چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

اژدهای آبی خندان


اژدهای آبی خندان
این تیم ضعیف ترین تیم است. تقصیری هم ندارند. هر كسی شب تا صبح را روی چمن خیس می خوابید نمی توانست راه برود.
ترسناك نیستند. نه از دهانشان آتش بیرون می زند و نه صدای خشن و ترسناك دارند. انگار دارند به همه لبخند می زنند. برعكس همهٔ اژدهای قبلی، شادند. صورتی، قرمز، آبی و... غول پیكر هم نیستند. باریك و كشیده. می مانی ۲۲ نفر را چطوری پشتشان سوار كرده اند. ۲۰ دختر پارو به دست كه شادتر از خود اژدها هستند، با یك طبال كه ورود اژدها را به همه اعلام می كند، و یك سكاندار كه مواظب اژدهاست تا از مسیر اصلی اش منحرف نشود.
مثل جشن می ماند. جشن هایی كه چینی ها می گیرند. با اژدهای رنگی كه همه جایش را تزئین می كنند تا به همه بگویند این موجودات افسانه ای آن طور كه گمان می رود، خطرناك نیستند و خیلی هم مهربان هستند. اما چینی ها مثل بقیه می مانند كه اژدها، اژدهاست و در شادترین لحظه هم می تواند خطرناك ترین موجود باشد. این طور هم می شود كه ۲۲دختر سوار بر پشت اژدها، برای شادی هورا می كشند و برای تشكر سراژدها را نوازش می كنند، اما او خشمگین می شود و آن ها را به آب می ریزد.
واژگون شدن قایق تیم لرستان، مهم ترین اتفاق اولین دورهٔ مسابقه های دراگون بت (قایق اژدها) بود. دختران لرستانی كه تنها با اختلاف چند ثانیه با تهران دوم می شدند، به خط پایان نرسیده در آب می افتند. هیچ كدام از تماشاگرانی كه دور دریاچه و زیر برج نشسته اند، فكر نمی كنند كه اتفاق مهمی افتاده باشد. بعضی ها از خنده روده بر شده اند. چپ كردن قایق، یك اتفاق عادی است. اما بعد از چند لحظه، همه متوجه می شوند كه موضوع جدی است. دختران لرستان شنا بلد نیستند. غریق نجات ها به آب می ریزند. همه خانم هستند و غریق نجات ها هم خانم. اما همهٔ لباس به تن دارند.
غریق نجات ها سنگین شده اند و دختران هم همین طور. نمی شود كاری كرد و همه غریق نجات های مرد هم به آب می ریزند. مسألهٔ مرگ و زندگی است. اتفاق بدی نمی افتد. سه نفر زیادی آب خورده اند و باید به بیمارستان بروند. اما آمبولانس نیست.
دختران گریه می كنند و تازه می فهمند كه چه اتفاقی برایشان افتاده. می روند رستوران و لباس هایشان را خشك می كنند. بالاخره آمبولانس هم می آید و سه نفر را به بیمارستان می برد. همه شوكه شده اند. می شود ترس را در چهره شان دید. اما چاره ای نیست. همه باید به خط شوند و مسابقه بدهند.
اما ترجیح می دهند دربارهٔ اتفاقی كه افتاده صحبت كنند. نسرین بتیانه مربی كرج، بدجوری شاكی است: همهٔ قایق رانان باید شنا بلد باشند. اما كسی در جریان نبود كه این ها، شنا بلد نیستند. اگر پای دوچرخهٔ ساده را هم بلد بودند، راحت می توانستند خودشان را روی آب نگه دارند.
خبر می دهند كه آن سه نفر هم حالشان خوب شده و شرایط كمی عادی تر می شود. تازه متوجه می شوی كه چه خبر است. دراگون بت تازه شش ماه است كه به ایران آمده. فقط چند قایق و یكی دو كلاس آموزشی برای مربیان. اما در این مدت كم و با محدودیت امكانات، ۱۱ تیم تشكیل شده. آن هم در بخش بانوان كه در رشته های قدیمی تر این قدر تیم ندارند.
در هر تیم كه فقط ۲۲ نفر باشد، می شود ۲۴۲ نفر. بماند كه هر تیم، چند مربی و چند قایق ران ذخیره دارد. اگر تعداد استان هایی كه دریاچه یا دریا دارند بیشتر بود، مطمئنا آمار بالاتر هم می رفت. اسم اژدها و پاروزدن تیمی، جذاب ترین بخش دراگون بت است. می گفتند خانم ها خیلی علاقه به كارهای گروهی ندارند، اما دراگون بت، خلاف این را نشان می دهد.
۲۰ نفر در یك قایق باریك كیپ تا كیپ می نشینند، پاروها را با هم بالا می برند و پایین می آورند. طبال و سكاندار هم راهنمایی شان می كنند. مریم ملكوتی قایق ران كرمانشاهی به خاطر همین كارگروهی، دراگون بت را انتخاب كرده: رشتهٔ خیلی سختی است. سرعت بالایی می خواهد. باید هماهنگ هم باشی. همین ها جذابش كرده. به خصوص این كه تعداد نفرات زیاد است.
یك نفر به اسم طبال، جلوی قایق، طبل می زند و هیجانی ات می كند كه سرعت بگیری. طبال ها به ظاهر كار سختی ندارند. طبل می زنند و فقط داد و بیداد راه می اندازند. اما آن ها وظیفهٔ مهمی دارند. این كه باید بقیه را شارژ كنند تا هماهنگ و با سرعت بیشتری پارو بزنند. زهرا آمیان، طبال تیم بوشهر است: حنجره ام پاره شد این قدر كه داد زدم. زهرا قبلا پاروزن بوده، اما حالا طبال شده.
اعتراف می كند كه طبالی خیلی راحت تر از پاروزدن است: استرس زیادی دارد. باید بچه ها را شارژ كنم. كار راحتی نیست. اما از پاروزدن بهتر است. موقعی كه پارو می زدم، خیلی خسته می شدم. برای انتخاب طبال، یك نكته خیلی مهم است. وزن هر قایق رانی كه سبك تر باشد و بهتر بتواند روحیه بدهد، طبال می شود.
قایق ران ها یك ۱۰۰۰ متر دیگر را مسابقه می دهند و لرستانی ها هم از رستوران بیرون می آیند. چه روحیه ای؛ مثل این كه هیچ اتفاقی نیفتاده. دور هم جمع شده اند و برای بقیه كری می خوانند. خدیجه رضایی سر دسته شان است و شعار می دهد: با ۲۰ روز تمرین و با اختلاف یك ثانیه بعد از تهران دوم شدیم. با ۳۰ روز تمرین قهرمان ایران می شویم. با دو ماه تمرین، قهرمان آسیا و با شش ماه قهرمان جهان.
رضایی داد می زند و بقیه تشویقش می كنند. معلوم نیسست چرا این قدر از تهرانی ها ناراحت اند. صبا حسنوند می گوید: تهرانی ها مدعی اند كه دریاچهٔ آزادی مال آن هاست. نمی گذارند ما روی سكو برویم و تیممان را تشویق كنیم. دریاچه مال آن هاست. اما ما ثابت كردیم كه در دریاچهٔ آن ها بهتر بودیم. ما تنها با اختلاف یك ثانیه دوم شدیم. در حالی كه كل تمرین ما ۲۰ روز نمی شد. با این كه همه امتحان كنكور داشتیم، شش صبح بیدار می شدیم و تمرین می كردیم.
خرم آبادی ها فقط یك قایق دارند. چند ساعت تیم دختران تمرین می كنند و چند ساعت تیم مردان. طبلشان هم فقط یكی است و بدون طبل به مسابقه آمده اند. خدیجه رضایی هنوز هم شعار می دهد: ما قدرتمان زیاد بود كه قایق را چپ كردیم. خیلی امیدوارند كه بتوانند تهران را یك روز بگیرند. مونا حسین سرشت مطمئن است كه اگر آن ها هم به اندازهٔ تهرانی ها تمرین داشتند، الان جلوتر بودند: آن ها از روز اول، تیم تشكیل داده اند و تمرین می كنند. اگر ما هم زود شروع می كردیم، می توانستیم. الان هم اختلاف زیادی نداریم. می توانیم برسیم.
شاید بشود گفت آذربایجان غربی ضعیف ترین تیم است. آن ها با این كه دریاچهٔ ارومیه را دارند، اما خیلی آماده نیستند. تقصیری هم ندارند. اگر هر كسی شب تا صبح را روی چمن خیس می خوابید، نمی توانست راه برود؛ چه برسد به این كه مسابقه بدهد و آخر شود. آن ها شاكی تر از خرم آبادی ها هستند. پرنیاز دشتیان می گوید: ما تنها تیمی هستیم كه در دریاچه شور تمرین كردیم.
آب سنگین است. از فصل تابستان به بعد، تازه می شود آن جا تمرین كرد. فرصت زیادی نداشتیم. البته این تنها دلیل نیست. ما با اتوبوس آمدیم. ۱۴ ساعت در راه بودیم. ساعت ۵/۱ شب رسیدیم. گفتند خوابگاه نداریم. ما هم روی چمن خوابیدیم. چمن ها را آخر شب آب داده بودند و خیس بود.
قایق رانان بعد از ۱۰۰۰ متر، در ۵۰۰ و ۲۵۰متر هم مسابقه می دهند. سه مسابقه در یك روز. اولین دورهٔ دراگون بت با همهٔ خستگی هایش تمام می شود و مسؤولین می مانند كه این همه علاقه مند یك دفعه از كجا پیدا شده. می مانند كه برای دوره های بعد چه كار كنند و خدا را شكر می كنند كه همه شهرهای ایران، رودخانه و دریاچه ندارد. و اگر همه جا پر می شد از اژدهای شناگر چه؟!
لیلی خرسند
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید