شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


دست هایم را نمی بینم


دست هایم را نمی بینم
● گفت وگو با كوروش شیشه گران نقاش و گرافیست
در فرهنگ لغات زبان پارسی وقتی به واژه هندسه می رسیم با این تعریف روبه رو می شویم كه هندسه رشته ای از ریاضی است كه درباره اشكال فضایی كه از نقاط، خطوط و سطوح تشكیل شده اند، بحث می كند. هندسه مسطح، تنها درباره اشكال واقع در صفحه و هندسه فضایی درباره اشكال فضایی یا سه بعدی مطالعه می كند.
در مقابل لغت هنر هم چنین نوشته شده است: هر نوع فعالیت انسانی كه برای رسیدن به هدفی سر می زند و در اصطلاح خاص، به آن نوع فعالیت گفته می شود كه متضمن خلاقیت، ابتكار و مهارت باشد.
شاید كمی تعجب برانگیز باشد كه چرا این دو واژه را از پس یكدیگر آورده ام اما با كنار هم قرار دادن این دو كه مترادف یكدیگر هم نیستند، می توان كارهای كوروش شیشه گران را تعریف كرد.
خطوط درهم پیچیده ای كه از یك نظم خاص پیروی می كنند آن چنان رها به نظر می رسند كه فكرش را نمی توانی بكنی كه اینچنین زمام امورشان به دست نقاش است.
«من دوگونه كار می كنم. در یكی از ابتدا همه چیز را حساب می كنم و می دانم كه چه می خواهم. دنبال همان می گردم و طرح اولیه را می كشم. در دسته دیگر كارهایم، شاید بتوانم بگویم خلسه وار كار می كنم. البته سرانجام بر روی كارهایی كه فی البداهه كشیده می شود، دوباره كار می كنم و زائده هایش را حذف می كنم و نظمی به آن می بخشم و آن چیزی می شود كه می خواهم و گاهی آنقدر سرعت كار بالاست كه دستم را نمی بینم. در آن لحظه متاسفانه یا خوشبختانه، متوجه نمی شوم كه چه اتفاقی رخ می دهد. بعد كه تمام می شود نگاه می كنم كه آیا كار نتیجه داده است یا نه.»
سرعت دست در كارهای شیشه گران نقش مهمی را ایفا می كند. چرا كه سرعت، این به هم تابیده شدن ها و گره ها را به وجود می آورد یا باعث تشدید شدن شان می شود. اما در نمایشگاه اخیرش در گالری خاك، با سه اثر روبه رو می شویم كه نام هایی مثل «مینیاتور قرمز» یا «مینیاتورهای دوقلو» قابل اطلاق بودند. خط ها باز هم با حساب و كتابی صحیح از روی هم یا كنار یكدیگر رد شده اند و از آن سرعت خبری نیست. آیا شیشه گران خواسته است كه بگوید می تواند ایرانی كار كند؟
«هر كسی كه می خواست ایرانی كار كند، چشم های انسان های مینیاتوری را بیشتر بادامی می كرد و این می شد ایرانی كار كردن. من هرگز این روش را نمی پسندیدم. در این كارها می خواستم كل ساختمان نگارگری را در كار بیاورم البته بدون آن چشم های بادامی. برای همین هم اگر دقت كنید در صورت فقط با خط خطی هایی مواجه می شوید. ولی چشم آشنا با نقاشی، می تواند متوجه شود كه این كارها از سنت نقاشی ایرانی پیروی می كنند. من قبل از شروع كار به این فكر كردم كه از سنت نقاشی ایرانی بهره گیرم، البته واپس گرا نباشد بلكه متعلق به اكنون باشد. فكر می كنم هنر باید معاصر باشد و از یك پشتوانه فرهنگی نیز برخوردار. وقتی هنر گذشته را خوب بشناسید بی شك درون تان ته نشین می شود و زمانی كه می خواهید كار كنید، در آثارتان بروز می كند.»
به گمانم تعمق در نقاشی بسیار مهم است. نكته ای كه امروزه حلقه گم شده نقاشی معاصر ایران به نظر می رسد. البته منظورم نقاشی هوشمندانه كشیدن نیست بلكه فكر كردن به دنیای اسرارآمیز خطوط و رنگ ها است. اما این عقلانی رفتار كردن مثل راه رفتن روی خطوط راه آهن است. شاید آنقدر سرخوشانه روی ریل ها راه بروی كه صدای سوت قطار را نشنوی. می توان گفت خلاقیت همان چیزی است كه شاید فراموش شود اما كوروش شیشه گران بر این باور است كه كار در یك لحظه به وجود می آید اما در یك لحظه به تكامل نمی رسد. بعدها باید به تكامل رساندش. بارها و بارها امتحان می كند كه كدام خط روی كدام خط قرار گیرد و در آن لحظه فكر و تعمق در هنگام كار كردن، خودش را نشان می دهد. «من در كارهایم نمی ترسم و سعی می كنم با شجاعت نقاشی بكشم. بعضی ها آهسته آهسته كار می كنند تا شاید به نتیجه ای برسند. من با خودم فكر می كنم یا كار درست از آب درمی آید یا خراب می شود. ولی می شود كار خراب را درست كرد. پیش طرح ها را جداگانه اجرا می كنم. البته روی بوم هم تغییراتی رخ می دهد. برای همین كار «مینیاتور قرمز» كه شما اشاره كردید، پیش طرحی زدم و با مدادرنگی ته رنگی هم گذاشتم ولی زمانی كه كار روی بوم شروع شد، رنگ ها تغییر كرد.»
در عین اینكه كارهای شیشه گران سهل به نظر می رسند اما دستیابی به آنها بسیار دشوار است.
«من سرعت در كار را دوست دارم. چرا كه درونم را بیشتر نشان می دهد هر چه پیچیده تر بهتر. البته پیچیدگی با حساب و كتاب. شما نمی توانید هیچ خط اضافه ای را ببینید. بعضی فكر می كنند من دور این خط ها را چسب می زنم و سپس میان چسب ها را رنگ می كنم. می گویم اینگونه نیست. من با دست این خط را می كشم. آن وقت می پرسند چگونه این خط را آنقدر صاف می كشید. می گویم خط كش خورده ام!»
نام گذاری بر روی آثار شیشه گران فقط و فقط از عهده خودش برمی آید. البته او هم مانند بسیاری از نقاشان معتقد است كه زمان كار به عنوان اش فكر نمی كند اما به موضوع اش می اندیشد.
هر چند كه در كارهایی مثل «مینیاتورهای دوقلو» ما با موضوع سروكار داریم اما در طراحی هایی كه خودش می گوید با سرعت خطوط را در هم می پیچاند، با موضوع مواجه نمی شویم. مخاطب آزاد است كه هر آنچه می خواهد در آثار كشف كند و برای خویش به ارمغان ببرد. ولی با نگاهی به عنوان طراحی ها، مثلاً فیگور، دچار دوگانگی می شود - نمی گویم سردرگمی - یعنی انگار مجبور می شود آنچه به دست آورده است بازگرداند و به دنبال آنچه بگردد كه در كنار اثر نوشته شده است و بازی دوباره آغاز می شود. هر چند نمی دانم وقتی آثار از دیوار گالری به دیوارخانه ها برود چه اتفاقی رخ خواهد داد؟
«نقاشی را باید دید یا كشید. نمی شود درباره اش صحبت كرد. اگر من می توانستم با زبان همه زوایای پنهان كارم را بیان كنم كه هنر ساده می شد. یعنی همه می توانستند خلاق باشند و نقاشی كنند. نمی خواهم بگویم خلاقیت در بی خبری، الهام و... كه خیلی لغات دستمالی شده ای هستند، شكل می گیرد. ولی گویی همه اینها هست وقتی یك كار خوب به وجود می آید البته اگر به وجود آید. اگر كسی بتواند این وضعیت را فرموله كند، خب خیلی ها هنرمند می شوند.»
به گمانم می آید كه هنرمند ایرانی ترسی دارد از اینكه به فرمالیست بودن متهم شود. البته منظورم این نیست كه كارهای شیشه گران فرمالیست است. نه. چرا كه همین چند خط پیش اشاره كردم كه ما با موضوع سروكار داریم. اما سرانجام این نام ها چه می شوند؟ «اسم برای كارهای من مثل یك كلید می ماند. من به او یك كلید می دهم برای ورود ولی مابقی مشاهدات با بیننده است.» نقاشان جدیدالنسل امروز ایران از سخن گفتن درباره آثارشان پرهیز می كنند. هر چند شیشه گران هم در ابتدا بر این نكته پافشاری كرد كه سخن گفتن درباره نقاشی بیهوده است اما در گفت وگویمان مشخص شد كه توضیح با تفسیر فرق دارد. كسی از نقاش انتظار ندارد كه درباره عناصر كارهایش جزء به جزء تفسیری ارائه دهد اما باید بداند كه چرا و چگونه به سراغ ترسیم كردن می رود. نقاشان دهه پنجاه یكی از ویژگی هایشان همین است.
«كارهای من با یك حساب و كتابی خاتمه می یابد. درست است كه با یك هیجانی شروع می شود اما این هیجان را كنترل می كنم و بازی دیگری آغاز می شود.»
به هر حال یك وجه شیشه گران، گرافیست بودنش است و امروز گرافیست یعنی كامپیوتر. اما چقدر می توان عالم بی خردی نقاشی را وارد دستگاه صفر و یك كرد؟
«این یك پدیده جدید است. من می خواستم با این پدیده ماشینی هم یك كار جدید انجام دهم. یك كار كوچكم را با پلات بزرگ كردم و دیدم بافت ویژه ای به وجود می آید. این مسئله یك تكنیك جدید است. گاهی اوقات هم با كامپیوتر طراحی می كنم. كامپیوتر یك ابزار است و دقیق و تمیز. در كامپیوتر باید به دنبال یك حس و حال جدید گشت. فكر می كنم آنقدر تجربه كسب كرده ام كه كامپیوتر بر من غالب نشود.» اصالت یك اثر هنری همیشه برای مخاطب ایرانی یك دغدغه بوده است شاید به همین علت نسخه های چاپی در ایران كمتر به فروش می روند. نقاشی ای كه تكثیر می شود چقدر با اصالت هنری اش فاصله می گیرد؟
«من برای بیننده ارزش فوق العاده ای قائل هستم. به قول مارسل دوشان پنجاه درصد نقاشی را مخاطب تشكیل می دهد. از این كارهایی هم كه شما به آن اشاره می كنید، فقط و فقط یك نسخه وجود دارد كه امضا شده است. همیشه با مخاطبین روراست بودم. چه آنهایی كه می بینند و چه آنهایی كه می خرند.» كوروش شیشه گران كه از راه گرافیست به نقاشی می رسد برایم طعم دیگری دارد.
«من كار چاپ سیلك كرده ام،آن هم پیش از انقلاب كه ساواك اجازه نمی داد پوسترهای ما چاپ شود. مجسمه ساخته ام. كار معماری داخلی انجام داده ام. هنرمند حوزه تجسمی هرچه تجربه اش بیشتر باشد در كارهایش اتفاقات گوناگونی رخ می دهد. وقتی شما مواد و تكنیك های مختلفی را تجربه كنید به راحتی می توانید هر آنچه در ذهنتان می گذرد بر بوم بیاورید. بهرام دبیری درباره یكی از كارهایم می گفت انگار با فولاد نقاشی شده است. در ذهن من هم همین نكته می گذشت.» شیشه گران با نگاهی كلاسیك - لغت عجیبی است اما به ناچار استفاده می كنم - یا شاید بهتر باشد بگویم كهن و با اشاره به این بیت كه: هر گل نویی كه در جهان روید / ما به عشق اش هزاردستانیم نگاه اش را به پدیده های جدید، مثل كامپیوتر و دنیای اطراف اش مشخص می كند. باید به این نكته اشاره كنم كه هر چند او می خواهد آشفتگی و بی نظمی دنیای اطراف اش را با هر چه پیچیده تر كردن خط هایش، به نمایش بگذارد اما سرخوشی عجیبی در آثارش به چشم می آید.
«زمانی كه آمریكایی ها در ویتنام بمب بر سر مردم می ریختند، از دانش آموزان ویتنامی خواستند كه نقاشی بكشند. بچه ها گل و خانه و... كشیدند. گاهی در آرزوی آنچه ندارید نقاشی می كشید. هنر یك نوع بیان است یعنی آنچه ندارم، تصویر می كنم. یك آشفتگی و بی دقتی در همه جا وجود دارد. شاید در ناخودآگاه من وقتی آن خط را آنقدر دقیق و صاف می كشم، در واقع دلم می خواهد جامعه ام همین قدر دقیق باشد در عین حال كه پیچیده است.»
محمدرضا شاهرخی نژاد
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید