پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

فردا ،‌ روز دیگریست‌


فردا ،‌ روز دیگریست‌
از نگاه کبوتران پیداست‌ از خم کوچه یار می‌آید او می‌آید، مثل بارانی که برای آمدنش هزار رکعت نماز را قامت بسته‌ایم. بارانی که عطشانی گل‌ها را پاسخی زلال است. بارانی که برای دیدنش گل‌ها از مغاک خاک تا افلاک پر می‌کشند.
او می‌آید مثل خورشیدی که گیاهان برای دیدنش آسمان را در آغوش می‌کشند.او می‌آید. به آنها که برای دیدنش زیارتنامه می‌خوانند و دست‌های دعایشان در آسمان رهاست، باید گفت: او در راهست. دو قدم مانده تا آفتابی که جهان در قدمش گیسو سپید کرده است، طلوع کند. یک گام تا خوانش سرشاری آبشار مانده است. باید امیدوار بود.
برکه‌ها را بگو به رقص آیند
آبشار، آبشار می‌آید
فردا زلال‌ترین خورشید، خاک را افلاکی می‌کند و زیباترین گل را زمین هدیه می‌دهد. شاخه‌های سرسبز درختان آبی آسمان را تصرف خواهند کرد و من عاشقانه‌ترین شعرهایم را خواهم سرود. فردا، دیروز دیگریست. مردم با دست‌هایی که هزار رکعت نیایش قرائت کرده‌اند، با چشم‌هایی که از کعبه شروع می‌شود و لب‌هایی که ذکر خورشید دارند، دیدن زلال‌ترین چشمه را نیت می‌کنند و آرامش دیریابشان را در پای گلی می‌ریزند که زمین دیدنش را سفره نذر کرده است.
او در راهست، این را درختان بارآور و رودهای سر به زیر می‌گویند.
آقای جهان! می‌ترسم. می‌ترسم از روزی که نباشم و تو کوچه‌های زخمی شهرم را با قدم‌هایت التیام شده باشی.
می‌ترسم از روزی که آب‌ها با وضویت زلال شده باشند و من آرمانی‌ترین نمازم را به تو اقتدا نکرده باشم.
می‌ترسم از فردا. فردایی که تو باشی و من نباشم.
من آرزوی دیدنت را هر روز وضو می‌گیرم. من آرزوی دیدنت را هر روز نماز می‌خوانم و روزه می‌گیرم. هر روز به پای آمدنت می‌میرم و زنده می‌شوم. ای پاسخ زلال هزار پرسش کودکانه جهان. ای زلال و زیبای ابدی. خورشید مهربان، امام زمان، انتظارم را پاسخی شایسته‌تر از تو نمی‌یابم.
شاید صدای پای تو می‌آید
می‌ریزد از زبان درختان گل.


محمود اکرامی‌
منبع : روزنامه جام‌جم


همچنین مشاهده کنید