چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

او که سجده نکرد...


او که سجده نکرد...
● فلسفه وجود شیطان چیست؟
«شیطان»، از طایفه «جن» است؛ چنان كه قرآن می‏فرماید: «و به یاد آور وقتی را كه به فرشتگان فرمان دادیم همه بر آدم سجده كنید و آنها همه سجده كردند؛ مگر ابلیس كه از جنس جن بود، از اطاعت خدا سرپیچی كرد».(۱) فرشتگان، امكان مخالفت با فرمان‏های الهی را ندارند؛(۲) ولی جن، مانند انسان، مختار است و امكان نافرمانی برای او وجود دارد. قرآن نیز آنها را به مؤمن، كافر، فاسق و صالح، تقسیم كرده(۳) و آنها را لایق پاداش و كیفر اخروی می‏داند.(۴)
بنابراین، جن مانند هر موجود دیگری، لایق و شایسته آفرینش است؛ زیرا كه از دیدگاه فلسفی، خدای فیاض، هر چیزی را می‏آفریند. این كه شیطان یا انسان‏های كافر و گنه‏كار، با اختیار خویش از مسیر اصلی و هدف نهایی آفرینش، دور شده‏اند، باعث نمی‏شود كه آفرینش آنان، لغو و مخالف حكمت باشد. خداوند متعال، آنها را آفرید تا با اختیار خویش، اطاعت كنند. لازمه اطاعت اختیاری، این است كه امكان مخالفت اختیاری را نیز به آنها اعطا كند؛ پس مخالفت آنان، ضرری به حكیمانه بودن آفرینش آنها نمی‏زند.
آن چه گفته شد، فلسفه آفرینش شیطان با توجه به خود او و عملكرد اوست و می‏تواند توجیه كننده آفرینش او باشد؛ اما اگر وجود شیطان را در رابطه با آفرینش انسان بسنجیم، این سؤال مطرح می‏شود كه آیا وجود شیطان، برای آفرینش انسان، لازم و ضروری است یا نه؟
ابلیس، پس از نافرمانی و رانده شدن از درگاه الهی، از خداوند متعال، مهلت خواست تا انسان را فریب دهد؛ خداوند فرمود: «البته مهلت خواهی داشت».(۵) از این كه خداوند چنین فرصتی را به ابلیس داده است، درمی‏یابیم كه فریب انسان‏ها از سوی شیطان در نظام آفرینش، نه تنها با هدف آفرینش انسان ناسازگار نیست، بلكه در مسیر آن می‏باشد. انسان برای رسیدن به كمال اختیاری - كه هدف آفرینش اوست - باید از دو نوع گرایش و تمایل خوب و بد، بهره‏مند باشد. اگر فقط گرایش به خوبی در او موجود باشد، مانند ملائك خواهد شد و چنانچه تنها گرایش‏های مادی داشته باشد، مانند حیوانات، مجالی برای صعود اختیاری معنوی نخواهد داشت و اگر هر دو را داشته باشد، با انتخاب «خوبی‏ها»، از ملائك، برتر و به كمال مطلوب خود، نایل خواهد شد و اگر «بدی‏ها» را برگزیند، از حیوانات، پست‏تر خواهد بود. انسان در درون خود، دارای دو گرایش حق و باطل است؛ یعنی «نفس اماره»، او را به بدی‏ها و «عقل و فطرت»، او را به خوبی‏ها می‏خواند. انسان در انتخاب هر یك از این دو راه، مختار و مستقل است؛ اما این استقلال در انتخاب، با این كه شیطان از بیرون، وسوسه‏كننده و دعوت‏كننده او به بدی‏ها و ملائكه، دعوت كننده او به خوبی‏ها باشند، منافاتی ندارد.
انسان، با اختیار خود، در ولایت شیطان یا ملائك داخل می‏شود. در این باره، خداوند متعال می‏فرماید: «ای فرزندان آدم! مبادا شیطان شما را فریب دهد؛ چنان كه پدر و مادر شما را از بهشت بیرون كرد... ما شیطان را اولیای كسانی كه به خدای ایمان نمی‏آورند، قرار داده‏ایم».(۶) در جای دیگر نیز می‏فرماید: «آنان كه گفتند پروردگار ما خدای یكتاست و بر این ایمان، پایدار ماندند، فرشتگان بر آنان نازل شوند... ما [فرشتگان ]در دنیا و آخرت، اولیای شما در دنیا و آخرت هستیم». به عبارت دیگر، نفس اماره، انسان را آماده پذیرش وسوسه‏ها و دعوت‏های شیطان می‏كند و شیطان، انسان را بیشتر گمراه می‏كند. پیروی از عقل و فطرت نیز كه هدایت درونی است، انسان را لایق رحمت‏های خاص الهی از سوی ملائكه می‏كند. وجود شیطان برای دعوت به بدی‏ها و تحریك نفس اماره، مكمل بیرونی گرایش انسان به بدی‏هاست؛ همان گونه كه وجود ملائكه و دعوت آنان به خوبی‏ها و تقویت عقل و فطرت، مكمل بیرونی گرایش انسان به خوبی است و از تعامل این دو، انسان كامل، پرورش می‏یابد.
برخی، «وجود شیطان» را عاملی برای انگیزه بیشتر انسان در پناه بردن به خدا می‏دانند و این پناه‏جویی، او را در مسیر تكاملی قرار می‏دهد. تأكیدهای قرآن در این رابطه، فراوان است؛ در برخی آیات، چنین آمده است: «[ای رسول‏] بگو خدایا! من از وسوسه و فریب شیاطین، به سوی تو پناه می‏آورم و به تو پناه می‏آورم از آن كه شیاطین، به مجلسم حضور به هم رسانند».(۷) و یا «چون خواهی قرآن تلاوت كنی، اول از شر شیطان مردود، به خدا پناه ببر».(۸)
فلسفه وجود شیطان، پرسشی بنیادین است كه برای هر اندیشمند مسلمانی، به گونه‏ای رخ می‏نماید و پاسخ به آن، در گرو كاویدن جنبه‏های مختلف آن است.
در این پرسش، سه طرف - خداوند، انسان و شیطان - قرار دارند كه به طور مختصر، به بررسی آنها می‏پردازیم:
۱) هدف خداوند از خلقت انسان، این است كه او را به كمال برساند؛ یعنی هدف، مربوط به فعل خداوند می‏شود و به فعل فاعل ارتباط ندارد؛ زیرا خداوند، خود، كامل است و نمی‏توان غایت و هدفی برای ذات او تصور كرد.
۲) تبلور كمال انسان، معرفت خداوند است و معرفت، در گرو عبادت اوست؛ از این رو، خداوند فرمود: «جن و انس را جز برای عبادت خود نیافریدم»؛(۹) زیرا با عبادت و معرفت خداوند كامل علی‏الاطلاق، كمال انسان، تحقق می‏یابد.
۳) انسان عبادت‏گر را تنها در صورتی می‏توان متحرك به سوی كمال به حساب آورد كه آگاهانه و با اختیار، این مسیر را انتخاب كرده باشد؛ نه این كه همانند فرشتگان، به صورت تكوینی، به عبادت بپردازد و قدرت بر عصیان و نافرمانی خداوند نداشته باشد. به همین جهت، خداوند، انسان را موجودی مختار آفرید و انتخاب راه سعادت و شقاوت را در گرو اختیار خودش قرار داد؛ چنان كه می‏فرماید: «ما راه را به انسان نشان دادیم؛ حال یا سپاس‏گزار است و یا ناسپاس».(۱۰)
از این جاست كه مسئله امتحان - به عنوان یكی از اهداف خلقت انسان - مطرح می‏شود؛ زیرا امتحان، تبلور اختیار انسان است و جای تعجب ندارد كه در آیات فراوانی از قرآن كریم، مطرح شدن این مسئله را به گونه‏های مختلف مشاهده می‏كنیم؛ چنان كه آمده است: «ما انسان را از نطفه‏ای آمیخته آفریدیم؛ تا او را بیازماییم».(۱۱)
برقراری یك امتحان عادلانه، تنها در گرو وجود شرایط و امكانات برای گزینش هر یك از دو طرف مسیر - خیر و شر - به وسیله انسان است؛ اما خداوند، از آن رو كه انسان را گل سرسبد مخلوقات خود می‏داند و تنها برای خلقت او به خود تبریك گفته است(۱۲)، در جهت انتخاب مسیر كمال و خیر، امكانات فراوانی را در اختیار او گذاشته است؛ كه برخی عبارتند از:
الف) آفرینش او، بر اساس فطرت و گرایش ذاتی به خداوند.(۱۳)
ب) ورود خداوند به صحنه، برای كمك به هدایت انسان.(۱۴)
ج) الهام خوبی‏ها و بدی‏ها به انسان، به منظور گزینش آگاهانه او.(۱۵)
د) محبوب قرار دادن ایمان به خداوند در نهاد انسان‏ها.(۱۶)
و) یاری رساندن ویژه به مؤمنان در مسیر زندگانی.(۱۷)
ه) گشودن راه‏های هدایت به تناسب تلاش انسان.(۱۸)
حال با وجود این همه امكانات در جانب خیر، وجود نیرویی در جانب شر، موجب می‏شود تا آزمایش الهی از صوری بودن درآید؛ یعنی وجود نیروهایی وسوسه‏گر كه در مقابل الهامات خداوندی، انسان را به سوی شر وسوسه كنند، در این صورت، باعث می‏شود تا انسان واقعاً در میان دوراهی‏ها، قرار گیرد و با اراده و عزم خویش، مسیری را انتخاب كند.
از این جا بود كه با نافرمانی ابلیس و رانده شدن او از درگاه خداوند و سپس تقاضای او برای مهلت داشتن به منظور اغوای انسان، خداوند با تقاضای او موافقت كرد و به او مهلت داد تا در مقابل نیروهای الهی، وسوسه‏گر انسان به سوی شر باشد؛ اما در عین حال، قدرت او را در این زمینه، محدود ساخت و هیچ سلطه‏ای بر انسان‏ها به او نداد و او فقط وسوسه كننده و تحریك‏كننده است.
بنابراین، وسوسه‏گری شیطان، پس از روی‏گردانی انسان از ندای فطرت و الهامات رحمانی است و كسانی كه با اختیار و انتخاب خود، كفر ورزیده، قابلیت محبت و همراهی با پاك‏ترین انسان‏های روی زمین را از دست داده‏اند، سزاوار آن هستند كه به وسوسه‏های شیطانی گرفتار شوند و این، نوعی مجازات الهی نسبت به آنان در همین دنیاست؛ «آیا ندانستی كه ما شیطان‏ها را بر كافران گماشته‏ایم تا آنان را شدیداً تحریك كنند»؟(۱۹)
۱. كهف، آیه ۵.
۲. تحریم، آیه ۶.
۳. جن، آیه ۱۴.
۴. انعام، آیه ۱۲۸؛ اعراف، آیه ۱۷۹.
۵. اعراف، آیات ۱۵-۱۴.
۶. اعراف، آیه ۲۷.
۷. مؤمنون، آیات ۹۷-۹۸.
۸. نمل، آیه ۹۸.
۹. ذاریات، آیه ۵۶.
۱۰. انسان، آیه ۳.
۱۱. همان، آیه ۲.
۱۲. مؤمنون، آیه ۱۴.
۱۳. روم، آیه ۳۰.
۱۴. یونس، آیه ۲۵.
۱۵. شمس، آیه ۲۵.
۱۶. حجرات، آیه ۷.
۱۷. فاخر، آیه ۵۶.
۱۸. ابراهیم، آیه ۱۲.
۱۹. مریم، آیه ۸۳.
منبع : نشریه الکترونیکی پرسمان


همچنین مشاهده کنید