پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

ستاره های نهاوند


ستاره های نهاوند
حکم اعدام شان که قطعی شد، آنان را از زندان عمومی قصر به سلول های انفرادی بردند تا در سحرگاه ۳۰ بهمن ۱۳۵۲ به جوخه اعدام بسپارند. آنان شش نفر بودند در سنین ۱۹ تا ۲۴ سالگی، دست در گردن یکدیگر انداختند، به انتهای «بند» (یک قسمت از زندان) رفتند و از آنجا شروع کردند به آواز خواندن؛ «ای رفقا سوی خدا می رویم...»
صدایشان که در «بند» پیچید، توجه همه زندانیان جلب شد. جوانانی پاک باخته به استقبال مرگ می شتافتند.
محمدرضا پهلوی سرمست از پیروزی سازمان سیا در کودتای ۲۸مرداد ۱۳۳۲ و خوشحال از سرکوب قیام ۱۵ خرداد، اینک در واپسین سال های دهه ۴۰ تحت آموزش کارشناسان امریکایی به ترویج بی بندوباری، به امید بی خیالی مردم، خواب دروازه های تمدن بزرگ را می دید.
ملکه ایران درباره شاه که با فرهنگ غنی ایرانی بیگانه بود، در کتاب خاطراتش نوشته است محمدرضا شب ها از ساعت ۱۰ به بعد به دنبال عیش و نوش شخصی بود. فرح او را شخصیتی دوگانه توصیف می کند که یک رویه اش بزرگ ارتش داران است و رویه دیگرش انسانی ضعیف، لاابالی و بی اراده را ماند.
اعتیاد و باندهای قاچاق درباری، فساد جنسی و وجود عکس های بزرگ وقیح بر سر در سینماها، فساد اداری و وجود روابط ناسالم مالی، شکاف عمیق میان گروهی کوچک با توده های میلیونی، فقر شدید سواد و علم و دانش، توسعه نایافتگی وسیع کشور، فقدان آب و برق و ارتباطات و دبیرستان و دانشگاه و جاده و آسفالت و امثال اینها نه تنها در روستاها، بلکه در شهرها و حتی در پاره یی از حوالی مراکز استان ها، آهنگ مستمر عقب افتادگی و تحقیر را در ضمیر خودآگاه هر انسان ایرانی در هر لحظه یی که موقعیتش فراهم می شد، می نواخت. وحشت از حکومت و ساواک و پلیس و زندان، گاه به صورت تظاهر به شاهدوستی تبلور پیدا می کرد و گاهی هم به دنبال کسانی می رفت که به طریقی از طرف دولت به هر دلیل مورد هجوم قرار گرفته بود.
مثلاً در حدود سال های ۴۷ و ۴۸ روزی در نهاوند یک نفر قاتل جانی را که حدود ۱۰ - ۸ سال در زندان بود آزاد کردند. روز آزادی او تمام شهر به هم ریخته بود. ده ها گاو و گوسفند در میان خیابان ذبح شد و گویی یک قهرمان ملی از زندان آزاد شد.
اما کسی علیه رژیم حرفی نمی زد. جشن های حکومتی شلوغ می شد. شاه به هر جای کشور که مسافرت می کرد، مردم از در و دیوار و دشت سرازیر می شدند.
در اندرونی منازل هم کسی جرات نمی کرد علیه شاه حرف بزند. زخم های عمیق ۲۸ مرداد و خصوصاً کشتارهای سال ۴۲ و بعد از آن، شایعات وسیع درباره زندان و شلاق رایج بود که به وسیله خود حکومت نیز به آنها دامن زده می شد. البته این شایعات به نحوی مردم را تبدیل به طرفداران ظاهری حکومت کرده بود که اگر فرصتش دست می داد و ضمیر کاملاً پنهان شان جرات بروز پیدا می کرد، جگر حکومت را خام خام می جویدند.
در این شرایط اندک اندک جوانان نخبه تر و جسورتر، در گوشه و کنار شروع به غرولند کردند. استثناهایی گاه جرات می کردند خاطرات مبارزات مردم ایران، چون مشروطه یا جریان سال های ۳۲ و ۴۲ را زمزمه کنند. امام و پس از او مردانی چون شریعتی، طالقانی و منتظری جو خفقان را می شکستند. کم کم بانگ گلوله چریک هایی که تنها راه رهایی مردم را در روزگاری که هر ناله یی نیز خفه می شد، در مبارزه مسلحانه جست وجو می کردند، در پس کوچه های تنگ و تاریک تهران طنین افکند.
در همین سال ها بود که آقای طالبیان دبیر دبیرستان های نهاوند تعداد محدودی از جوانان محصل خود را انتخاب و برای آنها کلاس های غیردرسی خارج از محل دبیرستان، در مدرسه مذهبی مهدیه برقرار می کرد. کم کم این کلاس ها و جلسات مخفی و خصوصی، علنی تر شد و تعداد بیشتری به این جلسات ملحق شدند. به رغم تلاش رژیم برای انحطاط و انحراف اخلاقی جوانان، گرایش به مسائل مذهبی سیاسی در میان آنان مسری شده بود و هر روز جو تظاهر جوانان به گرایشات مذهبی نمود بیشتری پیدا می کرد. همین تسری خود باعث تشجیع آنان می شد و این موج گسترش می یافت. گرایش به رساله امام خمینی(ره) و دو سه کتاب ایشان که در میان جوانان دست به دست می گشت و نیز علاقه به دکتر شریعتی و کتاب های او روز به روز عمومی تر می شد.
بچه ها از اسلام و فلسفه اسلام چیزی نمی دانستند، اما لااله الاالله را خوب فهمیده بودند. هر کس که به این مرام گرایش پیدا می کرد، برای دوری از بت های زمینی خود را تمرین می داد. آنان خصلت ها و خودخواهی های خود را اول به مبارزه طلبیدند و بعد مساله های دیگر چون فسادهای اخلاقی، مقام های دنیوی و جذبه های شهوانی و... تا آنجا که به این می رسیدند که قل ان کان اباوکم و ابناوکم و اخوانکم...
بگو اگر پدران، فرزندان، برادران، همسران، اقوام، اموالی که جمع کرده اید و تجارتی که از کسادی آن می ترسید و مساکنی که به آنها راضی هستید برای شما از خدا و رسولش و جهاد در راه او دوست داشتنی تر است پس منتظر رسیدن امر خدا باشید و خداوند قوم فاسق را هدایت نمی کند.
هر کس به این مرز می رسید و مبارزه علیه رژیم شاه را جهاد در راه خدا می دانست، در آن روزگار کم کم به خطر نزدیک می شد.
این جوانان که خفقان وحشتناک حکومت را بر تمام لحظات خود مستولی می دیدند سخنرانی های امام را از سال ۴۲ پیدا می کردند و کتاب ابوذر شریعتی را می بلعیدند تا آنجا که چون خبر شهادت جوانان پیشتاز در مبارزه با رژیم شاه به گوش شان رسید فهمیدند می توانند علیه رژیم شاه مبارزه مسلحانه کنند و به همین منظور ۹ نفر که مستعدتر بودند با یکدیگر پیمانی بستند و آن را گروه ابوذر نامیدند. آنان برای ایجاد سوال در اذهان عمومی از طریق مبارزه مسلحانه و تشجیع مردم به مخالفت با رژیمی که هیچ گونه مفری برای ابراز عقیده مخالف باقی نگذاشته بود چند عملیات انجام دادند.
شاید سخن گفتن و تشریح کارها و عملیاتی که آنها در این رابطه انجام دادند مانند انفجار سازمان زنان و آتش زدن سینما در ساعتی که کسی در آن نبود و آتش زدن اتوبوس های دولتی زیاد ضرورت نداشته باشد و رژیم مجرب نیز فرصت زیادی به آنان که بی تجربه ترین بودند نداد تا عملیات چندانی داشته باشند.
اما آنچه جای تامل دارد اولاً علت ایجاد مبارزه مسلحانه در نهاوند و در کشور بود که به اختصار در بالا بدان اشاره شد،ثانیاً و شاید مهم تر از آن صداقت، پاکی و تقوای این انسان های جوان بود که اثر عمیق در مردم نهاوند و حتی در کشور گذاشت تا آنجا که خبر آن جهانی شد.
رمز این اثر شگرف را در برنامه خودسازی آنان می توان یافت که بسیار بیشتر از برنامه های نظامی و عملیاتی اثرگذار شد.
● برنامه خودسازی
۱) انگیزه هر حرکت و سکون جز به یاد خدا و برای رضای خدا نباشد.
(رسول اکرم (ص)؛ ای ابوذر در هر چیزی حتی در خوردن و خوابیدن دارای نیت نیک باش.)
۲) نماز در اول وقت خوانده شود.
۳) نماز به جماعت خوانده شود.
۴) در هفته یک روز روزه گرفته شود.
۵) یک ساعت تعمق در آیات قرآن در هر صبح انجام شود.
۶) نماز شب خوانده شود.
۷) از گناهان کوچک دوری و ترک مکروهات شود.
۸) از دروغ و غیبت و تهمت اجتناب شود.
۹) در گفتار و کردار صادق باشیم.
۱۰) اجتناب از خوردن غذاهای لذیذ و میوه
۱۱) کمک به مردم در هر شرایط
۱۲) امر به معروف و نهی از منکر
۱۳) خوشرویی با افراد خانواده و دیگران
۱۴) احسان به حیوانات
۱۵) خواندن درس های مدرسه
۱۶) دو ساعت مطالعه غیردرسی در شبانه روز
۱۷) یک ساعت بررسی مطالب روزنامه ها و جمع آوری مطالب آنها در هر روز
۱۸) یک ساعت تفکر درباره مسائل مختلف
۱۹) حداقل سه ربع نرمش و ورزش در روز
۲۰) هفته یی یک بار کوهنوردی
۲۱) هفته یی یک شب شکنجه شدن
۲۲) بررسی اعمال روزانه و انتقاد از خویش (حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا)
۲۳) در نظر گرفتن کلیه مسائل امنیتی.
آنان بیشتر خود را ساختند و خودساخته و پرداخته شده در راه خدا جان باختند. رفتار، منش، سخنان، صداقت، صفا، عشق بی ریا و شفاف این رهروان بود که پس از دستگیری آنان بر جامعه و سایر مبارزان اثر گذاشت.
ستاره های اباذر
ستاره های اباذر
به تیرک خونین نشسته اند
هنگام مرگ ماه
و درخشش خورشید صبحگاه
آنگاه که مرغان صحراهای دور
به لانه بازگشتند
در همه جا
این زمزمه تکرار می شود
ستاره های اباذر
به تیرک خونین نشسته اند
در خانه های ما
مرغان کوهسار
سیه پوش و غمگین نشسته اند
در دشت های ما
دست های پینه بسته،
اینک به جای داس
قنداقه تفنگ می طلبند
(شاعر گمنام در زندان)
شاید همین رموز بود که اعدام، زندان، شلاق و شکنجه ها، نه تنها از مخالفت با رژیم نکاست بلکه هنوز چند ماه از دستگیری و چند روز از اعدام شهدا نگذشته بود که یاران شهدا، دوستان و هواداران شان، بلافاصله اطلاعیه تجدید سازمان گروه ابوذر را توزیع کردند؛
این بار گروه به دلیل حساسیت دشمن به نهاوند، مرکزیت و حوزه عملیاتی اش را به تهران و قم و چند شهر دیگر منتقل کرد و گسترش داد.
رژیم از اینکه صدای حق طلبانه مبارزان، این بار به جای نهاوند در چندین شهر طنین افکند مبهوت بود،خبر به زندان نیز رسید.
گروه ابوذر در بیرون از زندان عملیاتی را انجام داده است.
پس از تیرباران شهدا در ۳۰ بهمن ۱۳۵۲، گروه انقلابی ابوذر مجدداً احیا شد و عملیات مسلحانه خود را ادامه داد تا آنکه در سال ۱۳۵۳ پس از چندین عملیات و اطلاعیه حدود ۱۱ نفر دیگر دستگیر و به حبس های از ۵/۱ سال تا ابد محکوم شدند و جالب است که هنوز چند روزی از این دستگیری نگذشته بود که باز سلسله اعصاب ساواک با اعلامیه تجدید سازمان سه باره گروه ابوذر به هم ریخت.
می دانی ای عزیز داستان عشق را هرگز پایانی نیست.
محمدرضا علی حسینی
عضو گروه انقلابی ابوذر و نماینده مجلس ششم
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید