چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

دموکراسی خوب ؛ مدیریت خوب


دموکراسی خوب ؛ مدیریت خوب
دردها ولذت ها هستند که فرهنگ و باورها را می سازند. اگر می خواهیم مردم مان دموکراسی را "خوب" بدانند باید نشان دهیم نتیجه دموکراسی ، مدیریت "خوب" است. باید مردم متوجه شوند که حضورشان در صحنه اجتماع در زندگی روزمره ی آنان نتیجه بخش است.
این باور باید در مردم به وجود آید که دموکراسی می تواند با تدبیر و مصلحت سنجی از میان محدودیت ها، بخشی از اهداف را در یک دوره ی زمانی محدود محقق کند. بدون شک می توان با "صداقت" بامردم ارتباط و تعامل داشت . اهداف را شناسایی و اولویت بندی کرد و با برنامه ریزی ، ساماندهی ، کنترل و نظارت، اهداف مشخص در زمانبندی طرح شده را به دست آورد. این کار باید بدون هیجان ، بدون عوام فریبی ، بدون سیاسی کاری و مبتنی بر عقل ، تجربه، تخصص ، دانش و تعهد پیش رود.
دموکراسی کلاسیک در دولت-شهرهای یونانی متولد شد. اساساً دموکراسی در آغاز تاریخی خود شیوه ای بود برای حل و فصل منازعات و تقابلات میان منافع گروه های مختلف از انسان های یونانی در محیطی با پیچیدگی های بی نظیرکه پیش از آن نمونه تاریخی اش وجود نداشت.
بدون آنکه در این یادداشت قصد تحلیل تاریخی زمینه های دستیابی به "دموکراسی" به عنوان روشی برای "تصمیم گیری جمعی" میان انسان های "هم مرتبه" در آن اجتماعات را داشته باشیم ( که در جای خود از اهمیت بسیار بالایی برای فهم درست تاریخی از دموکراسی برخوردار است ) اشاره به این نکته روشنگر است که مفاهیمی چون شهر(polis یونانی) ، سیاست یا مصلحت یا تدبیر( politic انگلیسی) ، عدالت ، آزادی ، برابری ، شهروند به معنای انسان یونانی آزاد و دارای حق برابر با دیگر یونانیان فارغ از جایگاه معنوی و مادی اش و دموکراسی به معنای حکومتی که اداره ی آن در دست "بسیار" است نه در کف "اندک" (توصیف پریکلس ، حاکم یونانی از دموکراسی) ، دریک دوره زمانی و تاریخی برساخته شدند.
البته شهرها به معنای موقعیت های مکانی خاص که جمعی از انسان ها در کنار یکدیگر زندگی می کنند و مناسبت های متفاوت اقتصادی ، فرهنگی ، مذهبی ، سیاسی و اجتماعی میان آنها شکل می گیرد در نقاط دیگری غیر از یونان نیز وجود داشتند و چه بسا ابعاد ژرف تر و پیچیده تری هم پیدا نمودند اما این شهر های یونانی بودند که خاستگاه ظهور مفهوم "شهروندی" قرار گرفتند و این شهروند یونانی بود که خود را صاحب "حق" دانست برای آنکه زندگی این جهانی اش را در شهر(پولیس) "مدیریت و ساماندهی" کند. شهروند یونانی خودخواه بود . او غریزه و میل به زندگی و لذت را نفی نمی کرد اما به این نتیجه رسید که قدرت اش محدود است و عقل می تواند "داور" و"پرهیزدار" مناسبی دراستیفای حقوق اش باشد، پس "فلسفه" نیز متولد شد.
اما در یونان ، خصوصاً یونان پیش از سقراط ، افلاطون و ارسطو همه چیز به غایت "واقعی" و "ملموس" بود. دموکراسی تنها یک "ایده" نبود که وجه انتزاعی اش بر واقعیات اش غلبه کند. شهروند یونانی ، دموکراسی را زندگی می کرد .
دموکراسی برای او کاملاً بدیهی بود ، به همین علت آنرا در اسطوره ها و هنرش بازخوانی و بازتولید می کرد. زمانی که تحولات تاریخی به سویی رفت که دموکراسی در یونان تناقض های منطقی اش را آشکار کرد ، بحران فراگیر شد. فلسفه بر هنر غالب شد. سقراط قربانی دموکراسی گشت و حقیقت مُثُلی افلاطون ، واقعیت خاکی را کنار زد.
دموکراسی آنگاه شکست خورد که از "واقعی" بودن دور شد و نخواست به مهمترین کارکرد خودش که همان "مدیریت و ساماندهی" بر اساس "عقل" بود، بپردازد. زمانی که از دموکراسی تنها یک "آرمان سیاسی" باقی ماند ، در برابر اصحاب ایده پرداز "حقیقت" دوام نیاورد.
داستان دموکراسی کلاسیک یونانی درس بزرگی برای ما انسان های قرن بیست و یکمی دارد و آن چیزی نیست جز ضرورتِ "واقعی" و "کارکردی" بودن دموکراسی.
بدون شک دمکراسی شهری در زمانه ی ما که خود را در نقاط مختلف جهان در اشکال مختلف شوراها وانجمن های شهری نشان می دهد ، نزدیک ترین نوع به نمونه کلاسیک یونانی دموکراسی است. این نوع از دموکراسی نیز در شهر و با موضوع "شهر" پیش می رود .
ابعاد اجتماعی و فرهنگی دموکراسی شهری امروز بسیار قوی تر و عینی تر از دموکراسی های سیاسی بزرگ می باشد. انسان های ساکن در شهرها در قالب و در ارتباط با نهادهای منتخب شهری است که می توانند شهروند شدن را به عنوان یک تجربه زیست شده و ملموس زنگی کنند. اینگونه از شهروندی در پیگیری "امور روزمره"ی زندگی در کوچه و خیابان های شهر تعین می یابد. چرا زباله های "من" درست و بهداشتی جمع آوری نمی شود؟ چرا شهر"من" کثیف است؟
چرا "من" پارک ندارم؟ چرا وقت "من" باید در ترافیک تلف شود؟ چرا شهر"من" زشت است؟ چرا شهر "من" ایمن نیست؟ مالیات هایی که "من" برای بهبود محیط زندگی ام می پردازم به کجا می رود؟ چه کسانی آینده "شهر" مرا رقم می زنند؟ چه کسانی تصمیم می گیرند که "من" در کجای شهرم خانه بسازم؟ کجا تصمیم گرفته می شود که خیابان های شهر "من" از کجا بگذرند؟
آیا در این تصمیمات به منافع "من" هم توجه ای می شود؟ سهم "من" از منافعی که ناشی از تصمیمات شهری به جیب دیگران می رود ، چیست؟ آیا در شهر"من" کسی به "عدالت" می اندیشد؟ تعریف این "عدالت" چیست؟ و...
دموکراسی شهری و نهادهای آن نزدیکترین بخش حاکمیت به مردم است و درصد بسیار بالایی از قضاوت های مردم درباره شکل و روش ساماندهی و مدیریت امور در محیط شان در برخورد و قضاوت درباره این نهادها شکل می گیرد.
از آن جهت که به نظر می رسد در دنیای پیچیده امروز، دموکراسی به عنوان یک "قالب" و "روش" بهترین ،کم هزینه ترین ، کارآمدترین و اثربخش ترین شکل تصمیم سازی و تصمیم گیری های کلان در اجتماعات و جامعه است، پس بهتر است در مسیر درونی کردن آن در فرهنگ و اجتماع خودمان موفق شویم تا هرچه سریع تر، الگوی مناسب و خوشایندی از این "روش" را برای مدیریت زندگی جمعی مان ارائه کنیم.
دردها ولذت ها هستند که فرهنگ و باورها را می سازند.
اگر می خواهیم مردم مان دموکراسی را "خوب" بدانند باید نشان دهیم نتیجه دموکراسی ، مدیریت "خوب" است. باید مردم متوجه شوند که حضورشان در صحنه اجتماع در زندگی روزمره ی آنان نتیجه بخش است. این باور باید در مردم به وجود آید که دموکراسی می تواند با تدبیر و مصلحت سنجی از میان محدودیت ها، بخشی از اهداف را در یک دوره ی زمانی محدود محقق کند.
بدون شک می توان با "صداقت" بامردم ارتباط و تعامل داشت . اهداف را شناسایی و اولویت بندی کرد و با برنامه ریزی ، ساماندهی ، کنترل و نظارت، اهداف مشخص در زمانبندی طرح شده را به دست آورد. این کار باید بدون هیجان ، بدون عوام فریبی ، بدون سیاسی کاری و مبتنی بر عقل ، تجربه، تخصص ، دانش و تعهد پیش رود.
منبع : هفته نامه نسیم جنوب


همچنین مشاهده کنید