس انداز به معنای کاهش در تقاضا برای کالاهای مصرفی است. لازم به ذکراست که در یک اقتصاد در حال رشد که در آن پس انداز و مصرف هر دو در حال افزایش هستند نسبت نرخ ها در نظر گرفته می شود. به این معنا که افزایش بیشتر در پس انداز معادل افزایش کمتردر تقاضای کالای مصرفی است.
کاهش در تقاضابرای کالاهای مرتبه اول تقاضا برای کالاهای مرتبه دوم را تحت تاثیر قرار می دهد. مثلاًً تقاضای دانه قهوه به تقاضای قهوه مرتبط است. به همین ترتیب تقاضا برای داده های اولیه (ورودی ها) که در مجاورت کالاهای مصرفی هستند با تغییر تولید تحت تاثیر قرار می گیرند لذا تقاضا برای کالاهای مرتبه دوم یک تقاضای مشتق شده است. با فرض ثابت بودن سایر شرایط از جمله نرخ بهره همه چیز براساس تقاضای مشتق شده تعریف می شود. باکاهش نرخ بهره و ارزش کالاهای مصرفی تولیدکنندگان نیز قیمت های خود را کاهش می دهند. در این شرایط میزان تقاضا برای کالاهای مرتبه دوم به نسبت تغییر در تقاضای کالاهای مرتبه اول کاهش می یابد. اثر نرخ تنزیل در این شرایط قوی نیست و معمولاً نسبت به اثر تقاضای مشتق شده بی اهمیت است. برای مثال تقاضا برای دانه قهوه تقریباً معادل کاهش تقاضا برای قهوه افت می کند.
اگرچه در مرحله تولید کالاهای مرتبه دوم تقاضای مشتق شده نقش بسزایی دارد ولی در تولید کالاهای با مرتبه بالاتر اثر نرخ تنزیل بیشتر است. احتساب نرخ تنزیل منابع را به سوی مراحل ابتدایی تولید (تولید کالای مرتبه بالاتر) سوق می دهد. طی محاسبه سود مراحل ابتدایی تولید اثر تقاضای مشتق شده نسبت به نرخ تنزیل بسیار کم است. در این شرایط نقش کارآفرین برجسته می شود زیرا به جای تقاضای مشتق شده بیشتر به تقاضای انتظاری در زمان آتی توجه دارند. کارآفرین موفق کسی است که بتواند پیش بینی کند مصرف کنندگان با افزایش قدرت خرید خود به خرید چه کالاهایی اقدام می کنند. انتظار افزایش تقاضا در آینده تقاضای کنونی برای کالاهای با مرتبه بالاتر را افزایش می دهد. در واقع در اقتصاد اتریشی بر خلاف دیدگاه کینز انباشت پس انداز الزاماً به منظور کاهش موقتی تقاضای مصرفی نیست بلکه پس اندازکنندگان هریک دلایل خود را برای این کار دارند. در شکل ۵ تاثیر تقاضای مشتق شده و نرخ تنزیل زمانی نشان داده شده است. با کاهش Qc میزان تولید کالاهای مرتبه دوم تا پنجم نیز کاهش می یابد. در این مرحله تاثیر تقاضای مشتق شده باعث کاهش تقاضا در سطوح میانی تولید می شود. از سوی دیگر تولید کالاهای مرتبه بالاتر (Q۱۰-Q۶) به دلیل نرخ تنزیل زمانی افزایش می یابد. چنانچه بخواهیم این سخن را در قالب ادبیات کینز مطرح کنیم کاهش تولید کالای مصرفی (مرتبه اول) می تواند ترکیب کالاهای سرمایه ای Qiرا تغییر دهد. میزان این تغییر را برآیند تاثیر تقاضای مشتق شده و نرخ تنزیل برتقاضای کالای سرمایه ای تعیین می کند.
۸) نرخ بهره
درنظام بازار، افراد با هدف کسب درآمد سطوح متفاوتی از تولید را رقم می زنند. عمده درآمد ناشی از کسب و کار به رفع نیازهای مصرفی اختصاص می یابد اما بخشی ازآن، صرف هزینه های مصرفی نشده و به صورت پس انداز ذخیره می شود. انتقال این درآمد مصرف نشده به بخش تولید و تجارت می تواند به اشکال سپرده بانکی، سهام، اوراق قرضه و...صورت پذیرد. تزریق این منابع ناشی از در آمد (وجوه وام دادنی) باعث افزایش ظرفیت تولیدی اقتصاد می شود. در واقع عبارت وجوه وام دادنی دلالت برراهکارهایی دارد که بخشی از درآمد به کارنرفته در مخارج مصرفی را به بخش تولید وتجارت منتقل می سازد. به این ترتیب ضعف این تعریف که وجوه وام دادنی تنها بخشی از درآمد افراد است که توسط خود آنها مصرف نشده بلکه توسط عده ای دیگر هزینه می شود، آشکار می شود.
زیرا می توان برای تعداد راهکارهای موجود جهت انتقال این وجوه و براساس میزان نقد شوندگی، ریسک وزمان سررسید هریک، نرخ های بهره متفاوتی تعریف کرد. شکل ۶ صورت ساده شده ای ازبازار وجوه وام دادنی را نشان می دهد. اغلب طرف عرضه مشتمل بربخشی از درآمد افراد است که در فرآیند مخارج مصرفی هزینه نشده است. طرف تقاضا نیز از واحدهای اقتصادی تشکیل شده است که مستعد دریافت منابع فوق جهت سرمایه گذاری هستند. از برخورد این منحنی و در نقطه تعادل نرخ بهره تعیین می شود که قادر است عرضه و تقاضا را سازگار کند. از شکل شش می توان دریافت که چه مقدار از منابع اقتصادی قابل سرمایه گذاری هستند. از سوی دیگر به کمک مثلث هایک می توان نشان داد که ترکیب این منابع در فرآیند زنجیره وار تولید چگونه است. در واقع تغییر نرخ بهره قادر به تغییر توامان میزان وجوه قابل سرمایه گذاری و الگوهای رایج تخصیص منابع است.هرگاه عرضه وجوه وام دادنی افزایش یابد منحنی عرضه به سمت راست جابه جا می شود.در واکنش به این ازدیاد منابع سرمایه گذاری، نرخ بهره کاهش می یابد. تحت این شرایط سرمایه گذاری در مراحل ابتدایی تولید وارد رقابتی حساس با سایر مراحل شده و منابع، جذب پروژه های بلندمدت می شود. کاهش تقاضا در مراحل آخر تولید نشان از افزایش نرخ ترجیح زمانی دارد به این معنا که تقاضا برای مصرف در زمان حال یا آینده ای نزدیک کاهش یافته است. این نتیجه به خوبی در مثلث هایک قابل بررسی است (شکل ۲). در واقع ترجیح زمانی در تعیین میزان وجوه وام دادنی تاثیر بسزایی دارد. چنانچه افراد به هنگام تصمیم گیری در مورد استفاده از درآمد خود هیچ یک از گزینه های مصرف و تبدیل به وجوه وام دادنی را نپذیرند و تنها تمایل به نگهداری وجه نقد نزد خود داشته باشند چه اتفاقی خواهد افتاد؟ از آنجا که این بخش از درآمد به مخارج مصرفی تبدیل نشده ماهیتی پس اندازگونه دارد لیکن هرگز موجب افزایش طرف عرضه سرمایه گذاری نخواهد شد. نکته ای که در سایه مهم ترین نتیجه انقلاب کینز یعنی برجسته شدن نقش ترجیحات نقدینگی، در ادبیات اقتصادی مغفول ماند.
۹) مرز امکانات تولید
بی تردید کمیابی منابع مهم ترین واقعیتی است که استفاده کامل از منابع را در اقتصاد الزامی می سازد. در سطح اشتغال کامل و نرخ بیکاری طبیعی، اقتصاد روی منحنی مرز امکانات تولید قرار دارد. منحنی امکانات تولید تنها سطوحی از تولید را نشان می دهد که در نرخ طبیعی بیکاری و اشتغال کامل به وقوع می پیوندد و ارتباطی به بالاترین سطح تولید در کوتاه مدت ندارد. شکل ۷ نمونه ای از این منحنی را نشان می دهد. وضعیت رونق اقتصادی با نقطه ای بالاتر از منحنی نشان داده شده که در آن نرخ بیکاری پایین تر از نرخ طبیعی است. در شرایط رکودی اقتصاد در زیر منحنی امکانات تولید قرار دارد.
همانطور که در شکل نیز مشاهده می شود در محور عمودی منحنی مرز امکانات تولید محصولات مصرفی قراردارد که دقیقاً منطبق بر محورعمودی مرحله نهایی مثلث هایک است. محور افقی سرمایه گذاری ناخالص را نشان می دهد. در شرایطی که استهلاک سرمایه معادل سرمایه گذاری ناخالص باشد اقتصاد رشدی را در بر نخواهد داشت. در صورت افزایش سرمایه گذاری ناخالص به سطحی بالاتر از استهلاک رشد مثبت اقتصادی به وقوع می پیوندد و منحنی امکانات تولید به سمت بالا جابه جا می شود. بدیهی است با کاهش سطح سرمایه گذاری ناخالص به کمتر از استهلاک، اقتصاد دچار رکود شده و منحنی به سمت پایین جابه جا می شود.
۱۰) مثلث هایک، مرز امکانات تولید و نرخ بهره تعادلی
اقتصادی را در نظر بگیرید که در اشتغال کامل به سر می برد. این وضعیت با نقطه ای روی منحنی مرز امکانات تولید، نشان داده می شود. هر نقطه روی منحنی مرز امکانات تولید، ترکیبی از کالای مصرفی و کالای سرمایه ای است. با این همه تعیین میزان تولید کالای سرمایه ای به سطح تعادلی نرخ بهره در بازار وجوه وام دادنی بستگی دارد که خود بازخوری از ترجیحات زمانی مصرف کننده است. از آنجا که ترجیحات مصرفی افراد نیز به کمک مثلث هایک بیان می شود می توان پیوندی بین این سه منحنی ایجاد کرد. ترکیب این سه بخش در شکل ۸ نشان داده شده است. ابتدا در بازار وجوه وام دادنی و در سطح نرخ بهره تعادلی، میزان تقاضا برای کالای سرمایه ای تعیین شده سپس به کمک منحنی مرز امکانات تولید سطح تقاضای مصرفی متناسب تعیین می شود. در این سطح از نرخ بهره رشد اقتصادی وجود ندارد و خالص سرمایه گذاری صفر است. چگونگی تغییر شکل مثلث هایک در وضعیت رشد اقتصادی در ۵ نشان داده شده است. تغییر ترجیحات زمانی مصرف و افزایش میزان پس انداز، نرخ بهره تعادلی (نرخ بهره طبیعی) را کاهش می دهد. در این شرایط شیب وتر مثلث هایک کمتر می شود که به معنای افزایش تقاضا برای کالاهای سرمایه ای است. گرچه تغییر ترکیب کالاهای سرمایه ای از دوره ای به دوره دیگر، شکل و اندازه مثلث هایک را تغییر می دهد اما تغییر اندازه مثلث هایک الزاماً تغییر شکل(شیب) را به همراه ندارد. برای مثال در شرایط رشد اقتصادی که سرمایه به مقداری بیشتر از جبران استهلاک افزایش می یابد، منحنی امکانات تولید به سمت بیرون جابه جا می شود. عرضه و تقاضای وجوه وام دادنی به سمت راست جابه جا می شوند و اندازه مثلث هایک افزایش می یاید. چنانچه افزایش متناسبی در طرف عرضه و تقاضای وجوه وام دادنی صورت بپذیرد به گونه ای که با جابه جایی منحنی ها نرخ بهره طبیعی همچنان ثابت بماند، شکل مثلث هایک ثابت خواهد ماند در حالی که اندازه مثلث به دلیل افزایش میل به پس انداز و کاهش نرخ بهره تغییر می کند.
۱۱) ادوار تجاری
یکی دیگر از تحلیل های که می توان به کمک مثلث هایک تبیین کرد پدیده ادوار تجاری است. همانطور که در تئوری رشد اقتصادی مشاهده کردیم کاهش نرخ بهره که در سایه تغییر ترجیحات زمانی مصرف صورت می گیرد، رشد اقتصادی را محقق می سازد. اقتصاددانان اتریشی براین باورند که هرگونه دستکاری و دخالت در تعیین نرخ بهره شرایطی را فراهم می سازد تا رونقی مصنوعی در بازار ایجاد شود. از آنجا که موجودی پس انداز به میزان کافی افزایش نیافته است این رونق ساختگی که در قالب تقاضای بیش ازحد کالاهای سرمایه ای منعکس می شود سرانجام توسط بازار برملا می شود. در این شرایط رکود نتیجه تلخ ولی اجتناب ناپذیر خواهد بود. شکل شماره ۹ این روند را نشان می دهد.
در سطح نرخ بهره طبیعی، رشد اقتصادی صفر است. با تزریق پول رونقی ساختگی در بازار مشاهده می شود. بانک مرکزی با انجام عملیات بازار باز یا تغییر نرخ ذخیره قانونی اقدام به افزایش عرضه وجوه وام دادنی می کند و به این ترتیب نرخ بهره در بازار به سطح i کاهش می یابد. درسطح نرخ بهره جدید بازار وجوه وام دادنی در شرایط عدم تعادل قرار دارد زیرا حجم پس انداز از میزان تقاضا برای سرمایه گذاری کمتر است. این عدم تعادل باعث می شود تا در نرخ بهره دو نقطه متفاوت روی منحنی مرز امکانات تولید داشته باشیم. از یکسو پس انداز نسبت به وضعیت نرخ بهره طبیعی کاهش یافته است و این دلالت بر مصرف بیشتر دارد. از سوی دیگر کاهش نرخ بهره، سرمایه گذاران را به سمت تولید کالاهای سرمایه ای تشویق می کند. به این ترتیب دو نقطه متفاوت روی مرز امکانات تولید تعیین می شود که هر کدام به واکنشی متفاوت از تغییر نرخ بهره ارتباط دارند بنابراین در سطح نرخ بهره ساختگی بازار، مصرف کنندگان و تولیدکنندگان در کشمکش قرار می گیرند. از نظر نموداری مصرف کنندگان تمایل دارند تا مثلث قایم الزاویه به سمت بالا و مصرف بیشتر تغییر کند و سرمایه گذاران ترجیح می دهند مثلث به سمت پایین و تولید کالاهای سرمایه ای حرکت کند. در سطح نرخ بهره، تنها نقطه ای که می تواند همزمان سطح کالای مصرفی مورد نظر مصرف کنندگان و سطح کالای سرمایه ای مورد توافق سرمایه گذاران را تامین کند، نقطه ای است که در خارج از منحنی مرز امکانات تولید قراردارد. این نقطه اگرچه موقتی است ولی دلالت بر رشد اقتصادی دارد که البته ساختگی و ناپایدار است. این شرایط می تواند به دلایل مختلفی روی دهد. برای مثال ترجیح کارگران بین ساعات کار و اوقات فراغت به سمت کار بیشتر تغییر می کند و سن بازنشستگی افراد بالاتر رفته و از تعطیلات کمتر استفاده می کنند. به این ترتیب اقتصاد دوران رشد خود را در سطحی بالاتر از منحنی مرز امکانات تولید تجربه می کند. با این وجود محدودیت منابع واقعی تولید اقتصاد را از وضعیت مجازی خود خارج می کند و طبق نمودار حرکت در جهت عقربه ساعت رخ می دهد. کشمکش بین مصرف کنندگان و سرمایه گذاران در نمودار به صورت برخورد مثلث ها خود را نشان می دهد. در بخش هفت در مورد نرخ تنزیل و تقاضای مشتق شده بحث کردیم. تاثیر این دو عامل در شرایط رونق ساختگی جالب توجه است. با افزایش اعتبارات در نرخ بهره ای پایین تر از نرخ طبیعی، تولید کالاهای سرمایه ای رونق می یابد زیرا نرخ تنزیل بر فرآیندهای مرحله ابتدایی تولید (مرتبه بالاتر) تاثیر بیشتری دارد. این تخصیص افراطی منابع را در اقتصاد اتریشی «سرمایه گذاری خبیث» می نامند. از سوی دیگر تقاضای مشتق شده بر کالاهای مراحل نهایی (مرتبه اول و دوم) تولید اثری قوی تر دارد. در شرایطی که سطح تولید کل بالاتر از سطح واقعی است الگوهای تولید در دو جهت متفاوت عمل می کنند؛ از سویی به سمت کالاهای با مرتبه پایین (کالاهای سرمایه ای) و از سوی دیگر به سمت کالاهای با مرتبه بالا (کالاهای مصرفی). برآیند این تلاش های متضاد اقتصاد را به سمت تقاضا برای کالاهای مصرفی سوق می دهد به این ترتیب سرمایه گذاران کالاهای سرمایه ای که از سوددهی برنامه های سرمایه ای خود ناامید می شوند دست از سرمایه گذاری برداشته و اقتصاد به مرحله رکود وارد می شود. در واقع علایم قیمتی نادرست که به واسطه کاهش ساختگی نرخ بهره صورت می پذیرد عامل اصلی ایجاد ادوار تجاری می شود.
زهرا رهایی
منبع:رستاک
منابع:در دفتر روزنامه موجود است
منبع : روزنامه سرمایه


همچنین مشاهده کنید