دوشنبه, ۲۲ اردیبهشت, ۱۴۰۴ / 12 May, 2025
مجله ویستا
دنیا جای امنی نیست!

اما امنیت در دنیای امروز معنا و مفهوم بینهایت گستردهتری یافته و به همین تناسب، ایجاد و حفظ آن نیز به مراتب دشوارتر شده است. بشر امروز، با تکیه بر وسایل و تجهیزات خودساخته، کمتر حیوانات درنده را تهدیدی برای زندگی خود میداند. با پیشرفت دانش، گیاهان سمی و مرگبار نیز یا شناخته شده و یا تبدیل به اکسیرهای زندگیبخش شدهاند. در واقع جز عامل سوم که همچنان باقیست، دو عامل تعیین کنندهی دیگر رنگ باخته و جای خود را به عواملی به شدت تهدیدآمیزتر دادهاند.
اکنون دیگر لزوم ایجاد امنیت در تمام جنبههای زندگی سایه انداخته است. حال امنیت به شکل یک سرشاخه و مبحث کلی، زیرمجموعههایی کوچکتر از جمله امنیت سیاسی، امنیت مذهبی، امنیت اقتصادی، امنیت اجتماعی، امنیت فرهنگی و... را نیز در بر میگیرد. این پسوندهای مختلف، راهکارهای متفاوت خود را نیز بیان کرده و در عین اعلام استقلال، وابستگیهای نامحسوس خود به یکدیگر را نیز بروز میدهند. مثلاً تصور رسیدن به یک آرامش اجتماعی در جامعهای که دچار بحران سیاسی یا اقتصادی است، غیرممکن خواهد بود.
وضع قانون و الزام افراد جامعه در پیروی و اطاعت از آن یکی از راههایی است که در جهت مقابله با خطرات احتمالی تهدیدکنندهی اجتماع شناخته شده و از جامعهای به جامعهی دیگر به تناسب پیشینه و فرهنگ مربوط به هر کدام از آنها تغییر میکند.
با این همه، مواردی چون دزدی، قتل، قاچاق و پایمال کردن حقوق دیگران تقریباً در تمام جوامع بشری امروز از موارد نقض قانون به شمار میروند. اما نکته اینجاست که قانون را تنها پیشینهی تاریخی و فرهنگی یک ملت تعیین نمیکند، بلکه حکومت و مذهب حاکم بر جامعه نیز تاثیرگذار است. تا جایی که در کشوری مثل ایران اسلامی، پایبندی به قوانین مذهبی به شکل یک اصل مطرح شده و آحاد جامعه از مومن و بیایمان، مسلمان و غیرمسلمان، زن و مرد و کودک و پیر ملزم به رعایت آن میشوند. مثال روشن این زمینه هم مسالهی حجاب است که به یکی از موارد بحثبرانگیز قانون جامعهی اسلامی مبدل شده و با گذشت زمان، حساسیت بر لزوم حفظ و اجرای آن افزون و افزونتر نیز میگردد.
اما این سوال مطرح میشود که چرا و چطور راضی کردن نسل حاضر برای پیروی از قوانینِ اسلامی به حدی دشوار شده که مسئولین را وادار نموده است به زور و اجبار متوسل شوند؟ و این در حالی است که مسئولین به عواقب گاه نه چندان خوشایندی که حتی تا مرز تبلیغ منفی تاثیرگذار دین مبین اسلام پیش میرود، واقفاند.
پاسخ به این سوال ریشهیابیهای گستردهتری را میطلبد.
یک نگاه ساده و اجمالی بر آنچه در زیرساختهای فرهنگی اجتماع رخ داده و میدهد کافی است تا یکی از مهمترین دلایل بروز این بیگانگی با مذهب -و در شکل اغراقآمیزتر آن دینگریزی و دینستیزی- را بیابیم. به زبان ساده، در جامعهای که فرهنگ خانواده مغایر با فرهنگ آموزشی باشد، این انتظار که نسلِ نوجوان و جوان به سوی ستیزهجویی و کینهورزی با قوانین جامعه کشیده نشوند، انتظاری دور از واقع خواهد بود.
امروزه نه تنها خانوادههایی که پایبندی به مسائل مذهب را در درجهی دوم و سوم و گاه چندم اهمیت قرار میدهند، بلکه خانوادههای دارای ریشههای مذهبی هم در جامعه با مشکل روبرو هستند. قشر اول، نگرانی بابت آیندهی تباه شدهی فرزندان در جامعهای فاقد آزادیهای فردی را به این نسلِ نوپا منتقل کرده و با تکیهای اغراقآمیز بر افتخارات تاریخی و کهنِ به زعم خود نابود شدهی ایرانی، آنها را به شدت بدبین و مخالفخوان بارمیآورند؛ این روال گاه تا مرز بیگانگی فرزندان با مفهوم وطن و ارزشی به نام وطنپرستی نیز پیش میرود. از سوی دیگر، قشر دوم با تکیهی بیش از حد و گاه اغراقآمیز بر مسائل مذهبی به تربیت نسلی میپردازد که دچار نوعی خودبزرگبینی بوده و حاضر به پذیرشِ هیچ نگرشی خارج از گسترهی نگرشهای مذهبی مورد پذیرش خود نیست. و از آنجا که به هرحال همهچیز در محدودهی خانوادگی پایان نمیپذیرد و بخش اصلی زندگی در اجتماع اتفاق میافتد، رویارویی این دو فرهنگ به شکلی گسترده و آشکار تبعات خود را در جامعه بروز میدهد.
از مهمترینِ این تبعات نیز دگردیسی در باورها و اعتقادات نسل تازه است. چه فرزند یک خانوادهی مذهبی به باورها و ارزشهای تربیتی خود پشت کند و رنگ فرهنگ دیگری را بپذیرد و چه عکس ماجرا اتفاق بیفتد، نارضایتی، تلاش و مبارزهی خانواده در جهت بازگرداندن فرزند به اصل و ریشهی تربیتی خود امری اجتناب ناپذیر خواهد بود. اما از آنجا که در عصر سرعت، فاصلهی میان نسلها نیز با شتابی چشمگیر افزایش مییابد، لازم است والدین برای پیروزی در این مبارزهی پنهان، خود را به پای فرزندان رسانده و شیوههای گفتاری و رفتاری قانع کنندهی این نسل جوان و سرکش را کشف کنند. چه تجربه و تاریخ ثابت کردهاند چیزی که با منطق اثبات نشود، پایدار نخواهد بود.
به موضوع اجرای طرح امنیت اجتماعی در جامعهی خودمان برگردیم. با آغاز هر دوره از طرح برپایی امنیت اجتماعی به وسیلهی نیروهای انتظامی در سطح جامعه، اعتراضاتی گسترده و کهنه نیز آغاز میشود که گویا هیچ منبع آگاه و هیچ مسئول و هیچ زبان قانعکنندهای قادر و حاضر به پاسخگویی به آن نبوده و نیست! اعتراضاتی از این دست که: "چطور اتهام رضاخان که حجاب از سر زنان مسلمان کشید دیکتاتوریست، اما گذاشتن حجاب بر سر زنانی که به آن اعتقادی ندارند نام دموکراسی میگیرد؟!"، "چطور دولت فرانسه برای اخراج دانشجوی محجبهاش از سوی شما توبیخ میشود، اما کسی حق ندارد از شما بپرسد چرا دانشجویان غیرمسلمانتان هم برای ورود به دانشگاه ملزم به رعایت حجاب هستند؟!"، "چرا کاسهی داغتر از آش شدهاید و نمیبینید حتی عربستان و دولتهای عرب دیگر هم به اندازهی شما سختگیری نکرده و در اجرای قوانین اسلامی، آزادی فردی را اعمال میکنند...؟!" و هزاران هزار پرسش دیگر که در اطراف خود میشنویم و همچنان جای شنیدن پاسخی قانعکننده در برابر آن خالیست.
اعتراض اصلی آنجاست که اگر قرار است پوشش اسلامی بنا بر ضرورت دوران، تعریفی فراتر از آنچه در قرآن و کتب اسلامی آمده است، داشته باشد و دیگر نه به مباح بودن گردی صورت و دست و پا تا مچ که به پیدا نبودن مشخصههای اندامی نیز بازگردد، چرا توجیه و تعبیری بر مبنای اصول قابل پذیرش برای آن ارائه نمیشود؟! چطور است که در این جامعهی اسلامی برای تشویق مردم به خرید لوازم جدید صوتی و تصویری، خودروهای پیشرفتهتر، پسانداز دارایی در بانکهای دولتی و خصوصی بر اساس نرخ سود بالاتر و... تبلیغات در مقام منبع موثق آگاهیرسان و به شکلی کاملاً توجیه کننده و گاه اغواگر و در سطح گسترده و شبانهروزی انجام میشود، اما در زمینهی آگاهی رسانی پیامدهای حفظ شعائر اسلامی و چرایی تاکید بر آن، فعالیتهای فرهنگی ناگهان به درجهی ناچیز و خالی از کیفیت تاثیرگذاری نزول میکنند؟!
بررسیهای تحقیقاتی نشان میدهند آنچه در بازار پوشاک جامعهی اسلامی ایران عرضه میشود، بسیار مغایر با تعاریف موجه بازار اسلامی است. به نظر میرسد بازار، وظیفهی ارائهی محصول مناسب را از دوش خود برداشته و به جای آن وظیفهی انتخاب درست را بر دوش مصرفکنندهای قرار داده است که به شدت مورد هجوم تبلیغات فرهنگی ضداسلامی است.
وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی هم که قرار است اولین متولی انجام این امور در کشور باشد بیش از نگرانی تهیه و تولید خوراک فرهنگی مناسب برای جامعهاش، بیش از آنکه بداند چه قدرتی در دست دارد و آن را بلااستفاده نگه ندارد، بیش از آنکه دلجویی از هنرمند را بلد باشد تا به وقت نیاز بتواند از هنر وی بهرهای را که لازم دارد ببرد، خود را درگیر مسایلی میکند که پیش از فرهنگی بودن، سیاسیاند. بنابراین طبیعیست که فرصتی برای انجام امور اساسی مربوط به خود نیز نیابد. چه جای گلایه!
یک نگاه اجمالی به آنچه در حال وقوع است بیندازید: عدم اجبار حجاب در خانواده در حالی که جامعه آن را اجبار میکند. همین جامعهی اسلامی پوششی در اختیار قرار میدهد که فرد با اطمینان برای استفادهاش هزینه میکند و خیلی زود میفهمد اشتباه کرده است، چون گویا لباس تنگ، کوتاه، مارکدار، عکسدار و نازک به لحاظ شرعی دچار مشکل است! ناگهان نیروی انتظامی وارد میدان شده و اعلام میکند در اقدامی مبارزهجویانه با متخلفین برخورد خواهد کرد. بماند که خلاف تبلیغات و ادعاها، چه برخوردهای نامناسبی از همین نیروها مشاهده میشود.
بماند که معلوم نیست چه کسی صلاحیت همین نیروها را تایید کرده است و این انتخاب بر چه اساس صورت گرفته. بماند که حتی خانوادهها هم در مورد چرایی این برخوردها توجیه نشدهاند. بماند که چه تبلیغات منفی گستردهای علیه خودمان میکنیم در مجامع بینالمللی... و بالاخره بماند که نیروی انتظامی کشور با این اقدام چه رنگی از خود عوض میکند و دیگر به جای آنکه یادآور امنیت باشد، بدون شک تجلی هراسی ناخودآگاه خواهد بود. به خصوص در چشم کودک خردسالی که شاهد برخورد نامناسب یک مامور با مادر بدحجابش بوده است. که دیگر نه آن تصویر، نه آن خاطره و نه آن برخورد، هرگز و هرگز از ذهن او بیرون نخواهد رفت؛ رنگ باختن امنیت روانی.
امنیت در جامعهی امروز مفهومی عمیق و پیچیده است. امروز سادهانگاری است اگر هنگامی که دانشآموزی نوجوان در گوشهای از این کرهی پهناور خود را سراپا مسلح کرده و کمر به قتل همکلاسان و معلمان خود میبندد، جامعه را تنها به دلیل آزادی در استفاده از سلاحهای گرم مقصر بشماریم. چه نوجوان امروز با مسایلی به شدت پیچیدهتر روبروست.
تا زبان او را ندانیم و نفهمیم در سرش چه میگذرد و نگرانیهایش از کدام نوع است و تصویری که از آینده خلق کرده چگونه است، ایجاد شرایط ایمن برای رشد و بالندگی وی نیز ناممکن خواهد بود. و تا وقتی جای این تلاش خالی است و دلمان به بازوهای ستبرمان خوش و پشتمان به اعتقاد و باور شخصیمان گرم، دنیا جای امنی نخواهد بود. که آدمی از همان لحظهی اول هبوط از بهشت خدا هم در امان نبوده از گزند نوع خود.
بنابراین در یک جمعبندی کلی میتوان ادعا کرد به مرحلهی عمل رساندن چنین اقداماتی نه تنها کاربردی نبوده و چیزی جز نتایج سطحی و دورهای به دست نمیدهد، که موجب پدیدآمدن شکافی عمیق میان مردم و دولت گشته و وجههی بینالمللی حکومت را نیز زیر سوال میبرد.
حکومتی که خود یکی از متولیان شعار دهکدهی جهانی بوده، لازم است بیش از اینها در زمینهسازی فرهنگی خود تلاش کرده و کمتر قدم به میدان مبارزه و بازداشت و برخورد قانونی و اعمال زور در این موارد بگذارد. گرچه سرمایهگذاری فرهنگی نیاز به زمان طولانیتری برای رسیدن به نتیجهی مطلوب خواهد داشت، اما موجب گسست میان خانواده و جامعه نیز نخواهد گردید، که البته بازده بیرونی مطلوبتری خواهد بود و مصداق روشنتر و نابتری از دستیابی به یک امنیت اجتماعی قابل اطمینان.
منبع : مجله اینترنتی دخت ایران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست