سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا


رستگاری در سینمایک


رستگاری  در سینمایک
با پخش سه فیلم «رستگاری در شائوشنگ»، «مسیر سبز» و «مجستیك» فرصت خوبی فراهم آمده تا كارنامه یك كارگردان به طور كامل مورد بررسی قرار گیرد. فرانك دارابونت بیست و هشتم ژانویه سال ۱۹۵۹ به دنیا آمد و پیش از آنكه به طور حرفه ای وارد حرفه فیلمسازی شود كارش را به عنوان طراح صحنه در هالیوود آغاز كرد. او در عالم سینما كارهای مختلفی را تجربه كرد و شاید این تجربیات در موفقیت او در هیئت یك كارگردان نقش داشته است. دارابونت اگرچه در سال ۱۹۸۹ فیلمی ویدیویی برای شبكه كابلی ساخت اما نخستین فیلم حرفه ای او را باید «رستگاری در شائوشنگ» قلمداد كرد. فیلم «رستگاری در شائوشنگ» كه محصول سال ۱۹۹۴ است به زندگی یك زندانی به نام اندی دو فرنس می پردازد. اندی در سال ۱۹۴۷ به اتهام قتل همسرش راهی زندان اوهایو می شود. او كه یك متخصص زمین شناسی است بی گناه است اما نتوانسته بی گناهی اش را ثابت كند.ورود آدم متشخصی مثل اندی در بین زندانیانی كه اكثر شان به سال های طولانی حبس محكوم شده اند چالش برانگیز است. رفتار پرخاشگر زندانیان زندان اوهایو واكنشی طبیعی به شرایطی است كه در آن گرفتار شده اند. اما خشم اندی درونی است. او در طول فیلم كمتر درباره خودش حرف می زند. از چیزی كه در سرش می گذرد نمی گوید. درباره آنچه بر سرش آمده با هیچ كس صحبت نمی كند. دیگر شخصیت كلیدی فیلم «رد» است. یك زندانی سیاهپوست كه می تواند هر چیزی را برای زندانیان فراهم كند. از ابتدای فیلم عمقی كه به نگاه و رفتار رد داده می شود از یك سو او را مردی باتجربه و صبور نشان می دهد كه می تواند با اندی درون گرا كنار بیاید. حضور اندی در زندان به مرور زمان باعث تغییرات اساسی می شود. گسترش كتابخانه زندان و در ادامه همكاری با رئیس فاسد زندان، به اندی شأنی فراتر از دیگران می دهد.«رستگاری در شائوشنگ» فیلم امید است. امیدی كه در بستری از ناامیدی و نا باوری شكل می گیرد. تمام شخصیت های اطراف اندی در غباری از ناامیدی گرفتارند. زندانیان شائوشنگ چنان به چهار دیواری زندان خو گرفته اند كه خود را در زندان درونشان حبس كرده اند. آنها حتی پس از آزادی از زندان هم نمی توانند به جهان امید بازگردند. زندگی در شائوشنگ نتیجه ای جز ناامیدی در بر ندارد.دارابونت در این فیلم به نقد قواعد اجتماعی دست می زند. زندان كه در تعریفش قرار است مجرمین را متنبه كند و آنها را به انسان هایی بازیافته تبدیل سازد هرگونه كورسوی امید را از بین می برد. گویی زندان از نگاه فیلمساز طناب داری است كه زندانیان وقتی دچارش می شوند مدت زمان بیشتری را جان می دهند. زندان، در این فیلم صرفاً یك مكان با مختصات خاص خودش نیست، زندان شائوشنگ وضعیتی است كه انسان ها دچارش می شوند. وضعیتی كه پیدا كردن راهی برای رهایی از آن بسیار دشوار است. اندی و دیگر زندانیان زندان شائوشنگ علاوه بر محرومیت از حقوق اجتماعی و حتی فردی، تحت سیطره غول زندان به این باور می رسند كه زندگی مداوم در زندان باعث شده كه نتوانند به بطن جامعه برگردند. جهان دارابونت در فیلم «رستگاری در شائوشنگ» اگرچه با امید به سرانجام می رسد اما پرسش های بسیاری را مطرح می كند. دارابونت، شخصیت هایی را در این فیلم خلق می كند كه كاركرد ماهیتی زندان را زیر سئوال می برند. مجرمین برای تنبیه، بازسازی و آماده شدن برای بازگشت به جامعه، به زندان فرستاده می شوند. اما از نگاه فیلم «رستگاری در شائوشنگ» اندی و دیگر زندانیان به زندان می روند كه بر نگردند. آنان چنان زندانی مفهوم زندان - وضعیتی جدا از اجتماع - می شوند كه حتی پس از آزادی نیز نمی توانند آزاد باشند. بسیاری از زندانیان كه شامل عفو شده و آزاد می شوند در اولین فرصت خودكشی می كنند. اندی، زندانی باوقار، متشخص و درون گرایی كه فضای زندان را دگرگون می كند و به اتاق رئیس راه می یابد در چنین شرایطی داستان دیگری را در سرش دنبال می كند. شاید هیچ كس نداند كه دارابونت، رستگاری اندی را به چكش كوچكی سپرده است كه اندی با آن هم مهره های شطرنج می سازد تا زندانبانان را بازی دهد و هم در طول بیست سال با حوصله ای مثال زدنی راه رهایی خود را هموار سازد.فیلمساز اگرچه داستان ساده ای را در فیلم دنبال می كند اما هنر او وقتی نمایان می شود كه به شخصیت ها و اتفاقات لایه های متعدد می بخشد. رستگاری در شائوشنگ فقط در عمل فیزیكی فرار اندی از زندان خلاصه نمی شود. اندی با تغییر و تحولاتی كه در فضای زندان و ارتباط زندانبانان و زندانیان ایجاد می كند به تحقق آرمان زندان اصلاح گر كمك می كند. ضمن اینكه نكته اساسی پایان فیلم این است كه فرار اندی از زندان، زندانیان دیگر را هم از زندان درونشان رها می كند. با فرار اندی در حافظه زندان شائوشنگ در كنار زندانیانی كه پس از آزادی خودكشی كرده اند، یك زندانی هم وجود دارد كه با فرار از زندان رستگار شده است. تامی به عنوان شخصیتی كه برای رهایی اندی وارد فیلم می شود تحت تاثیر او قرار می گیرد و حتی می خواهد به نفع او در دادگاه شهادت دهد با شلیك زندانبانان از فیلم خارج می شود. اندی قرار است خود رستگاری بخش باشد نه اینكه كسی او را رها كند. خیلی سخت است كه شخصیتی آرام چون اندی چنان در طول فیلم پرداخت شود كه عمل باورناپذیر او یعنی احداث تونلی بسیار بلند و عبور از مسیر طولانی فاضلاب، برای تماشاگر قابل قبول باشد. دارابونت در فیلم شائوشنگ این كار را انجام داده است. او فیلمنامه این فیلم را براساس داستانی از استیون كینگ، نویسنده داستان های وحشت انگیز نوشته است. همكاری او با كینگ در فیلم بعدی دارابونت هم ادامه پیدا كرد.پنج سال پس از آنكه اولین فیلم كارگردان تازه كار با استقبال مواجه شد و جایزه های متعددی دریافت كرد، دارابونت دومین فیلمش را با نام «مسیر سبز» ساخت. فیلمی بسیار خوش ساخت كه نشان داد تجربه اول فیلمساز اتفاقی نبوده است. «مسیر سبز» ماجرای زندانی است كه بندی با این نام دارد. در این بند زندانیانی نگهداری می شوند كه اعدامشان حكمی است.آنها منتظرند تا دادگاه روز مرگشان را تعیین كند.پل و همكارانش در این بند كار می كنند. در شروع فیلم یك زندانی قوی هیكل به نام جان كافی به زندان آورده می شود. جرم او هتك حرمت و كشتن دو دختر خردسال است. جرمی كه طبعاً امكان هرگونه همدردی تماشاگر با كافی را از بین می برد. فیلم عجله ای برای ارایه كلایمیكس اصلی خود ندارد. شخصیت ها معرفی می شوند و در تقابل با یكدیگر جان می گیرند. فضا تعریف می شود، آدم ها با شرایط آداپته می شوند. فیلم با حوصله تماشاگر را به جایی می رساند كه انتظار اتفاق خارق العاده ای را می كشد. وقتی جان كافی درد مثانه پل را فقط و فقط با گرفتن او و انتقال انرژی درمان می كند فیلم وارد مسیر دیگری می شود. كافی باز هم این كار را می كند و یك بار همسر رئیس زندان را نجات می دهد. شخصیت ها در میانه فیلم سرنوشت دیگری پیدا می كنند. خصوصاً شخصیت اصلی فیلم یعنی جان كافی. او هرچند مثل بقیه محكومین به مرگ، مسیر سبز را طی می كند اما در راه، دنیای بكری را پیش روی تماشاگران قرار می دهد. جان كافی، شخصیتی كه در آغاز فیلم دوست داشتنی نبود در اواسط فیلم به قهرمانی تبدیل می شود كه تماشاگران همراه كاركنان زندان همگی به دنبال راهی برای رهایی او هستند. جهان فرانك دارابونت در فیلم «مسیر سبز» جهانی معناشناختی (نه معناگرا) است. فیلم در بستری قصه گو شخصیتی متافیزیكی را معرفی می كند. «مسیر سبز» شاید مصداق این جمله معروف باشد كه: «معجزه ها در جاهای عجیب و غریب اتفاق می افتند.» جان كافی شخصیت دوست داشتنی فیلم كه با بیان كودكانه خود بیشتر به دل می نشیند دقیقاً براساس روایتی متافیزیكی از موجودات متافیزیكی خلق شده است. او مثل آدم های خوب افسانه ها بسیار تنومند است. كارهایی كه كافی در فیلم انجام می دهد و باعث حیرت حاضران می شود همان قدر باور نكردنی است كه تمام اعمال عجیب افسانه ها غیرمنطقی به نظر می رسند. اما دارابونت شخصیت جان كافی را چنان قوی می سازد كه تماشاگر وادار می شود او را باور كند.از دیگر نكاتی كه «مسیر سبز» را به فیلمی برجسته تبدیل می كند پرداخت كم نقص شخصیت های فرعی فیلم است. تمام زندانبانان هویت مستقل خود را می یابند. كارگردان برای ساختن شخصیت مستقل زندانبانان به ترجیع بندهای كلیشه ای پناه نمی برد.
شخصیت های فیلم در بطن داستان فیلم شكل می گیرند. دارابونت به سنت های كلاسیك قصه گویی وفادار می ماند. بدمن های فیلم تمام خصوصیات شر داستان های كلاسیك را دارند. با این تفاوت كه در این فیلم نسبت به «رهایی در شائوشنگ» تلاش بیشتری برای چند لایه كردن شخصیت های بد فیلم شده است. رهایی در فیلم مسیر سبز معنایی متفاوت از رستگاری اندی در شائوشنگ دارد. فیلم به سوی اعدام قهرمان فیلم یعنی جان كافی پیش می رود. در پایان فیلم كافی از جهانی آزاد می شود كه توان تحمل رستگاری درونی او را ندارد. مسیر رستگاری شخصیت فیلم دارابونت در فیلم مسیر سبز بسیار كوتاه تر از مسیری است كه اندی در فیلم رهایی از شائوشنگ طی می كند. در فیلم مسیر سبز كلماتی كه از زبان شخصیت ها گفته می شود اهمیت زیادی دارند. خصوصاً جملاتی كه در عین سادگی جان كافی و دیگر محكومین به مرگ می گویند و تاثیر زیادی بر تماشاگر می گذارد. دارابونت در «مسیر سبز» از داخل زندانی با صندلی های الكتریكی مرگبار داستان بهشت را روایت می كند. او رستگاری را این بار از درون جهنم خلق می كند. مسیر سبز با بازی درخشان مایكل كلارك دانكن در نقش جان كافی و تام هنكس در نقش پل مهارت فیلمساز را در روایت خلاقانه داستان های ساده تائید كرد. دیگر بازیگران فیلم یعنی دیوید مورس، سم راكول و جیمز كرامول هم بازی خوبی را ارائه می دهند. «مسیر سبز» از یك جهت نیز موفق تر از «رهایی در شائوشنگ» است. با وجود اینكه مسیر سبز فیلمی طولانی تر از شائوشنگ است اما تمهیداتی كه دارابونت می اندیشد سبب می شود تا تماشاگر خسته نشود. اجتناب از نماهای بلند در لوكیشن های محدود و ایجاد ماجراهای كوچك در درون ماجرای اصلی فیلم باعث می شود تا فیلم ۱۸۸ دقیقه ای «مسیر سبز» به هیچ وجه خسته كننده به نظر نرسد. روایت دارابونت از صندلی های الكتریكی و اعدام و هیجان و وحشت لحظات پیش از مرگ كه بر فضا سایه می اندازد جهنمی را خلق می كند كه در بعضی از صحنه ها مشمئزكننده می شود.سومین فیلم دارابونت با نام «مجستیك» تجربه متفاوتی در كارنامه فیلمسازی اوست. این فیلم سیاسی ترین اثر دارابونت محسوب می شود. «مجستیك» به یكی از سیاه ترین وقایع آمریكای معاصر اشاره دارد. تشكیل كمیته مبارزه با فعالیت های ضد آمریكایی كه منجر به رسوا سازی بسیاری از چهره های مشهور عالم هنر و ادبیات آمریكایی شد. در حالی كه فعالیت های كمونیست ها در آمریكا آنقدر محدود و غیر سازماندهی شده بود كه حرف زدن درباره تشكیل كمیته ای علیه آنان مضحك به نظر می رسید. كنگره آمریكا چنین كمیته ای را شكل داد. در سال های پس از پایان جنگ جهانی دوم و آغاز جنگ سرد كمیته مبارزه با فعالیت های ضد آمریكایی با ایجاد فضای رعب و وحشت در بین هنرمندان و نویسندگان و شاعران خوراك تبلیغات سیاسی آمریكا را علیه كمونیست ها تامین می كرد. دعواهای الیا كازان و لیلین هلمن و آرتور میلر در مورد شهادت كازان علیه این دو نمایشنامه نویس سال ها مورد بحث قرار گرفت و رفتار كشوری را كه همیشه ادعای دموكراسی داشته زیر سئوال برد.فیلم «مجستیك» كه در سال ۱۹۵۱ می گذرد درباره یك فیلمنامه نویس درجه دوی هالیوودی است كه می كوشد با نوشتن فیلمنامه ای بهتر به فیلمنامه نویسی درجه اول تبدیل شود. پیتر آپلتن به یك باره اما به كنگره دعوت می شود تا به سئوالات كمیته مبارزه با فعالیت های ضد آمریكایی پاسخ دهد. او متهم است كه در دوران دانشجویی در جلسات تشكلی كمونیستی شركت كرده است. اگرچه خود آپلتن می گوید كه به آنجا می رفته تا دختر مورد علاقه اش را ببیند در این بحبوحه پیتر در حال عبور از یك پل به رودخانه ای سقوط می كند. جریان آب پیتر را كه حافظه اش را از دست داده به شهر دیگری می برد. او در آنجا هویت دیگری می یابد. هری تریمبل، پیتر را به جای فرزندش كه در جنگ مفقود شده اشتباه می گیرد. پیتر آپلتن به لوك تریمبل تبدیل می شود. در حالی كه كمیته مبارزه علیه فعالیت های ضدآمریكایی غیبت پیتر را دلیلی برای همكاری او با كمونیست ها ارزیابی می كند. او سرنوشت جدید خود را می پذیرد و با پدر جدیدش به بازسازی سینما مجستیك می پردازد. علاقه او به سینما به رغم از دست دادن حافظه از بین نرفته است. نكته ای كه از چشم همسر لوك تریمبل دور نمی ماند. وقتی سینما مجستیك بازسازی می شود پیتر موقع تماشای اولین فیلمی كه از سینما پخش می شود حافظه اش را باز می یابد. فیلمی كه در سینما پخش می شد فیلمی است كه فیلمنامه اش را پیتر آپلتن نوشته است. فیلم «مجستیك» به معضل هویت در گیرودار مناسبات سیاسی آدم ها می پردازد. هنرمندانی كه ملعبه دست سیاستمداران می شوند هر لحظه در معرض ترور شخصیتی هستند. دارابونت پیتر را در بحبوحه یك بحران بزرگ به شهر دیگری می فرستد اما در آنجا نیز او بازیچه احساسات مردمی می شود كه جنگ ثبات هویتی شان را مخدوش كرده است. جامعه سیاسی آمریكایی در شرایط متفاوت هویت مورد علاقه خود را به آدم ها تحمیل می كند. مجستیك آخرین فیلم دارابونت اگرچه در آغاز بسیار هنرمندانه وارد مسئله ای سیاسی می شود اما پس از بازگشت پیتر از شخصیت لوك تریمبل آلوده خطابه های سیاسی می شود. تغییرات هویتی پیتر به اندازه كافی نشان دهنده آلودگی سیاسی جامعه آمریكایی در سال های پس از جنگ جهانی بود اما فیلم در ادامه با تاكید بر شعارهای سیاسی وجهه هنری اش را كمرنگ می كند.دارابونت در پایان فیلم بار دیگر هوشمندی خود را در اجتناب از در غلتیدن به سینمای كلیشه ای نشان می دهد. آنجا كه پیتر پس از خطابه های آتشین سیاسی در كنگره درمی یابد ناخواسته هویت خائن و آدم فروش را به خود گرفته است . تاكید بر شعارهای سیاسی علیه دموكراسی آمریكا باعث می شود كه مخاطب نتواند در كل فیلم با فاجعه هویتی كه در تم فیلم وجود داشت خو بگیرد. هرچند دارابونت پیش از آغاز حرفه فیلمسازی تجربه متعددی در پشت صحنه داشت اما فیلم مجستیك در زمینه صحنه آرایی بسیار ضعیف است. فضای فیلم هرگز نمی تواند آمریكای سال ۱۹۵۱ را متبادر كند. همچنان كه گریم ناشیانه تام هنكس در فیلم «مسیر سبز» گویای سن و سال واقعی پل نبود.فرانك دارابونت فیلمساز هنری نیست. اما نمی توان او را كارگردانی هالیوودی به حساب آورد. فیلم های او مخاطبان زیادی دارد. هم مخاطبان خاص و هم مخاطبان عام از تماشای فیلم های دارابونت لذت می برند. استفاده از داستان های ساده و عامه پسند در كنار ویژگی های بصری قوی فیلم های دارابونت، او را به فیلمسازی تبدیل ساخته كه با تمام ضعف ها و قوت هایش فیلم خودش را می سازد. او در فیلم هایش از بازیگران مشهوری نظیر جیم كری، تام هنكس، مورگان فریمن و تیم رابینز استفاده می كند و می تواند آنها را به بازیگران فیلم های خود تبدیل كند نه بازیگرانی كه با خاطره فیلم های دیگر در فیلم او بازی می كنند. اگرچه در فیلم «مجستیك» به دلیل به بحث گذاشتن مسئله هویت، جیم كری تا حدودی یادآور نقشش در فیلم نمایش ترومن است. دارابونت فیلمسازی است كه در فیلم هایش به سئوالات كوچك پاسخ می دهد تا تماشاگر را با سئوالات بزرگ تر تنها بگذارد. تمام این ویژگی ها باعث شده كه او در چند سال اخیر و به دنبال پخش در سه فیلمش از برنامه سینما یك به یكی از فیلمسازان محبوب ایرانی ها تبدیل شود.
مجتبی پور محسن
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید