پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


علل روانی علاقه به فوتبال


علل روانی علاقه به فوتبال
یه عالمه آدم در تمام دنیا جمع می شوند و در ورزشگاه و بیرون ورزشگاه به تماشای جنگ تعدیل شده ای میشینند که یادگار جنگ اقوام و ملت ها و شهرها و محله ها و ... است.
منظورم رو که می فهمید ؟
نظر من درباره فوتبال این است. جنگ های خشن هزاره ها ،کشتارهای عظیم ،لشکرکشی های بی مانند همگی در طول تاریخ و تغییرات تمدنی ، رقیق شده اند و حالا سایه آنها را در ورزش های مختلف خصوصا فوتبال می بینید.
دقت کنید !
همان جنگ در دو سوی یک میدان محصور با تماشا چیانی که میدانهای نبرد قدیمی را با جشن های ۱۲۰ روزه گلادیاتورها پیوند زده اند.
این روزها کسی کشته نمی شود
این روزها کسی زخمی نمی شود و همه چیز کنترل می شود
مراقبتی وجود دارد که ملت ها ( طرفداران دو تیم ) در نبرد دخالت نداشته باشند تنها نظاره گر باشند
مراقبتی وجود دارد که تعداد نفرات دو سوی نبرد یکسان باشد و بی عدالتی صورت نگیرد و البته ذات قدرت تیم های برتر و ضعیف را می آفریند و طرفداران قوی ها از شکست دادن ضعیف ها ارضاء می شوند. گویی خودشان پیروز شده اند !
و در این میان داوری هست که با وجود تمام خطاهایش کنترل این نبرد را در دست دارد و از سوی قدرتی ورای این نبرد حمایت می شود. آدما به ورزشگاه می آیند تا آرام ، به نظاره این نبرد بنشینند و نتیجه را با سرنوشتشان پیوند بزنند.
داستان از این قرار است : بجنگید ولی مثل آدمیزاد !!
نبرد تا دم مرگ نیست برد و باختی است که نهایتا به خشحالی و ناراحتی می انجامد : یک پرخاشگری مهار شده در زمین و بیرون زمین انسان حق دارد پرخاشگری کند ولی در حدی کنترل شده و متعارف و نمی تواند این محدوده را بشکند.
اما چرا فوتبال این همه محبوب است ؟
مسلما یکی از بزرگ ترین دلیل آن تمایلی است که رقابت و احساس پیروزی و شکست موجود در فرهنگ ملل و طبقات و ... را باز می تاباند و البته نیاز ما به پیوندی دایمی به گروهی بزرگ برای فرار از احساس بی معنایی و پوچی و بی هویتی.
ورزشگاه جایی است که به همراه هزاران و میلیون ها نفر در سرنوشتی مشترک دخیل می شویم .
ما در توده ای عظیم گم می شویم و هویتمان در این توده حل می شود و آن احساس تنهایی و بی هویتی و سوالات بی شمار درباره سرنوشت و هستی مان رنگ می بازند و ما برای ساعاتی خودمان را کاملا فراموش می کنیم و در سرنوشت دیگران شریک می شویم
انسان معاصر از لحظه ای که خودش را می شناسد به دنبال حقیقت وجود خویش برمی آید
اما با مرگ خداباوری بزرگ ترین تکیه گاه آدمی از بین رفته است و آن فشار و طوفان عظیم سوالات عمیق وی را از پا در آورده است.
بهترین راه فرار از این بی معنایی و تنهایی درونی پناه بردن به جمع و حل کردن خود در جمع و شریک شدن در هویت جمعی و از دست دادن هویت فردی است.
از همین روست که کلوپ ها و جماعت ها و تیم های ورزشی و هر آنچه که بتواند جمعی ایجاد کند و هویتی به آن جمع ببخشد با استقبال گرم انسان گمشده امروز روبه رو می شود. انسانی که سرنوشت خود و یروزی و شکست خود را در آن محفل و تیم ورزشی یا دسته سیاسی یا ... می بیند و با یروزی آن تیم خود را یروز می بیند جای تعجب ندارد که تیم هایی که قوی ترند طرفداران بیشتری دارند. ما همه می خواهیم در زندگی یروز باشیم و وقتی خودمان نمی توانیم چنین چیزی را در زندگی شخصیمان آن را در تیم مورد علاقه مان جستجو می کنیم و تیمی که بیشتر به ما اجازه این همزاد پنداری را بدهد بیشتر محبوب ما خواهد بود.
این بحث بسیار طولانی است و باید بیشتر باز شود که در این مجال امکان ندارد.
دلیل دیگر اینکه فوتبال اینقدر محبوب است ساختار روایتی و داستان گونه آن است. به عبارتی تمام خصوصیات روایت را داراست.
آغاز و میانه و پایان دارد
شخصیت دارد
کشمکش و گره گره افکنی و گره گشایی دارد
و البته سایر خصوصیات روایت .
فوتبال روایتی است که هیجان گمشده در زندگی ماشینی و روزمره و یکنواخت انسانی را برای مدتی از میان می برد و ما را در داستانی پرشور غرق می کند.
مثل داستانی کارآگاهی که تا پایان نمی دانیم چه می شود و نمی خواهیم بدانیم و وقتی تیم مورد علاقه مان با ۴ گل جلو است دیگر آن رغبت به تماشا وجود ندارد و وقتی با ۴ گال عقب هستیم صندلی های ورزشگاه را زودهنگام ترک می کنیم.
در روایت جذابیتی هست که نا را میخکوب می کند. وقتی تلویزیون را روشن می کنید و با اواسط یک سریال ٬ برخورد می کنید که هیچ از آن نمی دانید باز با یک جذبه عجیب صحنه ها را دنبال می کنید تا تم داستان و روند آن را بفهمید و به دیدنش ادامه می دهید. انسان اینگونه مشتاق روایت است.
فوتبال روایتی است که در کوتاه ترین زمان تولد و مرگ را نشان می دهد ٬ گریه و خنده را نشان می دهد٬پیروزی و شکست را نشان می دهد ٬ جوانمردی و عدالت را نشان می دهد ٬ سرنوشت های نامعلوم را معلوم می کند و ما را در تعلیقی عجیب تا آخر قصه نگه می دارد٬ نمایشی که زنده است و بازیگرانش بازی نمی کنند ٬ زندگی می کنند . مردانی که نمادها و اسطوره های ما می شوند و الگوهای ما.
فوتبال داستانی است تمام عواطف انسانی از غم و خشم و نا امیدی و بیچارگی تا شادی و پیروزی و هیجان و قدرت را به ما ارزانی می دارد . در دنیا چیست که اینقدر سریع و جذاب ٬ ما را به این همه لمس زندگی برساند.
مسلما فقط فوتبال است که می تواند این کار را بکند و در کنار صنعت سینما که آن هم پرمخاطب ترین سیستم روایت پرداز دنیاست بیشترین هوادار را جذب خود کرده است.
در یک بازی ۹۰ دقیقه ای ما یک بار کامل زندگی می کنیم. از همه آنجچه یک انسان می تواند در درون تجربه کند می گذریم و ارضا می شویم.
پس فوتبال را دوست داریم چون روح و روانمان از را از تنهایی وجودی و بی معنایی عظیم بیرون می آورد و با حل کردنمان در جمع ما را مرز بی هویتی پیش می برد و دوم خصوصیت روایت وار آن است مه میخکوبمان می کند و با یک تجربه عمیق و سرشار انسانی پیوندمان می دهد.
از طرفی فوتبال یتدگار کهن پرخاشگری انسانی و سایه آن رقابت سنگین بقا و پیروزی و قلمرو است . سایه ای که غبار تاریخ و فرهنگ را بر فوتبال نشانده و هویت کهن آن را از نظرهامان محفوظ داشته است.
رضا طیاری آشتیانی


همچنین مشاهده کنید