پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


بلندپروازتر از همیشه


بلندپروازتر از همیشه
نادین گوردیمر در سال ۱۹۲۳ در حومه شهر ژوهانسبورگ از مادری بریتانیایی و پدری اهل لیتوانی به دنیا آمد. او از سال ۱۹۵۱ شروع به چاپ داستان های خود كرد و پس از سال ۱۹۶۰به جنبش ضدآپارتاید آفریقای جنوبی پیوست. نلسون ماندلا یكی از رمان های معروف او در سال ۱۹۷۹ تحت عنوان «دختر برگر» را در دوره محكومیت خود در زندانی در جزیره رابن خواند و گوردیمر یكی از نخستین كسانی بود كه برای دیداری با ماندلا به هنگام آزاد شدن او از زندن دعوت شد. این نویسنده مجموعاً ۱۴ رمان از جمله «محافظه كار» (۱۹۷۴) كه جایزه بوكر را به دست آورد و همچنین نمایشنامه مقاله و داستان های كوتاه بسیاری را به رشته تحریر درآورده است. او در سال ۱۹۹۱ جایزه ادبی نوبل را گرفت. تازه ترین رمان او «یك زندگی در پیش بگیر» چاپ انتشارات بلومزبری است كه پائیز امسال نیز یك مجموعه داستان كوتاه دیگر از او با نام «بتهوون یك شانزدهم سیاهپوست بود» را منتشر خواهد كرد. گوردیمر در ژوهانسبورگ زندگی می كند، سفیر حسن نیت سازمان ملل است و یكی از اعضای هیأت داوران جایزه بین المللی من بوكر بوده كه چندی پیش اعطا شد.
نادین گوردیمر اخیراً به دوباره خوانی برخی كتاب ها روی آورده است بخصوص پس از آن كه به عنوان یكی از اعضای هیأت داوران جایزه بین المللی من بوكر ـ كه امسال دومین سال اهدای آن است ـ انتخاب شده است. از نوامبر سال گذشته كه این برنده نوبل ادبیات ۸۳ ساله با نویسندگان معروف «كولم تویبین» و «الین شووالتر» ـ دوتن دیگر از داوران دومین دوره جایزه بین المللی من بوكر ـ گرد هم آمدند او موفق شده است كتابخانه كوچكی از آثار ۱۵ نامزد نهایی از دن دلیلو گرفته تا دوریس لسینگ و از كارلوس فوئنتس تا آلیس مونرو را بخواند. برنده نهایی اوایل ماه آینده اعلام خواهد شد. گوردیمر از شیوه كارش در داوری آثار می گوید: «تصمیم گرفتم در ابتدا دو اثر اول یك نویسنده را بخوانم و بعد به سراغ كار جدید او بروم كه بیشتر با حال و هوای مدرن امروزی نوشته شده است تا بدین ترتیب به پیشرفت آنها پی ببرم.» او می افزاید: «انتخاب چنین پروسه ای برای كار واقعاً از سر عشق بود كه البته باعث شد متوجه حقایق تازه ای بشوم.» گوردیمر از اتاق هتلش در نیویورك كه برای شركت در جشنواره «صداهای جهان» انجمن قلم از آفریقای جنوبی به این شهر سفر كرده است. توضیح می دهد: «در دو مورد دو كتاب اولی كه از این نویسندگان خواندم و یكی از آنها معمولاً شاهكار آنان بود به نظرم خیلی جذاب تر از قبل می آمدند چون خودم در طول همه این سال ها خیلی تغییر كرده بودم.» او می افزاید: «به سال های عمرم اضافه شده بود و تجربیات بیشتری آموخته بودم. چیزها و نكته هایی را در این كتاب ها یافتم كه حالا آنها را درك می كردم و نه سال ها قبل كه آنها را برای اولین بار خوانده بودم. به نظرم اگر حالا كتابی را بخوانید و ۲۰ سال بعد باز هم همان كار را بخوانید چیز دیگری از آن درك خواهید كرد.
نویسندگانی كه به سن و سال گوردیمر می رسند همین كه آنقدر عمر كرده باشند جای خوش شانسی است چه برسد به این كه اثر جدیدی منتشر كنند و یا حتی به خواندن كتاب های قدیمی تر تمایل نشان دهند اما گوردیمر با اراده ای قاطع از پیشرفت و پركاری نمی ترسد. او كه در سال ۱۹۲۳ در Springs در حومه ژوهانسبورگ به دنیا آمد با مطالعه به یك بینش روشنگر سیاسی دست یافت و خیلی طول نكشید كه با در پیش گرفتن حرفه نویسندگی به جنبش های ضدنژادپرستی پیوست. او در سال ۱۹۷۴ با نوشتن رمانی به نامه «محافظه كار» جایزه بوكر را دریافت كرد و وقتی آپارتاید فرو پاشید شایعه شد كه آثار و نوشته هایش آن نبض تپنده خود را از دست خواهند داد با این حال از سال ۱۹۹۴ ، سالی كه آفریقای جنوبی نخستین انتخابات آزاد خود را برگزار كرد او هشت كتاب منتشر كرد و توجه خود را معطوف مشكلات دیگر این قاره همچون اپیدمی ایدز، فقر و محرومیت و آمار بالای بزهكاری آن كرد.گوردیمر برای انجام این مصاحبه برروی كاناپه ای در سوئیت هتلی نشسته و ظاهر او ـ كه لباس زیبایی با سایه روشنی از رنگ های كرم و خاكستری پوشیده و موهایش را خیلی مرتب به عقب جمع كرده است ـ به سختی پرتره ای از یك هنرمند انعطاف پذیر را انعكاس می بخشد. گوش هایش خیلی تیز است و شنیدن صحبت های او تجربه تنافر دو نسل است.
جمله بندی های بی عیب و نقص او و رعایت كامل دستور زبان و ساختار قاعده مند آن مربوط به گذشته است اما دغدغه های او در ارتباط با قوانین حمل اسلحه، كشتارهای دانشگاه ویرجینیا، جنگ عراق و مسیر پردست انداز پیشرفت آفریقای جنوبی دغدغه های امروز این نویسنده ۸۳ ساله است . گوردیمر می گوید: «گراهام گرین زمانی گفته بود: هركجا كه زندگی كنید، شكل خشونت در آنجا هرگونه كه باشد خیلی زود به بخشی از زندگی تان و چگونه زیستن تان تبدیل می شود». در مورد او و اسلحه همین اتفاق افتاد. او از كشف رابطه نزدیك میان كشتارهای دانشگاه ویرجینیا با رمان معروفش در سال ۱۹۹۸ به نام «خانه اسلحه» كه در آن مرد جوانی از سر علاقه به جرم و جنایت آلوده می شود وحشت كرده بود. آنچه گوردیمر فراموش می كند بگوید این است كه در رمان دیگرش «یك زندگی در پیش بگیر» در سال ۲۰۰۵ او چیز دیگری را نیز پیش بینی كرده بود. پائیز گذشته او توسط ۳سارق غیرمسلح كه همه پول های نقدش را به سرقت برده بودند در خانه اش مورد حمله قرار گرفت و او آن زمان گفته بود: « این افراد به جای دستبرد زدن به اموال یك پیرزن كار بهتری سراغ نداشتند؟»
به نظر می آید گوردیمر این حادثه را به راحتی پذیرفته است و نمی خواهد اجازه دهد این اتفاق باوری را كه از كشورش دارد تغییر دهد. او در باره زندگی پس از آپارتاید می گوید: « فكر می كنم ما انتظار این همه تغییر را نداشتیم. دیوار آپارتاید واژگون شد، جشن ها گرفته شد و سپس همه رو در روی یكدیگر قرار گرفتیم. به شهامت و اراده های بسیاری نیاز بود. خیلی چیزها اشتباه هستند اما كارهای بسیاری شده تا برآن گذشته ننگین و دردناك در آفریقای جنوبی غلبه شود. ما الآن باید آن سردرد صبح پس از پیروزی را درمان كنیم.»این روزها در این قاره صداهایی برخاسته اند كه توسط آپارتاید مسكوت گذاشته شده بودند. در جشنواره PEN، گوردیمر به كرات از آثار و نوشته های شاعر و رمان نویس اهل ژوهانسبورگ مونگان والی سروت تقدیر كرد. او در جوانی بجز نوشتن شعر و داستان در یگان نظامی كنگره ملی آفریقا نیز فعال بود و به گفته گوردیمر در چند مورد نزدیك بود كشته شود. سروت برای مدتی در آمریكا بود و سپس به آفریقای جنوبی بازگشت تا به نخستین دولت منتخب آزاد بپیوندد. گوردیمر می گوید: «از ارتش به پارلمان. هیچ جابه جایی ای آن قدر مستلزم تغییر نیست.» اخیراً نیز دوستش سروت بار دیگر به استقبال از یك تغییر بزرگ دیگر رفته بود. او از پست خود استعفا داد و به Zululand رفت تا در مورد یك پزشك طبابت كند. گوردیمر چندی پیش ملاقاتی با او داشت و به او گفت: «منظورت این است كه داری معجون های عشق و نفرت درست می كنی؟» و او گفته بود: «نه، نه، نه» گوردیمر مجدداً به او گفت: «اگر كسی واقعاً مریض باشد یا آن كه علایم بیماری ایدز را از خود نشان دهد باز هم به او آب مقدس می دهی؟» و او پاسخ داد: «نه. نادین ، واقعاً كه چقدر از همه چیز بی اطلاعی و گوردیمر بلافاصله از او خواست تا توضیحاتی را درباره این علم به او بدهد.»
یكی از چیزهایی كه گوردیمر دوست ندارد به هیچوجه درباره آن تغییر عقیده بدهد درباره شخص «گونترگراس» است. حرف و حدیث هایی كه سال گذشته در محافل ادبی در پی اعترافات او مبنی بر این كه یك سرباز نوجوان در ارتش نازی ها بوده زده شد، هیچ وقت باعث نشد گوردیمر در مورد او و آثارش تجدیدنظر كند. در حقیقت گوردیمر این جنجال را نشانه وجود یك فرهنگ معتاد به رسوایی می داند. او با چشمانی نافذ می گوید: «اگر گونتر گراس در سال ۱۹۴۴ یعنی همان موقع كه هیتلر می دانست كه جنگ را خواهد باخت می گفت كه نمی خواهد به ارتش نازی ها بپیوندد قطعاً كشته می شد و در جواب به این پرسش كه او چرا تا به حال این موضوع را فاش نكرده باید بگویم كه او این موضوع را مسكوت نگذاشت... اگر كتاب هایش را بخوانید متوجه اطلاعات مفصلی می شوید كه او از سرنوشت مردم در آن زمان داشت و قطعاً اگر این تجربه را پشت سر نمی گذاشت این اطلاعات را پیدا نمی كرد. من حس نمی كنم گراس به خاطر آنچه كه سرنوشت به طور غیرقابل اجتناب پیش روی او گذاشت در خور سرزنش باشد. او چاره ای نداشت.»
برخلاف دیگر دوستان برنده نوبل اش همچون گونترگراس، ول سوبینكا یا داریوفو كه با چاپ زندگینامه هایی از بینش و دانش سیاسی خود گفته اند، گوردیمر به هیچ وجه این كار را نكرده و هرگز هم نخواهد كرد. او با ظاهری عبوس می گوید: «دوست ندارم از كارها و چیزهایی حرف بزنم كه من و همسرم به عنوان یك فعال سیاسی انجام می دادیم. به عنوان یك نویسنده سه كتاب من اجازه چاپ نگرفتند اما آن شهامت لازم را نداشتم كه به میدان جنگ بروم.در نتیجه برای من نوشتن یك زندگینامه مستلزم كنكاش در زندگی شخصی ام و فاش كردن آن است و من فكر می كنم این بخش از زندگی ام به هیچ كس ارتباطی ندارد. برای من تنها چیزی كه از زندگی ام می تواند برای دیگران جالب و مهم باشد كتابهایم است.
بجز این اختلاف نظر واضح است كه گوردیمر در وجود گراس یك جور عرق ملی مشترك احساس می كند؛ مردی كه هشدار داده بود یكپارچگی و وحدت در آلمان خیلی دشوارتر از آنی بود كه به آن اعتراف شده بود. به نظر گوردیمر كشورش با مشكل مشابهی دست به گریبان است. سربازانی كه پس از فروپاشی آپارتاید بیكار شده اند اجیر می شوند از همین رو خیلی از سربازان اجیر شده درعراق از آفریقای جنوبی هستند. این كشور همچنین آكنده از اسلحه های مختلفی است كه از جنگهای مناطق اطراف به جا مانده. در ژوهانسبورگ به راحتی می توان یك تفنگ AK-۴۷ تهیه كرد. گوردیمر می گوید: «می توانم بگویم كه در حال حاضر تفنگ مثل یك گربه خانگی شده. همه جا روی قفسه ها و طاقچه ها جا خوش كرده. همین طور نمی توان آن را جایی مخفی كردچون اگر كسی به خانه ات حمله كند باید سریع آن را برداری. در نتیجه این روزها درخانه همه تبدیل به یك چیز عادی شده. نگه داشتن اسلحه، حادثه آفرین نیز هست و در یك مورد یك دانش آموز كه از دست معلمش عصبانی شده بود تفنگ خانه شان را برداشت و معلمش را با گلوله كشت.
همچنین در آفریقای امروز خیلی مسائل در مورد نژادپرستی و اختلاف نژادی لاینحل باقی مانده كه طرح آنها بخشی از مجموعه داستانی جدید گوردیمر به عنوان «بتهوون یك شانزدهم سیاهپوست بود» است. عنوان این مجموعه داستان از چیزی گرفته شده كه گوردیمر در رادیو شنیده بود. او با لبخندی می گوید: «گاهی اوقات كلاغ ها برای آدم خبر می آورند. یك روز داشتم به یك موج موسیقی كلاسیك گوش می دادم كه مجری در توضیح یكی از آهنگ های او گفت: «به هر حال بتهوون یك شانزدهم رگش سیاهپوست بود. این حقیقت یعنی حقیقت مربوط به DNA او برای من واقعاً جالب بود. به هر حال گوردیمر در آستانه سن ۸۴ سالگی هجدهمین اثرش را درست ۷۰ سال پس از آن كه نویسندگی را در صفحات روز یكشنبه یك روزنامه در آفریقای جنوبی شروع كرد منتشر می كند و جشنی نمی گیرد. در حال حاضر تمام توجه او معطوف معرفی یك نویسنده برای دریافت جایزه بین المللی من بوكر است. او می گوید: «یك جلسه دیگر هم داریم. در دابلین خواهد بود و تقریباً به یك نتیجه گیری نهایی خواهیم رسید. ۳داور حضور دارند و هر یك از ما اثر منتخبمان را معرفی می كنیم. یكی از امتیازات و محاسن بزرگ این داوری این بوده كه ما را به خواندن یك كوه كتاب سوق داده است. می بایست تكلیفمان را انجام می دادیم.»
مترجم: شیلا ساسانی نیا
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید