شنبه, ۲۴ آذر, ۱۴۰۳ / 14 December, 2024
مجله ویستا

مربیان تیم ملی آلمان از نگاه تاریخ


مربیان تیم ملی آلمان از نگاه تاریخ
مربی موفق كیست و چگونه انسانی است؟ از چه ابزاری استفاده می كند و رمز موفقیت وی در چیست؟ یافتن جواب برای این سؤالات یكی از دشوارترین مباحث است و اگر اینگونه نبود، این همه مركز تحقیقات و آموزش آكادمیك، وقت خود را صرف یافتن جواب این سؤالات نمی كردند.اما آنچه مشخص است اینكه، مربی نیز انسانی است كه فرزند زمان و دوران خود است. بنابراین شرایط و اوضاع اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی، همگی بر تكوین شخصیت و نحوه كار یك مربی تأثیر گذار است.
چند روز پیش ماكس مركل، فوتبالیست و مربی اتریشی تبار كه در آلمان به عنوان مربی قهرمان ساز معروف بود، در سن ۸۷ سالگی درگذشت. وی جزو معدود بازیكنان ملی بود كه هم برای تیم ملی آلمان و هم برای تیم ملی اتریش پا به میدان گذاشت. او موفق شد در دهه ۶۰ تیم «مونیخ۱۸۶۰» را به قهرمانی جام حذفی برساند.مركل تنها مربی در تاریخ بوندس لیگا است كه موفق شد در سال ۱۹۶۹ با تیم نورنبرگ به عنوان آخرین تیم جدول، به عنوان قهرمانی دست یابد و سال بعد هم دوباره به دسته دوم سقوط كرد.
«پتر رادنكوویچ» دروازه بان نامدار تیم مونیخ درباره مركل می گوید او یك «دیكتاتور» بود و با شلاق و شیرینی بر تیم حكومت می كرد. مركل نمونه ای از یك مربی برآمده از یك دوران تاریخی در اروپا است، دورانی كه دیكتاتورهای سیاسی بر این قاره حكومت داشتند.اما در كنار این نمونه از مربیانی كه به نظر می رسد دوران آنان سپری شده، نمونه دیگری نیز وجود دارد كه می توان بر آن نام مربی پدر سالار نهاد. نمونه بارز این نوع از مربیان «سب هربرگر» افسانه ای است. او از سال ۱۹۴۹ تا سال ۱۹۶۴ سر مربی تیم ملی آلمان بود و موفق شد تیم ملی این كشور را در سال ۱۹۵۴ برای نخستین بار بعد از جنگ جهانی دوم به عنوان قهرمانی جهان برساند.هربرگر مسؤولیت تیم كشوری را برعهده داشت كه هنوز آثار ویرانی جنگ جهانی در آن مشهود بودند و پدران شاگردانش اكثراً یا در اسارت بودند و یا در جنگ كشته شده بودند.
همه آنهایی كه هربرگر مربیگری آنها را برعهده داشت از وی به عنوان «پدر» یاد می كنند، پدری كه تیم را همچون خانواده می داند و با اتوریته پدرانه خود بر فرزندان و یا بهتر بگوییم بر شاگردانش حكومت می كرد.اما ما در عصر قراردادهای سنگین، بودجه های كلان،اسپانسرها و تأمین كنندگان مالی و تبلیغاتی با یك نمونه دیگر از مربی پدرسالار هم روبرو هستیم و آن مربی پدرسالار مدرن است. نمونه بارز این نوع مربیان «اتوری هاگل» مربی سابق تیم وردربرمن و سرمربی كنونی تیم ملی یونان است.
وی موفق شده بارها برمن را به عنوان قهرمانی در بوندس لیگا برساند و تیم ملی یونان هم زیر نظر او و به دور از انتظار همگان به عنوان قهرمانی اروپا دست یافت.این نوع مربی از اعتماد و پشتیبانی مدیران و دست اندكاران برخوردار است. برای او تیم اهمیت استراتژیك دارد. یك بازی بی اهمیت در بوندس لیگا را را می بازد تا هفته بعد بتواند با تقویت انگیزه پیروزی در میان شاگردانش، هم پیروزی در قهرمانان لیگ را جشن بگیرد و هم جایزه یك میلیون یورویی را به صندوق تیم واریز كند.اما از مربیان بسیار نادر، مربیان كاریزماتیك هستند. مربی ای كه فقط فر ایزدی او بیانگر موفقیت او است.
تنها نمونه این مربی «فرانتس بكن باوئر» قیصر فوتبال آلمان است. او حتی دیپلم مربیگری هم ندارد و از افراد نادری است كه هم به عنوان فوتبالیست به عنوان قهرمانی جهان دست یافته و هم به عنوان مربی. شخصیت بازیكنانش هر چقدر هم كه قوی و ناآرام باشد، فقط تنها او است كه می تواند چنین تیمی را رهبری كند و همه مربیانی كه بعد از او سر كار می آیند با مشكل كمرنگ بودن روبرو خواهند شد.در آن سوی مربی كاریزماتیك، مربی رفیق هم وجود دارد و سعی دارد از سر دوستی باشاگردانش درآید. نمونه دیگری هم از مربیان وجود دارد كه جست و جوگرند و همچون معدنچیان همواره در جست و جوی الماس صیقل نخورده می گردند تا بتوانند از آن طریق توانایی های خود را به اثبات برسانند. نمونه بارز آن در میان مربیان آلمانی، «وینی شیفر» است كه از مربیگری كارلسروهه تا تیم های ملی كشورهای آفریقایی را برعهده داشته اما مشكل این نمونه از مربیان در این است كه بسیاری از الماس هایی كه كشف می كنند و صیقل می زنند، بالاخره روزی خریداری می شوند و آنها مجبورند دوباره از نو شروع كنند.
در این میان نمونه دیگری هم از مربیان پا به عرصه گذاشته اند كه می توان بر آنها نام«انگیزه برانگیز» نهاد. «كریستف دام» یكی از مربیان بسیار موفق در عرصه بین المللی است كه می تواند به شاگردانش بی نهایت انگیزه دهد و آنها را در راه پیروزی بیندازد اما مشكل آنها این است كه به آن بالا كه رسیدند دیگر بی انگیزه می شوند و مجبورند به دنبال انگیزه جدیدی بگردند. دام حال مربیگری تیم دسته دومی اف ث كلن را برعهده گرفته و می خواهد آن را دوباره در راه موفقیت بیندازد.
اما یورگن كلینزمن را دیگر نمی توان مربی كلاسیك نامید. او مدیر است و تیم متخصصی برای آمادگی تیمش در اختیار دارد: روانشناسان به روحیه بازیكنان می پردازند، فیزیوتراپ ها و بدنسازان توان بدنی بازیكنان را تحت كنترل دارند، تیم دیگری بازی های حریف را بررسی می كند، متخصصان مواد غذایی بر روی تغذیه بازیكنان نظر دارند و بالاخره یك گروه از متخصصان كامپیوتر درصد زدن پنالتی بازیكنان حریف را به ثبت رسانده اند تا در صورتی كه كار به پنالتی كشید، دروازه بان بداند فلان بازیكن به احتمال قوی به كدام سو شلیك خواهد كرد.
منبع : روزنامه ابرار ورزشی