جمعه, ۱۶ آذر, ۱۴۰۳ / 6 December, 2024
مجله ویستا

پایان


پایان
وقتی از نایت کلاب خارج می شد، قلبش تیر می کشید. به قدم زدن مشغول شد و بی توجه به دردقلبش سیگار برگی خرید. پک عمیقی زد و قلبش باز تیر کشید. سوار تاکسی شد و پنجره را پایین کشید. راننده با خنده گفت سلام پیر مرد ولی جوابی نشنید. چشمانش سوی آینه چرخید. جز دود چیزی ندید. درد قلبش را هم نفهمید. با خود گفت: پیر مردو محله فاحشه ها!
پیرمرد، غرق در دود، سیگار و درد می کشید و می اندیشید: تو هم روزی کارت به اینجا خواهد کشید.
سیگارش ته کشید، دردش فرو کشید، عمرش هم به پایان رسید.
منبع : آی کتاب