پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


بودای شاد در جنگل های انبوه


بودای شاد در جنگل های انبوه
دامنی از سبزه داری، به بزرگی یک کوه، وقتی بر فرازش می ایستی. زیر پا پوشش گیاهی مناطق استوایی در این دره های بی پایان ابهتی سبز را گسترانده، درختانی که تنه های باریک و متعدد دارند و آدم هایی که آنها هم باریکند اما متعدد نیستند. آنقدر باریک که هم پوست شان روی استخوان ها زیادی می آید، هم تکه پارچه یی که آن را از میان پاها گذرانده اند و تنها لباس شان است. جز این انسان ها که دشوار به چشم می آیند و میمون هایی که سلطان این جنگل هستند، انگار موجود دیگری در میان نیست. طبیعت هم جز این جاده که روی آن خط کشیده، دستی نخورده است. راه طولانی بود و گرم. بیش از یک ساعت از شهر دور شدیم و به پای کوهی رسیدیم که محوطه پارک ملی از آنجا آغاز می شود. جایی است شبیه پارک های جنگلی. با این تفاوت که آنقدر گرم و وحشی است که نمی تواند تفریحگاه خوبی باشد.
میان جاده یی که به نظر می رسد تنها موجود معترض به شیب تند کوه باشد، دختر و پسرهای جوانی خیلی بیشتر از ظرفیت یک خودروی سواری، به شیوه خاص هندی ها دو دست را روی هم می گذارند و التماس می کنند تا ادامه راه را سواره بروند. ظاهر شهری دارند و معلوم نیست به چه کار پا به این جنگل داغ و شرجی گذاشته اند. راننده انگار می ترسد پایش را از روی گاز این ماشین سفید انگلیسی قدیمی بردارد و دیگر نتواند بالا برود. ۲۰ دقیقه بعد از خروج از جاده اصلی میان بمبئی و پونا، راه به پایان می رسد، در ارتفاع ۹۶۳ متری. روی قله یی از تمدن شرق، خلوت ترین مکان تاریخی هندوستان را می یابی. تنها دو دختر اروپایی با گونه های گل انداخته در حال پایین آمدن از پله های پهن سنگی هستند، لبخندی دلسوزانه و رضایت آمیز می زنند که بعد از دیدن همه غارها در گرمای بالای ۴۰ درجه، می فهمی رضایتش از کجا و دلسوزی اش از کجا آمده است. در بمبئی که نزدیک ترین شهر به این غارهای باستانی است، افراد زیادی نیستند که از محل دقیق این حجاری های زیبا مطلع باشند. اینجا بلیت فروشی هم در کار نیست. اما مرد سیاهپوستی در محوطه هست که می گوید در ازای دریافت پول راهنما می شود. نمی توان ناآگاهانه از کنار این عظمت گذشت.
● اقامتگاه راهبان جنگلی
معابد بودا عمدتاً در ارتفاعات واقع شده اند، در آرامشی بی مانند. اینجا غارهایی هست که نمونه های آنها را در شرق آسیا زیاد می توان یافت و گاه نشانه تبادل هنرمندان و آموزه های هنری میان کشورهای مختلف هستند. از پله های ورودی غار که بالا می روی خود را در محاصره مجسمه های سنگی غول پیکر می یابی؛ زنان و مردانی که از میان آنها فقط بودا قابل شناسایی است. تصور بر این است که بودا به سال ۵۶۰ ق.م. در شمال شرقی هندوستان در شهر لومبینی، که درست روی استوا قرار دارد، متولد شده است. تاریخ هم می گوید در حدود سال ۲۰۰ ق.م. پادشاهان سریلانکا آیین بودا را دین رسمی اعلام کردند و حکمرانان هندی بسیاری به این آیین گرویدند.۱ همین جا، پیش از ورود به داخل ساختمان، بوداست که روی دو دیوار سمت راست و چپ، خوشامد می گوید؛ بودا در قامت مجسمه هایی که حدود پنج متر ارتفاع دارند. می گویند این قامت بلند نه بدان خاطر است که بوداییان او را دارای چنان قامتی می دانند، بلکه نماد شکوه محسنات بوداست. راهنما دست هایش را بالا می برد تا به صورت مجسمه های بودا اشاره کند؛ بودای خوشحال و بودای جدی. درگاهی این غار تو را به سالنی بزرگ که در دل کوه است، هدایت می کند. مصالحی جز سنگ به کار نرفته، دیوار پر از نگارکندهای بودایی است و بر فراز آنها، روی نواری نزدیک به سقف، فرشته هایی حجاری شده اند که زندگی پس از مرگ را نشان می دهند. وسط این سالن که غار شماره یک نام دارد، سنگ پاک تراش بزرگی هست به ابعاد ۴ - ۳ متر. راهنما توضیح می دهد که آن زمان شیوه هایی برای جابه جا کردن سنگ های بزرگ وجود داشته که هنوز کشف نشده و همین کافی است تا ذهن به سراغ مقایسه این حجاری ها با تخت جمشید برود. مهم ترین تفاوت آثار تاریخی ایران در این ابعاد با آثار هنری شرق آسیا آن است که بیشتر آثار ایران به اثبات و ثبت قدرت حکومت ها خلق شده و در این سرزمین ها، به بزرگداشت قدرت های ماورایی.
بسیاری از متخصصان تاریخ هنر بر این باورند که تنها پس از حدود سال ۳۰۰ ق.م. بود که هنرمندان بودایی به جای آثار نمادین، به خلق تصاویر واقعی بودا دست زدند. راهنما توضیح می دهد که این غار توسط پیروان بودا بنا شده و احتمالاً هنرمندان سازنده آن از چین آمده اند.غار بعدی هم که در نزدیکی اولی است، فضایی آرام و نیمه تاریک دارد. با حجاری های مشابه و اتاق های مجاوری که در اولی وجود نداشت. هر یک از این اتاق ها کاربرد خاصی داشته اند. اتاق هایی برای زنان و بچه ها و اتاق مدیتیشن که هیچ شعاع نوری به آن نمی رسد و اگر توضیحات راهنما نباشد وجود یک نشیمنگاه را در آن درنمی یابی. با کمک حس لامسه، روی سکو می نشینی و در خنکای این اتاق کوچک، آرامش روح هایی را که حدود ۲ هزار و ۱۰۰ سال پیش راه این جنگل صعب العبور را هموار کرده و چنین بناهای مجللی را در دل کوه کنده اند تا به روشنایی برسند، با تمام وجود حس می کنی. چنین روح های قوی و سختکوشی، نباید به آسانی دسترنج خود و فضایی را که به قیمت جان برای مراقبه فراهم کرده اند، رها کرده باشند. روح هایی که احتمالاً متعلق به راهبان جنگلی بوده است. بر اساس تقسیم بندی که تراودا (یکی از مکاتب بودا) دارد، راهبان در دو گروه روستایی و جنگلی متمایز می شوند. وظیفه اصلی راهبان روستایی آموزش و رفع نیازهای بوداییان غیرراهب است. راهبان جنگلی کم تعدادترند و فعالیت اصلی آنها تمرین مراقبه است.
دریافتن تعداد غارهای موجود در محوطه غارهای بودا، در بدو ورود به آن امکان ناپذیر است. هرچه پیش تر می روی غارهای بیشتری را می یابی. همین طور بنایی را که کاربرد آشپزخانه داشته و سیستم آبرسانی آن. مجموعه بناها نشان می دهد که اینجا مکانی برای زندگی و آموزش بوده است.
بوداییان معتقدند که زندگی تجربه یی سخت و ناگوار است و انسان پس از مرگ، مجدداً در این دنیا متولد می شود. آنها این چرخه مرگ و زندگی را سامسارا می نامند و معابد باشکوهی را که وقف بوداست، به افتخار معلم بزرگی بنا کرده اند که طریق فرار از مشقت سامسارا را به مردمان نشان داد. اما چهره زندگی در این معابد، با ظاهر بناهای آنها متناسب نیست. بوداییان از یک سو معابد مجلل و پرزرق و برق ساخته و از سوی دیگر رهبانیت زندگی بی پیرایه یی را پیش می گرفتند.
● خداحافظی با بودا
غار سوم، چهارم و... اینجا آنقدر حرف برای شنیدن هست که گنجایش دریافت همه آنها را در چند ساعت نداشته باشی. آنقدر که اگر هوای جنوب هند تا این اندازه گرم نبود، رها کردن این هنر حجاری، معماری و ساخت مجسمه که در ابعاد غول آسا خود را نشان می دهد هم کار آسانی نبود. اما آرامش این غارها و روح هایی که روزی در آنها می زیسته اند و هنوز حضور غیرفیزیکی دارند، باید حفظ شود. شاید به همین دلیل است که پای هر کسی به قله نمی رسد و هیچ یک از بازدیدکنندگانی که می آیند، اتراق نمی کنند. جنگل سبز هم چشم انتظار است تا هوا تاریک نشده، بدرقه ات کند. در سرازیری بازگشت، لاستیک های ماشین سفید قدیمی، خودبه خود می چرخند. جز پنچری که واکنشی به گرمای منطقه است و میمون هایی که هر خوراکی را از دستت می قاپند، مقاومتی در این جنگل آرام نیست. بر اساس یک روایت، روزی بودا در چنین جنگلی قدم می زده و رو به «آناندا»، مریدش، می گوید که اگر کسی از او درخواست کند می تواند مدت بیشتری به زندگی اش ادامه دهد. آناندا که از شاگردان حاذق بودا نبوده، پیامش را به درستی دریافت نمی کند. تکرار این سخن برای دومین و سومین بار از سوی بودا هم با سکوت این شاگرد مواجه می شود و به همین دلیل بودا بی درنگ از مرگ زودهنگام خود سخن می گوید.
به عقیده بسیاری از بوداییان، درگذشت بودا تضعیف پیام بوداییان را به همراه داشته است. آنها معتقدند با گذشت زمان و دور شدن از زمان حیات بودا، نظام اخلاقی جهان رو به افول می گذارد، تا جایی که امروزه رسیدن به حقیقت محال است. به بمبئی که می رسی، حقیقت را از جنسی دیگر می یابی. حقیقتی که موجب می شود انسان ها به دهان شان بکوبند و به زبان انگلیسی لهجه هندی بگویند گرسنه اند، اما در همین شهری که تصورت را از کلان شهر وسعت می دهد، حقیقت دیگری هم هست که جنس همان اعتقادات آسمانی را دارد؛ حقیقتی که معتقد است در این سرزمین برکت موج می زند و هیچ انسانی گرسنه نمی ماند. پس ارواح راهبان جنگل نشین حتماً همین نزدیکی ها هستند.
مریم پاپی
پی نوشت؛
۱- آیین بودا، بردلی هوکینز، ترجمه علی حاجی بابایی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید