پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


آیا بازیگران می میرند؟


آیا بازیگران می میرند؟
«رضا کیانیان» در آستانه چهلمین روز درگذشت «احمد آقالو»، بازیگر تئاتر، تلویزیون و سینمای ایران یادداشتی نوشت. «کیانیان» در این یادداشت آورده:
«غریب آشنا
گفت: در دلم آسمانی است با ابرها و کهکشانی غریب
در خود غریبه تر که می شوم
بارانی می بارد چنان
که همه آب های عالم خیس می شود.»
او در ادامه نوشته: «احمد آقالو بازیگر غریبی بود. هم غریب بود به معنای آنکه کشف نشد و شناخته نشد و رفت هم غریب بود چون جهانی داشت که برای ما غریبه بود شاید به همین علت هم شناخته نشد. او پر از آرمان هایی بود که با جهان موجود ناسازگار بود. شاید به خاطر همین غریبگی، این جهان را تاب نیاورد. می گویند: در «آن» جهان کسی غریبه نیست. من هم باور دارم. احمد در «این» جهان، گوشه خودش را دوست تر داشت. همه ما گوشه ای داریم که موقع بیزاری از همه چیز به آن پناه می بریم. اما احمد گاهی از گوشه خودش به این جهان پناه می آورد، اما سرخورده تر به گوشه اش بر می گشت.
گاهی به این جهان می آمد. به امید این که جهان، بهتر شده باشد، اما جهان، بهتر نشده بود. این پرسش همیشگی ماست که آیا جهان می تواند بهتر باشد. می تواند مهربان تر باشد. یا مهربانی همین است که هست؟ «کیهان ملکی» زنگ زد گریه می کرد تسلیت می گفت. خبر احمد او را آشفته کرده بود. با هم حرف زدیم. بعد با گریه می خندید. نه به ناپایداری جهان به ناپایداری انسان می خندید.
چرا ما می خندیم؟ چرا ما گریه می کنیم؟ و چرا گاهی خنده و گریه با هم می آیند؟ باهم می روند. ماسک های خنده و گریه را به یاد آوردم. ماسک هایی که علامت دنیای نمایش هستند. دنیایی که احمد و کیهان و من از اهالی همان دنیاییم. ما برای خندان و گریاندن خلق شده ایم که دیگران را، تماشاگران مان را بخندانیم و بگریانیم. اما خودمان بیشتر از تماشاگران مان می خندیم و گریه می کنیم. تا ما نتوانیم بخندیم و گریه کنیم نمی توانیم دیگران را به خنده و گریه واداریم. داستان آن دلقک را شنیده اید که درحال خنداندن مردم در دل می گریست؟ تکلیف ما با جهان روشن نیست. تکلیف همه آدمیان با جهان روشن نیست. برای همین همه آدمیان به تماشای ما می آیند تا تکلیفشان روشن شود! یا این که تکلیفشان را فراموش کنند! برای همین هم به ما می گویند شما در برابر جامعه متعهدید. شما موظفید شما مکلفید. می خواهند از شر وظیفه و تکلیف خودشان در برابر جهان خلاص شوند. دیگران تکلیفشان را به دوش ما می اندازند غافل از این که ما هرگز نتوانستیم تکلیف خودمان را روشن کنیم. چه برسد به تکلیف جامعه.
ما با جهان، آمیزشی همیشگی داریم جنگی همیشگی صلحی همیشگی و حضوری همیشگی. تمام درگیری های احمد با جهان از حضور همیشگی اش بود. جنگ و صلح او با جهان از بودنش بود. نمی توانست با جهان کنار بیاید نمی توانست مغلوب شود اما مرگ همه را مغلوب می کند. مرگ بخش پررنگی از جهان است.
«حامد بهداد» تلفن زد، تسلیت گفت. غمگین و آشفته بود. گفت فقط تو به ذهنم رسیدی و خیلی زود خداحافظی کرد. گفت ناراحت است از این که احمد را قبل از مرگ ندیده است. اما همه ما احمد را قبل از مرگ دیده بودیم او یک بازیگر بود بازیگر برای دیده شدن است.
بازیگر را نمی توان ندید. اگر بازیگری دیده نمی شود باید به بازیگری اش شک کرد. احمد هم دیده می شد. هم شنیده می شد. برای همین بازیگر بود. درحالی که مریض بود، در حالیکه سرطانش را با خود داشت، بازی می کرد.
آخرین کارش یک فیلم خنده آور و یک نقش خنده آور بود. در فیلم «پاداش» کمال تبریزی که هنوز اکران نشده است. مصداق قصه همان دلقک بود درد داشت ولی می خنداند. آیا بازیگران می میرند؟ آیا هنرمندان می میرند؟ آثار هنرمندان پس از مرگشان زنده اند و با مردم ارتباط دارند. اما آثار بازیگران در قالب خودشان جاودانی می شوند. می توان شعر را خواند و شاعر را ندید. می توان نقاشی را تماشاچی کرد و نقاش را ندید.
اما نمی شود بازی را بدون بازیگرش دید. بازیگران نمی میرند چون بارها زندگی کرده اند و بارها روی صحنه و یا جلوی دوربین مرده اند. مردم به زندگی و مرگ بازیگران عادت کرده اند. بازیگران بیشتر از دیگران مشق زندگی و مرگ کرده اند. با زندگی و مرگ آشناترند.
بارها در نمایش می میرند، یک بار هم در زندگی. احمد با درد فراوان مرد هم چنانکه با درد فراوان زندگی کرد. «پیام دهکردی» پیام آخر احمد را که از لابلای دردهایش گفته بود به من گفت: «همدیگر را دوست داشته باشید، به هم عشق بورزید و همدیگر را ببخشید.» تمام
(شعر از هیوا مسیح)
منبع : روزنامه ابتکار


همچنین مشاهده کنید