شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

مار در آستین شاه


مار در آستین شاه
چرخ روزگار چنان چرخید که تیمور بختیار اولین رئیس ساواک که قدرتمند ترین مقام امنیتی ایران در دهه ۳۰ بود، به فرمان رئیس بعدی ساواک ترور شد. ماجرایی که پیچیدگی های سیاسی خاص خود را دارد.
ساواک مخفف سازمان امنیت و اطلاعات کشور در سال ۱۳۳۵ ایجاد شد. قبل از آن تشکیلات شهربانی و نیز فرمانداری نظامی مسوولیت سرکوب مخالفان دستگاه را بر عهده داشتند. اما پس از کودتای سال ۳۲ که با کمک سازمان های اطلاعاتی امریکا و انگلیس ساواک سازمان داده شد، دستگاه حاکمه به این نتیجه رسید که ارگان های قبلی توانایی مقابله با مخالفان را ندارند. با همکاری و مشورت امریکاییان تشکیلات خاص سرکوب مبارزان سیاسی ایجاد شد و ریاست آن را به تیمور بختیار سپردند. تیمور که پس از کودتا فرماندار نظامی تهران شد با قاطعیت و خشونت تمام با مخالفان رژیم برخورد کرده و صلاحیتش را برای چنین کاری به اثبات رسانده بود.
اما این اولین رئیس و بنیانگذار ساواک سرنوشت عجیبی پیدا کرد. او که همه مخالفان سیاسی رژیم را سرکوب کرده و از این جهت شهرتی به هم زده بود، چند سال بعد خود بنیان رژیم پهلوی را به خطر انداخت و تبدیل به معضلی بزرگ برای آن شد. ماجرای تیمور بختیار که بیشتر به یک رمان پلیسی شباهت دارد یکی از چالش های درونی دستگاه حاکمه پهلوی بود که در میان حوادث تاریخی دهه ۴۰ گم شده و کمتر بازگو شده است.
● رشد مبارزین و رفرم حاکمیت
از سال ۱۳۳۵ ساواک تحت ریاست بختیار به تدریج بر همه ارکان حکومتی چیره شد و چند سال بعد مهم ترین رکن تصمیم گیرنده و اثرگذار نظام شاهنشاهی شد. پس از کودتا و سرنگونی حکومت ملی دکتر مصدق، همه منتقدان و مخالفان سرکوب شدند. دکتر مصدق بازداشت، محاکمه و تبعید شد. دکتر فاطمی دستگیر و اعدام شد. رهبران فداییان اسلام هم اعدام شدند. آیت الله کاشانی منزوی شد. اعضای حزب توده دستگیر و برخی اعدام و تعدادی محبوس شدند. اعضای نهضت مقاومت ملی دستگیر شدند و در همه این وقایع تیمور بختیار دستی بر آتش داشت. در پایان دهه ۳۰ رژیم احساس می کرد دیگر با مانعی روبه رو نخواهد بود.
اما سال های ۱۳۳۹ و ۱۳۴۰ حوادثی رخ داد که برای رژیم شاه به صورت یک تهدید جدی به شمار آمد.
۱) به رغم سرکوب های بعد از کودتای ۱۳۳۲ نیروهای ملی و آزادیخواه رشد کرده بودند، به طوری که فضای عمومی کشور به نفع آنان بود. وعده های کودتاچیان عملی نشده و تبلیغات سوء علیه حکومت ملی دکتر مصدق کارکرد خود را تا حدی از دست داده بود. نارضایتی در میان مردم در حال فزونی بود.
۲) امریکا با توجه به تجربه نهضت ملی نفت، رشد نیروهای ملی را خطری برای منافع خود و رژیم کودتا می دید و از این جهت اوضاع آینده ایران را بحرانی پیش بینی می کرد. از این رو برای جلوگیری از این بحران توصیه می کرد حاکمیت دست به اصلاحات و رفرم هایی بزند تا نارضایتی ها مهار شده و مخالفان غافلگیر شوند. این نگرش با نگاه پلیسی و امنیتی حاکم بر شاه و اطرافیانش همخوانی نداشت.
با روی کار آمدن جان اف کندی از حزب دموکرات در امریکا تغییری در سیاست های داخلی و خارجی امریکا ایجاد شد. در مورد ایران نیز دولت وی تاکید بیشتری بر رفرم و اصلاحات اقتصادی سیاسی می کرد.
۳) انتخابات مجلس بیستم که قرار بود در خردادماه ۱۳۳۹ برگزار شود، مصادف با چنین شرایطی شد. تقلبات گسترده انتخاباتی توسط عوامل حاکمیت موجب اعتراضات گسترده آزادیخواهان و مردم و درخواست ابطال انتخابات شد. معمولاً دو حزب خودساخته دولتی کرسی های مجلس را پر می کردند. در بعضی شهرها طبق معمول تظاهراتی در اعتراض به آزاد نبودن انتخابات برگزار شد. از سوی امریکا نیز به شاه فشار می آمد که دایره انتخابات را قدری وسیع تر کرده و اجازه دهد چند تن از منتقدان و مخالفان سیاسی نیز به مجلس راه یابند. اما شاه نمی خواست زیر بار این مساله برود. سرانجام مجلس بیستم با استعفای نمایندگانش تعطیل شد. بار دیگر در دی ماه انتخابات برگزار و در اسفندماه ۱۳۳۹مجلس تشکیل شد اما همین مجلس هم که با تقلبات فراوان تشکیل شده بود، در اردیبهشت ۱۳۴۰ منحل اعلام شد.
نارضایتی مردم شدت گرفت و نیروهای سیاسی مخالف مثل جبهه ملی تحرکات ویژه یی را شروع کردند. فعالیت های دانشجویان گسترش یافته بود و روز به روز فراگیرتر می شد. به طور مثال تظاهرات میدان جلالیه (پارک لاله فعلی) در سال ۱۳۳۹ از سوی جبهه ملی بسیار باشکوه برگزار شد. در اردیبهشت ۱۳۴۰ نهضت آزادی اعلام موجودیت کرد. یکی از شعارهای اصلی این جریان برگزاری انتخابات آزاد بود. در چنین فضایی بود که شاه، بختیار را از ریاست ساواک برداشت. هدف این بود که این عمل شاه در راستای همان اصلاحات تلقی شود و جامعه یی که به دنبال مقصر می گشت مسوول همه خشونت ها و اعمال خلاف گذشته را تیمور بختیار بداند. در چنین حال و هوایی بود که تیمور بختیار اولین رئیس ساواک در برابر شاه قد علم کرد.
● رئیس ساواک مار در آستین شاه
شاه که از سویی با نیروهای ملی و آزادیخواه درگیر بود و از سویی با نابسامانی اوضاع داخلی روبه رو شده بود، به تدریج نسبت به سپهبد بختیار احساس نگرانی کرد؛ نکند وی از قدرت فوق العاده اش سوء استفاده کند. گفته شده بختیار هنگام گفت وگو با شاه گاه با لحنی گستاخانه سخن می گفت. واقعیت این بود که تیمور خدمات بزرگی به شاه کرده بود. اما دیکتاتورها از خدمتگزاران خود نیز می هراسند و از هر ریسمان سیاه و سفیدی به گمان ماری خطرناک احتیاط می کنند. شاه درگیری بختیار با عضو شورای عالی امنیت را بهانه کرده و دستور برکناری طرفین کشمکش را صادر کرد. یکی از دلایل برکناری وی عدم موفقیت ساواک در پیشگیری تحرکات مخالفان و رشد نیروهای ملی بود. اما حکومتی که بقای خود را مدیون سرکوبگران بود، چگونه می توانست با آنها برخورد کند؟
تیمور که از سال ۱۳۳۲ سکان امنیت کشور را در دست داشت، در زمینه های زیادی از جمله گسترش و تثبیت شعب ساواک در همه شهرها و مبارزه با کمونیست ها و همچنین درهم شکستن نهضت مقاومت ملی به ظاهر موفق شده بود و به این پیروزی ها می بالید. عدم موفقیت در برگزاری انتخابات فرمایشی و مخدوش نیز برای رژیم گران تمام شد و این نیز به گردن تیمور افتاد.
شرایط آن زمان، دوران شکل گیری نهضت ملی و قدرت گرفتن مصدق را تداعی می کرد که از انتخابات دوره پانزدهم شروع شده بود. شاه با برکناری بختیار در سال ۱۳۳۹ گناه همه این مسائل را به گردن او انداخت. اما بختیار کسی نبود که این بی مهری را که به گمان وی نمک نشناسی بود، بپذیرد. مقامات امنیتی خود را حافظ و قیم نظام می دانستند و به تدریج احساس می کردند اساس و رکن حاکمیت هستند. بنابراین تصور حاشیه نشینی و کناره گیری با خمیره آنان سازگار نبود. بختیار نیز این برخورد با خودش را نپذیرفت.
● نعل وارونه
بختیار به یارکشی روی آورد. حتی تلاش کرد با نیروهای جبهه ملی ارتباطی برقرار کند. در سفری که به امریکا داشت به ملاقات کندی رئیس جمهور امریکا رفت. در این دیدار نزد کندی از شاه بدگویی کرد و او را بی کفایت خواند و گفت شاه نمی تواند نظم و امنیت در کشور برقرار کند. بختیار با همه زرنگی اش درنیافته بود که مترجم او در این دیدار تمامی گفت وگوهایش را به ساواک گزارش می کند. تیمور پا فراتر گذاشته و در برابر مواضع رسمی دولت نسبت به مسائل خارجی موضع گیری می کرد. وقتی جواهر لعل نهرو گوا را که قبلاً مستعمره پرتغال بود، تصرف کرد، دولت ایران عمل وی را محکوم کرد ولی تیمور بختیار از نهرو حمایت کرده و کار او را در راستای اعمال حق حاکمیت معرفی کرد. به طور مشخص گفته شده وی با دکتر مظفر بقایی رهبر حزب زحمتکشان ملاقات کرده بود. این تحرکات نیز بلافاصله به شاه خبر داده می شد و وی را بیشتر نسبت به وی حساس می کرد.
پیامد این گزارش ها این شد که در بهمن ماه ۱۳۴۰ شاه بختیار را به کاخ احضار کرده و به او دستور می دهد ایران را ترک کند. کسی نمی داند وقتی تیمور بختیار از کاخ بیرون می آمد چه حالی داشت و از ذهن او چه می گذشت. اما او بی آنکه فرصت را از دست بدهد چند ساعت بعد به سوئیس پرواز کرد. معلوم نیست این پرواز با انگیزه اطاعت از شاه انجام شد یا ترس از اینکه در ایران بلایی بر سرش آورند. اما معلوم است آن روز تیمور بدترین ساعت های عمرش را آزمود.
در ۱۵ سال گذشته او خدمات شایانی برای تثبیت سلطنت محمدرضا کرده بود. سال ۱۳۲۵ در جریان آذربایجان زحمات زیادی کشید و پس از آن بود که شاه همواره افتخار می کرد آذربایجان را به ایران برگردانده است. در ماجرای کودتا علیه دکتر مصدق وقتی روز ۲۵ مرداد کودتا شکست خورد و عوامل کودتا بازداشت شدند، بازماندگان کودتا فرستاده یی نزد او که در آن زمان در کرمانشاه فرمانده تیپ بود، فرستادند. در حالی که برخی ارتشیان همچون فرمانده لشکر اصفهان حاضر به همکاری نشدند، تیمور بلافاصله اعلام آمادگی کرد و بدین منظور در راس یک ستون زرهی عازم تهران شد. کودتا در ۲۸ مرداد پیروز شد و شاه موفق شد بار دیگر بر اریکه سلطنت تکیه زند. بعد از کودتا به پاس وفاداری اش او به فرمانداری نظامی تهران منصوب شد. او یکی از اعضای دادگاه دکتر مصدق بود. عبدالحسین واحدی از رهبران فداییان اسلام را پس از دستگیری با کلت شخصی اش به گلوله بست و به شهادت رساند.
او همه این کارها را به خاطر تثبیت قدرتی انجام داده بود که اینک تحمل دیدن او را در کشور خودش نداشت. باورکردنی نبود ولی واقعیت این بود که او محترمانه به خارج از ایران تبعید شده بود. او گرچه تا چند ماه پیش در راس ساواک و قدرتمند ترین مقام ایران بود اما ماهیت قدرت را نشناخته بود و نمی دانست وقتی پای منافع پیش آید تمام سوابق و خدمات او نادیده گرفته می شود. آن روز سراسر وجود تیمور را کینه فراگرفته بود و به چیزی جز انتقام نمی اندیشید.
او طی مصاحبه با مطبوعات غرب رسماً از شاه و دولت امینی انتقاد و مخالفت خود را اعلام کرد.
اما شاه از او به شدت هراسان بود و باید هم می بود زیرا بختیار اولاً بسیاری از اسرار خاندان سلطنت را می دانست و می توانست با افشاگری آنها، برای شاه دردسر زیادی درست کند. ثانیاً او در راس سازمان اطلاعات و امنیت بود و اسرار دیگران را می دانست، اما کسی نمی دانست یاران او کیانند و با چه طیف ها و اشخاصی ارتباط دارند. بیم این می رفت که در صورت نبرد رویاروی بتواند ضربه مهلکی به نظام وارد آورد.
آن زمان که بختیار به قلع و قمع مخالفان شاه مشغول بود و محمدرضا او را تشویق می کرد، هرگز به ذهن کسی از جمله شاه نمی رسید که روزی همین بختیار ثبات شاه را به خطر اندازد ولی سال ۱۳۴۰ گویا این واقعه شگفت در حال انجام بود. همزمان با تبعید بختیار تعداد زیادی از افسران ارتش را به اتهام نزدیکی با بختیار بازنشسته کردند. چندی بعد دستور مصادره اموال بختیار از سوی شاه صادر شد.
رئیس نمایندگی ساواک در ژنو فردی به نام سرهنگ حقیقی (بهایی) بود که سخت به بختیار علاقه داشت. وی علیه بختیار اقدامی نمی کرد. از همین روی ساواک مستقلاً مامورانی به ژنو اعزام کرد که مراقب بختیار باشند. تیمور از ژنو راهی جنوب فرانسه شد. دولت فرانسه به ایران اعلام کرد که مراقب بختیار هست و مرتباً کارهای او را به ایران گزارش می کردند. زمانی که در ایران ماجرای ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ به وقوع پیوست، این رئیس سابق ساواک از فرانسه به لبنان آمده بود. رئیس جدید ساواک سناریویی ترسیم کرد که بختیار را به عنوان عامل پشت پرده شورش ۱۵ خرداد معرفی می کرد.
بختیار دریافت که دیگر امکان بازگشت به قدرت را در حاکمیت فعلی از دست داده است. او از لبنان به عراق رفت و در آنجا به کمک رژیم بعثی عراق که با ایران مشکل داشت، امکاناتی فراهم کرد و عده یی از افسران بازنشسته و فراری را دور خود جمع کرد. وی دریافت که تنها راه پیش رویش نزدیک شدن به مخالفان است اما گذشت هشت سال از کودتا و پنج سال از تاسیس ساواک مدت درازی نبود که از حافظه مردم پاک شود و سوابق وی را از یاد برده باشند. اگر مبارزان موضع جدید بختیار را ترفندی از سوی ساواک تلقی نمی کردند، حداقل سلامت لازم برای همکاری را در او نمی دیدند.
تیمور به داریوش فروهر نامه یی نوشت و او را به همکاری دعوت کرد «داریوش عزیزم... یقیناً آگاه هستید که عراق می باشم و برای آزادی ملت ایران از زیر بار استبداد و استعمار مبارزه می کنم و برای شورش همگانی ملت ایران با مسلح ساختن مردم تلاش می کنم. از آنجایی که شما را خوب می شناسم که مردی شجاع و میهن پرست هستید و همیشه در مبارزات ملی و میهنی پیشگام و کوشا بوده اید، دعوت می کنم با سازمان و یاران خودتان به جنبش آزادیبخش ملت ایران بپیوندید و شخص شما در انجمن رهبری شرکت کنید... یقیناً خود شما هم به این نکته پی بردید که دیگر حرف و سخن و شعار و تراکت کارشان را کرده اند و باید اکنون کارهای گرم تر کرد. در این راه است که ما گام برمی داریم.» اما پاسخ مثبتی از او دریافت نکرد.
از دیگر اقداماتی که بختیار در جهت متمرکز کردن و جذب ناراضیان انجام داد، تحریک و حمایت از اکراد ایران علیه حکومت تهران بود. در این رابطه فرخ قالیچه چیان، یکی از منابع ساواک، در گزارشی می نویسد؛ «پس از حل اختلاف بین دولت عراق و شورشیان آن کشور «پس از عید نوروز» ۱۰ نفر از اکراد ایرانی به ملاقات تیمور بختیار آمده و ضمن مذاکره با وی گفته اند می توانند حدود یک هزار نفر را مسلح کنند و تقاضای یک هزار قبضه اسلحه را داشتند. بختیار با پیشنهاد آنها موافقت و اظهار داشته به موقع اسلحه لازم را به آنها تحویل خواهد داد.»
سپهبد بازنشسته در طول مدتی که در عراق علیه شاه ایران فعالیت می کرد، درصدد بود هر مخالفی را به طریقی جذب کند. در این خصوص اصلاحات ارضی که در اوایل دهه ۴۰ انجام گرفت، می توانست فرصت را برای وی مهیا کند.
روزنامه اطلاعات مورخ ۲/۱۰/۱۳۴۹ مدعی شد برخی سازمان های کمونیستی در سال ۱۳۴۸ با بختیار ارتباط برقرار کرده و با وی همکاری کرده اند. از جمله می توان از سازمان انقلابی حزب توده و نیز کنفدراسیون محصلین و دانشجویان ایرانی خارج از کشور نام برد. این روزنامه نوشت کوروش لاشایی و حسن ماسالی و خسرو کلانتری نیا از عناصر چپ کمونیستی با بختیار ملاقات داشته اند.
از آن سو ساواک که متولی امنیت نظام شاهنشاهی بود، موظف شد بختیار را تحت نظر بگیرد. لذا تعدادی عناصر وابسته به خود را به بختیار نزدیک کرد تا او را مراقبت کرده و اطلاعات دقیق از عملکرد وی به ساواک بدهند.
هر چه زمان می گذشت تعداد این جاسوس های ساواک در اطراف بختیار بیشتر می شد. بختیار با ساده اندیشی به آنان اعتماد کرده بود و برنامه های خود را به آنها می گفت و حتی برخی از آنها را مامور انجام کارهایی می کرد. غافل از آنکه تمام این مسائل به ساواک گزارش می شود.
وی با نمایندگان قومیت های کرد و ترک تماس می گرفت و به آنها وعده می داد که حقوق آنها را احیا خواهد کرد. عشایر را دعوت به اتحاد می کرد و وعده هایی به آنها می داد. این تماس ها گرچه مرتباً به ساواک گزارش می شد و دور از چشم آنها نبود اما حساسیت آنها را نیز نسبت به بختیار برمی انگیخت. شاه و اطرافیانش نگران بودند که اگر بختیار بتواند با قومیت ها و به ویژه عشایر پیوند برقرار کند، می تواند کشور را با بلوای بزرگی روبه رو کند.
● شهریاری
یکی از عناصری که ساواک در میان اطرافیان بختیار نفوذ داده بود چهره مرموزی بود به نام عباس شهریاری که بعدها به مرد هزارچهره معروف شد. شهریاری توسط خود بختیار از میان عناصر حزب توده برای ساواک عضوگیری شده بود و سپس در راس شبکه یی مخفی قرار گرفته بود که به ظاهر تشکیلاتی کمونیستی بود و تعدادی عناصر چپ را نیز جذب کرده بود. کار این شبکه به دام انداختن کمونیست ها بود. تیمور بختیار که گمان می کرد شهریاری همچنان به شخص او وفادار است چنان به او اعتماد کرده بود که خط مشی عملی خود را برای او کاملاً تشریح کرد. از جمله به وی توصیه کرد یکسری عملیات مسلحانه و ترور شخصیت ها را در ایران سازمان دهد. شهریاری به همراه گروه کوچکی از ساواکی ها پس از سال ۱۳۴۲ با بختیار ارتباط برقرار کردند.
هرچه زمان می گذشت دایره ارتباطات بختیار بیشتر شده و حساسیت ساواک نیز افزون می شد، تا جایی که در سال ۱۳۴۸ دستور نابودی وی در دستور کار قرار گرفت. شهریاری با یک افسر فراری توده یی وارد معامله یی شد، به این ترتیب که وی بختیار را ترور کند و در عوض پول هنگفتی در اختیار وی گذاشته شده و امکان اعزام وی به امریکای جنوبی فراهم شود. فرد مذکور مساله را می پذیرد و منتظر فرصت می نشیند.
سرانجام در مرداد ۱۳۴۹ بختیار توسط همراهان خود که برخی از آنها منابع ساواک بودند، برای شکار بیرون می رود. در آن زمان روابط بغداد و تهران متزلزل بود. تیمور قبل از سفر ملاقاتی با صدام حسین داشت و در پایان به او گفت می خواهد به هواخوری و شکار برود.(ساواک، ص ۱۰۱) در حین شکار بختیار محافظان عراقی خود را رها کرده و همراه افسر مزبور که مورد اعتمادش بود به تنهایی پیش می رود. افسر مربوطه هنگامی که برای شکار به مرزهای ایران نزدیک شده بودند، بختیار را ترور کرده و خود را به مرزهای ایران می رساند. به این ترتیب این ریاست سابق ساواک توسط عوامل ساواک به قتل می رسد. روزنامه های تهران نوشتند تیمور بختیار به دست اطرافیان خودش به قتل رسید.
ماجرای او در مناسبات درونی رژیم تاثیرات مهمی داشت که کمتر به چشم می آمد؛
۱) تجربه تیمور بختیار به حاکمیت اقتدارگرا نشان داد خطر صرفاً از جانب مخالفان و منتقدان نیست، بلکه خودی ترین عناصر نیز می توانند بنیاد قدرت را به خطر اندازند. این واقعه برای آنها تشویش خاطر و هراسی همیشگی را به ارمغان آورد که نوعی بی اعتمادی به همه عناصر پیرامونی بود. وقتی ریاست ساواک که خود مسوولیت امنیت مقامات و حفاظت نظام از دشمنان را برعهده داشت قابل اعتماد نباشد از دیگران چه توقعی می توان داشت.
۲) اما از جهتی دیگر نیز این ماجرا قابل تامل است و آن موضع کارگزاران است. کارمندان و مدیران رده های پایین نیز از این واقعه تاثیر گرفتند. عنصری که همه توان خود را برای تثبیت حاکمیت مصروف کرد، ساواک را بنیان گذاشت و بسیاری کارکنان سابق خود را در آنجا به خدمت گماشت عاقبت قربانی همین سازمان خودساخته شد. این تجربه احساس ناامنی و بی ثباتی را در دل کارگزاران می کاشت و به آنها می فهماند که دستگاه حتی به خودی ترین عناصر خود نیز رحم نمی کند. تنها راه ماندگاری بی هویتی و مطیع محض شاه بودن است.
۳) این واقعه نشان داد تفکر سفید یا سیاه دیدن و مرزبندی خودی و غیرخودی اصالتی ندارد. سفیدها هم به سیاهی تبدیل می شوند. گاه خودی ها کاری می کنند که از غیرخودی ها هرگز برنمی آید.
مهدی غنی
منابع؛
۱- کریستین دلانوا، ساواک، ترجمه عبدالحسین نیک گهر، طرح نو، چاپ اول، ۱۳۷۱
۲- خاطرات ارتشبد حسین فردوست، انتشارات اطلاعات، جلد اول
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید