پنجشنبه, ۱۲ مهر, ۱۴۰۳ / 3 October, 2024
مجله ویستا
چالش پیشاروی فرهنگ ما در این زمان
در بحثهای عمومی آنچه از فرهنگ مراد میشود، بسیار گستردهتر ازتعبیرهای خاصی است که متخصصان شاخههایی از علوم که با فرهنگ سر و کار دارند، از آناراده میکنند، و در اینجا قصد بر این نیست که بحث تخصصی درباره اصطلاح فرهنگ به میانآید؛ مقصود آن است که به سرشت متنوع و در عین حال مجادلهانگیر بحث فرهنگ آگاه باشیم ودر چارچوب قراردادی که از مفهوم آن میکنیم، احتمال چالشهای دیگر را هم منتفی ندانیم.
فرهنگ، کّل اندامواری است متشکل از شماری اجزاء که بخشی از آنها میل به ثبات دارد وبخشی گرایش به تغییر، و میان اجزای ثابت و متغیر معمولاً رابطه تعاملی برقرار است و هرجزیی در حالتی که دارد بر اجزای دیگر، و به اشکال و درجات مختلف، تأثیر میگذارد.
یکی از علتهای پیچیدگی فرهنگ همین دو گانگی سرشت آن است: میل به تغییر، ومقاومت در برابر تغییر در محیط و شرایط متغیّر. در فرهنگ هم ایستایی دیده میشود و همپویایی؛ ساز و کاری نهان و نهفته در آن، از یک سو فرهنگ را به ساحل امن و آرام ثباتمیکشاند و از سویی به دل موجهای پرتلاطم تغییر میراند. این کشاکش را در هر فعالیتی کهجمعی، و به قصدی، گردهم میآیند، یا به هر منظوری نهادی میسازند یا به تبادل در زمینهایمیپردازند، شاید بتوان آشکارتر دید. گفتهاند اگر ساز و کارهای ثبات بخش در فرهنگ نباشد،خطر آشوبهای روانی و گسیختگیهای اجتماعی، سامانه - نظام - جامعه را تهدید خواهد کرد؛نیز گفتهاند که فرهنگ بهسان همه سامانههای موجودات زنده، هم در دل خود زندگی میپروردو هم مرگ را تحمل میکند. آنچه سبب اصلی بقا، و نیز رشد و تکامل سامانه است، مرگ اجزاییاست که توازن سامانه را به سود اجزای سالمتر، فعالتر، موثرتر، کارآمدتر، سودمندتر، و مانندآن، حفظ میکند؛ زیان بخش جای خود را به سودرسان؛ بیفایده و کم فایده جای خود را بهپرسود و منفعترسان، و بیتأثیر جای خود را به پرتأثیر میدهد. هر سامانهای که اجزای موثرترو سودرسان آن بر عناصر دارای خصلت ضدّ اینها برتری داشته باشد، جلوههای حیات آن رابارزتر میتوان دید؛ و این نکته ظاهراً درباره همه جامعههای بشری صادق است.
از جنبه درونی سامانههای فرهنگ که بگذریم، این واقعیت را باید در نظر داشت کهفرهنگها جدا از هم نیستند و هیچ فرهنگی نمیتواند در انزوای خود سر کند، به ویژه در جهانامروز که عصر جهانی شدن، یا شاید بهتر است بگوییم «عصر جهانی شده» آغاز شده است و هرفرهنگی که بخواهد خود را از روند عمومی تأثیرگذاری و تأثیرپذیری بر کنار سازد، بهسانعضوی خواهد شد که بخواهد در اندامواره زندهای، جزیرهوار و بدون تأثیر و تاثّر، بدون تعامل،به حیات خود ادامه دهد، که پیداست امری است حقیقاً محال. نداشتن ساز و کار داد و گرفت بامحیط اطراف، معنایی جز مرگ فرهنگ ندارد. در عصر جهانی شده، فرهنگی که بخواهد باب دادو گرفت با فرهنگهای دیگر را بر خود ببندد، محاصرهای را بر خود تحمیل کرده است که کمترینپیامد آن ایجاد گسستگی در راهها و اختلال در ابزارهای رشد حاکم بر این عصر است.
از میان عاملهایی که در هر فرهنگی بیش از عاملهای دیگر سرچشمه ثبات و تغییر است،از اینها بیشتر یاد میشود: مجموعه عاملهای تأثیرگذار در محیط فرهنگ، چه طبیعی و مادی،چه اجتماعی و اقتصادی، و چه اثر گذارهای دیگر؛ نیروهای انسانی فعال در جامعه؛ ارتباطاتمیان جامعه با جامعههای دیگر در معنای گسترده کلمه. این سرچشمهها هر کدام درون خوددستخوش تغییر و تحولاند و به کنشهای ساز و کارهای ثبات و تغییر با حساسیت واکنشنشان میدهند. در روند تحول طبیعی فرهنگ، در شرایطی که عامل تأثیرگذاری موازنه میاناجزاء را ناگهان و بهطور دفعی به هم نزند و سیر عادی داد و گرفتها را با اختلال رو بهرو نسازد،چگونگی تعامل میان سرچشمههای ثبات و تغییر، ویژگیهای ثبات یا تغییر جامعه را تعیینمیکند.
و اگر موازنه میان اجزاء به دلیلی از میان برود، رویدادی در جامعه پدید خواهد آمد کهگاه به آن اصطلاحاً «بحران فرهنگی» میگویند، که از نخستین نشانههای آن در خطر افتادناحساس ایمنی ناشی از ثبات ارزشها، هنجارها و قاعدههای حاکم بر رفتار و عمل است؛ یا بهتعبیر دیگر، یکپارچگی سامانه فرهنگ با تهدید رخنه، شکاف یا تفاوتهای دیگری که ممکناست خطری به حال انسجام باشد، رو بهرو میگردد.
در اعصاری که بُرد ارتباطات محدود بود و داد و گرفت میان فرهنگها با کندی صورتمیگرفت، روندهایی که ثبات را در جامعهای به سود تغییر بر هم میزد، عمدتاً ناشی از دو عاملاصلیتر درونی بود: ابداعها و نوآوریها، چه از حیث اندیشه و نظر، و چه از لحاظ فن و عمل،که الزامات خود همان محیط طبیعی و تعامل نیروی انسانی و محیط تحمیل میکرد؛ و دیگریاز ارزش و کاربرد افتادن جنبههایی از فرهنگ که با الزامات محیط طبیعی و تعامل انسان و محیطپیوند داشت.
تحول و تغییر تدریجی، که شتاب امروزی را نداشت، آدمیان آن اعصار را با بحرانیکه امروزه به صورتهای مختلف با آن رو بهرو شدهایم، سرگشته و بیتاب نمیساخت. بیتابیاین روزگار از دگرگونیهای زلزلهآسایی است که ارتباطات جهانی شده، نه خبر رویدادها، کهخود رویدادهای شتاب گرفته را منتقل میکند. حرکت مصنوعات، کالاها و اندیشهها از فرهنگیبه فرهنگ دیگر، شتابی گرفته است که الگوهای فرهنگی را با سرعتی بدور از انتظار جایگزینمیکند و بحران را نه از یک نقطه خاص فرهنگی، که از چند سو به درون جامعههای مختلفرسوخ میدهد. تعبیر زلزله نابهنگام برای عرصه دستخوش تغییر فرهنگ، به هیچ رویگزافهگویی و بزرگنمایی نیست، همانا واقعیت جهان این روزگار است.
میزان شدّت بحرانی که از آن سخن میگوییم طبعاً در جامعههای مختلف یکسان نیست؛ اینمیزان با توجه به خصلت فرهنگی هر جامعه، انعطافپذیری، توان رویارویی و سازگاری، قدرتجذب و دفع، انسجام و یکپارچگی، ترکیب اجزای فرهنگی و متغیرهای دیگر تعیین میشود.چالش جهانی، همه فرهنگهای جهانی را در معرض بحرانهای همراه خود قرار داده است. اینچالش برای کشورهای در حال توسعه و همه کشورهایی که فرهنگ ساز نیستند، یا قدرتهایتولیدی خود را از دست دادهاند، یا قدرتهای تولیدی آنها کاهش یافته است، بدون شکجدّیتر است. این چالش از دو جهت دیگر هم برای کشور ما جدّی است: از این رو که این کشورروزگاری خود فرهنگساز و تمدنآفرین بوده و داعیههای جهانی داشته است و در خودآگاه وناخودآگاه جمعی مردم آن، سازوکاری که نمیگذارد گذشته از خاطره تاریخی آن محو شود،نیرومند و شاید به دلایلی بسیار نیرومند و اثرگذار باشد؛ و نکته دیگر اینکه مردم این کشور باانقلاب اخیرشان بسیاری از ارزشهای جهانی را عملاً به معارضه خواند.چنان گذشته و زمینهایو چنین داعیه و معارضهای، بر شدّت بحران موجود به سهم خود میافزاید. اگر امروز درون خودو درون جامعه خود تنش کم سابقهای را احساس میکنیم، بههمین سبب است. جامعه کهنسالما طی هزارهها و سدهها تنشهای فراوانی را در موقعیتهای تاریخی مختلف و با درجاتمتفاوتی از موفقیت از سر گذرانده است. این جامعه نه تازه به دوران رسیده است، نه بیتجربه، نهضربه ندیده و نه زخم نخورده. دستاوردهای فرهنگی تمدنی او که محصول دورههای گذر ازبحرانها و تقابل با آنهاست، بر مردم اهل تحقیق و حقیقت بین جهان پوشیده نیست، اما بحرانیکه وزیده عصر جهانی شده است، با بحرانهای پیشین تفاوتهایی دارد، و عمدهترین تفاوت آندر این است که هر گونه رویارویی و هرگونه رویدادآفرینی در این روزگار، در صحنهای جهانیصورت میگیرد، نه در عرصهای محلی.
هر شکل از مصاف فرهنگی، که برخورد جنبهای ازفرهنگ درونی با جنبههایی از فرهنگ بیرونی است، آزمون دستاوردهای فرهنگی، یا به تعبیریدیگر، آزمون توان تولید و قدرت مصرف فرهنگی است. اگر توان تولید فرهنگی جامعه ما بازمینههایی که مصرف فرهنگی در آنها با چالش جهانی رو بهروست برابر یا متناسب باشد، شایدمشابه همان رویدادهایی رخ بدهد که بارها در تاریخ فرهنگی و تمدنیمان رخ داده است: آنچهنداشتهایم ستاندهایم و آنچه داشتهایم بخشیدهایم. چالش جهانی امروز، پیاپی نبرد فرهنگی بر پامیکند. راه رویارویی با این نبرد نه گریختن از آن، نه پشت کردن به آن، و نه کشیدن دیوار چین بهگرد عرصه فرهنگ است. این نبردها گریزناپذیر است، زیرا واقعیت سرشت جهان امروز است. درحقیقت نبرد فرهنگی جامعه ما زمانی معنادار خواهد بود یا به ثمر خواهد رسید که توان تولیدفرهنگی آن به حدّی افزایش یابد که از میزان مصرف فرهنگی بیشتر باشد. به عبارت دیگر، نهتنها نیازهای داخلی خود را تأمین کند که بتواند به نیازهایی بیرون از عرصه خود پاسخ بگوید.شاید اگر زاویه دید کسانی که از مسند سیاستگذاری، برنامهریزی و مدیریت به کارزار فرهنگیمینگرند تغییر کند، بحران و تنشی که به شدت نگران کننده شده است، به زایشی تبدیل شود کهمانند سایر زایشهای تاریخی ـ فرهنگی گرچه با درد و رنج همراه است، اما زندگیبخش وآیندهگرا تواند بود.
این گفته چون ممکن است از آن سوء برداشت شود، به توضیح بیشتری نیاز دارد که همینجااضافه میشود. مراد از افزایش تولید فرهنگی جامعه این نیست که مثلاً بودجه نهادهایی راافزایش بدهند و بگویند آمارهای سالانهتان باید نشان دهد که منحنی مثلاً فلان مصنوعاتفرهنگیتان در افزایش است؛ نه، غرض اصلاً این نیست. اگر مانعها از سر راه همه عناصر تولیدفرهنگی جامعه برداشته شود، نهادهای بهرهمند از بودجه عمومی نه تنها تولید بیشتری نخواهندداشت که منحنی تولید نمای آنها رو به کاهش میگذارد؛ حال آنکه در عین این کاهش، عملاًنهادهایی فعالتر، موثرتر، سودمندتر و اثربخشتر میشوند. قدرت و تاثیر نهادهای برخوردار ازبودجه عمومی، در این نیست که خود رأساً تولید کنند یا کمیّت تولیدات خود را افزایش بدهند،بلکه در تاثیری است که بر تولیدات جامعه میگذارند؛ در واقع شاخص موفقیت آنها در تاثیرآنهاست، نه در تولید مستقیم آنها.
بیرون کشیدن الگوی مصرف فرهنگی جامعه از دامنه تاثیرهای تحمیلی، ناخواسته یا متأثراز منفعتجویی، فقط از راه آزاد گذاردن سازوکارهای ثبات و تغییر، تعامل میان تأثیرگذارها ونیروهای فعال در جامعه و همه سازوکارهای ارتباطی است. سرچشمههایی که درون جامعه،موازنه را میان ثبات و تغییر برقرار میکند، در صورتی میتواند همین موازنه را در برابر امواجپیاپی فرهنگی عصر جهانی شده برقرار سازد که مانعی بر سر راه برونْریز آن نباشد. جامعهای کهآزادانه ارزش و هنجار ایجاد کند، از ارزشها و هنجارهای خود هم آزادانه و خودخواسته دفاعمیکند، و دستاوردهای خود را، بیآنکه کسی از او بخواهد، پاس میدارد و برای یافتهها وداشتههای فرهنگی خود با هر گونه تجاوز و تهاجمی بهطور طبیعی به نبرد برمیخیزد.جامعههایی که از پس منازعههای بیرونی با موفقیت بیرون میآیند، همانهایی هستند کهمنازعههای درونی را با موفقیت از سر گذراندهاند. یکپارچگی طبیعی حاصل از جدال طبیعیثبات و تغییر درونی، سازوکارهای دفاع در برابر چالشهای بیرونی را بهتر مییابد و بهتر به کارمیگیرد.
تولید فرهنگی جامعه ما زمانی رو به رشد میگذارد که مانعهای بازدارنده آن از سر راهبرداشته شود. تولید، بدون رشد آزادانه همه اجزاء و عناصر خود، رو به رشد نخواهد داشت.تولید آزادانه فرهنگی، سازوکارهای موازنه با مصرف فرهنگی را خود به سهولت مییابد. موازنهمیان تولید و مصرف فرهنگی، یا تلاش جدّی در این راه، گام نخست در راه ورود به عرصهچالشهای فرهنگی جهانی است. این چالشها در سرشت عصر جهانی شده امروز است وپیشروی آن در نقطهای متوقف میشود که با توان تولید فرهنگی برابر رو بهرو شود. مصاففرهنگی در وضعیت موازنه نیروهای دو طرف، به داد و ستد برابر و به غنا و رشد فرهنگی دوطرف کمک میکند. مصافهای فرهنگی در این روزگار گریز ناپذیر است.
پیروزمندان اینمصافها نیروهایی هستند که ارزشها و هنجارها فرهنگی بیشتر و نیرومندتری تولید میکنند.همه جامعههای امروز، و از جمله جامعه ما، به معرکه این مصافها کشیده شدهاند. فرهنگ ما،تمدن ما، تجربههای گذشته و اکنون تاریخی، سیاسی و فرهنگی ما حکم میکند که راز و رمز بقاو رشد را از یاد نبریم و بندها را از سر راه سرچشمههای فرهنگیمان برداریم و بستر آنها را هموارکنیم. درخت فرهنگی ما اگر درست به بار بنشیند، وجهی ندارد که سهم و ارزش آن حتی درروزگار جهانی شده درست شناخته نشود. جامعه ارزشآفرین و هنجارساز، پایگاه و جایگاه خودرا با تولیدات فرهنگی خود تعیین میکند. نگرانی حقیقی آنگاه شدّت میگیرد که میل به تولیدفرهنگی در جامعه رو به کاهش بگذارد و نهادهای موثر جامعه به جای آنکه بندها را از آنبگشایند، هشیارانه یا ناهشیارانه در سیر زوال سهیم باشند، یا به تنزّل و تدّنی آن با بیاعتناییبنگرند.
تهران ـ باغ صبا
عبدالحسین آذرنگ
عبدالحسین آذرنگ
منبع : ماهنامه بخارا
وایرال شده در شبکههای اجتماعی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست