چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

ارسطو (Aristotle)


ارسطو (Aristotle)
ارسطو در سال ۳۸۴ پیش از میلاد در شهر استاگیرا مقدونیه كه در ۳۰۰ كیلومتری شمال آتن قرار دارد به دنیا آمد. پدر او دوست و پزشك پادشاه مقدونیه جد اسكندر مقدونی بود.ارسطو در جوانی برای تحصیل در آكادمی افلاطون راهی آتن شد . در آنجا توسط افلاطون عقل مجسم (Nous) آكادمی نام گرفت. وی پس از مرگ افلاطون آكادمی را ترك كرد و به آسیای صغیر رفت . در آنجا با دختر یك خانواده ثروتمند و پر نفوذ ازدواج كرد. بعد از مدت نه چندان طولانی فیلیپ پادشاه مقدونیه ارسطو را برای آموزش فرزندش اسكندر به دربار خود دعوت نمود. زمانی كه ارسطو شروع به تربیت اسكندر كرد اسكندر ۱۳ سال داشت . او حدود ۱۲ سال به این كار مشغول بود.
پس از آن به آتن رفت و مدرسه خود را به نام لوكیون بنا كردبر خلاف آكادمی افلاطون كه در آن تاكید بشتر بر ریاضیات و سیاست و فلسفه نظری بود در لوكیون به پزوهش هایی در مورد زیست شناسی روان شناسی اخلاق هنر و شعر نیز پرداخته می شد. گفته می شود در این زمان وی از حمایتهای همه جانبه و فراوان اسكندر برخوردار بوده است به طوریكه با كمكهای او موفق به تاسیس اولین باغ وحش تاریخ می شود. پس از مرگ اسكندر در سال ۳۲۳ پ م آتنیها بر علیه حكومت مقدونی شورش كردند. ارسطو نیز از اثرات این شورش در امان نماند. در این زمان یكی روحانیون آتن بر علیه ارسطو شكایت كرد كه او منكر تاثیر صدقه و قربانی است . ارسطو بدین ترتیب مجبور به فرار از آتن و مخفی شدن شد تا مانع جنایت دوم آتنیان برضد فلسفه شود. یك سال بعد از این واقعه او در سن ۶۳ سالگی درگذشت.
اكثر آثار به جا مانده از ارسطو كتب مدونی كه خود او تهیه كرده باشند نیستند. بلكه بیشتر شبیه به جزوات درسی هستند كه شاگردان او تهیه كرده اند . سبك نوشتن او بر خلاف افلاطون فاقد آراستگی های ادبی است. آثار ارسطو تمام علوم یونان باستان به غیر از ریاضیات را شامل می شود. بعضی از شاخه های علوم كه ارسطو به آنها پرداخت تقریبا اولین بار بود كه در تاریخ بشر كسی به شكلی جدی و مدون به آنها می پرداخت.
با دقت در تمام فعالیتهای ارسطو اشتیاق عجیب ارسطو به مشاهده گری دنیا و تفسیر آن مشاهدات آشكار می گردد. ارسطو بر خلاف استادش تلاشی در به پرواز درآوردن پرنده ذهن نمی كند و ترجیح می دهد با نوعی واقع گرایی خوب ببیند و سپس مشاهداتش را با وضع قوانین دقیقی مورد بررسی قرار دهد. او با جرات تمام این گونه مشاهده كردن و تفسیر مشاهدات بر اساس قوانین مشخص را به تمام شاخه های علم تعمیم می دهد. از این روست كه هنگام مطالعه ارسطو با نجوم ارسطو- زیست شناسی ارسطو - روانشناسی ارسطو - سیاست ارسطو و..... مواجه می شویم. او همراه با بررسی این علوم به تقسیم بندی و شاخه بندی علوم نیز می پردازد.
گرچه تا به امروز اكثر نظریات ارسطو در علوم طبیعی مانند مركزیت كره زمین , تفاوتهای فیزیولوژیك زن و مرد یا رد نظریه اتمی دموكریتوس و سقوط اجسام به زمین با سرعتهای متفاوت بر اساس وزن و بسیاری دیگر رد شده است. اما تقسیم بندی علوم ارسطو و حتی بعضی از نوشته های او در زمینه علوم طبیعی تا هزاران سال در تاریخ بشری تاثیر گذاشته است. كه همین موضوع سبب گشته است تا این ادعا مطرح شود كه نظریات ارسطو پیشرفت علوم را هزار سالی به عقب انداخته است.
اما شاید مهمترین مبحثی كه هنگام مطالعه این مشاهده گر بزرگ با آن مواجه می شویم نه مشاهدات او بلكه شیوه تفسیر و استنتاجی است كه او برای این مشاهدات و در كل برای تفكر وضع كرده است. در واقع در میان مطالب مطروحه توسط ارسطو مطلبی كه كمتر از همه مورد دستبرد زمان واقع شده است منطق ارسطو است , كه همین امر موجب شده است كه ارسطو به عنوان واضع منطق نیز مطرح گردد . مهمترین اثر ارسط در منطق ارغنون (Organon) است كه شامل پنج بخش مقولات (Categories) تعبیرات (On Interpretation) تحلیل (Analytics) كه خود شامل و بخش می باشد.
ارسطو تمام علوم را در دایره فلسفه می داند.او دانش بشری را به سه بخش عمده فلسفه نظری , فلسفه عملی و فلسفه ادبی تقسیم می كند. فلسفه ادبی شامل مواردی همچون شعر و ادبیات و سخنرانی و چیزهای نظیر اینها می شود. فلسفه عملی هم در برگیرنده مواردی نظیر اخلاق و سیاست و اقتصاد است.او فلسفه نظری را نیز به سه بخش عمده تقسیم می كند : ۱ علوم طبیعی نظیر فیزیك و زیست شناسی ۲ ریاضیات ۳ فلسفه متافیزیك و خدا شناسی .
اكنون اجمالا به فلسفه نظری ارسطو می پردازیم. در علوم طبیعی همانطور كه در قبل گفته شد مشهورترین كارهای ارسطو اشتباهات علمی اوست. قسمت دوم فلسفه نظری او كه ریاضیات است وی به علت عدم علاقه چندان وارد موضوع نمی شود. قسمت سوم فلسفه نظری ارسطو كه بیشتر موضوع مورد بحث ماست فلسفه متافیزیك اوست .ارسطو در این مبحث معرفت شناسی با استادش افلاطون موافق است كه آگاهی و علم بر كلیات تعلق می گیرد و نه بر عالم محسوسات كه عالم جزییات است. همانطور كه در نوشتار قبلی (افلاطون) ذكر شد افلاطون عقیده داشت این كلیات یا به عبارت دیگر مثالها هستند كه تشكیل عالم واقعی را می دهند. و محسوسات ما غیر واقعی و در واقع پرتوی از عالم مثال هستند. اختلاف ارسطو با افلاطون از همین جا شروع می شود. ارسطو بر خلاف استاد معتقد است كه این كلیات و مثالها فقط ذهنی هستن و وجود خارجی ندارند. به عبارت دیگر بر خلاف افلاطون كه دیدی آبژكتیو نسبت به این مسئله دارد ارسطو دارای نگرشی سابژكتیو نسبت به این مسئله است. ارسطو در رد نظریه مثل افلاطونی دلایل زیادی را ذكر می كند كه در اینجا به آنها نمی پردازیم. شاید بتوان این اختلاف را به خلق و خوی این دو نسبت داد. ارسطو فاقد شور و هیجان افلاطون برای خیال پردازی و پرواز ذهن است. اما در عوض مشاهده گری است حرفه ای كه بیشترین بهره را از حواس خود می برد.
ارسطو با مشاهده یك شی در جهان دو تفسیر از آن شی ارایه می دهد یكی تفسیری كه به حالت بالقوه اش مربوط می شود و دیگری كه به حالت بالفعل آن مرتبط است. برای مثال در نگاه او یك دانه بالقوه یك گیاه كامل است. زمانی كه این قوه به فعلیت درآمده بالفعل تبدیل به یك گیاه می شود. یا خاك بالقوه می تواند كوزه باشد و با تبدیل شدن به كوزه این قوه به فعلیت در می آید.
ارسطو به حالت اولیه و بالقوه اشیا هیولی یا ماده خام می گوید. حالت بالفعل این ماده خام را نیز صورت نام می نهد. این چنین است كه وجود برای ارسطو مركب است از ماده خام یا هیولی و صورت آن. برای او این تركیب هم تركیبی است جدایی ناپذیر.تنها یك مسئله در اینجا هست و آن اینكه در این تركیب صورت تغییر پذیر است. پس می توان مرگ و زوال و فساد یا تغییراتی را كه در این جهان مشاهده می كنیم نتیجه تغییر صورت ماده دانست. در اینجا باید به این نكته توجه داشت كه صورت و ماده خام دارای حالاتی نسبی اند و شكلی سلسله مراتبی دارند . یعنی صورت یك جسم می تواند ماده جسم دیگر باشد , همچنانكه نبات هیولی (ماده خام) حیوان است وجماد نیز هیولی نبات می باشد.
جدایی ناپذیری ماده و صورت موجب می شود كه هیچ گاه با ماده ای اولیه روبرو نشویم , بدین ترتیب ماده المواد از نظر ارسطو امری كاملا ذهنی است و وجود خارجی ندارد. او این چنین نظریات فیلسوفان قبل از خود را در مورد ماده المواد مانند هوای طالس آب آناكسیمنس یا جزء لایتجزا یا همان اتم دموكریتوس و بالاخره مثل افلاطون را مردود می شمرد.
به نظر ارسطو برای دگرگونی هایی كه در اطراف ما رخ می دهد چهار علت اولیه وجود دارد: یك: علت مادی (Material Cause) دو: علت صوری (Formal Cause) كه پیش از این در باره آنها صحبت شد. علت سومی كه ذكر می كند علت فاعلی یا محركه (Efficient Cause) است , كه این امری است كه اسباب تغییر را فراهم می آورد, مانند نقش نجار در تبدیل چوب به صندلی . آخرین علت بروز تغییرات علت غایی (Final Cause) می باشد و این هم امری است كه تغییرات برای تبدیل صورت به آن انجام می شود . هر چند برای صورت گرفتن هر تغییر همه این عوامل لازم هستند ولی با كمی دقت متوجه نوعی اتحاد در سه علت آخر می شویم , در حالیكه علت صوری و غایی به میزان زیادی همخوانی دارند علت فاعلی یا محركه هم مانند شوق و میل و كششی است در راستای علت صوری و غایی.
ارسطو نیز مانند افلاطون ولی به گونه ای دیگر وجود را دارای سلسه مراتب می كند و نیز باز مانند او در سلسله مراتبش دچار نوعی كمال گرایی به شیوه ای متفاوت از افلاطون می شود. برای مثال او به سلسه مراتبی از جماد - نبات - حیوان - انسان معتقد است كه در این سلسه مراتب در هر مرحله وجود كمالی می یابد و به درجه بالاتری صعود می كند.
به عقیده ارسطو وجه تمایز و برتری انسان نسبت به حیوان عقل اوست پس عقلانیت یكی از بالاترین درجات كمال است. در این رده بندی ارسطو عقل مجرد و صرف كه كاملا در حالت صورت و فعل است نه به شكل ماده و هیولی در قله قرار دارد..
خدای ارسطو هم خالق جهان نیست بلكه محرك اولیه جهان است. زیرا ارسطو چون بسیار دیگری از یونانیان باستان به جهانی ازلی و ابدی معتقد بود. این خدا خدایی نیست كه جهان را مستقیما به وسیله نیروهای خاصی بچرخاند. او در این باره می گوید خدا جهان را به شیوه ای می گرداند كه معشوقی عاشقش را. پس خدای ارسطو شخصا هیچ دخالتی در امور دنیای ما نمی كند و نظاره گریست صرف(مانند خود ارسطو!!!) تنها منظره ای كه می بیند فقط خود اوست , زیرا نظاره بر این جهان ناقص موجب نقص او هم می شود , در حالیكه كه او كمال مطلق است.
در پایان این نوشتار به شكلی كاملا مختصربه دو بخش از فلسفه عملی ارسطو یعنی اخلاق و سیاست می پردازم. بیشتر نظریات ارسطودر باب اخلاق را می توان از كتاب اخلاق نیكوماخوسی او مطاله كرد.
در فلسفه اخلاق ارسطو كه متاثر از فلسفه نظری اوست خیر و سعادت هر موجودی در غایتی است كه برای او معین شده است . و چون كمال انسان در عقلانیت مشخص شده است . پس خوشبختی و سعادت انسان در زندگیی مبتنی بر عقلانیت است. به عقیده ارسطو عقلانیت هم چنین حكم می كند كه فضیلت اخلاقی در امری باشد كه حد وسط و تعادل در آن رعایت شده باشد. بدین گونه است كه ارسطو توصیه به انتخاب شجاعت میان تهور و ترس و اقتصاد میان بخل و اسراف و...... می كند.
در سیاست هم ارسطو پی گرفتن راه وسط را دنبال می كند. از سویی به مخالفت با دموكراسی بر می خیزد , چون معتقد است كه دموكراسی بر این اصل استوار است كه همه مردم با هم برابرند , در حالیكه به اعتقاد او اصلا اینطور نیست. ارباب بر برده برتری دارد , مرد بر زن , اشراف بر عامه مردم , ... . در ضمن چون در دموكراسی كه حكومت به دست عامه می افتد عامه مردم را به راحتی می توان فریفت , پس امكان سقوط و اضمحلال این نوع حكومت زیاد است. اما در نظر ارسطو حكومت آریستوكراسی (اشرافی) هم با اینكه در كل نسبت به دموكراسی ارجحیت دارد اما این هم دارای معایب خاص خود است , نظیر اینكه معمولا منجر به استبداد یا حكومت پول و ثروت بر مردم می شود. پیشنهاد ارسطو تركیبی از این دو نوع حكومت یا در واقع حد وسطی بین آنهاست. بدین شكل كه مثلا گروهی از مردمان برتر برای حكومت(احتمالا گروهی از اشراف) با هم به اداره كشور بپردازند.



نویسنده مطلب: مهدی پدرام


همچنین مشاهده کنید