پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا

بردی - Birdy


بردی - Birdy
سال تولید : ۱۹۸۵
کشور تولیدکننده : آمریکا
محصول : آلن مارشال
کارگردان : آلن پارکر
فیلمنامه‌نویس : سندی کروپف و جک بر، برمبنای، رمانی نوشته ویلیام وارتن.
فیلمبردار : مایکل سرسین
آهنگساز(موسیقی متن) : پیتر گابریل
هنرپیشگان : ماتیو موداین، نیکلاس کیج، جان هارکینز، سندی بارون، کارن یانگ، برونو کربی، نانسی فیش، جرج باک، دولورس ساگ، رابرت ل. رایان، جیمز سانتینی و ماد وینچستر.
نوع فیلم : رنگی، ۱۲۰ دقیقه.


«آل» (کیج) راکه در حال گذراندن دوران نقاهتش پس از مجروح شدن در ویتنام است، به یک بیمارستان بیماران روانی می‌فرستند که یکی از دوستان دوران کودکی‌اش به‌دلیل شوک روحی جنگ آنجا بستری است. این دوست (موداین) - که به‌دلیل شیفتگی‌اش نسبت به پرنده‌ها، «بردی» صدایش می‌زنند - حالا دیگر کاملاً باور کرده که یک پرنده است. «آل» همزمان با تلاش‌هایش برای بازگرداندن دوستش به حال طبیعی، و درگیری‌هایش با روان‌شناس ارتش، «دکتر وایس» (هارکینز) (که از ماهیت خیال‌پردازی‌های «بردی» خبر ندارد)، خاطرات دوران دوستی‌شان را در فیلادلفیا به خاطر می‌آورد... نخستین ملاقات‌شان که در آن مادر «بردی» (ساگ)، توپ‌های بیس‌بالی را که «آل» و دوستانش در خانه آنان انداخته‌اند، پس نمی‌دهد، و «آل» در کبوتر بازی «بردی» شرکت می‌کند. وقتی «بردی» برای گفتن پرنده‌ای پرت می‌شود، مادرش لانه کبوترها را خراب می‌کند و او هم در عوض در اتاق خوابش قناری پرورش می‌دهد. «آل» بخش‌هائی دیگر از زندگی‌شان را به یاد می‌آورد، مثل آن دفعه‌ای که با «بردی» به ساحل دریا رفته و با دو دختر آشنا شده بودند؛ یا آن روزی که پدر «آل»، اتوموبیل دست دومی را که آن دو خریده و مرتبش کرده بودند، فروخته بود، و از معدود دفعاتی بود که خشم «بردی» را دیده بود. اما دغدغه‌های همیشگی «بردی» بار دیگر او را به تجربه پرواز می‌کشاند، و پس از ناکامی در دبیرستان، به‌کلی خود را وقف خیال‌پردازی‌هایش می‌کند (به‌خصوصی وقف یکی از قناری‌هایش به نام «پریا»). «آل» که می‌ترسد «دکتر وایس» او را از ملاقات با «بردی» محروم کند، از او تقاضا می‌کند تا از مادر «بردی» بخواهد تمام توپ‌های بیس‌بالی را که نگه‌داشته به بیمارستان بفرستد. این کار هم چندان تأثیری روی «بردی» ندارد، ولی با به یاد آوردن وقایع ویتنام، «بردی» کم‌کم به دنیای واقعیت باز می‌گردد. «آل» به او می‌گوید که وقتش رسیده که روی پای خود بایستد، و پس از کشمکش با «دکتر وایس» و دو نفر از کارگران بیمارستان، «آل» و «بردی» از بیمارستان می‌گریزند.
* اقتباسی کاملاً وفادارانه از رمان تحسین‌شده وارتن (با این تفاوت جزئی و تقریباً بی‌تأثیر تبدیل جنگ جهانی دوم به جنگ ویتنام) که به شکلی قاطعانه و بی‌انعطاف در چارچوب مضمونش گرفتار و محدود شده: تماشاگر بردی، چه به داستان پسری که خود و آزادی‌اش را در پرنده شدن جست‌وجو می‌کند علاقه‌مند شود یا نشود، نه دقیقاً در می‌یابد این مضمون از چه قرار است و نه سرانجام می‌تواند موضعی منطقی له یا علیه آن بگیرد. مضمون ذهنیِ سیال و مبهم فیلم و لحظه‌های ناموجه فوران‌های احساسی ماجرا (مثل همه صحنه‌هائی که موداین و کیج با سرپیچی‌ از بی‌رحمی‌ها و ریا کاری‌های بزرگ‌سالان‌شان بزرگ می‌شوند و عاقبت با شکست دادن روان‌شناس تنومند ارتش بر آسیب‌های روحی‌شان غلبه می‌کنند)، و تلاش فیلم‌ساز برای خلق نمونه‌هائی عینی و ملموس از وسوسه ذهنی موداین با پرنده‌ها (مثلاً صحنه‌هائی که جزئیات تغذیه، تربیت و تخم‌کشی قناری‌ها را نشان می‌دهند)، همه اشکارا دشت ج. سالینجر - به نظر می‌رسد؛ و پارکر (که استعداد سینمائی‌اش در ساختن صحنه‌هائی پُرتب‌وتاب اما سطحی و نایک‌دست خلاصه می‌شود) با تکیه بر تلاش دو بازیگر اصلی‌اش در صحنه‌های خاطرات گذشته‌شان، از کار سخت در آوردن دغدغه‌های ذهنی آنان (و به خصوص پرنده‌بازی «بردی») می‌گریزد: بیش‌ترین تلاش او برای مثلاً جایگزینی حواشی جذاب «چه گونه یک قناری پرورش دهیم» کتاب، شرح و بسط صحنه‌هائی که «بردی» پرندگان را نوازش می‌کند، و یا سرانجام رها کردن یک دوربین سوبژکتیو لغزان در خیابان‌ها و میان درخت‌ها در صحنه‌ای است که قهرمان داستان خیال می‌کند بالدار شده. یکی از معدود لحظه‌های هوشمندانه و از نظر بصری طنزآمیز فیلم جائی است که موداین می‌پرسد: «تا به حال فکر کرده‌ای زندگی ما این پائین به چشم یک پرنده چگونه است؟» و دوربین، با زاویه سر پائین از بالا، او و دیگران را نشان می‌دهد، جدا از اینکه تماشاگر اینجا لحظه‌ای از محدوده مضمونِ فیلم رها می‌شود، یاد نماهای جن‌زده و تکان‌دهنده‌ای می‌افتد که آلفرد هیچکاک در پرندگان (1963) از چشم آنها نشان داده بود.


همچنین مشاهده کنید