جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


تخیلات پر فروش


تخیلات پر فروش
● درباره یازده روی راس،اثری از ژانت اوانوویچ
رمان نویس باید مثل کودکان به چیزهایی باور داشته باشد که عقل سلیم برای آنها چندان ارزش قائل نیست.
دیر زمانی است که ادبیات روز دنیا از شخصیت هایی تکراری بی بهره است. شخصیت هایی با ظرافت های رفتاری خاص که خواننده را مجاب می کند ردپایشان را در آثار بعدی، دنبال کنند. کمی عقب تر، در آثار پلیسی و جنایی، شخصیت هایی چون هولمز، هرکول پوارو، مگره و... و تنی چند از قهرمانان داستان های سیدنی شلدون (که همین چند هفته پیش از دنیا رفت) این باور را به وجود آوردند که می توان مجموعه ای جذاب به ادبیات دنیا معرفی کرد که محور آن، تصمیم گیری یک فرد است.
گو اینکه آن فرد استخدام شده باشد برای حل معمای جنایی. در چنین آثاری عموما قهرمان داستان به نکاتی پی می برد و از آن پرده برداری می کند که یا مخاطب به آنها توجهی نکرده - که ناشی از نداشتن توانایی در تصویرسازی ذهنی از فضای داستان است- یا به رغم پی بردن به ماهیت آنها نتوانسته قطعات معما یا پازل را کنار هم بچیند.
در آثار غیرپلیسی اما داستان به کلی متفاوت می شود. مارک تواین با «هاکل بری فین»، داستان هایی را خلق می کند سراسر شاد و جذاب. حتی غم و اندوه هم با زیرکی خاصی در این روایت ها حضور دارند اما تحت لوای یک شوخی یا جمله ای طنزآلود. این نویسنده ها از توانایی خاصی در تغییر رفتار شخصیت داستان برخوردارند و شاید مدرن ترین آنها، همین هنری چیناسکی داستان های بوگوفسکی باشد.
با چنین مقدمه ای می توان مروری داشت بر یکی از پرفروش ترین کتاب های تخیلی روز دنیا صحبت از «یازده روی راس» است. کتابی به قلم نویسنده پرکار و معروف، «ژانت اوانوویچ» آمریکایی.
اوانوویچ متولد ۲۲ آوریل ۱۹۴۳ در «سود ریور» ایالت نیوجرسی آمریکاست. نویسنده ای که به خاطر نوشتن مجموعه داستان هایی با تکیه به قهرمانی به نام «استفانی» صاحب شهرت و اعتباری روز افزون در ایالات متحده شد.
او پس از به اتمام رساندن تحصیلاتش وارد کالج داگلاس می شود و بعد از چهار سال در حالی که هنوز دانشکده را به اتمام نرسانده شروع می کند به نوشتن. در ابتدای کار مثل بسیاری از نویسنده ها، آثارش مورد توجه قرار نمی گیرد اما به مرور زمان با اصلاح ساختار نوشتاری اش، سعی می کند خود را در زمره نویسندگان ممتاز قرار دهد. کاری که تنها با کتاب یازده روی راس میسر شد و تا قبل از آن نویسنده سری استفانی، هرگز به آن دست پیدا نکرد.
«تصور شیرین استفانی» عنوان نخستین کتاب ایوانوویچ است. کتابی که قبل از سال ۱۹۸۷ نوشته شد و خودش معتقد است، این کتاب جزو آثار حرفه ای محسوب نمی شود! برگرد به رخت خواب (۱۹۸۹)، ایوان همسری انتخاب می کند (۱۹۸۹) فلج (۱۹۹۰) دم کامل(۲۰۰۴) و چند نمونه دیگر از جمله کارهای این نویسنده تا قبل از تالیف کتاب مذکور به شمار می روند.
● باز هم «استفانی» آمد
«استفانی پلام» قهرمان محبوب ایوانوویچ است. مثل بسیاری از نویسنده ها که انگار با قهرمان داستان هایشان زندگی می کنند، او هم استفانی را ستایش کرده و در قالب او به ذهن مخاطب رخنه می کند.
استفانی در کتاب جدید نویسنده اش، برخلاف قهرمان دیگر ژانت ایوانوویچ در مجموعه داستان های «مترو گرل» هیچ شباهتی به کاراکترهای قبلی اش ندارد. استفانی در این کتاب نه زیاد شاد است و نه زیاد غمگین. در حالی که ایوانوویچ او را بر مبنای یکی از شخصیت های داستان های دوران کودکی با نام Mamie Mazur می آفریند.
شخصیتی خندان و جذاب که در عین قوی و با ثبات بودن، آدم منعطف و خوش مشربی است. همین تغییر مسیر است که نویسنده را به شهرت رسانده و کتابش را در صدر پرفروش های آمریکا قرار می دهد. وی در این باره به «بوستون گلاب» می گوید؛ «برایم سخت است که استفانی را تغییر بدهم.
همیشه دوست دارم او تصمیم بگیرد و من تنها مشاور باشم. دوست ندارم خیلی چیزها را از دید خواننده پنهان کنم و بعد برسم به یک کلید طلایی که تا حالا کسی او را ندیده! استفانی از چنین خصوصیتی در کتاب های قبلی ام برخوردار بود اما این بار از همان اول کتاب، نه کلیدی وجود دارد، نه در پایان کلیدی ساخته می شود.»
یکی از خصوصیت های رمان های بلند پایانی تکان دهنده است. مخاطب دوست دارد در عین جذاب بودن واژه ها، فضاسازی ها، شخصیت پردازی ها و حتی دیالوگ ها، پایان داستان از تصور و دسترسش دور باشد. غافل گیر شدن و جاذبه هایش، یکی از ارکان موفقیت رمان های بزرگ دنیاست. در این کتاب اما پایانی غیرمنتظره در انتظار نیست و این شاید - که قطعا- یکی از بزرگ ترین ضعف های کتاب به شمار می رود.
در قیاس با این کتاب می توان از «رمز داوینچی» نام برد. کتابی از دن براون که تمام قطعاتش چنان زبردستانه کنار هم چیده شده که گویی برنامه ای کامپیوتری در ترسیم آن دخیل بوده. پایان کتاب، به هیچ عنوان با شروع آن مطابقت ندارد و اصطلاحا غیرمنتظره است.
ضعف دیگر کتاب ژانت ایوانوویچ، طراحی اتفاقاتی است که عقل سلیم آنها را تایید می کند. بهتر است برای درک این واقعیت به جمله ابتدایی این مطلب از سامرست موام برگردیم. می دانیم که کتاب یازده روی راس، اثری است تخیلی. پس خواننده انتظار دارد، در این کتاب با وقایعی روبه رو شود که یا مشابه آن را در دنیای اطرافش ندیده یا روایتی مانند آن را از کسی نشنیده باشد.
ایوانوویچ، به استفانی اجازه می دهد برای رهایی از دست مردی که فکر می کند قاتل یا شکارچی اوست فرار کند، اما در این فرار تمام اجزاء، هوشمندانه تعبیه نشدند. شاید اگر اثر جذاب تری در کنار این کتاب در آمریکا توزیع شود، کتاب او هرگز در چنین جایگاهی قرار نگیرد. انتقادهای دیگری هم به کتاب ایوانوویچ وارد است. مثل تکیه بر حضور استفانی بر تمام حوزه ها و اینکه بسامد حضورش در پاره ای از موارد، خواننده را از تدبیر و تفکر درباره داستان دور می کند.
در هر حال کتاب، یازده روی راس کتابی جذاب است با اشکالات فراوان. اشکالاتی که منتقدان بر این باورند کتاب وی را در زمره کتاب های ماندگار قرار نمی دهد! این برای نویسنده ای که جوایزی چون جایزه سال جنایی نویسان از آکادمی جان کریزی (به خاطر کتاب آخرین خنده) جایزه خنجر نقره ای را از آن خود کرده، چندان خوشایند نیست اما در هر صورت این اثر کماکان با فروشی چشم گیر به راهش ادامه می دهد.این اثر راضی است؟
به نظر می رسد نویسنده مورد نظر ما خود نیز به ضعف های پنهان و آشکار کارش واقف است. او نیک می داند که این اثر نمی تواند چندان برای او خوش نامی در بر داشته باشد. او در گپی کوتاه با روزنامه نیویورک پست درباره این کتاب می گوید؛ «از کودکی دوست داشتم مثل نویسنده هایی باشم که با نوشتن آثارشان برای همیشه در ذهن مردم مانا می شوند.
ویرجینیا وولف همیشه نویسنده محبوبم بود. تمام آثارش را نه یک بار که چند بار خواندم و هنوز هم آنها را می خوانم. اما قرار نیست من یا هر نویسنده دیگری مثل او باشیم. من دوستدارم هر نوجوان و جوانی که کتابم را می خواند احساس خوشایندی داشته باشد.»
او در پاسخ به این سوال که آیا فکر نمی کند کتاب هایش صرفا برای یک بار خواندن نوشته شده و ارزش و جذابیت ادبی ندارند، می گوید؛«اینطور نیست. به این فکر می کنم که کتاب خواندن در هر شرایطی می تواند برای فرد مفید باشد. فرد می تواند با خواند کتاب های من به این نکته برسد که زندگی حقیقی فراتر از بازی کلمات است. من برای رسیدن به این هدف کتاب می نویسم.»
آیوانویچ برای منتقدان آمریکایی در حد جیمز پاترسون یا با کلی ارفاغ دانیل استیل است. هرگز اثری خلق نمی کند که تیراژش کم اما به یاد ماندنی باشد!
● درآمد نویسنده
ایوانویچ از بابت نوشتن این کتاب مبلغ ۴۰۰ هزار دلار به عنوان حق التالیف دریافت کرد. این رقم در برابر نویسندگانی چون کانینگهام بسیار ناچیز است، اما او به همین مبلغ راضی است چرا که می گوید؛«زندگی من بسیار کم خرج است. من برای خرید کردن یا هر روز تفریح کردن نمی نویسم چون دوست ندارم از این راه به زندگی ام بعد مادی بدهم. برای کتاب های بعدی از همین الان برنامه دارم و نمی خواهم به نویسنده ای عادی بدل شوم.
هر روز که از خواب بیدار می شوم، لحظاتی را به ورزش کردن و روزنامه خواندن می گذارنم. روزنامه خواندن این مزیت را دارد که به ما این اجازه را می دهد از اطراف و اکناف کار خود به خوبی مطلع باشیم. من نیویورک تایمز را به هر روزنامه دیگری ترجیح می دهم. صبحانه خوردن را بیش از هر کار دیگری دوست دارم. بعد هم از رانندگی در آفتاب لذت می برم.»
● چند حاشیه جالب
الف) برای بسیاری از نویسنده های بزرگ دنیا پیش می آید که داستان هایشان در نگاه اول مورد توجه قرار نگیرد. حتی این امکان وجود دارد که ناشر حاضر نباشند آن اثر را به چاپ برساند. این مسئله شامل حال اوانویچ هم شد. البته او نویسنده چندان مطرحی در دنیا نیست و شاید فقط در آمریکا از آوازه ای نسبتا زیاد برخوردار باشد، اما جالب اینجاست او برای یکی از کتاب هایش با عنوان دختر مترو با مشکل عجیبی مواجه شد.
اوانویچ این کتاب را تحت عنوان مجموعه ای نوشت که قهرمانش در آمریکا از محبوبیت خاصی برخوردار است،یعنی سری کتاب های بارنابی. ناشر این بار از آن طرف بام افتاد یعنی به خانم اوانویچ گفته شد اگر برایش امکان دارد دستمزد کمتری بگیرد و تیراژ کتابش اندکی متعادل باشد! او هم قبول نمی کند و کتاب را به ناشر دیگری می دهد تا این کتاب هم با تیراژ یک میلیون نسخه به چاپ برسد.
ب) بازی در سرزمین «لالا» اکثر روزهای دوران کودکی نویسنده مورد نظر را به خود اختصاص داد. لالا جایی است برای بازی کردن بچه ها و خانم نویسنده دوست داشت ادای خواننده های اپرا را در بیاورد. مادرش از اینکه می دید او همیشه جیغ می کشد حسابی ترسیده بود اما در نهایت فهمید این عشق اپرا است که بچه اش را خفه کرده و جای نگرانی نیست.
ج) ژانت دوران دبیرستان را در دبیرستان سودریور به اتمام رساند و چهار سال در کالج داگلاس درس خواند. در این دوران بود که فهمید نوشتن برایش بسیار جذاب تر از خواننده شدن است. پس می رود سراغ کتاب خواندن تا آنجا که از درس خواندن به قول خودمان افتاد.
مادرش از این موضوع خیلی نگران می شود و جریان را به عمه اش می گوید. ژانت روابط بسیار صمیمانه ای با عمه اش داشته و دارد. عمه هم بچه شیطون را می کشد کنار و با او حرف می زند. لنا (عمه) به او می گوید که اگر درس نخواند و نداند که می خواهد چه بنویسد اصلا ارزشی ندارد و مردم حاضر نیستند کتاب یک نویسنده بی سواد را بخوانند. نتیجه این کار هم در نوع خود بسیار جالب است. ژانت حرف عمه را گوش می دهد و برای مدتی دور نوشتن را خط می کشد و می رود سراغ نقاشی! البته او از این خاطره به عنوان بهترین تصویر دوران کالج یاد می کند.
د) نویسنده های بزرگ دنیا در پاسخ به این سوال که در دوران کودکی چه کتاب هایی می خواندند به اسامی قابل اعتنایی اشاره می کنند که برای قاطبه اهالی ادبیات و داستان قابل احترام است. این بار اما ژانت به نام هایی اشاره می کند که اصولا برای مخاطبان حرفه ای چندان قابل اعتنا نیست و در ایران هم شناخته شده نیستند. او به این نکته اشاره می کند که دوست داشت داستان های عجیب و غریب بخواند و اگر در قفسه کتاب ها از این کتاب ها پیدا نمی کرد می رفت از زیرزمین این کتاب ها را جور می کرد.
هـ) برایتان پیش آمده که بخواهید با نویسنده محبوبتان تلفنی حرف بزنید و حاضر باشید تمام حقوقتان را برای این منظور هزینه کنید؟ این مسئله برای نویسنده مورد نظر ما پیش آمد و او چهار ماه متوالی به دنبال پیداکردن شماره تلفن نویسنده کتاب «تعقیب دومین ردپای عشق» بود.
درنهایت هم موفق شد این کار را انجام دهد. او در طول یک ماه این قدر با نویسنده محبوبش حرف زد تا اینکه هزینه تلفن برایش رقمی سرسام آور شد؛ دو هزار دلار.
و) آنها در سال ۱۹۹۵ به نیو همپشایر رفتند و ویلای بسیار زیبایی در آنجا خریدند(به اتفاق همسرش)پسرشان پیتر فارغ التحصیل رشته اقتصاد و دخترشان الکس هنوز مشغول به تحصیل است. جالب است بدانید اسم همسر او نیز پیتر است.
علیرضا کیوانی نژاد
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید