جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

فلسفه فطرت‌گرا و مردم‌گرای انقلاب اسلامی


فلسفه فطرت‌گرا و مردم‌گرای انقلاب اسلامی
انقلاب اسلامی کنشی انسانی برخاسته از یک نظام معنایی است که خود این نظام معنایی از یک نظام دانشی و این نظام دانشی برخاسته از یک نظام شناختی و آن نظام شناختی نیزبرخاسته از یک نظام جهان شناختی است که یک نوع نظام جهان پدیداری از آن خارج می‌شود. پس با شناخت جهان پدیداری انقلاب ایران، تمامی مراحل قبلی این سلسله استخراج می‌شود. نظام‌شناخت که انقلاب از آن برخاست و این نظام را به عرصه ظهور آورد، بر نظام دانش تاثیر گذاشت و آن را منقلب کرد، عالمان تاریخ بشری می‌دانند که پس از انقلاب اسلامی ایران در دانش بشری انقلابی رخ داد.
در سال ۱۹۷۹ میلادی انقلاب ایران رخ داد و در دهه ۱۹۸۰ میلادی پست مدرنیسم اوج گرفت و غرب مرکزیت دانشی خود را از دست داد. نظام دانشی انقلاب نظام دانشی غیراستعلایی بود؛ معرفتی که ناشی از سوژه‌های برتر و ذهنیت‌های نخبگان (به عنوان روشنفکر و ذهن برتر)‌به شدت خدشه‌دار شد؛ یعنی اگر نظام شناختی غرب با شک دکارتی شروع شد و سپس با طرح تقدم فکر بر وجود یا فاهمه بر هستی شناختی بر این شک غلبه کرد و با کانت تقدم ذهن بر عین به صورت فلسفی و روش شناختی نظام‌مند شد، همه و همه یکباره پس از انقلاب ایران دچار خدشه شدند.
انقلاب ایران با مردم و معرفت مردمی آغاز شد و نظام استعلایی شناخت شناسی شرق و غرب را زیر سوال برد. دانش مردمی دانشی برخاسته از زندگی مردم است، نه برخاسته از ذهن برتر؛ به همین دلیل در انقلاب ایران روشنفکران از مردم عقب ماندند و مردم از نیروهای برتر ذهنی پیشتاز بودند. رهبر انقلاب ایران، مردم را رهبر می‌شمرد و خود را خدمتگزار مردم که این نیز از همین چارچوب معرفت‌شناختی بر می‌خاست که از این چارچوب دانشی به چارچوب “دانش فطری” تعبیر می‌شود و مردم از آن جهت که مردم هستند دارای این چارچوب هستند؛ “فطره الله التی فطر الناس علیها” یافتن این چارچوب در گرو فراموشی خود فکری و فرهنگی و سپردن دل به مردم و خدای مردم است.
دانش فطری دانشی غیراستعلایی است که در مقابل فلاسفه استعلایی غرب مثل کانت قد علم می‌کند و آنها را به چالش می‌طلبد. هیچ‌گونه استعلای ذهنی و سطوح معنایی شناختی انسان را تشکیل نخواهد داد. فلسفه بدون معناگرایی کانت موجب تهی شدن غرب از فلسفه معناگرا و تنزل آن تا حد یک تکنیک تحلیل شد، به همین دلیل فلسفه کانت خادم دانش تجربی شد تا فلسفه بماند. فلسفه کانت متافیزیک را باطل کرد تا راه علم تجربی را هموار سازد؛ پس فلسفه، علم ساز شد.
نوکانتی‌ها هم سعی کردند تا خود این فلسفه علم‌گرا را در معنا پیدا کنند و علم معناشناسی یا علم فرهنگ را بنا کنند که به بن‌بستی به نام “ماکس وبر”‌منتهی شد(افسردگی شدید او که ناشی از معنازدایی جهان امروز در قالب افسون زدایی بود)، انقلاب اسلامی ایران مبنای فلسفی خود را بر معناگرایی گذاشت و بار دیگر معناگرایی را در جهان امروز ترسیم کرد که در تفکر فلسفی غرب به نشانه شناسی، معناشناسی و سپس براساس آن روایت‌گری و گفتمان شناسی که بنیاد ساختار شکنی و پساساختار و در نهایت پسامدرنیسم تبدیل شد که هویت معرفتی اروپای متصل (فرانسه و آلمان) را تشکیل می‌دهد.
تزی که در انقلاب اسلامی توسط کانت گرایان (انگلوساکسون‌ها) مطرح شد و در اندیشه خود کانت ریشه دارد، جهانی سازی بود؛ پس از یک طرف فلسفه فطرت‌گرا و مردم گرای انقلاب در مقابل فلسفه استعلاجویانه و کانت گرایانه انگلوساکسونی واقع شده است. انقلاب ایران به دنبال انقلاب دانش در قالب فطرت است که بازگشت به خویشتن خویش را می‌طلبد. گاهی روشنفکران این نهضت را با کلمه پوپولیسم (مردم محوری) تحقیر می‌کنند، ولی در واقع با حالت انفعال، سعی در حفظ موقعیت خود می‌کنند، چون نهضت مردم گرایی در تمامی ابعاد جهان امروز در حال بروز است، مثل مخالفت با جنگ،مخالفت با فساد اخلاقی و بی‌اخلاقی، معنویت گرایی در زندگی و طرفداری از محیط‌زیست و ... و جالب آنکه این نهضت جهانی است.
مهمترین شعار انقلاب اسلامی ایران براساس احادیث شیعه “امنیت، عدالت و فراوانی” است که قوام هر جامعه‌ای است؛‌این شعار جهانی است و همه مردم جهان برای تحقق مفاهیم فوق در قالب بازگشت به معنویت فعالیت می‌کنند؛ چرا که در پناه زنده شدن افراد بلاد، عمران و آبادانی می‌یابند. گفتنی است که این شعار جهانی در فرهنگ ولایت ترسیم می‌شود؛ به این معنا که چون ولایت فقیه از عرفانی مردمی و مردم‌گرا برخاسته است، مصلحت مردم را بر هر حکم دیگری مقدم می‌دارد پس نخبه‌گرایی (به معنای سوسیالیستی) مادی و معنوی را نفی می‌کند؛ چرا که مظهر اکمل آن رسول اعظم(ص) و انبیا هستند که از خود مردم (من انفسکم) و برخود مردم نازل شده‌اند. مصلحت مردم دارای یک اصل بنیادی است که همان حفظ نظام اجتماعی است و بنیاد امنیتی هر جامعه را به طور جامع تشکیل می‌دهد. این اصل در اصول فقه و نیز خود فقه به‌عنوان یک اصل حاکم و وارد بر احکام و فروع شمرده شده است.
پس امنیت به معنای جامع آن بر مبنای فقه شیعه شکل می‌گیرد که هرگونه بی‌امنیتی را نمی‌پسندد؛ اگر کسی در درون یک جامعه فضای ترس و ناامنی ایجاد کرد، بدترین نوع مرگ را برای آن جامعه ترسیم کرده است؛ حتی اگر این شخص به کشور دیگری فرار کرد، باید برای پس گرفتن و کشتن او اعلام جنگ کرد.
برای به دست آوردن امنیت باید عدالت مردم‌گرا را اجرا کرد. اولین قدم برای عدالت قرار دادن هر چیز در جای خود است این همان عقلانیت شیعی است. فراوانی و سعه دیگر شعار جهانی انقلاب ایران است که حاوی این مطلب است که در فقر نه عدالت و نه امنیت هیچ‌یک وجود ندارد واگر فراوانی با عدالت وامنیت همراه نشود نیز فساد و تباهی را به دنبال دارد. از نظر حکم حاکم و حاکمیت آن بر تمامی فتاوی دیگر مجتهدین امنیت، عدالت و فراوانی و در یک کلام حفظ نظام اجتماعی اثبات می‌شود به گونه‌ای که می‌توان گفت حفظ نظام اجتماعی بدون حفظ نظام معنایی حاکم بر کنش‌های افراد و حفظ نظام معنایی انسان‌ها بدون معنویت ممکن نیست؛ یعنی تمامی امنیت، عدالت و فراوانی برای حفظ معنویت یک جامعه است و ولایت فقیه ضامن حفظ معنویت یک جامعه است.
محسن آلوستانی مفرد
منبع : روزنامه رسالت


همچنین مشاهده کنید