پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا


خط استوا چگونه وجودی دارد


خط استوا چگونه وجودی دارد
کتاب «معرفت و تمثال اجتماعی» (Knowledge and Social Imagery) برای اولین بار در سال ۱۹۷۶ منتشر شد ودر سال ۱۹۹۹ با ارائه مقدمه جدیدی از دیوید بلور تجدید چاپ شد و با استقبالی فزاینده از سوی خوانندگان، منتقدان و جامعه شناسان علم مواجه شد.
همانند فروید در اثر جاویدان «تفسیر رؤیاها»، بلور نیز در این اثر به دنبال راهی است تا محتوای آشکار نظریه ها را همانند نقابی نشان دهد که در پس آن می توان محتوای نهفته ای از نظریه ها یافت و به بیان او «این محتوای نهفته بیانگر تعلقات عمیق ایدئولوژیک در فرهنگ ما است.» به عبارت مبسوط تر نظریه ها در ظاهر مجموعه ای از واژگان و مفاهیمی هستند که به معنای روشنی اشاره دارند. اما در حقیقت این واژگان ساختاری کنایه ای دارند. به این معنی که نه تنها دارای معنایی مستقیم و روشن هستند بلکه زیرکانه مفهوم نهفته دیگری را در خود پنهان کرده اند و به آن نیز اشاره دارند. بنا براین بلور با انتخاب دوره های تاریخی متفاوت علم، تحلیلی جامعه شناختی از مباحث و نظریه های شکل گرفته در آن دوره ارائه می کند. او درباره هدف خود می گوید: «هدف من خلق راهی است که در آن تمثال ها و استعارات اجتماعی که ادعاهای رقیب را شکل می دهند، اسلوب، محتوا و رابطه خود با دیگر تمثال ها را تعیین کنند.» او قصد دارد با تحلیلی که از تصویرها و مجاز ها ارائه می دهد به محتوای نهفته در نظریه ها دست یابد. یافتن و تحلیل روانکاوانه مجازها، انگیزه ها و محتوای نهان نظریه ها در ابتدا برای همگان نامفهوم بود زیرا تحلیلگران علم بر این رأی اتفاق نظر داشتند که بلور هیچ راهی برای شناخت آن خطوط ارتباطی که محتوای آشکار و نهان را به هم پیوند می دهد، معرفی نکرده است. به دنبال این اعتراضات است که بلور به تفسیر و تحلیل لحن و اسلوب افکار فلاسفه اشاره می کند.
بلور دیدگاه جامعه شناختی خود را در فصل هشتم این کتاب مبسوط تر دنبال می کند. فصلی که منتقدان زیادی را به وادی انتقاد دعوت کرده است. بلور در این فصل که رویکردی واقعیت گرایانه به ریاضیات نام دارد، آثار گوتلوب فرگه را «نامفهوم و مبهم» می خواند و معتقد است: «او مبانی و اصول ریاضیات را به اشکالی مبهم مبدل ساخته است.» این در حالی است که در تاریخ روشنفکری یافتن نام کسانی که آثارشان به روشنی و وضوح آثار فرگه باشد چندان کار آسانی نیست و نکته مهم تر این که جایگاه فرگه در تاریخ حکمت غرب همانند جایگاه کانت و افلاطون بسیار بنیادین و با ارزش است. به زعم برخی منتقدان، قصد بلور به چالش کشاندن مفهوم عینیت (Objectivity) ارائه شده توسط فرگه است.او در ارائه مفهوم عینیت از مثال هایی چون مرکز جاذبه در منظومه شمسی و خط استوا یاری می جوید. بلور در این رابطه معتقد است اگرچه فرگه از مثال هایی برای تشریح و تفهیم مفهوم عینیت استفاده کرده است اما او در واقع این سؤال را که اصلاً عینیت چیست، بی جواب رها کرده است. او در ادامه می افزاید: «فرگه عینیت را در حوزه ای متفاوت از آنچه تاکنون متصور بوده ارائه کرده است. او عینیت را نه حالتی فیزیکی و نه حالتی ذهنی یا روانی می داند.» به عنوان مثال مقصود فرگه از ذکر خط استوا در تعریف عینیت، تبیین این امر است که چیزی ممکن است عینی و واقعی باشد اما هستی فیزیکی نداشته باشد. او می گوید: «درست است که خط استوا از واقعیت خارجی برخوردار نیست اما نه کاملاً ذهنی است و نه کاملاً عینی.» تمام این استدلال ها درست در نقطه مقابل نظریه برساخت گرایی اجتماعی است.
دیدگاهی که نقطه ثقل مکتب ادینبورا محسوب می شود و دقیقاً به همین علت است که بلور مستقیماً در این فصل از کتاب خود به سراغ آرای فرگه و تعریف او از عینیت می رود. برساخت گرایی اجتماعی از این قرار است که علوم کاملاً مصنوع بشر هستند و واقعیتی مستقل ندارند که بشر آن را کشف کند. نکته جالب توجه این است که بلور در اثنای انتقادات خود جمله ای از فرگه بیان می کند که تمام منتقدان معتقدند همین جمله برساخت گرایی اجتماعی را نشان می دهد. بلور به نقل از فرگه می نویسد: «اگر قرار بود زمان صنع خط استوا تشخیص داده شود، دیگر ما قادر نبودیم هیچ چیز محصلی درباره آن در دورانی قبل از زمان ادعا شده بگوییم.» این جمله همچنین نظریات وولگار و لیوتار را نیز با چالش های عمیقی مواجه می سازد. آن دو معتقدند اشیای مادی افسانه هایی هستند که در روند روابط و گفتمان های اجتماعی ساخته می شوند و تا پیش از این در دنیا از وجود خارجی آنها خبری نبوده است. در حقیقت استدلال فرگه به گونه ای است که خاصیت انتزاعی برخی فرضیات را به عنوان هستی های نظری در نظر می گیرد و آنها را نه کاملاً آفاقی بلکه آنها را به شکلی غیرمستقیم مرتبط با شواهد قابل مشاهده می داند. فرگه معتقد است که خط استوا یک خاصیت است همانند خواصی از قبیل رنگ، اندازه و .‎/‎/‎/ و در ادامه می افزاید اعداد نیز به عنوان ابزار معرفت به شکلی مستقل ادراک می شوند و آنها نیز نه کاملاً عینی هستند و نه نشأت گرفته از حالات کاملاً ذهنی.» بلور با بیان این جملات به نقل از فرگه به دنبال فرصتی است تا تعلقات جامعه شناختی خود را مجدداً به خواننده گوشزد کند.
او این هدف را با پرسیدن درباره وضعیت خط استوا دنبال می کند و خود این چنین پاسخ می گوید: «خط استوا مرزی اقلیمی است.‎/‎/‎/ و همانطور که عموماً نیز پذیرفته شده است، مرز های اقلیمی جزو قراردادهای اجتماعی هستند.» با انتشار مجدد این کتاب اکثر منتقدان با بازبینی دقیق آن، قصد بلور را از بیان و انتقاد افکار فرگه خاتمه دادن بحث با همین جمله می دانند که خط استوا قراردادی اجتماعی است. بلور در این کتاب از ادعای خود این چنین دفاع می کند: «بکارگیری خط استوا به عنوان مثال مبین این امر است که چیزهایی که شکل نهادهای اجتماعی را دارند بشدت با امر عینیت پیوند خورده اند. حقیقتاً در جهش از تعلقات فیزیکی به تعلقات روانی و ذهنی، ما متوجه شکل سومی از تعلقات می شویم که بی شک تعلقات اجتماعی است.»
به اعتقاد بلور نظریاتی که از طریق شواهد تجربی حاصل نمی شوند، نظریاتی تجربی نیستند. او در تحلیل و توجیه اینگونه نظریات نه از علل تجربی بلکه از علل جامعه شناختی یاری می جوید. بلور و دیگر جامعه شناسان این دسته از نظریات را همیشه به تعین بخش های اجتماعی بیشتر متمایل می دانند تا به تعین بخش های معقول. بنابراین تأثیر فاکتور های اجتماعی در انتخاب یک نظریه به میزان شواهد تجربی با اهمیت است.
پیتر اسلیزاک
ترجمه: پریسا صادقیه
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید