چهارشنبه, ۲۵ مهر, ۱۴۰۳ / 16 October, 2024
مجله ویستا


یونان‌ پیش‌ از آگاممنون‌ (تمدن‌ موکنای‌ و تروا)


یونان‌ پیش‌ از آگاممنون‌ (تمدن‌ موکنای‌ و تروا)
● شلیمان‌ کیست‌؟
در سال‌ ۱۸۲۲، پسری‌ در آلمان‌ زاده‌ شد که‌ مقدر بود کاوشکاری‌ باستان‌ شناسان‌ را به‌ صورت‌ یکی‌ از حوادث‌ پرشور قرن‌ خود در آورد. پدرش‌ به‌ تاریخ‌ باستان‌ عشقی‌ داشت‌ و او را با داستانهایی‌ که‌ هومر درباره‌ی‌ محاصره‌ی‌ تروا و آوارگیهای‌ اودوسئوس‌ (اولیس‌) به‌ نظم‌ کشیده‌ بود، به‌ بار آورد. «با اندوه‌ فراوان‌ از او شنیدم‌ که‌ تروا کاملاً منهدم‌ شده‌، چندان‌ که‌ از صحنه‌ی‌ روزگار برخاسته‌ و اثری‌ هم‌ به‌ جا نگذاشته‌ است‌.» هاینریش‌ شلیمان‌ درسن‌ هشت‌ سالگی‌ موضوع‌ انهدام‌تروا رامورد توجه‌ قرارداد ومدعی‌ شدکه‌ می‌خواهد خود راوقف‌ بازیافت‌ این‌ شهر گمشده‌ کند. ده‌ ساله‌ بود که‌ درباره‌ی‌ جنگ‌ تروا رساله‌ای‌ به‌ زبان‌ لاتین‌ نوشت‌ و به‌ پدرش‌ تقدیم‌ داشت‌. در ۱۸۳۶، با اطلاعاتی‌ که‌ نسبت‌ به‌استطاعت‌ اوبسیار زیاد بود، مدرسه‌ را ترک‌گفت‌ ونزدبقالی‌ شاگردی‌ کرد. در ۱۸۴۱، در یک‌ کشتی‌ بخاری‌ کارگری‌ کرد و از هامبورگ‌ رهسپار آفریقای‌ جنوبی‌ شد. کشتی‌ پس‌ از دوازده‌ روز غرق‌ شد و ملوانان‌ آن‌ مدت‌ نه‌ ساعت‌ با زورق‌ کوچکی‌ به‌ این‌ سو و آن‌ سو رفتند و سرانجام‌، با مد دریا، به‌ سواحل‌ هلند افتادند. در هلند، هاینریش‌، با حقوق‌ یک‌ صد و پنجاه‌ دلار در سال‌، کار منشی‌گری‌ پیش‌ گرفت‌ و نیمی‌ از درآمد خود را صرف‌ خرید کتاب‌ کرد و با نیمه‌ی‌ دیگر آن‌ در رؤیاهای‌ خود زندگی‌ کرد. به‌ تدریج‌ هوش‌ و پشتکار او نتایج‌ طبیعی‌ خود را پدید آورد: در سال‌ بیست‌ و پنجم‌ عمر، تاجری‌ مستقل‌ بود و در سه‌ قاره‌ دادوستد می‌کرد. در سی‌ و شش‌ سالگی‌، که‌ خود را صاحب‌ سرمایه‌ی‌ کافی‌ یافت‌، از بازرگانی‌ دست‌ کشید و تمام‌ وقتش‌ را به‌ باستان‌شناسی‌ تخصیص‌ داد. «در بحبوحه‌ی‌ های‌ و هوی‌ سوداگری‌، هیچ‌ گاه‌ تروا و قراری‌ که‌ برای‌ کاوش‌ آن‌ با پدرم‌ گذارده‌ بودم‌، از یادم‌ نرفت‌.»
عادت‌ کرده‌ بود که‌ در ضمن‌ سفرهای‌ تجارتی‌، پس‌ از ورود به‌ یک‌ کشور، به‌ شتاب‌ زبان‌ آن‌ کشور را بیاموزد و چند گاهی‌ صفحات‌ یادداشت‌ روزانه‌ی‌ خود را به‌ آن‌ زبان‌ بنگارد. به‌ این‌ طریق‌، انگلیسی‌ و فرانسوی‌ و هلندی‌ و اسپانیایی‌ و پرتغالی‌ و ایتالیایی‌ و روسی‌ و سوئدی‌ و لهستانی‌ و عربی‌ را آموخته‌ بود. هنگامی‌ که‌ به‌ یونان‌ رفت‌، توانست‌، در زمانی‌ کوتاه‌، یونانی‌ قدیم‌ و یونانی‌ جدید را مانند آلمانی‌ به‌ خوبی‌ بخواند. (۱) سپس‌ چنین‌ نوشت‌: «نمی‌توانم‌ در جایی‌ مگر در خاک‌ دنیای‌ کلاسیک‌ ساکن‌ شوم‌.» چون‌ همسر روسی‌ او می‌خواست‌ در روسیه‌ سکونت‌ گیرد، شلیمان‌، به‌ وسیله‌ی‌ اعلان‌، خود را داوطلب‌ ازدواج‌ با زنی‌ یونانی‌ معرفی‌ کرد و مشخصات‌ زن‌ دلخواه‌ خود را هم‌ دقیقاً اعلام‌ داشت‌. پس‌ از آن‌، از میان‌ عکسهایی‌ که‌ دریافت‌ داشت‌، یکی‌ را که‌ از آن‌ دختری‌ نوزده‌ ساله‌ بود پسندید و بی‌ درنگ‌ به‌ خواستگاری‌ صاحب‌ عکس‌ رفت‌. والدین‌ دختر، به‌ فراخور تمولی‌ که‌ برای‌ هاینریش‌ قائل‌ بودند، قیمتی‌ روی‌ دختر خود گذاشتند، و هانیریش‌، به‌ شیوه‌ی‌ کهن‌، همسر خود را خرید. موقعی‌ که‌ همسر تازه‌اش‌ کودکی‌ آورد، شلیمان‌ با اکراه‌ به‌ مراسم‌ غسل‌ تعمید رضایت‌ داد، ولی‌، برای‌ آنکه‌ بروقر تشریفات‌ بیفزاید، نسخه‌ای‌ از منظومه‌ی‌ ایلیاد هومر را روی‌ سر کودک‌ نهاد و به‌ آوای‌ رسا صد قطعه‌ شعر خواند. فرزندانش‌ را آندروماخه‌ و آگاممنون‌ خواند، خدمتگزاران‌ خانه‌ی‌ خود را تلامون‌ و پلوپس‌ نامید، و خانه‌ای‌ را که‌ در آتن‌ داشت‌ بلروفون‌ نام‌ نهاد. (۲) آری‌، شلیمان‌ پیرمردی‌ بود دیوانه‌ی‌ هومر.
در ۱۸۷۰ به‌ تروآده‌ یا تروآس‌ در گوشه‌ی‌ شمال‌ باختری‌ آسیای‌ صغیر رفت‌ و، برخلاف‌ نظر همه‌ی‌ محققان‌ آن‌ زمان‌، معتقد شد که‌ پایتخت‌ پریاموس‌ (۳) در زیر تپه‌ای‌ به‌ نام‌ حصارلیک‌ مدفون‌ است‌. پس‌ از یک‌ سال‌ گفتگو با حکومت‌ عثمانی‌، توانست‌ پروانه‌ی‌ کاوش‌ آن‌ محل‌ را بگیرد و با هشتاد کارگر دست‌ به‌ کار شود. همسرش‌، که‌ او را محض‌ کارهای‌ غریبش‌ دوست‌ می‌داشت‌، از بام‌ تا شام‌ با او همکاری‌ می‌کرد. در سراسر زمستان‌، تند باد سرد شمالی‌ به‌ هنگام‌ روز چشمان‌ زن‌ و شوهر را از گرد و غبار رنجه‌ می‌کرد و شبانگاه‌ با چنان‌ شدتی‌ از شکافهای‌ کلبه‌ی‌ شکننده‌ی‌ ایشان‌ به‌ درون‌ راه‌ می‌یافت‌ که‌ چراغ‌ هیچ‌ گاه‌ روشن‌ نمی‌ماند و کلبه‌ به‌ قدری‌ سرد می‌شد، که‌ با وجود آتش‌ بخاری‌، آب‌ در درون‌ کلبه‌ یخ‌ می‌بست‌. «جز شوقی‌ که‌ به‌ کار بزرگ‌ خود یعنی‌ کشف‌ تروا داشتیم‌، چیزی‌ نداشتیم‌ که‌ ما را گرم‌ نگاه‌ دارد.»
سالی‌ گذشت‌ تا به‌ پاداش‌ خود رسیدند. کلنگ‌ کارگری‌، پس‌ از ضربات‌ مکرر، یک‌ ظرف‌ بزرگ‌ مسی‌ را هویدا کرد، و سپس‌ گنجینه‌ای‌ شگرف‌، که‌ تقریباً شامل‌ نه‌ هزار شی‌ء سیمین‌ و زرین‌ بود، آشکار شد. شلیمان‌ زرنگ‌ نخستین‌ یافته‌ها را در شال‌ زنش‌ مخفی‌ کرد، به‌ کارگران‌ استراحت‌ کوتاه‌ غیر منتظری‌ داد و به‌ کلبه‌ی‌ خود شتافت‌. در را بست‌، اشیای‌ گرانبها را روی‌ میز ریخت‌، و هر یک‌ را به‌ کمک‌ منظومه‌های‌ هومر باز شناخت‌. گیسوان‌ زنش‌ را با یک‌ نیمتاج‌ باستانی‌ آراست‌، و برای‌ دوستانش‌ در اروپا پیام‌ فرستاد که‌ «گنجینه‌ی‌ پریاموس‌» را از خاک‌ به‌ در آورده‌ است‌. هیچ‌ کس‌ سخن‌ او را باور نمی‌توانست‌. بعضی‌ از نقادان‌ به‌ او تهمت‌ زدند که‌ آن‌ اشیا را قبلاً خود او در آن‌ محل‌ گذاشته‌ است‌. در همان‌ حال‌، باب‌ عالی‌ عثمانی‌ او را به‌ جرم‌ خارج‌ کردن‌ طلا از خاک‌ عثمانی‌ مورد تعقیب‌ قرار داد. اما محققانی‌ مانند فیرخو و دورپفلد و بورنوف‌ به‌ محل‌ آمدند، بر گزارشهای‌ شلیمان‌ صحه‌ نهادند و همراه‌ او کار را دنبال‌ کردند. آن‌ گاه‌ چینه‌های‌ گوناگون‌ شهر تروا، یکی‌ پس‌ از دیگری‌، سر از خاک‌ بر آوردند. دیگر مسئله‌ این‌ بود که‌ از میان‌ چینه‌های‌ نه‌ گانه‌ای‌ که‌ در دل‌ خاک‌ پیدا شده‌ است‌، کدام‌ یک‌ بازمانده‌ی‌ شهر ایلیون‌ (هومر شهر تروا را «ایلیون‌» می‌خواند. نام‌ حماسه‌ی‌ او- «ایلیاد» - نیز از اینجاست‌.) است‌.
در ۱۸۷۶، شلیمان‌ عزم‌ جزم‌ کرد که‌ محتوای‌ حماسه‌ی‌ ایلیاد را از جهت‌ دیگری‌ نیز تأییدکند. نشان‌ دهد که‌ آگاممنون‌ (مطابق‌ حماسه‌ی‌ هومر، رهبر یونانیان‌ در جنگ‌ تروا بوده‌ است‌). نیز واقعیت‌ خارجی‌ داشته‌ است‌. وی‌، به‌ راهنمایی‌ مطالبی‌ که‌ پاوسانیاس‌ درباره‌ی‌ یونان‌ نوشته‌ بود، در مو کنای‌ واقع‌ در پلوپونز خاوری‌، سی‌ و چهار شکاف‌ حفر کرد. ولی‌ مقامات‌ عثمانی‌ که‌ خواستار نیمی‌ از «گنجینه‌ی‌ پریاموس‌» بودند، مانع‌ کار او شدند، و شلیمان‌ که‌ نمی‌خواست‌ آن‌ آثار گرانمایه‌ را به‌ کشور دور افتاده‌ی‌ عثمانی‌ وا گذارد، زیر بار نرفت‌. پس‌، آنها را در نهان‌ به‌ موزه‌ی‌ دولتی‌ برلین‌ فرستاد و جریمه‌ی‌ مقرر را پنج‌ بار بیشتر پرداخت‌ و حفاری‌ را در موکنای‌ از سر گرفت‌. این‌ بار نیز پاداش‌ خود را یافت‌: کارگران‌ به‌ توده‌ای‌ شامل‌ اسکلتها و ظرفهای‌ سفالی‌ و جواهرات‌ و نقابهای‌ طلایی‌ رسیدند، و این‌ کشف‌ چنان‌ شلیمان‌ را به‌ وجد آورد که‌ بی‌درنگ‌ تلگرافی‌ برای‌ شاه‌ یونان‌ فرستاد و آگهی‌ داد که‌ مقابر آترئوس‌
کارگران‌ شلمیان‌ در نزدیکی‌ «دروازه‌ی‌ شیر»، در محوطه‌ی‌ تنگی‌ که‌ تخته‌ سنگهای‌ افراشته‌ای‌ چون‌ انگشتر احاطه‌اش‌ کرده‌ است‌، نوزده‌ اسکلت‌ و آثاری‌ فاخر از دل‌ خاک‌ بیرون‌ آوردند؛ و شلیمان‌ - این‌ تفنن‌ کار بزرگ‌ - به‌ خطا، آنها را گورخانه‌ی‌ فرزندان‌ آترئوس‌ شمرد. شلیمان‌ به‌ خطا رفت‌، ولی‌ خطای‌ او در خور بخشایش‌ است‌، زیرا از طرفی‌ این‌ آثار به‌ قدری‌ پرمایه‌ بودند که‌ مایه‌ی‌ گمراهی‌ می‌شدند، و از طرف‌ دیگر، مگر پاوسانیاس‌ ننوشته‌ بود که‌ آن‌ گورهای‌ سلطنتی‌ در خرابه‌های‌ موکنای‌ قرار دارند؟ در این‌ محل‌، تاجهای‌ زرین‌ بر جمجمه‌ها، و نقابهای‌ زرین‌ بر استخوان‌ چهره‌ها به‌ نظر می‌رسیدند.
(پدر آگاممنون‌) و آگاممنون‌ را یافته‌ است‌. در ۱۸۸۴ به‌ تیرونس‌ رفت‌ و در اینجا هم‌، به‌ راهنمایی‌ کتاب‌ پاوسانیاس‌ ، قصر بزرگ‌ و دیوارهای‌ کلانی‌ را که‌ هومر شرح‌ داده‌ است‌ از دل‌ خاک‌ بیرون‌ آورد.
کمتر کسی‌ به‌ قدر شلیمان‌ به‌ باستان‌شناسی‌ خدمت‌ کرده‌ است‌. اما از فضایل‌ شلیمان‌ لغزشها و نارواییهایی‌ نیز زاده‌ است‌، زیرا وی‌، به‌ اقتضای‌ شوق‌ عظیمی‌ که‌ به‌ کشف‌ دنیای‌ قدیم‌ داشت‌، متهورانه‌ شتاب‌ می‌ورزید و، در نتیجه‌، باعث‌ آمیختگی‌ یا نابودی‌ بسیاری‌ از یافته‌ها می‌شد. حماسه‌هایی‌ که‌ ملهم‌ تلاشهای‌ او بودند، مایه‌ی‌ گمراهی‌ او شدند و، به‌ خطا، معتقدش‌ کردند که‌ گنج‌ پریاموس‌ را در تروا یافته‌ و مقبره‌ی‌ آگاممنون‌ را در مو کنای‌ کشف‌ کرده‌ است‌. از این‌رو، دنیای‌ علم‌ گزارشهای‌ او را مورد تردید قرار داد، و موزه‌های‌ انگلیس‌ و روسیه‌ و فرانسه‌ مدتها از قبول‌ اصالت‌ یافته‌های‌ او سرپیچیدند. او هم‌، برای‌ تسلای‌ خود، به‌ تفاخر پرداخت‌ و، با شجاعت‌، حفاری‌ را دنبال‌ کرد. چندان‌ به‌ کاوش‌ پرداخت‌ که‌ سرانجام‌ بیمار شد و از پای‌ در آمد. در بازپسین‌ ایام‌ عمرش‌، مردد بود که‌ آیا خدای‌ مسیحیت‌ را نیایش‌ کند یا زئوس‌ یونان‌ باستان‌ را. خود می‌نویسد: «درود بر آگاممنون‌ شلیمان‌، محبوب‌ترین‌ فرزند! بسیار شادمانم‌ که‌ می‌خواهی‌ آثار پلوتارک‌ (پلوتارخوس‌) را بخوانی‌ و تاکنون‌ از مطاله‌ی‌ گزنوفون‌ (کسنوفون‌) فارغ‌ آمده‌ای‌... دعا می‌کنم‌ که‌ زئوس‌، پدر مقدس‌ و پالاس‌ آتنه‌ تو را روزی‌ صد از سلامت‌ و سعادت‌ برخوردار دارند.» در سال‌ ۱۸۹۰، که‌ از سختیهای‌ اقلیم‌ و خصومت‌ اهل‌ علم‌ و تب‌ دائم‌ رؤیای‌ خود فرسوده‌ شده‌ بود، جان‌ داد.
مانند کریستوف‌ کلمب‌ به‌ کشف‌ دنیایی‌ عجیب‌تر از آنچه‌ می‌جست‌ نایل‌ آمد: جواهراتی‌ که‌ یافت‌ قرنهای‌ بسیار کهنه‌تر از عصر پریاموس‌ و هکابه‌ (همسر پریاموس‌) بود، و مقابری‌ که‌ کشف‌ کرد به‌ خاندان‌ آترئوس‌ تعلق‌ نداشت‌، بلکه‌ بازمانده‌ی‌ تمدن‌ اژه‌ای‌ یونان‌ بود و قدمت‌ آنها به‌ عصر مینوسی‌ کرت‌ می‌رسید. به‌ این‌ ترتیب‌، شلیمان‌، بی‌ آنکه‌ خود بداند، این‌ شعر معروف‌ هوراس‌ (هوراتیوس‌) را به‌ اثبات‌ رسانید: «دلاوران‌ بسیار پیش‌ از آگاممنون‌ زیسته‌اند.» البته‌ در اینجا لازم‌ به‌ ذکر است‌ که‌ دورپفاد و فیرخو توانستند شلیمان‌ را در پایان‌ عمرش‌ تقریباً قانع‌کنند که‌ وی‌، به‌ جای‌ آثار آگاممنون‌، آثار نسلهای‌ کهن‌تر را یافته‌ است‌. شلیمان‌ نخست‌ از این‌ خبر به‌ اتدوهی‌ عظیم‌ افتاد، ولی‌ بعداً موضوع‌ را با ظرافت‌ پذیرفت‌ و با تعجب‌ گفت‌: «چه‌؟ پس‌ این‌ جسد آگاممنون‌ نیست‌ و اینها زیورآلات‌ او نیستند؟ عیبی‌ ندارد، اسمش‌ را شولتسه‌ می‌گذاریم‌:» از آن‌ پس‌، همواره‌ سخن‌ از شولتسه‌ به‌ میان‌ می‌آورد. پس‌ از او، دورپفلد و مولر، تسونتاس‌ و ستاماتاکیس‌، والدستاین‌ و ویس‌ در پلوپونز حفاریهای‌ دامنه‌دارتری‌ کردند، و دیگران‌ آتیک‌ و جزایر ائوبویا و بئوسی‌ و فوکیس‌ و تسالی‌ را کاویدند، و خاک‌ یونان‌ سال‌ به‌ سال‌ آثار شبح‌ مانند فرهنگی‌ را که‌ به‌ دوره‌ی‌ پیش‌ از تاریخ‌ تعلق‌ داشت‌، عرضه‌ کرد. معلوم‌ شد که‌ در این‌ خطه‌ نیز، مانند سرزمینهای‌ دیگر، مردم‌، بر اثر انتقال‌ از حیات‌ بی‌استقرار صیادی‌ به‌ زندگی‌ سکونی‌ کشاورزی‌، تبدیل‌ ابزارهای‌ سنگی‌ به‌ ابزارهای‌ مسی‌ و مفرغی‌، و به‌ مدد کتاب‌ و تجارت‌ از بربریت‌ به‌ تمدن‌ ارتقا یافته‌اند. تمدن‌ همواره‌ از آنچه‌ ما می‌پنداریم‌ کهنسال‌تر است‌، و هر کجا گام‌ نهیم‌، استخوانهای‌ مردان‌ و زنانی‌ را زیرپا داریم‌ که‌ نام‌ و هستیشان‌ در جریان‌ بی‌پروای‌ زمان‌ از میانه‌ برخاسته‌ است‌ - مردان‌ و زنانی‌ که‌ به‌ هنگام‌ خودکار می‌کردند و عشق‌ می‌ورزیدند، سرود می‌گفتند و زیبایی‌ می‌آفرییدند.
● اندرون‌ کاخهای‌ شاهان‌
چهارده‌ قرن‌ قبل‌ از میلاد، روی‌ تپه‌ی‌ کوتاه‌ کشیده‌ای‌ واقع‌ در هشت‌ کیلومتری‌ شرق‌ آرگوس‌ و یک‌ و نیم‌ کیلومتری‌ شمال‌ دریا، قصر مستحکم‌ تیرونس‌ قرار داشت‌. امروز سیاح‌ می‌تواند، پس‌ از سواری‌ مطبوعی‌ از آرگوس‌ یا ناوپلیون‌ ، به‌ خرابه‌های‌ این‌ قصر که‌ در میان‌ غله‌ زارهای‌ خاموش‌ قرار دارد برسد و از پله‌های‌ سنگی‌ پیش‌ از تاریخ‌ آن‌ بالا برود و با دیوارهای‌ کلان‌ قصر، که‌ موافق‌ روایات‌ یونانی‌ دو قرن‌ پیش‌ از جنگ‌ تروا به‌ فرمان‌ امیر پروتیوس‌ به‌ وجود آمده‌ است‌؛ روبه‌رو شود (۴) . این‌ شهر، حتی‌ در زمان‌ امیر پرویتوس‌، شهری‌ کهنسال‌ بود؛ آورده‌اند که‌ در طفولیت‌ عالم‌، به‌ وسیله‌ی‌ تیرونس‌، فرزند دلاور آرگوس‌ صد چشم‌ ، (پهلوانی‌ که‌ در سراسر بدن‌ چشم‌ داشت‌ و شهر آرگوس‌ را بنیاد نهاد.) ساخته‌، و از طرف‌ امیر به‌ پرسئوس‌، که‌ با ملکه‌ی‌ تیره‌ رنگ‌ خود، آندرومده‌، بر تیرونس‌ فرمان‌ می‌راند. تقدیم‌ شده‌ است‌.
دیوارهایی‌ که‌ ارگ‌ شهر را محافظت‌ می‌کرد، از هفت‌ و نیم‌ تا پانزده‌ متر ارتفاع‌، و چنان‌ ضخامتی‌ داشتند که‌ راهروهایی‌ در درون‌ بخشی‌ از دیوارها کشیده‌ بودند. هنوز بسیاری‌ از سنگهای‌ دیوارها، با دو متر طول‌ و یک‌ متر عرض‌ و ارتفاع‌، برجا هستند. پاوسانیاس‌ گفته‌ است‌: «کوچک‌ترین‌ آنها را جفتی‌ استر به‌ دشواری‌ می‌توانند تکان‌ دهند.» در داخل‌ حصار، در پشت‌ دروازه‌ای‌ که‌ بعداً مدلی‌ برای‌ درب‌ ارگ‌ شهرهای‌ بسیار شد، محوطه‌ای‌ سنگ‌فرش‌، و در اطراف‌ آن‌، چند ردیف‌ ستون‌ به‌ چشم‌ می‌خورد. تالار بارگاه‌ این‌ قصر، مانند تالار بارگاه‌ قصر کنوسوس‌، در میان‌ حجرات‌ فراوان‌ ساخته‌ شده‌ بود. مساحت‌ بارگاه‌ به‌ یک‌ صد و بیست‌ متر مربع‌ می‌رسید،. کف‌ آن‌ از سیمان‌ منقش‌ بود؛ چهار ستون‌ که‌ هر یک‌ آتشدانی‌ را در بر می‌گرفت‌، طاق‌ آن‌ را نگاه‌ می‌داشتند. در این‌ قصر، برخلاف‌ معماری‌ شاد کرت‌، یکی‌ از پایدارترین‌ اصول‌ معماری‌ یونان‌ شکل‌ گرفت‌: تفکیک‌ قصر زنان‌ یا اندرونی‌ تالار مردان‌. اطاق‌ شاه‌ و اطاق‌ ملکه‌ در جوار یکدیگر بود، ولی‌ بقایایشان‌ نشان‌ می‌دهد که‌ به‌ یکدیگر راه‌ نداشتند. هر نوع‌ ارتباط‌ بین‌ آنها زاهدانه‌ بسته‌ شده‌ بود. طبقه‌ی‌ هم‌ سطح‌ زمین‌ و پایگاه‌ ستونها و قسمتهایی‌ از دیوارهای‌ این‌ ارگ‌ به‌ وسیله‌ی‌ شلیمان‌ کشف‌ شد. ولی‌ بعداً آثار خانه‌ها و پلهای‌ سنگی‌ و آجری‌ و خرده‌های‌ ظروف‌ سفالی‌ عتیق‌ در پای‌ تپه‌ی‌ مجاور به‌ دست‌ آمد و نشان‌ داد که‌ مردم‌ اعصار پیش‌ از تاریخ‌ تیرونس‌ هم‌، برای‌ آنکه‌ از حمایت‌ امیر خود برخوردار شوند، در پناه‌ دیوارهای‌ قصر او سکونت‌ می‌کردند. می‌توان‌ حدس‌ زد که‌، در عصر مفرغ‌، همه‌ی‌ مردم‌ یونان‌ در حول‌ و حوش‌ ارگها زندگی‌ ناایمن‌ خود را می‌گذرانیدند.
شهر موکنای‌ ، که‌ بزرگ‌ترین‌ مرکز یونان‌ پیش‌ از تاریخ‌ و واقع‌ در شانزده‌ کیلومتری‌ شمال‌ تیرونس‌ بود، به‌ قول‌ پاوسانیاس‌، در قرن‌ چهاردهم‌ ق‌م‌ به‌ وسیله‌ی‌ پرسئوس‌ بنیادگذاری‌ شد. اساساً دهکده‌هایی‌ که‌ پیرامون‌ ارگی‌ ممنوع‌ الورود قرار داشتند و دهقانان‌ و تاجران‌ و صنعت‌گران‌ و بردگان‌ فعالی‌ را که‌ خوشبختانه‌ نامی‌ در تاریخ‌ به‌ جا نگذارده‌اند پناه‌ می‌دادند منشأ این‌ شهر به‌ شمار می‌روند. شش‌ صد سال‌ پس‌ از ظهور مو کنای‌، هومر در وصف‌ آن‌ گفت‌ که‌ شهری‌ است‌ خوش‌ منظر با گذرگاههای‌ وسیع‌ و طلای‌ فراوان‌، با وجود یغماگران‌ صدها نسل‌، هنوز برخی‌ از دیوارهای‌ تناور این‌ شهر بر پا مانده‌اند و می‌رسانند که‌، در روزگار کهن‌، کار انسانی‌ بی‌بها بود، و زندگی‌ شاهان‌، بی‌آرام‌. یکی‌ از دیوارها، دروازه‌ی‌ معروف‌ به‌ « دروازه‌ی‌ شیر » را در بر گرفته‌ است‌. بالای‌ دروازه‌، صورت‌ پر شکوه‌ دو شیر، بر سنگی‌ سه‌ گوش‌ نقش‌ شده‌ است‌. این‌ دو شیر اکنون‌ بی‌ سر و فرسوده‌اند و گنگ‌ وار از جلالی‌ مرده‌ نگاهبانی‌ می‌کنند. خرابه‌های‌ ارگ‌ شهر نیز باقی‌ مانده‌ است‌، و در اینجا هم‌، مانند تیرونس‌ و کنوسوس‌، می‌توان‌ عمارتهای‌ گوناگون‌ - اطاق‌ سریر، محراب‌، انبارها، حمامها، و تالارها - را که‌ روزگاری‌ دارای‌ کفهای‌ منقش‌ و ایوانهای‌ ستون‌ دار و دیوارهای‌ مصور و پلکانهای‌ مجلل‌ بودند، باز شناخت‌.
کارگران‌ شلمیان‌ در نزدیکی‌ «دروازه‌ی‌ شیر»، در محوطه‌ی‌ تنگی‌ که‌ تخته‌ سنگهای‌ افراشته‌ای‌ چون‌ انگشتر احاطه‌اش‌ کرده‌ است‌، نوزده‌ اسکلت‌ و آثاری‌ فاخر از دل‌ خاک‌ بیرون‌ آوردند؛ و شلیمان‌
صنعت‌ در شبه‌ جزیره‌ی‌ یونان‌ به‌ پای‌ کرت‌ پیش‌ نمی‌رود. از این‌رو، در موکنای‌ از مراکز صنعتی‌ مهم‌، همچون‌ مرکز صنعتی‌ گورنیا، نشانی‌ نیست‌. تجارت‌ هم‌ به‌ کندی‌ وسعت‌ می‌گیرد، زیرا دریا زنان‌، که‌ مردم‌ موکنای‌ خود نیز از آن‌ زمره‌اند، دریاها را آشفته‌ می‌کنند. شاهان‌ موکنای‌. تیرونس‌ هنرمندان‌ کرتی‌ را وامی‌دارند تا منظره‌هایی‌ از دریازنیهای‌ ایشان‌ را روی‌ گلدانها و انگشترها حک‌ کنند. مردم‌ موکنای‌، برای‌ آنکه‌ از دریازنان‌ بیگانه‌ مصون‌ باشند، شهرهای‌ خود را دور از دریا می‌سازند. معمولاً فاصله‌ی‌ شهرهای‌ آنان‌ با دریا به‌ قدری‌ است‌ که‌ از حمله‌های‌ ناگهانی‌ دریازنان‌ در امان‌ مانند و ضمناً بتوانند خویشتن‌ را به‌ سهولت‌ به‌ کشتیهای‌ خود برسانند.
- این‌ تفنن‌ کار بزرگ‌ - به‌ خطا، آنها را گورخانه‌ی‌ فرزندان‌ آترئوس‌ شمرد. شلیمان‌ به‌ خطا رفت‌، ولی‌ خطای‌ او در خور بخشایش‌ است‌، زیرا از طرفی‌ این‌ آثار به‌ قدری‌ پرمایه‌ بودند که‌ مایه‌ی‌ گمراهی‌ می‌شدند، و از طرف‌ دیگر، مگر پاوسانیاس‌ ننوشته‌ بود که‌ آن‌ گورهای‌ سلطنتی‌ در خرابه‌های‌ موکنای‌ قرار دارند؟ در این‌ محل‌، تاجهای‌ زرین‌ بر جمجمه‌ها، و نقابهای‌ زرین‌ بر استخوان‌ چهره‌ها به‌ نظر می‌رسیدند. بانوان‌ استخوانی‌، نیمتاجهایی‌ بر آنچه‌ زمانی‌ سرهای‌ ایشان‌ بود، داشتند. ظرفهای‌ منقش‌، دیگهای‌ مفرغی‌، جامهای‌ نقره‌ای‌، مهره‌های‌ عنبری‌ و یاقوتی‌، اشیای‌ مرمری‌ و عاجی‌ و بدل‌ چینی‌، دشنه‌ها و شمشیرهای‌ بسیار مزین‌، و یک‌ نطع‌ بازی‌ که‌ همانند آن‌ در کنوسوس‌ به‌ دست‌ آمده‌ است‌، چشمها را خیره‌ می‌کردند. علاوه‌ بر این‌، همه‌ گونه‌ اشیای‌ زرین‌ وجود داشت‌: مهره‌ها و حلقه‌ها، سنجاقها و دگمه‌ها، جامها و زنجیره‌ها، دستبندها و سینه‌ بندها، ظرفهای‌ تنظیف‌، و حتی‌ جامه‌هایی‌ که‌ با صفحه‌های‌ طلا قلاب‌ دوزی‌ شده‌ بود. مسلماً اینها را باید جواهرات‌ و مهره‌های‌ سلطنتی‌ شمرد.
شلیمان‌ و دیگران‌ در دامنه‌ی‌ تپه‌ی‌ مقابل‌ ارگ‌ نه‌ مقبره‌ یافتند که‌ کاملاً از «شکافهای‌ گوری‌» مجاور «دروازه‌ی‌ شیر» متفاوت‌ بودند. وقتی‌ راهی‌ را که‌ از قصر به‌ پایین‌ می‌آید رها کنیم‌، در سمت‌ راست‌، به‌ راهرویی‌ پا می‌گذاریم‌ که‌ دیوارهایی‌ از سنگهای‌ بزرگ‌ خوش‌ تراش‌ در دو طرف‌ آن‌ صف‌ کشیده‌ است‌. در انتهای‌ راهرو در ساده‌ای‌ دیده‌ می‌شود. بالای‌ این‌ در، سردر بی‌تکلفی‌ هست‌ مرکب‌ از دو سنگ‌، که‌ یکی‌ از آنها نه‌ متر طول‌ وی‌ یک‌ صد و سیزده‌ تن‌ وزن‌ دارد. ستونهای‌ باریک‌ استوانه‌ای‌ شکل‌ از مرمر سبز (که‌ اکنون‌ به‌ موزه‌ی‌ بریتانیا انتقال‌ یافته‌اند) بر جلوه‌ی‌ در می‌افزایند. چون‌ از این‌ در بگذریم‌، خود را زیر گنبد یا قبه‌ای‌ به‌ ارتفاع‌ و قطر پانزده‌ متر می‌بینیم‌. دیوارها تخته‌ سنگهای‌ بریده‌ شده‌ای‌ هستند که‌ به‌ وسیله‌ی‌ گل‌ و بوته‌های‌ مفرغی‌ به‌ یکدیگر پیوند خورده‌اند. لبه‌ی‌ هر یک‌ از تخته‌ سنگها، نسبت‌ به‌ لبه‌ی‌ تخته‌ سنگ‌ زیر خود، پیش‌ آمدگی‌ دارد، چنان‌ که‌ بالاترین‌ تخته‌ سنگ‌، سقف‌ را تشکیل‌ می‌دهد. شلیمان‌ این‌ بنای‌ عجیب‌ را مقبره‌ی‌ آگاممنون‌ پنداشت‌، و مقبره‌ی‌ کوچک‌تری‌ را هم‌ که‌ در جوار آن‌ بود و به‌ وسیله‌ی‌ همسرش‌ کشف‌ شد، بی‌ تأمل‌، مقبره‌ی‌ کلوتایمنسترا انگاشت‌. اما در هیچ‌ یک‌ از مقابر، که‌ مانند «کندوی‌ زنبوران‌ عسل‌» بودند، چیزی‌ وجود نداشت‌. ظاهراً دزدان‌ قرون‌ بر باستان‌شناسان‌ سبقت‌ جسته‌ بودند.
این‌ خرابه‌های‌ اندوه‌انگیز، بقایای‌ تمدنی‌ به‌ شمار می‌روند که‌ برای‌ پریکلس‌ چندان‌ کهنه‌ بود که‌ شارلمانی‌ (شاه‌ قوم‌ فرانگ‌ در قرن‌ نهم‌ میلادی‌.) برای‌ ماست‌. محققان‌ کنونی‌ قدمت‌ شکافهای‌ گوری‌ را به‌ حدود ۱۶۰۰ ق‌م‌ می‌رسانند، و این‌ تاریخ‌ تقریباً چهارصد سال‌ قبل‌ از زمانی‌ است‌ که‌ افسانه‌ها برای‌ آگاممنون‌ معین‌ می‌کنند. همچنین‌، موافق‌ نظر محققان‌ کنونی‌، مقابر «کندویی‌» به‌ حدود ۱۴۵۰ ق‌م‌ تعلق‌ دارد. ولی‌ البته‌ زمان‌شناسی‌ پیش‌ از تاریخ‌ میزان‌ دقیقی‌ نیست‌. ما نمی‌دانیم‌ که‌ این‌ تمدن‌ چگونه‌ آغاز شد و چه‌ قومی‌ در موکنای‌ و تیرونس‌ ، اسپارت‌ ، آموکلای‌ ، آیگینا و الئوسیس‌ ، خایرونیا و اورخومنوس‌ ، و دلفی‌ (دلفوی‌) آغاز شهرسازی‌ کرد. یونانیان‌، احتمالاً مانند بیشتر ملل‌، اصل‌ و میراث‌ مختلطی‌ داشتند و پس‌ از هجوم‌ قوم‌ دوری‌ (۱۱۰۰ ق‌م‌) از این‌ حیث‌ با مردم‌ انگلیس‌ پیش‌ از غلبه‌ی‌ قوم‌ نورمن‌ (۵) برابری‌ می‌کنند. می‌توان‌ حدس‌ زد که‌ مردم‌ موکنای‌ با مردم‌ فروگیا و کاریا در آسیای‌ صغیر و مردم‌ عصر مینوسی‌ کرت‌ پیوستگی‌ دارند. منظر شیرهای‌ موکنای‌ به‌ شیرهای‌ بین‌النهرین‌ می‌ماند، و محتملاً این‌ ویژگی‌ کهنسال‌ از طریق‌ آشور و فروگیا به‌ یونان‌ رسیده‌ است‌. مردم‌ موکنای‌، در احادیث‌ یونانی‌، «پلاسگوی‌» (که‌ گویا از ریشه‌ی‌ پلاگوس‌ و به‌ معنای‌ «قوم‌ دریایی‌» است‌) خوانده‌ شده‌اند. بنابر روایات‌، اینان‌ از تراکیا (تراکه‌) و تسالی‌ به‌ آتیک‌ و پلوپونز آمده‌اند، و این‌ انتقال‌ در گذشته‌ای‌ چندان‌ دور رخ‌ داده‌ است‌ که‌ یونانیان‌ بعدی‌ آنان‌ را اوتوختونوی‌ یعنی‌ «بومیان‌» نامیده‌اند. هرودوت‌ (هرودوتوس‌) این‌ مطالب‌ را پذیرفته‌ و خدایان‌ اولمپ‌ (اولومپوس‌) (که‌ کوهی‌ در مرز مقدونیه‌ و تسالی‌ که‌، که‌ مسکن‌ خدایان‌ یونانیان‌ شمرده‌ می‌شد.) را به‌ قوم‌ پلاسگوی‌ نسبت‌ داده‌ است‌، ولی‌ او نیز «نتوانسته‌ است‌ با اطمینان‌ بگوید که‌ زبان‌ پلاسگوی‌ چه‌ بوده‌ است‌.» ما هم‌ بیش‌ از او نمی‌دانیم‌.
اما در این‌ تردید نیست‌ که‌ این‌ اوتوختونویها بومیان‌ ابتدایی‌ موکنای‌ نبودند، بلکه‌ از خارج‌ به‌ موکنای‌، که‌ از عصر نوسنگی‌ آغاز کشاورزی‌ کرده‌ بود، پا نهادند و، به‌ هنگام‌ خود، تفوق‌ خویش‌ را به‌ قوم‌ دیگری‌ باختند: در اعصار بعدی‌ تاریخ‌ موکنای‌، در حدود ۱۶۰۰ ق‌م‌، نشانه‌های‌ بسیاری‌ از وجود فرآورده‌های‌ کرت‌ یا مهاجران‌ کرتی‌ در پلوپونز می‌بینیم‌، و این‌، اگر نتیجه‌ی‌ غلبه‌ی‌ نظامی‌ و سیاسی‌ نباشد، دست‌ کم‌ زاده‌ی‌ غلبه‌ فرهنگی‌ و بازرگانی‌ کرت‌ است‌. همه‌ی‌ عمارات‌ قصور تیرونس‌ و موکنای‌، مگر عمارات‌ اندرونی‌، به‌ شیوه‌ی‌ مینوسی‌ طراحی‌ و تزیین‌ می‌شوند؛ گلدانها به‌ سبکهای‌ کرتی‌ به‌ آیگینا و خالکیس‌ و تب‌ (تبای‌) می‌رسند، بانوان‌ والاهه‌های‌ موکنایی‌ مدهای‌ دلپذیر کرت‌ را اختیار می‌کنند، و حتی‌ هنری‌ که‌ از شکاف‌ گور خانه‌ها برمی‌آید، به‌ رنگ‌ مینوسی‌ است‌. لابد بر اثر تماس‌ با فرهنگی‌ برتر بود که‌ موکنای‌ به‌ تارک‌ تمدن‌ خود رسید.
● تمدن‌ موکنایی‌ چگونه‌ بود!
بازمانده‌ی‌ فرهنگ‌ موکنایی‌ در هم‌ شکسته‌تر از آن‌ است‌ که‌، همچون‌ خرابه‌های‌ کرت‌ یا شعر هومر، تصویر روشنی‌ از دنیای‌ باستان‌ به‌ ما بدهد. در دوره‌ی‌ اعتلای‌ فرهنگ‌ موکنای‌، شبه‌ جزیره‌ی‌ یونان‌ به‌ قدر کرت‌ از مرحله‌ی‌ صیادی‌ دور نشده‌ بود. از این‌رو، گذشته‌ از استخوانهای‌ ماهی‌ و صدفهای‌ دریایی‌، استخوانهای‌ آهو و گراز وحشی‌ و بز و گوسفند و خرگوش‌ و گاو و خوک‌ در خرابه‌های‌ موکنای‌ بسیار فراوان‌ است‌ و از اشتهایی‌ که‌ بعداً وجه‌ مشخص‌ قهرمانان‌ هومر شد و با کمر باریک‌ کرتی‌ نمی‌ساخت‌، حکایت‌ می‌کند. جای‌ به‌ جای‌، مظاهر تمدن‌ «قدیم‌» و تمدن‌ «جدید» به‌ طرزی‌ غریب‌ در کنار یکدیگر قرار گرفته‌اند. مثلاً، در کنار پیکانهایی‌ که‌ از اوبسیدین‌ ساخته‌ شده‌اند، مته‌های‌ مفرغی‌ میان‌ تهی‌ که‌ گویا برای‌ فرو کردن‌ میخ‌ در سنگ‌ به‌ کار می‌رفته‌اند، به‌ نظر می‌رسد.
صنعت‌ در شبه‌ جزیره‌ی‌ یونان‌ به‌ پای‌ کرت‌ پیش‌ نمی‌رود. از این‌رو، در موکنای‌ از مراکز صنعتی‌ مهم‌، همچون‌ مرکز صنعتی‌ گورنیا، نشانی‌ نیست‌. تجارت‌ هم‌ به‌ کندی‌ وسعت‌ می‌گیرد، زیرا دریا زنان‌، که‌ مردم‌ موکنای‌ خود نیز از آن‌ زمره‌اند، دریاها را آشفته‌ می‌کنند. شاهان‌ موکنای‌. تیرونس‌ هنرمندان‌ کرتی‌ را وامی‌دارند تا منظره‌هایی‌ از دریازنیهای‌ ایشان‌ را روی‌ گلدانها و انگشترها حک‌ کنند. مردم‌ موکنای‌، برای‌ آنکه‌ از دریازنان‌ بیگانه‌ مصون‌ باشند، شهرهای‌ خود را دور از دریا می‌سازند. معمولاً فاصله‌ی‌ شهرهای‌ آنان‌ با دریا به‌ قدری‌ است‌ که‌ از حمله‌های‌ ناگهانی‌ دریازنان‌ در امان‌ مانند و ضمناً بتوانند خویشتن‌ را به‌ سهولت‌ به‌ کشتیهای‌ خود برسانند. تیرونس‌ و موکنای‌ چون‌ در کنار راه‌ خلیج‌ آرگولیس‌ به‌ برزخ‌ کورنت‌ قرار دارند، به‌ خوبی‌ می‌توانند هم‌ به‌ شیوه‌ی‌ ملوک‌ طوایف‌، از بازرگانان‌ باج‌ بگیرند و هم‌ گاه‌گاه‌ به‌ دریازنی‌ بپردازند. اما رفته‌رفته‌ موکنای‌، از ملاحظه‌ی‌ ثروت‌ کرت‌ که‌ محصول‌ تجارت‌ بود، دریافت‌ که‌ دریازنی‌ و همچنین‌ جانشین‌ قانونی‌ آن‌ - باج‌گیری‌ - بازرگانی‌ را خفه‌ می‌کند و فقر را جهان‌گیر یا بین‌المللی‌ می‌سازد. پس‌، درصدد بر آمدند که‌ به‌ دریازنی‌ سیمایی‌ ظاهر الصلاح‌ بخشند و آن‌ را به‌ صورت‌ تجارت‌ در آورند. در ۱۴۰۰، ناوگان‌ بازرگانان‌ موکنای‌ چنان‌ نیرومند شد که‌ توانست‌ در برابر نیروی‌ دریایی‌ کرت‌ بایستد. در نتیجه‌، از آن‌ پس‌ کالاهایی‌ را که‌ به‌ آفریقا صادر کرد، دیگر از طریق‌
شاهکارهای‌ مسلم‌ هنر موکنایی‌ نه‌ در تیرونس‌ و نه‌ در موکنای‌، بلکه‌ درون‌ مقبره‌ای‌ در وافیو، نزدیک‌ اسپارت‌ - که‌ روزگاری‌ امیر آن‌ با جلال‌ شاهان‌ شمالی‌ رقابت‌ می‌کرد - به‌ دست‌ آمده‌ است‌. در اینجا، در میان‌ گنجینه‌ای‌ از جواهر، دو جام‌ نازک‌ از طلای‌ چکش‌ خورده‌ می‌بینیم‌ که‌ مانند هر اثر هنری‌ بزرگ‌، در عین‌ سادگی‌، با شکیبایی‌ مهرآمیزی‌ کمال‌ یافته‌اند و چنان‌ به‌ بهترین‌ آثار مینوسی‌ ما ننده‌اند که‌ بیشتر محققان‌ آنها را به‌ هنرمند کرتی‌ بزرگی‌، همپایه‌ی‌ چلینی‌، نسبت‌ داده‌اند؛
جزیره‌ی‌ کرت‌ نمی‌فرستاد، بلکه‌ مستقیماً به‌ مصر گسیل‌ می‌داشت‌، و این‌ وضع‌ علت‌ یا معلول‌ جنگی‌ بود که‌ به‌ تخریب‌ قلاع‌ کرت‌ انجامید.
آثاری‌ که‌ از فرهنگ‌ موکنایی‌ مانده‌ است‌، برپایگاهی‌ والا قرار ندارند و با ثروت‌ روز افزونی‌ که‌ موکنای‌ از طریق‌ دادوستد به‌ دست‌ آورد، متناسب‌ نیستند. در روایات‌ یونانی‌ آمده‌ است‌ که‌ پلاسگیها الفبا را از تجار فنیقی‌ فرا گرفتند. در تیرونس‌ و تب‌، کوزه‌هایی‌ که‌ روی‌ آنها با حروفی‌ نامفهوم‌ مطالبی‌ نگاشته‌اند، کشف‌ شده‌ است‌. ولی‌ هیچ‌ لوحه‌ی‌ گلین‌ یا کتیبه‌ یا سندی‌ به‌ دست‌ نیامده‌ است‌. محتملاً مردم‌ موکنای‌، موقعی‌ که‌ آهنگ‌ کتابت‌ کردند، مانند کرتیان‌ ابتدایی‌، موادی‌ فسادپذیر برای‌ نوشتن‌ به‌ کار بردند. از این‌رو، چیزی‌ از نوشته‌های‌ آنان‌ نمانده‌ است‌. موکنای‌ در هنرها مقلد کرت‌ شد، چندان‌ که‌، به‌ گمان‌ باستان‌شناسان‌، هنرمندان‌ کرت‌ را فرا خواند و به‌ هنر- آفرینی‌ گمارد. اما، پس‌ از انحطاط‌ هنر کرتی‌، پیکر نگاری‌ موکنایی‌ رونق‌ فراوان‌ گرفت‌. حاشیه‌های‌ دیوار و گچ‌بریهای‌ زیر سقف‌ به‌ طرزی‌ عالی‌ آرایش‌ یافتند، و این‌ شیوه‌ها، چون‌ میراثی‌ گرانمایه‌، به‌ عصر کلاسیک‌ یونان‌ رسیدند. همچنین‌ فرسکوهای‌ باقی‌ مانده‌، از شور حیاتی‌ نیرومندی‌ سرشار بودند. نقش‌ «بانوان‌ لژنشین‌» نمودار بیوه‌ زنان‌ پر جلالی‌ است‌ که‌ حتی‌ امروز هم‌ می‌توانند زینت‌ افزای‌ یک‌ اپرا باشند و آرایش‌ گیسو و دوخت‌ جامه‌های‌ خود را به‌ عنوان‌ آخرین‌ مد ارائه‌ کنند. این‌ نقش‌، از نقش‌ «بانوان‌ گردونه‌ سوار» زنده‌تر است‌. نقش‌ اخیر نمودار بانوانی‌ است‌ که‌، به‌ هنگام‌ عصر، با حالتی‌ مصنوعی‌ در گردشگاه‌ گشت‌ می‌زنند. فرسکوی‌ «شکارگراز» تیرونس‌ از این‌ دو عالی‌تر است‌. ولی‌ در این‌ نقش‌، گراز و گلها صورتی‌ خشک‌ و تکلف‌آمیز دارند و به‌ دل‌ نمی‌نشینند. رنگ‌ تازیها میخکی‌ تند است‌، ولی‌ اندامهای‌ خلفی‌ آن‌، چنان‌ باریک‌ می‌نمایند که‌ گویی‌ گراز جهنده‌ دوشیزه‌ای‌ است‌ بلند بالا که‌ از آلاچیق‌ قصر خود فرو می‌افتد. با این‌ وصف‌، منظره‌ی‌ شکار با واقعیت‌ سازگار است‌: گراز پریشان‌ حال‌ است‌، سگها به‌ هوا جسته‌اند، و انسان‌ - این‌ رئوف‌ترین‌ و مخوف‌ترین‌ دد شکاری‌ - با نیزه‌ی‌ قتال‌ خود آماده‌ی‌ کار است‌. از این‌ نمونه‌ها می‌توان‌ از زندگی‌ طبیعی‌ و فعال‌ مردم‌ موکنای‌ و زیبایی‌ غرورآمیز زنان‌ ایشان‌ و آرایش‌ تابان‌ قصرهایشان‌ تصوراتی‌ به‌ دست‌ آورد.
برترین‌ هنر موکنای‌ فلز کاری‌ است‌. در این‌ زمینه‌، فلزکاران‌ موکنایی‌ نه‌ تنها با کرت‌ برابری‌ کردند، بلکه‌ صور و تزیینات‌ مستقلی‌ هم‌ به‌ کار بردند. شلیمان‌ با آنکه‌ در موکنای‌ استخوانهای‌ آگاممنون‌ را نیافت‌. به‌ وزن‌ آنها سیم‌ و زر یافت‌ - جواهرات‌ هنگفت‌ گونه‌ گون‌، تکمه‌های‌ قبه‌دار شاهوار، گوهرهایی‌ منقش‌ جاندار شکار، جنگ‌، یا دریازنی‌، و نیز سرگاوی‌ از سیم‌ تابناک‌ با شاخها و تزییناتی‌ از زر. این‌ سر چنان‌ طبیعی‌ است‌ که‌ انسان‌ از دیدن‌ آن‌ چنین‌ می‌پندارد که‌ صدای‌ غم‌انگیز گاو را شنیده‌ است‌. گفتنی‌ است‌ که‌ شلمیان‌ - مردی‌ که‌ از تبیین‌ هیچ‌ چیز باز نمی‌ماند - ریشه‌ی‌ نام‌ «موکنای‌» را در بانگ‌ «مو» گاو جست‌. ظریف‌ترین‌ آثار فلزی‌ تیرونس‌ و موکنای‌ دو دشنه‌ی‌ مفرغی‌ است‌، مرصع‌ به‌ طلای‌ جلادار و نمایش‌گر گربه‌های‌ وحشی‌ در تعقیب‌ مرغابیها، نیز شیران‌ در تعقیب‌ پلنگها یا انسانهای‌ جنگی‌. غریب‌تر از همه‌ی‌ آثاری‌ موکنای‌، نقابهای‌ زرین‌ چندی‌ است‌ که‌ ظاهراً بر چهره‌ی‌ اموات‌ سلطنتی‌ می‌کشیده‌اند. یکی‌ از نقابها سخت‌ به‌ صورت‌ گربه‌ می‌ماند، و شلیمان‌ زن‌ نواز این‌ نقاب‌ را به‌ جای‌ آنکه‌ به‌ کلوتایمنسترا نسبت‌ دهد، از آن‌ آگاممنون‌ دانست‌.
شاهکارهای‌ مسلم‌ هنر موکنایی‌ نه‌ در تیرونس‌ و نه‌ در موکنای‌، بلکه‌ درون‌ مقبره‌ای‌ در وافیو، نزدیک‌ اسپارت‌ - که‌ روزگاری‌ امیر آن‌ با جلال‌ شاهان‌ شمالی‌ رقابت‌ می‌کرد - به‌ دست‌ آمده‌ است‌. در اینجا، در میان‌ گنجینه‌ای‌ از جواهر، دو جام‌ نازک‌ از طلای‌ چکش‌ خورده‌ می‌بینیم‌ که‌ مانند هر اثر هنری‌ بزرگ‌، در عین‌ سادگی‌، با شکیبایی‌ مهرآمیزی‌ کمال‌ یافته‌اند و چنان‌ به‌ بهترین‌ آثار مینوسی‌ ما ننده‌اند که‌ بیشتر محققان‌ آنها را به‌ هنرمند کرتی‌ بزرگی‌، همپایه‌ی‌ چلینی‌، نسبت‌ داده‌اند؛ لیکن‌ بی‌ انصافی‌ است‌ اگر فرهنگ‌ موکنای‌ را از کامل‌ترین‌ بقایای‌ هنریش‌ محروم‌ سازیم‌. موضوعی‌ که‌ روی‌ جام‌ نقش‌ شده‌ است‌، موضوعی‌ است‌ کاملاً کرتی‌: رام‌ کردن‌ گاو. با این‌ وصف‌، نباید این‌ آثار عالی‌ را به‌ جایی‌ جز موکنای‌ نسبت‌ دهیم‌. چون‌ این‌ گونه‌ مناظر کراراً روی‌ انگشترها و مهرها و دیوارهای‌ قصور موکنای‌ به‌ چشم‌ می‌خورد، در می‌یابیم‌ که‌ گاو بازی‌ در شبه‌ جزیره‌ی‌ یونان‌ نز مانند جزیره‌ی‌ کرت‌ متداول‌ بوده‌ است‌. منظره‌ی‌ روی‌ یکی‌ از دو جام‌، نره‌ گاوی‌ را نشان‌ می‌دهد که‌ در میان‌ توری‌ از طنابهای‌ ضخیم‌ گرفتار آمده‌ است‌، و هر چه‌ بیشتر برای‌ آزادکردن‌ خود تلاش‌ می‌ورزد، بیشتر مقید می‌شود و، بر اثر خشم‌ و خستگی‌ توان‌فرسا، دهان‌ و منخرینش‌ گشاده‌تر می‌شود. کمی‌ دورتر از آن‌، گاو ثالثی‌ به‌ گاو بانی‌ که‌ دلیرانه‌ شاخ‌ او را گرفته‌ است‌، فشار می‌آورد. روی‌ جام‌ دیگر نره‌ گاوی‌ را می‌بینیم‌ که‌ گرفتار شده‌ است‌. چون‌ جام‌ را می‌گردانیم‌، چنان‌ که‌ او نز می‌گوید، متوجه‌ می‌شویم‌ که‌ نره‌ گاو با ماده‌ گاوی‌ گرم‌ گرفته‌ است‌، و این‌ می‌رساند که‌ نره‌ گاو سرانجام‌ تضییقات‌ تمدن‌ را پذیرفته‌ و رام‌ شده‌ است‌. مقدر چنین‌ بوده‌ است‌ که‌ چنان‌ هنر استادانه‌ای‌ ناگهان‌ در کرت‌ فرو کشد و قرنها بعد بار دیگر در یونا رخ‌ نماید.
می‌توان‌ هم‌ مردم‌ و هم‌ هنر موکنایی‌ را در مقابر موکنای‌ دید. زیرا این‌ مردم‌، بر خلاف‌ یونانیان‌ «عصر پهلوانی‌»، معمولاً اجساد را نمی‌سوزانیدند، بلکه‌ در خمره‌هایی‌ تنگ‌ دفن‌ می‌کردند. ظاهراً به‌ حیات‌ پس‌ از مرگ‌ باور داشتند، زیرا اشیای‌ سودمند و با ارزش‌ بسیار در گورها می‌نهادند. دین‌ موکنای‌، تا جایی‌ که‌ بر ما معلوم‌ است‌، اگر از کرت‌ بر نخاسته‌ باشد، با دین‌ کرتیان‌ بی‌ارتباط‌ نیست‌. اینان‌ هم‌، مانند کرتیان‌، به‌ تبر دودم‌، ستون‌ مقدس‌، کبوتر مقدس‌، مادر - خدا و خدایی‌ نرینه‌ که‌ ظاهراً فرزند اوست‌، و نیز خدایان‌ کوچک‌تر به‌ هیئت‌ مار حرمت‌ می‌گذاشتند. اعتقاد به‌ مادر - خدا در جریان‌ همه‌ی‌ تحولات‌ دینی‌ یونان‌ ثابت‌ ماند. دمتر ، یا «مادر اندوهگین‌» یونانیان‌، همچنان‌ که‌ جانشین‌ رئای‌ کرتی‌ شد، بعداً جای‌ خود را به‌ مریم‌ یا «مادر خدا» داد. امروز، نزدیک‌ خرابه‌های‌ موکنای‌؛ دهکده‌ی‌ کوچکی‌ که‌ کلیسای‌ حقیری‌ را در میان‌ گرفته‌ است‌، دیده‌ می‌شود: شکوه‌ کهن‌ از میانه‌ برخاسته‌ و سادگی‌ تسلی‌بخشی‌ باقی‌ مانده‌ است‌. تمدنها می‌آیند و می‌روند، سرزمینها را فرا می‌گیرند، و سپس‌ با خاک‌ یکسان‌ می‌شوند، اما اعتقادات‌ انسانی‌، در دل‌ ویرانه‌ها نیز، همچنان‌ دوام‌ می‌آورند.
موکنای‌، پس‌ از سقوط‌ کنوسوس‌ ، به‌ سعادتی‌ دست‌ یافت‌ که‌ هرگز به‌ خود ندیده‌ بود. دودمانی‌ که‌ آثاری‌ در شکافهای‌ گوری‌ به‌ جا نهاده‌ است‌، برفراز تپه‌های‌ موکنای‌ و تیرونس‌ کاخهای‌ رفیع‌ برافراشت‌. هنر موکنایی‌ استقلال‌ یافت‌ و بازارهای‌ دریای‌ اژه‌ را فرا گرفت‌. بازرگانی‌ شبه‌ جزیره‌ی‌ یونان‌ در سوی‌ خاور به‌ قبرس‌ و سوریه‌، در سوی‌ جنوب‌، از طریق‌ جزایر سیکلاد به‌ مصر، در سوی‌ باختر، از طریق‌ ایتالیا به‌ اسپانیا، و در سوی‌ شمال‌، از طریق‌ بئوسی‌ و تسالی‌ به‌ دانوب‌ رسید، و فقط‌ در تروا ایست‌ کرد. همچنان‌ که‌ روم‌ تمدن‌ یونان‌ را جذب‌ و پخش‌ کرد، موکنای‌ نیز، که‌ مغلوب‌ فرهنگ‌ کرت‌ میرنده‌ شده‌ بود، تمدن‌ کرتی‌ را به‌ رنگ‌ خود در آورد و در سراسر دنیای‌ مدیترانه‌ گسترد.
● تمدن‌ تروا چگونه‌ بود؟
بین‌ شبه‌ جزیره‌ی‌ یونان‌ و کرت‌ دویست‌ و بیست‌ جزیره‌ وجود دارد. این‌ جزایر، که‌ دریای‌ اژه‌ را
دشت‌ تروا از لحاظ‌ حاصلخیزی‌ وضعی‌ متوسط‌ دارد، ولی‌ در جانب‌ خاوری‌ آن‌ فلزات‌ گرانبها به‌ دست‌ می‌آید. با این‌ وصف‌، علت‌ توانگری‌ تروا و همچنین‌ علت‌ هجوم‌ یونانیان‌ را نمی‌توان‌ در پرمایگی‌ خاک‌ تروا جست‌. ظاهراً علت‌ اصلی‌ همانا موقعیت‌ جغرافیایی‌ ترواست‌. تروا نزدیک‌ تنگه‌ی‌ داردانل‌ و در همسایگی‌ سرزمینهای‌ غنی‌ دریای‌ سیاه‌ قرار دارد. تنگه‌ی‌ داردانل‌، در سراسر تاریخ‌، رزمگاه‌ امپراطوریها بوده‌ است‌،
خالدار کرده‌اند، در پیرامون‌ دلوس‌ دایره‌ای‌ پدید آورده‌اند که‌ «سیکلاد» (به‌ معنی‌ مدور) نامیده‌ می‌شود. بیشتر این‌ جزایر ناهموار و بی‌آب‌ و علفند و روزگاری‌ کوهستانهای‌ سرزمینی‌ را که‌ قمست‌ اعظم‌ آن‌ در دریا فرو رفت‌، تشکیل‌ می‌دادند. برخی‌ از این‌ جزایر، چون‌ مرمر یا فلزات‌ فراوان‌ داشتند، مدتها پیش‌ از آنکه‌ شبه‌ جزیره‌ی‌ یونان‌ خودی‌ نماید، فعال‌ و متمدن‌ بودند. در ۱۸۹۶، هیئت‌ باستان‌شناسان‌ انگلیسی‌ در فولاکوپی‌، واقع‌ در ملوس‌، به‌ حفاری‌ پرداخت‌ و ابزارها و سلاحها و سفالهایی‌ همانند آثار مینوسی‌ به‌ دست‌ آورد. بر اثر این‌ کاوش‌، و نیز حفاری‌ در جزیره‌های‌ دیگر، تصویری‌ از عصر پیش‌ از تاریخ‌ جزایر سیکلاد فراهم‌ شد. این‌ تصویر به‌ تصویر کرت‌ می‌ماند، ولی‌ از لحاظ‌ جلال‌ هنری‌ به‌ گرد آن‌ نمی‌رسد. جزایر سیکلاد، که‌ مساحت‌ همه‌ی‌ آنها از دو هزار و شش‌ صد کیلومتر تجاوز نمی‌کرد، مانند یونان‌ کلاسیک‌، به‌ اتحاد سیاسی‌ دست‌ نیافتند، بلکه‌ پیش‌ از قرن‌ هفدهم‌ ق‌م‌ از لحاظ‌ حکومت‌ و هنر و، در مواردی‌، زبان‌ و خط‌، به‌ زیر سلطه‌ی‌ کرت‌ در آمدند. در فاصله‌ی‌ سالهای‌ ۱۴۰۰ و ۱۲۰۰ ق‌م‌ نفوذ کرت‌ از میان‌ رفت‌، و از آن‌ پس‌ سفالگری‌ و سبکهای‌ موکنای‌ با شدتی‌ روز افزون‌ بر سیکلاد چیره‌ شد.
چون‌ به‌ خاور روی‌ کنیم‌ و به‌ سوی‌ جزایر « سپورادس‌ » (به‌ معنی‌ پراکنده‌) پیش‌ رویم‌، به‌ جزیره‌ی‌ رودس‌ می‌رسیم‌ و در آنجا به‌ فرهنگ‌ پیش‌ از تاریخ‌ دیگری‌ که‌ از فرهنگهای‌ نسبتاً ساده‌ی‌ اژه‌ای‌ است‌، برمی‌خوریم‌.
سپس‌ به‌ جزیره‌ای‌ که‌ مس‌ فراوان‌ دارد، و از این‌ سبب‌ قبرس‌ (کوپروس‌) خوانده‌ می‌شود، پا می‌گذاریم‌ و می‌بینیم‌ که‌ این‌ جزیره‌، در سراسر عصر مفرغ‌ (۱۲۰۰ - ۳۴۰۰)، به‌ تحول‌ می‌گراید. اما ظرفهای‌ آن‌ خشن‌ و ناممتازند و فقط‌ بعداً، به‌ الهام‌ کرت‌، از صورت‌ پیشین‌ بیرون‌ می‌آیند. اهالی‌ قبرس‌ که‌ اکثراً آسیایی‌ هستند، خطی‌ هجایی‌ دارند که‌ به‌ خط‌ مینوسی‌ می‌ماند، والاهه‌ای‌ را می‌پرستند که‌، بنا بر اطلاعات‌ موجود، اصلش‌ به‌ عشتر سامی‌ می‌رسد و در اعصار بعد به‌ آفرودیته‌ی‌ یونانیان‌ مبدل‌ می‌شود. پس‌ از ۱۶۰۰، صنعت‌ فلزکاری‌ جزیره‌ به‌ سرعت‌ تکامل‌ می‌یابد. معادن‌، که‌ از آن‌ سلطان‌ است‌، به‌ مصر و کرت‌ و یونان‌ مس‌ صادر می‌کنند. ریخته‌گران‌ انکومی‌ دشنه‌های‌ معروف‌ می‌سازند، و کاسه‌های‌ گوی‌ مانند سفالگران‌ قبرسی‌ از مصر تا تروا خریدار دارد. چوب‌ درختان‌ جنگلی‌ را به‌ صورت‌ الوار در می‌آورند، و سرو قبرس‌ با سرو لبنان‌ آغاز رقابت‌ می‌کند. در قرن‌ سیزدهم‌، کوچ‌ نشینان‌ موکنایی‌ آبادیهایی‌ در قبرس‌ به‌ وجود می‌آورند، و این‌ آبادیها زمینه‌ی‌ شهرهای‌ یونانی‌ قبرس‌ به‌ شمار می‌روند: پافوس‌ ، ( شهر متبرک‌ آفرودیته‌ )، کیتیون‌ ( زادگاه‌ زنون‌ فیلسوف‌ رواقی‌ )، وسالامیس‌ قبرس‌ که‌ سولون‌، در طی‌ مسافرت‌ خود، چند گاهی‌ در آنجا درنگ‌ کرد تا قانون‌ را جانشین‌ هرج‌ و مرج‌ کند.
تجارت‌ و نفوذ موکنای‌ از قبرس‌ به‌ سوریه‌ وکاریا، و از آنجا و همچنین‌ از پایگاههای‌ دیگر به‌ سواحل‌ و جزایر آسیا کشیده‌ می‌شود. و سرانجام‌ به‌ تروا می‌رسد. شلیمان‌ و دورپفلد، تروا را که‌ روی‌ تپه‌ای‌ در پنج‌ کیلومتری‌ دریا قرار دارد، شامل‌ نه‌ چینه‌ یا شهر دانستند. هر شهری‌ روی‌ شهر دیگر واقع‌ است‌ - تو گویی‌ تروا نه‌ بار زندگی‌ کرده‌ است‌:
(۱) در پایین‌ترین‌ چینه‌، بقایای‌ دهکده‌ای‌ متعلق‌ به‌ عصر نوسنگی‌ (حدود ۳۰۰۰ ق‌م‌) یافت‌ شده‌ است‌. در اینجا دیوارهایی‌ از سنگهای‌ خشن‌ و گل‌، مصنوعاتی‌ از عاج‌، ابزارهایی‌ از اوبسیدین‌ و قطعاتی‌ از ظروف‌ سفالی‌ سیاه‌ رنگ‌ دست‌ ساخت‌ باقی‌ مانده‌ است‌. (۲) برفراز این‌ دهکده‌، چینه‌ی‌ دیگری‌ هست‌ شامل‌ خرابه‌های‌ شهر دوم‌، که‌ به‌ گمان‌ شلیمان‌ تروای‌ مورد بحث‌ هومر است‌. حصارهای‌ پیرامون‌ آن‌، مانند باروهای‌ تیرونس‌ و موکنای‌، از سنگهای‌ غول‌پیکر ساخته‌ شده‌ است‌؛ دروازه‌های‌ بزرگی‌، که‌ دوتای‌ آنها به‌ خوبی‌ محفوظ‌ مانده‌اند، شهر را به‌ خارج‌ پیوند می‌دهند. استحکاماتی‌ در جنب‌ دیوارها و دروازه‌ها وجود دارد. هنوز بقایای‌ بعضی‌ از خانه‌های‌ شهر به‌ چشم‌ می‌خورد، و ارتفاع‌ این‌ بقایا در حدود یک‌ صد و بیست‌ سانتی‌متر است‌. در دیوارهای‌ خانه‌ها، آجر و چوب‌ به‌ کار رفته‌ است‌، ولی‌ زیرساز دیوارها از سنگ‌ است‌. این‌ شهر، به‌ گواهی‌ سفالهای‌ خشن‌ و سرخ‌ رنگی‌ که‌ در آن‌ به‌ دست‌ آمده‌ است‌، تخمیناً از ۲۴۰۰ تا ۱۹۰۰ ق‌م‌ برقرار بوده‌ است‌. مردم‌ آن‌، برای‌ ساختن‌ ابزار و سلاح‌، مفرغ‌ را جانشین‌ سنگ‌ کرده‌اند. در شهر، جواهرات‌ فراوان‌ است‌، ولی‌ مجسمه‌های‌ کوچکی‌ که‌ به‌ جا مانده‌ است‌، به‌ طرزی‌ ناخوشایند، ابتدایی‌ هستند. ظاهراً «شهر دوم‌» بر اثر آتش‌ سوزی‌ منهدم‌ شده‌ است‌،
http://www.iptra.ir
منبع : مقاله دات نت