چهارشنبه, ۳۱ اردیبهشت, ۱۴۰۴ / 21 May, 2025
مجله ویستا

صفات عارفان


صفات عارفان
در روایتی امام صادق از پدرش امام باقر و او از پدرش امام‏زین‏العابدین واو از پدرش امام حسین سیدالشهداء و او از پدرش امام‏علی امیرالمومنین علیهم السلام ) روایت كرده است كه رسول خداصلی‏الله علیه و آله وسلم فرمودند:
«من عرف الله و عظمه منع فاه من الكلام و بطنه من الطعام و عنی‏نفسه بالصیام و القیام قالوا بآبائنا و امهاتنا یا رسول‏الله هولاءاولیاء الله؟ قال: ان اولیاء الله سكتوا فكان سكوتهم فكرا وتكلموا فكان كلامهم ذكرا و نظروا فكان نظرهم عبره و نطقوا فكان‏نطقهم حكمه و مشوا فكان مشیهم بین‏الناس بركه، لولا الاجال التی قدكتبت علیهم لم تستقر ارواحهم فی اجسادهم خوفا من العذاب و شوقاالی الثواب‏» (۱) .
«آن كسی كه خدا را می‏شناسد و او را بزرگ می‏شمارد، زبان خود را ازسخن (ناروا) و شكم خود را از طعام(حرام) حفظ می‏كند و نفس خود رابا روزه و قیام در شب به زحمت می‏اندازد. گفتند: پدران و مادران مافدای تو باد این‏ها اولیای خدا هستند؟ فرمود: اولیای خدا اگر سكوت‏اختیار كنند سكوتشان فكر است و اگر سخن گویند، سخنانشان ذكر و یادخداست اگر نگاه كنند، نگاهشان عبرت و اگر به نطق درآیند، نطقشان‏حكمت و پند و اگر گام بردارند، گامشان بركت است. اگر نبود كه‏اجلهای آنان تعیین و مقدر شده است، ارواحشان در ابدانشان استقرارنمی‏یافت، به اشتیاق ثواب و خوف از عذاب، قالب تهی می‏كردند».
رسول خدا(ص) در این حدیث‏شریف اولیای خدا را با بزرگترین وعالی‏ترین صفات توصیف كرده است.
مرحوم شیخ بهائی در شرح این حدیث می‏گوید:
مقصود از معرفت و شناخت‏خدا، اطلاع و آگاهی بر اوصاف و صفات جلالی وجمالی (سلبیه و ثبوتیه) او در حد توان بشری است اما اطلاع بر حقیقت‏ذات مقدس او از چیزهائی است كه مطمع نظر فرشتگان مقرب و انبیای‏مرسل هم نیست چه برسد به دیگران، در این مورد گفتار رسول خدا(ص) كفایت می‏كند آنجا كه می‏فرماید: «ما عرفناك حق معرفتك‏».«ماآنگونه كه شایسته مقام توست، تو را نشناختیم‏».
و در حدیث دیگری آمده است: «ان الله احتجب عن‏العقول كما احتجب عن‏الابصار و ان الملا الاعلی یطلبونه كما تطلبونه انتم‏» (۲) .
خداوند از عقول و اندیشه‏ها محجوب است آنچنان كه از دیدان محجوب‏می‏باشد. پس افلاكیان او را می‏طلبند، آنچنان كه شما او را می‏طلبید،پس توجه نكن به گفتار فردی كه خیال كرده است كه به كنه حقیقت ذات‏پاك الهی رسیده، بلكه خاك به دهان او، چون او گمراه و هلاك شده است‏و خدا را تكذیب نموده و افترا بسته است چون حقیقت امر خیلی بالاترو برتر از آن است كه با اذهان بشری، لوث گردد و تا هر حد و اندازه‏كه عالم راسخ او را تصور نماید.
پس او از حریم كبریا فرسنگها دور رفته است او خیلی دورتر از آن‏است كه اندیشه ژرف به آن برسد و هرچه فكر به آن رسیده است آن‏نهایت درك او از دقت‏خود می‏باشد به گفته شاعر:
آنچه پیش تو غیر از آن ره نیست
غایت فهم توست، الله نیست
آنچه از صفات كمالی و جمالی بر او اثبات می‏كنیم برحسب اوهام خویش‏و به میزان تصورات ماست. اگر ما او را با اشرف دو طرف نقیض(وجود وعدم) توصیف نمائیم كه عبارت از وجود است، در مقایسه با عقول وافكار ناقص خود ما می‏باشد نه در حد كمالات بایسته و شایسته الهی،چون خداوند متعال برتر و والاتر از تمام توصیفات ماست.
در حدیثی از امام صادق(ع) به این معنی اشاره‏ای شده است كه‏می‏فرماید: «كلما میزتموه باوهامكم فی ادق معانیه مخلوق مصنوع‏مثلكم مردود الیكم و لعل النمل الصغار تتوهم ان لله تعالی‏زبانیتین، فان ذلك كمالها و تتوهم ان عدمهما نقصان لمن لا یتصف‏بهما و هكذا حال العقلاء فیما یصفون الله تعالی به‏» (۳) .
«هر آنچه با اوهام و خیالات خود در دقیق‏ترین معانی آنها تشخیص‏داده‏اید، مخلوق و مصنوع شما و همانند خودتان می‏باشد كه به خودتان‏باز می‏گردد. شاید مورچه خود خیال كند كه خدا را دو شاخك هست چون‏كمال مورچه در آن است و چنین می‏پندارد كه فقدان آنها، نقصانی است‏بر كسی كه آن دو را ندارد وضعیت عقلا و دانشمندان نیز در توصیف‏خداوند این چنین می‏باشد».
برخی از محققین (۴) گفته‏اند این یك سخن دقیق و ظریف و زیباست كه ازسرچشمه تحقیق و جایگاه تدقیق صادر گشته است و راز مطلب این است كه‏تكلیف شناخت پروردگار به وسع و توان بشری متوقف است و مردم مكلف‏شده‏اند كه او را با صفات و مشخصاتی كه با آنها انس و الفت‏گرفته‏اند، بشناسند، با سلب نقایص و كمبودهایی كه در اثر انتساب به‏آنها ناشی شده است و چون انسان ممكن‏الوجود، عالم، قادر، مرید، حی،متكلم، شنوا و بصیر است، طبیعتا در خود احساس تكلیف كرده است كه‏این صفات را در حق تعالی، با نفی نقایص ناشی از انتساب در او نیزمعتقد گردد به این معنی اعتقاد پیدا كند كه خداوند متعال واجب به‏ذات است نه واجب بالغیر.عالم به تمام معلومات، قادر بر تمام ممكنات و...می‏باشد و در دیگرصفات هم اینگونه قضاوت می‏كند او دیگر مكلف نشده است كه در خداوندمتعال به نوع وصفی معتقد گردد كه حداقل نمونه آن در وجود خودپیدا نمی‏شود. هیچ‏گونه مناسبت و زمینه‏ای در او نداشته باشد و اگرمكلف به چنین امری شود به‏طور قطع نمی‏تواند تعقل نماید و این موضوع‏خود می‏تواند یكی از معانی كلام نبوی باشد كه می‏فرماید: «من عرف‏نفسه فقد عرف ربه‏» (۵) . «هركس خود را بشناسد، پس خدای خود راشناخته است‏».
این حدیث‏شریف بر مهم‏ترین صفات و ویژگیهای عارفان و خصوصیات آنان‏عنایت دارد كه به ترتیب عبارتند از:
۱) سكوت و نگهداری زبان، كه نخستین باب نجات و فوز به كمال‏می‏باشد.
۲) گرسنگی و خودداری از طعام، كه كلید خیرات و نیكیهاست.
۳) به زحمت انداختن نفس با عبادت و ریاضت و روزه‏داری وشب‏زنده‏داری. این صفت‏سوم را برخی از مردم چنین پنداشته‏اند كه فردعارف و سالك از آن بی‏نیاز است و پس از وصول دیگر نیازی به آن نیست‏و این یك توهم باطل و یك اندیشه عاطلی است. اگر این‏چنین بود كه‏فردی از آن بی‏نیاز و مستغنی شود یقینا سید رسولان و اشرف واصلان حق‏زیبنده‏تر از هر فرد دیگری بود و ضرورت نداشت كه شبها به عبادت ونماز قیام كند به آن اندازه كه قدمهایش ورم كند و باز زیبنده‏تر ازهر فرد، امیرمومنان علی(ع) بود آن قطب دائره اهل سلوك و عرفان كه‏هر شب هزار ركعت نماز می‏گزارد و این شان تمام اولیا و عارفان‏واقعی است.آنچنان كه در كتابهای تاریخ مضبوط و در زبانها مشهود ومعروف می‏باشد، در صورتی كه او در هر شبانه‏روز هزار ركعت نمازمی‏گزارد و سایر ائمه و پیشوایان و اولیای خدا نیز این چنین بودند.
۴) تفكر و اندیشه:
در حدیث آمده است. «تفكر ساعه افضل من عباده‏ستین سنه‏» (۶) . برخی از بزرگان درباره این برتری گفته‏اند چون تفكرو اندیشه كار قلب و دل است و آن بهتر از دیگر جوارح و اعضای بدن‏است، پس عمل آن نیز بهتر از عمل سایر اعضا است‏خداوند متعال‏می‏فرماید: (...اقم الصلاه لذكری) (۷) . «نماز را به یاد من برگزاركن‏». نماز وسیله‏ای برای ذكر و یادآوری قلب است و مقصود آن است كه‏یاد خدا اشرف از وسیله و ابزار(نماز) می‏باشد.
۵) ذكر و یاد خدا:
مقصود از ذكر، ذكر لسانی و زبانی می‏باشد وكلمه توحید «لا اله الا الله‏» را بر آن انتخاب و برگزیده‏اند چون‏دارای مزایائی است كه اینجا جای تفصیل آن نیست.
۶) عبرت اندوزی:
نظر عبرت و تجربه اندوزی یكی دیگر از ویژگیهای‏عارفان است‏خداوند متعال می‏فرماید: (...فاعتبروا یا اولی‏الابصار) (۸) .
۷ - گفتار حكمت‏آمیز:
گفتار حكمت آمیز آن است كه صلاح هر دو جهان رادربر می‏گیرد، یا آن است كه تنها صلاح آخرت را دربر داشته باشد ولی‏آنچه تنها مصلحت روز و دنیا باشد، جنبه حكمت ندارد.
۸) خیر رسانی:
بركت و خیر آنان به مردم برسد.
۹) خوف:
داشتن بیم و خوف از عظمت‏خدا.
۱۰) رجاء و امید:
به رحمت و كرم و عنایت‏خداوند.
به این صفات دهگانه اگر عنایت داشته باشی خواهی دید كه اساس تمام‏صفات رهروان راه خدا و سالكان راه اوست كه خداوند متعال با فضل واحسان خود ما را نیز با آنها متصف گرداند (۹) .
● صفات بندگان خاص خدا
این حدیث از رسول خدا(ص) در «كشكول شیخ بهائی‏» نقل شده است كه‏فرمود:
«فی صفه عبدالحقیقی هو ان یكون طاعه حلاوته و حب الله لذته و الی‏الله حاجته و مع‏الله حكایته و علی‏الله اعتماده و حسن الخلق عادته‏و السخاوه حرفته و القناعه ماله و العباده كسبه و التقوی زاده والقرآن حدیثه و ذكرالله جلیسه و الفقر لباسه و الجوع طعامه والظماء شرابه و الحیاء قمیصه و الدنیا سجنه و الشیطان عدوه و الحق‏حارسه و الموت راحته و القیامه نزهته و الفردوس مسكنه‏». در اوصاف‏بنده حقیقی خداوند:
۱) كسی است كه اطاعت و پیروی خداوند شیرینی او باشد.
۲) محبت‏خداوند لذتش باشد.
۳) و نیاز و حاجتش به خدا باشد.
۴) حكایت‏خویش تنها به او گوید.
۵) اعتماد او تنها به خدا باشد.
۶) حسن خلق سجیه و عادتش باشد.
۷) سخاوت حرفه و كارش باشد.
۸) قناعت‏سرمایه‏اش باشد.
۹) عبادت، كسب و شغلش باشد.
۱۰) تقوی و پرهیزكاری زاد و اندوخته‏اش باشد.
۱۱) قرآن سخن او باشد (یعنی زیاد قرآن بخواند و با قرآن مانوس‏باشد).
۱۲) یاد خدا همنشینش باشد.
۱۳) فقر و نیازمندی به خداوند لباسش باشد.
۱۴) گرسنگی خوراكش باشد(زیاد روزه بگیرد و كم غذا بخورد).
۱۵) تشنگی، آب و شرابش باشد (با تشنگی روزه عادت داشته باشد).
۱۶) شرم و حیا لباسش باشد.
۱۷) دنیا زندانش;
۱۸) شیطان دشمنش;
۱۹) حق پاسدارش;
۲۰) مرگ آسایشش.
۲۱) قیامت موجب خوشحالی‏اش باشد.
۲۲) سرانجام بهشت فردوس مسكن و ماوایش باشد.
امام رضا از حضرت علی بن الحسین‏علیهماالسلام روایت كرده كه فرمود:
«اذا رایتم الرجل قد حسن سمته و هدیه و تمارت فی منطقه و تخاضع‏فی حركاته، فرویدا لا یغرنكم، فما اكثر من یعجزه تناول الدنیا وركوب الحرام منها لضعف نیته و مهانته و جبن قلبه فنصب الدین‏فخالها فهو لا یزال یختل الناس بظاهره فان تمكن من حرام اقتحمه‏».
«اگر كسی را دیدید كه ظاهری آراسته و سری به راه دارد و آهسته ونرم سخن می‏گوید و در حركات خود فروتنی و تواضع نشان می‏دهد، مبادافریفته او شوید. چه بسیار آدمی كه از به دست آوردن این دنیا وارتكاب معاصی و محرمات به علت ناتوانی جسم و یا ترس و بزدلی‏وامانده شده و دین را چون دامی برای شكار خود برگزیده است وپیوسته مردم را با ظاهر فریبنده خویش می‏فریبد و اگر دسترسی به‏حرام می‏یافت از ارتكاب آن دریغ نداشت‏».
«و اذا وجدتموه یعف عن المال الحرام فرویدا لا یغرنكم فان شهوات‏الخلق مختلفه فما اكثر من ینبو عن المال الحرام و ان كثر و یحمل‏نفسه علی شوهاء قبیحه فیاتی منها محرما».
«باز اگر دیدید كه وی از اعمال نامشروع پرهیز دارد مبادا كه به‏دامش افتید كه تمایلات و شهوات مردمان مختلف است چه بسیارند آنهاكه از مال حرام هر قدر باشد صرفنظر می‏كنند ولی در برابر زیبائی‏زنی بدكاره به آلودگی گناه دچار می‏شوند».
«فاذا وجدتموه یعف عن ذلك فرویدا لا یغرنكم حتی تنظروا ما عقده‏عقله، فما اكثر من ترك ذلك اجمع ثم لا یرجع الی عقل متین، فیكون‏ما یفسده بجهله اكثر مما یصلحه بعقله‏».
«تازه اگر در چنین مواردی نیز پرهیزكار باشد بازهم به دام اوگرفتار نشوید، بلكه باید در میزان خرد و عقل چنین مردم بنگرید. چه‏بسا كسانی كه ازاعمال زشت و ناروا دوری می‏گزینند و لیكن در راه وروش خویش از عقل و خرد دستوری نمی‏گیرند. آنچه را كه اینگونه مردم‏به سبب جهل و نادانی خود فاسد و تباه می‏سازند بیشتر از چیزهائی‏است كه با خردمندی خویش درست و شایسته انجام می‏دهند». «فاذاوجدتم عقله متینا فرویدا لا یغرنكم حتی تنظروا مع هواه یكون علی‏عقله؟ او یكون مع عقله علی هواه؟ و كیف محبته للرئاسات الباطله وزهده فیها فان فی الناس من خسرالدنیا و الاخره یترك الدنیا للدنیاو یری ان لذه الریاسه الباطله افضل من لذه الاموال والنعم المباحه‏المحلله، فیترك ذلك اجمع طلبا للریاسه، حتی اذا قیل له اتق الله‏اخذته العزه بالاثم فحسبه جهنم و لبئس المهاد».«اینك اگر كسی را دارای عقلی متین و خردی استوار یافتید بازهم به‏او تمكین نكنید مگر آن كه بنگرید و ببینید كه آیا وی به نیروی عقل‏خویش بر هوای نفس خود پیروز است و یا آن كه هوای نفس بر قوای‏عاقله‏اش چیره است پس به دقت او را بیازمائید كه تا چه حد به ریاست‏و مقام دلبسته و مایل است و یا این كه به چه میزان نسبت‏به آن‏بی‏میل و بی‏رغبت است زیرا كه در میان مردم كسانی هستند كه به خاطردنیا از دنیا چشم می‏پوشند و خود را آزاده و زاهد نشان می‏دهند كه‏در حقیقت اینان خسرالدنیا و الاخره و زیانكار دنیا و آخرتند درمذاق كسانی چنین، ریاست دنیوی از نعمتهای مباح و حلال آن، لذیذتراست و به همین جهت از همه چیز به خاطر آن در می‏گذرند، تا آن‏جا كه‏اگر هم پندشان دهند كه از خدا بترسید و تقوا پیش گیرید، میل بسیاربه گناه و فریب معاصی نخواهد گذاشت كه از راه باطل خود باز گردند.
چنین كسانی را دوزخ كفایت است و چه بد جایگاهی است دوزخ.
اشتباه و لغزش اینان، همچون لغزش و اشتباه مردمان شبكور است كه هرباطل و انحرافی ایشان را تا قعر خسارت و تباهی فرو می‏كشد وپروردگار نیز اینگونه مردمان را مدد می‏كند تا در طغیانشان، هرچندبیشتر فرو روند. حرام خدا را حلال و حلال او را حرام می‏سازند و اگرریاستی كه برای تحصیل آن، خویش رامتقی و پرهیزكار نشان داده‏اند،سالم بماند از نابودی و تباهی دینشان غم و پروائی ندارند. آری‏اینگونه مردم مورد خشم و لعنت‏خداوند و برای شكنجه آنها عذابی‏دردناك فراهم آمده است‏».
«و لكن الرجل كل الرجل نعم الرجل هو الذی جعل هواه تبعا لامر الله‏و هواه مبذوله فی رضی الله یری الذل مع‏الحق اقرب الی عز الابد من‏العز فی الباطل...». «اما مرد، مرد به تمام معنی و كامل عیار ونیكمرد پسندیده آن كسی است كه هوای نفس را تابع فرمان حق می‏كند وتوانائی خویش را در راه رضای خداوند مصروف می‏دارد، ذلت و خواری درراه پروردگار خویش را به عزت ابدی و جاودان، نزدیكتر می‏بیند وآنان را از عزتی كه در باطل و انحراف به دست می‏آید محبوبترمی‏شناسد و به یقین می‏داند كه تحمل اندكی سختی در راه خدا او را به‏نعیم دائم در آنجا كه هرگز فنا نمی‏پذیرد و رنگ نیستی نمی‏بیند،خواهد رسانید و اندكی از سور و سرور این دنیا كه به مقتضای هوی وهوس از آن برخوردار گردد او را به عذابی پیوسته و تمام ناشدنی‏خواهد كشانید».
«فذلكم الرجل نعم الرجل‏فبه فتمسكوا و بسنته فاقتدوا و الی ربكم‏به فتمسكوا فانه لا ترد له دعوه و لا تخیب له طلبه‏» (۱۰) .
«آری به دامن چنین نیكمردی چنگ زنید و از راه و روش او برای‏تقریب به پروردگار خویش پیروی كنید كه دعای این گونه مردان هرگزرد نمی‏شود و خواستشان به ناامیدی نمی‏پیوندد».
● اوصاف دوستی كه برمی‏گزینیم
امیرمومنان علی(ع) برادر دینی خود را در نهایت زیبائی توصیف كرده‏است در حقیقت تابلو بسیار زیبائی است از یك دوست و همنشین كه‏انسان را به راه راست ارشاد می‏كند. اما از این كه این برادركیست؟، چند احتمال داده شده است. برخی گفته‏اند مراد پیامبر اكرم‏است و برخی او را ابوذر دانسته و عده‏ای مقداد و بعضی نیز گفته‏اند:مراد امام فرد خاصی نیست، بلكه صرفا برای مثال و نمونه بیان‏فرموده است (۱۱) .
علی(ع) می‏فرماید: در گذشته یك برادر خدائی(ودینی) داشتم (كه‏توصیفش چنین بود): «و كان یعظمه فی عینی صغر الدنیا فی عینه وكان خارجا من سلطان بطنه فلا یشتهی ما لا یجد و لا یكثر اذا وجد وكان اكثر دهره صامتا. فان قال بذ القائلین و نقع غلیل السائلین وكان ضعیفا مستضعفا! فان جاء الجد فهو لیث غاب و صل و اد لا یدلی‏بحجه حتی یاتی قاضیا».
«آنچه او را در نظرم بزرگ جلوه می‏داد، كوچكی دنیا در نظر او بوداو از تحت‏حكومت‏شكمش خارج شده بود، آنچه نمی‏یافت، اشتهایش نداشت‏و از آنچه می‏یافت زیاد مصرف نمی‏كرد. اكثر اوقات زندگیش ساكت‏بود.
اگر سخن می‏گفت‏بر گویندگان چیره بود و عطش پرسش كنندگان را فرومی‏نشاند.ضعیف و مستضعف بود و اگر كاری جدی به میان می‏آمد همچون شیر بیشه‏می‏خروشید و مانند مار بیابانی به حركت می‏آمد. پیش از حضور درمحكمه قضاوت دلیل اقامه نمی‏كرد».
«و كان لا یلوم احدا علی ما یجد العذر فی مثله حتی یسمع اعتذاره وكان لا یشكوا وجعا الا عند برئه و كان یقول ما یفعل و لا یقول ما لایفعل و كان اذا غلب علی الكلام لم یغلب علی السكوت و كان علی مایسمع احرص منه علی ان یتكلم و كان اذا بدهه امران ینظر ایهمااقرب الی الهوی فیخالفه‏».
«هیچ‏كس را نسبت‏به كارش -در آنجا كه امكان داشت، عذری داشته‏باشد- قبل از استماع عذرش ملامت نمی‏نمود. از هیچ دردی جز هنگام‏بهبودی شكایت نمی‏كرد. سخنی را می‏گفت كه خود انجام می‏داد و چیزی كه‏عمل نمی‏كرد، نمی‏گفت. اگر در سخن گفتن مغلوب می‏شد، در سكوت. كسی براو غلبه نمی‏یافت. بر شنیدن حریصتر بود تا گفتن. هرگاه دو كاربرایش پیش می‏آمد، می‏اندیشید كه كدام به هوا و هوس نزدیكتر است‏باآن مخالفت می‏ورزید».
«فعلیكم بهذه الخلائق فالزموها و تنافسوا فیها فان لم تستطیعوهافاعلموا ان اخذ القلیل خیر من ترك الكثیر» (۱۲) .
«بر شما باد به داشتن این اخلاق نیك، از یكدیگر در داشتن آنهاسبقت گیرید و اگر قدرت انجام همه آنها را ندارید، بدانید انجام‏كمی از آن بهتر از ترك بسیار است‏».
مرحوم «شیخ بهائی‏» در كتاب «اربعین‏» حدیث هیجدهم را به بیان‏اوصاف دوستان و همنشینان اختصاص داده و روایت كرده است كه: امام‏صادق(ع) گفت: رسول خدا(ص) فرمود: حواریون به حضرت عیسی(ع) گفتند: «یا روح‏الله من نجالس؟ قال: من یذكركم الله رویته و یزید فی علمكم منطقه و یرغبكم فی الاخره‏عمله‏» (۱۳) .
«ای روح خدا! با چه كسی مجالست و معاشرت كنیم؟ فرمود: با كسی كه‏دیدار او شما را به یاد خدا اندازد. و سخنش بر دانشتان بیفزاید. وعملش شما را برای توشه‏گیری آخرت ترغیب نماید».
در این روایت آن بزرگوار سه صفت و خاصیت در مورد همنشینان بیان‏كرده است:
۱) دیدارآنان باعث‏یادآوری خدا و ذكر حق باشد، آنچنان كه در دیدارزهاد و عباد و سالكین راه خدا مشاهده می‏شود.
۲) سخن او موجب فزونی علم و دانش انسان گردد.
۳) عمل او تشویق و ترغیب برای توشه‏گیری آخرت نماید، مشاهده اعمال‏عبادات و افكار او توجه انسان را به آخرت فزونی بخشد و از اشتغال‏به امور دنیوی باز دارد. افرادی كه از این صفات و خصوصیات عاری‏هستند، همنشینی با آنان روا و زیبنده نیست چه رسد كه اضداد آن‏صفات را نیز داشته باشند. در حدیث دیگر نقل شده است كه ابن عباس‏گفت:
«قیل یا رسول‏الله ای الجلساء خیر؟ قال: من ذكركم الله رویته وزادكم فی علمكم منطقه و ذكركم بالاخره عمله‏» (۱۴) .
«از پیامبر گرامی اسلام(ص) پرسیدند كدامین همنشینان بهترند؟
فرمود: آن كه دیدارش شما را به یاد خدا اندازد و گفتارش بردانشتان بیفزاید و كردارش یادآور آخرت باشد».
البته وجود چنین افرادی در جامعه بسیار نایاب است و فیض همنشینی‏آنان آرزوی تمام اولیای خدا و فقدانشان موجب غم و اندوه آنان است.
چنان كه امام صادق(ع) در آخر روایتی می‏فرماید: «واشوقاه الی‏مجالستهم و محادثتهم، یا كرباه لفقدهم و یا كشف كرباه لمجالستهم.
اطلبوهم فان وجدتموهم و اقتبستم من نورهم اهتدیتم و فزتم بهم‏فی‏الدنیا و الاخره هم اعز فی الناس من الكبریت الاحمر، حلیتهم طول‏السكوت و كتمان‏السر و الصلاه و الزكاه والحج و الصوم و المواساه‏للاخوان فی حال العسر و الیسر» (۱۵) .
«چقدر مشتاق به همنشینی و گفتگو با آنان هستم، چقدر از فقدان‏آنان اندوهگینم و چقدر همنشینی با آنان اندوهم را می‏زداید، آنان‏را جستجو و طلب كنید و اگر آنان را یافتید و از نورشان بهره‏مندشدید، هدایت‏یافته‏اید و به وسیله آنان در دنیا و آخرت رستگارشده‏اید. آنان در میان مردم از كبریت احمر كمیاب‏تر و عزیزترند.
زینت آنان خاموشی طولانی و پوشاندن سر و نماز و زكاه و حج و روزه ومواسات با برادران درحال سختی و راحتی است‏».
مرحوم «طریحی‏» در «مجمع‏البحرین‏» ذیل روایت: «رحم‏الله عبدااخذ بحجزه هاد فنجی‏» (خداوند رحمت كند بنده‏ای را كه به راهنمائی‏تمسك جست و آنگاه نجات یافت)، می‏گوید: در این روایت لفظ «حجزه‏»به معنی تمسك برای هدایت هادی و راهنما و لزوم قصد و اقتدا به اوبه عاریت گرفته شده است و در آن اشارتی به نیاز و حاجت‏به شیخ درسلوك راه خداست.
دری است در این بحر بجویید كه هست اندر طلبش جمله بپویید كه هست رفتند روندگان و گفتند نبود رفتیم و ندیدیم بجویید كه هست
آفتابی است قبول نظراهل كمال كه به یك تابش آن سنگ شود صاحب حال تا ز گرد ره مردی نكنی سرمه چشم از پس پرده غیبت ننمایند جمال هر كه خاصیت اكسیر محبت دانست به یكی عشوه‏گر و كرد همه منصب و مال آرزومند وصالیم خدایا مپسند ما چنین تشنه و دریای كرم مالامال
اینك نیك دیده بگشای و صراط مستقیم و راه مردان خدا را بازیاب وخاك ره مردان حق باش.
و اگر امكان دست‏یابی به چنین مردان راه حق ممكن نباشد در این صورت‏سالكان راه حق چاره‏ای ندارند جز این كه عزلت اختیار كنند و باخداوند یكتا انس داشته باشند و از افراد فاقد صلاحیت دوری گزینند وچون مصاحبت و همنشینی با چنین افراد قلب را می‏میراند، دین را فاسدمی‏سازد و ملكات مهلكه را كه منجر به خسران آشكار می‏گردد در دل جامی‏گذارد و در حدیث آمده است: «فر من الناس فرارك من الاسد» (۱۶) .«از اشرار مردم فرار كن، آنچنان كه از شیر فرار می‏كنی‏».
شیخ «احمد بن فهد حلی‏» در كتاب «تحصین‏» از «ابن مسعود» ازرسول خدا(ص) روایت می‏كند كه رسول خدا(ص) فرمودند:
«لیاتین علی‏الناس زمان لا یسلم لذی دین دینه الا من یفر من شاهق الی شاهق و من‏حجر الی حجر كالثعلب باشباله، قالوا و متی ذلك الزمان؟ قال: اذالم تنل المعیشه الا بمعاصی الله فعند ذلك حلت العزوبه قالوا یارسول‏الله امرتنا بالتزویج قال: بلی و لكن اذا كان ذلك الزمان فهلاك‏الرجل علی یدی ابویه فان لم یكن له ابوان فعلی یدی زوجته و اولاده‏فان لم یكن له زوجه و لا ولد فعلی یدی قرابته و جیرانه، قالوا: وكیف ذلك یا رسول‏الله؟ قال: یعیرونه بضیق المعیشه و یكلفونه ما لایطیق حتی یوردوه موارد الهلكه‏» (۱۷) .
«بر مردم روزگاری خواهد آمد كه دین هیچ صاحب دینی سلامت نمی‏ماند،جز آن كه از سركوهی به سر كوهی دیگر و از سوراخی به سوراخ دیگربرود همانند آن روباهی كه می‏خواهد بچه‏های خود را نجات دهد. عرض‏كردند چنین زمانی كی خواهد شد؟ فرمود: هنگامی كه به معیشت و زندگی‏جز از راه حرام نتوان رسید در چنین روزگاری عزوبت و ترك ازدواج‏حلال خواهد بود. عرض كردند: ای رسول خدا همیشه ما را به تزویج امرمی‏فرمائی. فرمود: بلی، ولی وقتی چنین روزگاری فرا رسد هلاكت فرد دردست پدر و مادر خویش است و اگر آنان نبودند پس به دست همسر و اولادخویش و اگر نبودند پس به دست اقربا و همسایگان اوست. عرض كردند:
ای رسول خدا چگونه است كه پدر و مادر و همسر و فرزندان و اقربا وهمسایگان عامل هلاكت گردند؟ فرمود: او را شماتت و سرزنش می‏كنند كه‏زندگی وسیع نداری و او را به كارها و امور دشوار و خلاف شرع تكلیف‏می‏نمایند تا آن كه به جایگاه‏های هلاكت وارد می‏كنند».
داود الهامی
پی‏نوشت:
۱- اصول كافی: ج‏۲، ص ۳۳۷.
۲- تحف العقول: ص ۱۷۶ از كلمات امام حسین(ع) در توحید.
۳- به نقل از توحید صدوق -اربعین شیخ بهائی، ذیل حدیث دوم.
۴- محقق دوانی.
۵- المحجه‏البیضاء: ج‏۱، ص ۶۸.
۶- المحجه البیضاء: ج‏۸، ص ۱۹۳ - كنزالعمال: ج‏۳، ص ۹۵.
۷- طه: ۱۴.
۸- حشر: ۲.
۹- اربعین شیخ بهائی: ترجمه: عبدالرحیم عقیقی، ص ۸۷ - ۸۸.
۱۰- بحارالانوار: ج‏۲، ص ۸۴ و ۸۵.
۱۱- شرح نهج‏البلاغه ابن ابی‏الحدید: ج‏۱۹، ص ۱۸۳ - ۱۸۴.
۱۲- نهج‏البلاغه: حكمت ۲۸۹ - تاریخ بغداد: ج‏۱۲، ص ۳۱۵ - كافی: ج‏۲، ص‏۲۳۷ - تحف‏العقول: ص ۱۶۶.
۱۳- اربعین شیخ بهایی: حدیث ۱۸ - اصول كافی: ج‏۱، ص ۳۹.
۱۴- مستدرك: ج‏۵، ص ۳۹۵ - حدیث ۶۱۷۳ ۱ - امالی طوسی: ج‏۱، ص ۱۵۷.
۱۵- سفینه‏البحار: از كتاب «زید زراد».
۱۶- صحیح بخاری: كتاب الرضا، باب ۱۹ - اربعین شیخ بهائی: ذیل حدیث‏۱۸.
۱۷- به نقل از شیخ بهائی در اربعین: حدیث ۱۸.
منبع : بلاغ