چهارشنبه, ۲۸ شهریور, ۱۴۰۳ / 18 September, 2024
مجله ویستا
طلاق پنهان، زیر سقف مشترک
یکی شاخه نباتها را روی ساتن سفید توردوزیشده میسابید که زن گفت: با اجازه بزرگترها، بله!
دیگر صدای کلکل شادی، سوت و دستها را نشنید برای آنکه پدر آمده بود بالای سرش و گفته بود: با لباس سفید میروی خانه بخت، با لباس سفید هم میآیی بیرون، مبارکت باشد!.
زن دلش نمیخواست آن لحظه لباس سفیدی از جنس کفن را تصور کند، با این حال لبخند زد، گفت: چشم پدر!
حالا سالها از گفتن آن کلمه (بله) میگذرد، هیچکدام آنها هرگز فکر نمیکردند آن ضربالمثل مثل بختک بچسبد به زندگیشان و نگذارد علیرغم همه عدمتفاهمها از یکدیگر جدا شوند. هرچندگاهی وابستگی مالی زن به مرد و یا فرار ازنگاههای منفی جامعه (به افراد مطلقه) میتواند تا سالیان سال آنها را زیر یک سقف نگه دارد.
اما سالهاست که آنها از هم طلاق گرفتهاند بدون اینکه پلههای دادگاه را بالا و پایین رفته باشند، مهر را بخشیده و یا تا ریال آخر تسویه کرده باشند، اصلا چه فرق میکند حضانت بچهها با پدر باشد یا مادر؟! سالهاست که او زن خانه و آن یکی پدر بچههاست. نه خودشان که هیچکس آنها را جزو آمار (حدود صدهزار نفری در سال) طلاق نمیشمارد اما وقتی هیچ رابطه احساسی و عاطفی عمیقی بین زن و مرد نباشد، سر هرکدام برود توی لاک تنهایی خودشان، آنوقت به اصطلاح روانشناسی امروز آنها دچار طلاق پنهان یا خاموش شدهاند بدون اینکه متوجه باشند.
قدیمیترها چیزی به نام طلاق پنهان نداشتند آنها تنها یک طلاق میشناختند که ننگ میشد و میچسبید روی پیشانیها! منظور، همین طلاقی است که امروز از هر ۴ ازدواج یکی از آنها دچارش میشود!
دکتر فربد فدایی (روانشناس و استاد دانشگاه) میگوید «تا قبل ازاین صد سال اخیر ازدواج تنها دو بعد زیستشناختی و جامعهشناختی داشت، همین قدر که مرد و زنی نیازهای روحی و عاطفی خود را در مسیر هدایتشده قرار میدادند و بعد پدر و مادر میشدند برای داشتن یک زندگی خوب کافی بود»
آدمهای صد سال قبل وقتی به یک رابطه عاطفی و خویشاوندی جدید با یک ایل و یا عشیره دیگر دست پیدا میکردند برایشان کافی بود تا بتوانند بعد اجتماعی ازدواج را تکمیل کنند.
اما حالا سالهاست که بعد تازه روانشناسی را آوردهاند و چسباندهاند به ازدواج که اگر این بعد آخر نباشد آن وقت زن ومرد دچار طلاق پنهان میشوند و روابط آنها خالی از عواطف و درک متقابل میشود.
امروز ازدواجی را کامل میدانند که در آن هر سه بعد روانشناختی، زیستشناختی و جامعهشناختی وجود داشته باشد.
● چرا طلاق گرفتیم؟
نگران شدهاید، نشستهاید به مرورکردن زندگیتان؟ فکر میکنید نکند شما هم طلاق گرفتهاید و حواستان نیست؟!
دارید از خودتان میپرسید «چرا، غیر از بچهها و دخلوخرجهایی که با هم نمیخوانند، هیچوقت هیچ حرف دیگری نزدهاید با هم؟ راستی همسرتان از کی سرش مدام رفت توی ورقهای روزنامه؟
اگر کارتان از بیخ غلط نباشد جای نگرانی نیست! آنهایی دچار طلاق پنهان میشوند که بدون هماهنگی عاطفی، وجود عشق و شناخت نیازهای خود و طرف مقابل ازدواج کرده باشند.
اینجور ازدواجها تا وقتی شیرین است که عروس خانمها و آقا دامادها سرگرم گرفتن و دادن هدایای کادو پیچ جوروا جور باشند و بعد مشغول برپایی مراسم عروسی شوند، البته تا وقتی مهمانیهای روزها و ماههای اول و به اصطلاح پا گشاییها تمام نشده آنها احساس خوشبختی میکنند اما این رفت و آمدها و تازگی روزهای اول ازدواج که تمام شود، آنوقت احساس میکنند یک چیزی میان این رابطه دو نفره کم است و آن چیزی جز همان نقاط احساسی و فکری مشترک نیست.
وقتی این خلأ احساس شود آنهایی که به دلایل متعدد اجتماعی و اقتصادی نتوانند طلاق بگیرند سرشان میرود توی لاک تنهایی خودشان و بهتدریج همان رابطه محدود عاطفی با طرف مقابل را هم قطع میکنند و طلاق میگیرند بدون اینکه صدایش را در بیاورند. آنها از همانوقت میروند جزو آمار طلاقهای پنهان (که البته هیچ آماری از آن در دست نیست.)
به قول دکتر فدایی، آنها تنها به ظاهر یک زندگی مشترک دارند که بهشدت ملالآور و یکنواخت است، هر چند که زن و شوهر قرارداد اجتماعی و مذهبی ازدواج را رعایت میکنند اما زندگی آنها خالی از عشق و هماهنگی روانشناختی است درحالی که وجود این بعد ازرابطه میتواند زندگی زن و مرد را معنادار و شکوفا کند.
● بچهها تکتیرانداز میشوند!
خیلی از ما صدای شستن ظرفهایی را شنیدهایم که به هم کوبیده میشوند، بعد مادر لیوانهای لبپر شده را میچیندتوی سبد. صدای شستن که نه صدای کوبیدن ظرفها که بیاید بچهها میفهمند که باز بین پدر و مادر شکرآب شده! دختر یک لیوان چای میریزد برای پدر، مادر چشمغره میرود، میگوید «بله چایی ببر تا گلویش تازه شود، بتواند بیشتر سر و صدا راه بیندازد !»
اما پسرها بیشتر مامانی هستند، یکی از آنها میگوید «چرا چاپلوسی میکنی؟!»
پسر از ته گلو حرف میزند، دلش میخواهد صدایش بمتر از این باشد که هست میگوید «بابا، مامان گفت برو نان بخر!»
مرد چایش را هورت میکشد، صد تومان میاندازد روی میز، میگوید «بیا برو بخر.»
پسر شانهها را بالا میاندازد، میگوید «به من چه!»
صدای مادر میآید، انگار داد میزند «بچه را کجا میفرستی خودت بلند شو برو.»
مرد غرولند میکند بلند میشود، گاهی میرود بیرون به بهانه نان و گاهی هم دعوا بالا میگیرد.
تمام این ماجرا در خانههایی که زن و مرد طلاق گرفتهاند بدون اینکه خودشان هم بفهمند بارها اتفاق میافتد. نه اینکه فکر کنید مادرها دلشان نمیخواهد از دست پسرها نان بگیرند، یا اینکه پدرها گرفتن چایی از دست دخترها را به همسر ترجیح میدهند. آنها لذت نوشیدن چای از دست همسر را میفهمند. بلکه تنها با یکدیگر لج میکنند بدون آنکه حواسشان باشد وقتی در این جنگ دو نفره از بچهها یار کشی میکنند آنها را نافرمان بار میآورند، وقتی بچهها نا فرمان شدند دیگر چندان اهمیت نمیدهند این نافرمانی و سرکشی را مقابل کدام یکی از والدین داشته باشند اما باورتان میشود ما پدر و مادرها به بچهها رشوه میدهیم و گاهی آنها را تنبیه میکنیم تنها برای آنکه تعداد بیشتری را در جبهه خود نگه داریم!
اما این رشوه گرفتنها و یا تنبیه شدنهای بیدلیل بچهها را نا فرمان میکند و حتی گاهی متمایل به موادمخدر میسازد. وقتی درجنگهای خانوادگی والدین ازمیان بچهها یارکشی میکنند بدون اینکه بخواهند آنها را تبدیل میکنند به دیده بان و تک تیراندازهایی که یک روز خود آنها را هدف میگیرند.
همه این دسته از پدر و مادرها روزها و لحظههای زیادی را به یاد دارند که همان دختر یا پسر دردانهای را که گمان میکردهاند یک روز پشتوپناهش میشود روبهرویش ایستاده و فریاد زده «نمیخواهم!»، «به خودم مربوط است!»
«دلم خواست!» و جملههایی مشابه این جملههای تلخ را بارها شنیدهاند، بعد متعجب از خود پرسیدهاند «این بچه چرا این قدر حاظر جواب شده؟!» هیچ کدام آنها نمیتوانند حدس بزنند مشکل از کجاست. حالا یاد شان نمیآید همانوقت که از بچهها بهعنوان ابزاری برای پیروزی خود بر همسر استفاده کردهاند، آنها حاضر جواب شدند وسردرگم ماندند و نفهمیدند که دست آخر حق با کدام یکی است، مادریا پدر؟
وقتی والدین دچار طلاق پنهان شوند بچهها متوجه آن دو گانگی در رفتار و عواطف والدین میشوند، نمیتوانند هدف مشترکی میان والدین و در نهایت برای خانواده ترسیم کنند، آنوقت اعتمادشان رابه پدرو مادر از دست میدهند و از آنها الگوهای غلط رفتاری میگیرند، برای آنکه به قول دکتر فربد فدایی مهر و محبت و شیوه زندگی زناشویی بیش از آنکه غریزی باشد اکتسابی و آموختنی است.
اما وقتی میان زن و مرد تفاهم نباشد خانواده آنها تبدیل به اجتماعی میشود که از زن، مرد و بچهها تشکیل شده بدون آنکه رابطه عاطفی محکمی آنها را به هم پیوند دهد.
خوشبختی امری از پیش تعیین شده نیست!
وقتی نیازهای همسرمان را بشناسیم و به دنیای او احترام بگذاریم، همین چند تا چیز کوچک برای آنکه احساس خوشبختی کنیم کافی است. برای آنکه خوشبخت باشیم نیازی نیست چشمها را روی خواستههای خود ببندیم و بشویم فدایی همسر و بچهها. دکترفربد فدایی خوشبختی را امری از پیش تعیین شده نمیداند و میگوید «برای خوشبختشدن کافی است زن و مرد خود را در آینه دل دیگری ببینند و مرتب تصویر خود را اصلاح کنند»
باید ششدانگ حواسمان به این طلاقهای پنهانی باشد که بدون آنکه زنها را مطلقه کند افسرده میکند، میتواند پدرها را پرخاشگر و عصبی کند و فرزندان را بدون آنکه فرزند طلاق شوند، سرکش و متمایل به گروه دوستان و حتی مواد مخدر کند.
منبع : روزنامه تهران امروز
وایرال شده در شبکههای اجتماعی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست