جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

راز تأویل در آیات قرآن


راز تأویل در آیات قرآن
یكی از پرسش‌های رایج در باب تفسیر قرآن این است كه اگر قرآن نور و مبین است چرا برای همگان گویایی نداشته و در فهم و تفهیم آن نیاز به تاویل و تفسیر وجود دارد؟
آیا امكان وجود نداشت كه همه معارف و حقایقی كه برای هدایت بشری لازم است در ظاهر قرآنی گنجانیده می‌شد تا این همه دشواری و اختلاف در فهم قرآن و حیرت و سرگشتگی برای انسا‌ن‌ها پیش نمی‌‌آمد؟
برای پاسخ‌گویی به این پرسش ، مقدماتی لازم است كه نوشتار حاضر ارسالی از سوی مركز فرهنگ و معارف قرآن به آن می‌پردازد.
حقیقت معارف قرآنی امری لایه‌دار و دارای بطون است . قرآن را نمی‌توان كلامی بسیط دانست كه معنایی صرفاً‌ ساده داشته و برای سیر انسان در مسیری بی نهایت كفایت نماید. اگر هدف از خلقت انسانی معرفت پروردگار باشد پروردگاری كه وجود لایتناهی دارد مسیر كمالی هم كه برای این انسان ترسیم می‌شود باید لایتناهی باشد و سخن هدایتی كه وسیله وصول انسان به خدای مطلق باشد نیز باید نامحدود باشد از این رو كلامی كه برای هدایت خلق نازل شده تا مسیر سعادت بی‌حد و حصر انسانی را برای او هموار گرداند لازم است كه خود حد و حصر نداشته باشد چرا كه وجود خط پایانی در معارف قرآن نه تنها با هدف بی نهایت انسانی تناسبی ندارد بلكه با فلسفه وجودی خود قرآن و باید او را به منبع لایتناهی وصل گرداند همساز نیست.
تنوع فهم مردم : همگان در اصل امكان فهم و كیفیت حصول و میزان علم در یك رتبه قرار ندارند توانایی درك برخی از امور محسوس تجاوز نمی‌كند و عقل و اندیشه‌شان از عالم ماده و طبیعت بیرون نمی‌رود . حتی كسانی كه سطح تفكرشان با ریاضت‌های فكری و فلسفی نیز قوت گرفته باشد به موجب اختلاف در وسایلی كه معرفت‌زا بوده در یك سطح از معرفت قرار ندارند و همین موجب اختلافات بسیاری در فهم معانی عقلانی در حوزه فلسفه شده است.
تنوع روش فهم واقعیت:القای معنا و معرفت به موجود انسانی تنها از میان معلومات ذهنی هر شخصی ممكن است . كسانی كه در طول حیات خود با امور حسب انس داشته‌اند راه ایجاد تفاهم با آنها صرفاً از راه محسوسات است كه البته آن نیز متناسب با درجه فهم‌شان صورت می‌پذیرد.
شخصی هم كه با معانی كلی انس گرفته باشد راه تفاهم و گفتگو با او متناسب با چیزی خواهد بود كه او از معقولات به دست آورده است یعنی اگر بخواهیم لذتی را برای او بازگو كرده توجه او را بدان جلب كنیم باید از نمونه‌هایی استفاده كنیم كه او همواره با آن سروكار داشته توان فهم آن را دارد.
این نكته كه راه تفاهم با هر شخصی متناسب با آموخته‌ها وشالكه شخصیتی اوست هرگز بدان معنا نیست كه مسیر شناخت واقعیت برای انسان به خاطر حجاب شخصیتی كه از لحاظ علمی ، عملی ، تربیتی و اخلاقی و روانی پیدا كرده ناممكن است بلكه بدین معناست كه با توجه به لایه‌مندی واقعیت هر كسی همه واقعیت را نمی تواند درك كند انسان‌ها هر كدام متناسب با درجه علمی و معرفتی خود مرحله‌ای از واقعیت را می فهمند و اگر این فهم‌ها در هر مرتبه‌ای از فهم كه صورت گرفته باشد به شكلی روشمند واقع شده باشد نه تنها منافات و تعارضی با هم نخواهند داشت بلكه مؤید یكدیگر نیز خواهند بود.
به بیان دیگر تنوع روش فهم یك واقعیت و تنوع در شناخت اجزای یك واقعیت كه هیچ تعارضی و تفاوتی با هم ندارند با تكثر فهمی از یك واقعیت آن هم از جهتی واحد و معین كاملا تفاوت دارد . اولی اذعان به شناخت واقعیت دارد و راه شناخت را هموار می‌داند در حالی كه دومی راه شناخت را عملاً مسدود كرده اعتباری برای شناخت انسانی باقی نمی‌گذارد.
ویژگی كلام هدایت آمیز:از آنجا كه هدایت دینی به اقتضای رحمت الهی امری عمومی و فراگیر است و اختصاص به گروه خاصی ندارد لازم می نماید كه دین به گونه‌ای طراحی شود كه اولاً فراگیر و همگانی باشد ثانیاً برای هر صنف و گروهی از مردمان سخنی هدایت آمیز داشته باشد . حال اگر این كلام چنین ویژگی را نداشته باشد عملاً تخاطب و تفاهم غیر ممكن خواهد شد و جز قشر خاصی از افراد مفاد دین را در نخواهند یافت.
● رابطه تاویل با اختلاف سطح فهم مردم
بر پایه همین مقدمات می‌توان سر این كه پیامبران مأمور شده‌اند بامردمان متناسب با عقول خود سخن بگویند را دریافت همین حكایت از آن دارد كه همه معارف را نمی‌توان در یك سطح طبقه بندی نمود به گونه‌ای كه همگان آن را دریافته و فهمی واحد از آن داشته باشند در این میان معارفی وجود دارد كه مرتبه‌ای مافوق مرتبه لفظی‌ای كه عوام آن را می‌فهمند دارد كه اگر به مرتبه بیان لفظی و قابل فهم برای عموم نازل می‌شد عقول انسانی آن را بر نمی‌تابد چرا كه یا آن را مخالف با ضروریات انسانی می‌دید یا این كه آن را با حقایقی كه تا به حال برایشان عنوان شده بود ناهمخوان می‌دانست.
بنابر این راهی جز این وجود ندارد كه هر‌ آنچه فهم عمومی بشر از درك آن عاجز است به صورت ضرب المثل بیان گردد تا راه بهره‌مندی همگان از آن حقیقت البته هر كسی متناسب با ظرفیت و استعدادی كه دارد فراهم آید. از این رو كسانی كه صرفاً اهل ظاهرند از قرآن چیزی جز ظاهر می‌فهمند و آنان كه از عقل و اندیشه‌ای راسخ بهره‌ای دارند، البته می توانند از سر و حقیقت مفاهیم و معارف آگاه گردند. مرحوم علامه محمد حسین طباطبایی در این مورد می‌نویسند:« قرآن كریم معارفی را كه برای مردم شناخته شده و معروف است در می‌آورد تا مردم آن معارف را بفهمند نظیر این كه مردم اجناس خود را با وزنه ، سنگ ، كیلو و مثقال می‌سنجند با این كه مناسبتی از نظر شكل و حجم بین انگور و آهن ولی همین كه از نظر سنگینی مناسبتی بین انگور و آهن است آن را با آهن می‌سنجیم».مرحوم علامه با تصریح به این كه حكم مثل همان گونه كه در افعال خداوندی جاری می‌شود در كلمات تشریعی الهی نیز قابلیت تطبیق دارد آیه انزل من السماء ماء فسالت اودیه بقدرها فاحتمل السیل زبداً رابیاً و مما یوقدون علیه فی لانار ابتغاء حلیه أو متاع زبد مثله كذلك یضرب الله الحق و الباطل فأما الزبد فیذهب جفاء و أما ما ینفع الناس فیمكث فی الارض كذلك یضرب الله الامثال را بر نزول قرآن از آسمان تطبیق كرده می‌گوید:
كوتاه سخن این كه آن چه از آیه شریفه استفاده می‌شود این است كه كه معارف حق الهیه مثل آبی است كه خدا از آسمان می‌فرستد و این آب فب نفسه تنها آب است و بس نه كمیت آن منظور است كه این آب بر آن می‌بارد هر زمینی مقداری معین می‌گیرد یكی كمتر و یكی بیشتر و این اندازه‌ها اموری است كه در خود سرزمین است اصول معارف و احكام عمل دین و مصالح آن احكام كه در سابق ذكر شد نیز همین طور است كه احكام را با معارف حقه مرتبط می‌كند این حكم خود آن مصالح است با قطع نظر از بیان لفظی و اما همین مصالح وقتی به صورت حكم و در قالب لفظ در می‌آید چه بسا همراه با زوائد است كه به منزله كف سیل است و مثل آن كف شهور و بروز و جلوه‌ای دارد اما چیزی نمی‌گذرد كه از بین می‌رود و آنچه حاكی از مصالح است باقی می‌ماند نظیر احكامی كه قرار است در آینده نسخ شود كه ظاهر عبارتش و آیه‌ای كه متضمن آن حكم است اقتضا می‌كند كه حكم نامبرده همیشگی باشد ولیكن آیه ناسخ كه حكمی دیگر می‌آورد ظهور آن آیه را باطل می‌‌كند و می‌فهماند كه حكم منسوخ مصلحتش تا مروز بود و از این به بعد حكمی دیگر دارای مصلحت است . این نسبت به خود آن معارف و واقعیت آنها بود با قطع نظر از ورودش در وادی الفاظ.
اما از جیث ورودش در ظرف الفاظ و دلالت آنها دیگر آن بی رنگی و بی قیدی واقعی را ندارد همچنان كه آب باران بی قید و رنگ و بی كمیت وقتی وارد وادی‌های زمین شد بی قیدی خود را از دست داده هر وادی به قدر ظرفیتش از آن گرفته سیل‌های كوچك و بزرگ و بزرگ تر را می‌اندازد، سیل‌هایی كه هم اندازه‌هایش مختلف است و هم شكلش معارف هم وقتی در وادی لفظ درآمد به شكل و اندازه قالب‌های لفظی در می‌آید و این شكل و اندازه قالب‌هٔای لفظی در می‌‌آید و این شكل و اندازه‌هٔا هر چند منظور صاحب كلام هست اما در عین حال می‌توان گفت همه منظور او نیست بلكه در حقیقت مثال و قالبی است كه معنایی مطلق و بی درنگ و شكل را تمثیل می‌كند مشتی است از آن خروار و نمونه است از آن بسیار.
در نتیجه وقتی این الفاظ از ذهن‌های افراد مختلف عبور می‌كند هر ذهنی از آن الفاظ چیزهایی می فهمد كه عیناً مانند كف سیل ، مقصود اصلی نیست چون ذهن‌ها به خاطر معلوماتی كه در طول مر كسب كرده و با آن كانس گرفته در معانی الفاظ دخل و تصرف می‌كند و بیشتری این تشخص‌ها در معناهایی است كه برای صاحب ذهن مأنوس و مألوف نبوده مانند معارف اعتقادیه و مصالح احكام و ملاك آنها .
اما در احكام و قوانین اجتماعی از آن جایی كه ذهن با آنها مأنوس است دخل و تصرفی نمی‌كند از همین جا روشن می‌شود كه متشابهات قرآن آیاتی است كه مشتمل بر ملاكات احكام و متعرض اصول عقاید است نه آیاتی كه صرفاً احكام و قوانین دینی را بیان می‌كند و نامی از ملاكات و علل آنها نمی‌برد.
مرحوم عبدالرزاق كاشانی در همین مورد كه خدای متعال كلام خود را به گونه‌ای نازل كرده است كه همگان آن را متناسب با فهم و اندازه خود دریابند می‌نویسد: جایز نیست كه خداوند به زبانی سخن گوید كه فهم آن اختصاص به برخی از افراد داشته باشد و عموم مردم از آن چیزی نفهمند یا چیز دیگری را می‌فهمند و اگر چنین كند تدلیس نموده است و بر (خداوند) حق است كه از آن جایی كه آگاه به همه چیز است به گونه‌ای ظاهر سخن راند كه انسان را به سرعت به مقصود رساند؛ و آن شیوه سخن گفتن عموم مردم است . و برای آن وجوهی است كه به جهت تركیب لفظ و دلالات التزامی جز خصوص آن را نمی‌فهمند و به جهت اختلاف مراتب فهم و انتقالات مردمان دلالات متفاوت می‌شود و زیاد و نقصان می‌یابد.
روایتی از امام صادق(ع) نیز در این باب نقل شده كه بیانگر ذو مراتب بودن حدیث هدایت است و این كه هر كسی با هر مرتبه‌ای نمی‌تواند به هر مرحله‌ای از قرآن دست یافته آن را بفهمد:« حدیث ما دشوار و سخت یاب است . تیز هوش و مجرد است جز ملك مقربی یا پیامبر مرسلی یابنده‌‌‌‌‌ای كه خداوند قلبش را به ایمان آزموده باشد آن را بر نمی‌دارد دشوار است چون هنوز تركیب نشده است ، سخت یاب است چون هرگاه دیده شود می‌گریزد تیزرو است چون تیزهوشی مؤمنان و جلا دهنده هوش ایشان است اما مجرد است چون به چیزهایی كه در پیش و پس روی شماست تعلق ندارد چنان كه قرآن می‌فرماید :« انزل احسن الحدیث) پس احسن الحدیث همان حدیث ماست كه هیچ یك از آفریدگان امرش را به كمال برنمی‌دارد تا آن كه محدود گردد زیرا آن چیز بزرگ تر از آن است كه در مرز و حدود آید. خدا را شكر بر توفیقی كه داد ( و آن را یافت و انكار نكرد) چون انكار آن كفر است .»
با توجه به مقدماتی كه ذكر شد می‌توان سر وجود تاویل در آیات قرآنی را دریافت و معلوم ساخت كه چرا حقایق و معارف اصیل برای همگان به یك زبان و در یك مرتبه بیان نشده است. روشن است كه سخنی می‌تواند در امر هدایت فراگیر باشد و همه ابنای بشریت را مخاطب قرار دهد كه معانی بطونی فراوانی داشته باشد و بتواند عموم ره جویان راه حقیقت را به فراخور حال هر یك به منزل سعادت و رستگاری رهنمون گردد. بنابر این اگر قران تنها یك معنا داشته باشد و تنها در یك موطن از عوالم مفهوم پیدا می‌كرد، كاركرد هدایتی خود را به صورتی جاودانه و فراگیر از دست می داد و تنها قشر خاصی از مردم آن هم در یك مقطع زمانی خاصی می‌توانستند از خوان هدایت بهره‌مند گردند.
برای آن كه قرآن بتواند همه انسان‌ها را در همه زمان‌ها مورد خطاب قرار دهد و راه هدایت را برای همه آنها هموار گرداند، چاره‌ای جز این نیست كه این كلام با ظرافت و ظرفیت معجزه آسای خود همه معانی در همه زمان‌ها را در میان عبارات و كلمات قدسی‌اش ذیل معنایی عام و فراگیر جمع آورد تا همگان در همه زمان‌ها بتوانند بهره لازم را از آن ببرند.

حبیب الله بابایی
منبع : روزنامه جام جم
منبع : بنياد انديشه اسلامي


همچنین مشاهده کنید