سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا
من کشتمش...
نمایی از ساختمان یک فرهنگسرا در میانه شهر؛ جایی که پنجشنبهها، ترانهسرایان جوان، حرفهای و غیرحرفهای ترانه میخوانند و نقد میشوند. یک ترانهسرا (جنس: مذکر) از جایش بند میشود. نوبتش شده که ترانه بخواند. از پلهها بالا میرود و پشت تریبون میایستد، ترانهاش را شروع میکند، بدوبیراه میگوید و معشوقهاش را به مشت و لگد میگیرد، پسرهای ترانهسرا کف میزنند و سوت میزنند و هورا میکشند: ایول، ایول!
سالن را صدای کفزدنهای مکرر برداشته است. جمعیت انگار که نشئه یک مخدر تمام عیار شده باشند، ترانه که تمام میشود، از حال میروند و میماند معشوقه خیالی که له و لورده، پای چشمهایش کبود است.
یک نمای عمومی از شهر؛ از هر دری و پنجرهای و هر چارچرخه سیاری همین چیزها را میشنوی؛ صداها در هم میپیچد و گاه نامفهوم و گاه مفهوم و پیدا به گوش میرسند: خیال نکن نباشی، بدون تو میمیرم/ خیلی بیچشم و رویی تو زندگیم ندیدم آدم به این دورویی/ بسه دیگه دروغگو، بدجوری تنها موندی، تو این شبای جادو/ تف به مرامت عوضی، از سرتم زیادیام/ عمرا اگه لنگمو پیدا کنی/ الهی سقف آرزوت خراب بشه روی سرت/ دیگه ازت بدم مییاد عروسک/ روزا منو تیغ میزنی، شبا ازم دل میکنی/ یه چیزی هم دستی میدم نباشی/ زمین گرم هم کمته، کمته آتیش خدا، الهی بند تنت بشه جدا جدا...
همه چیز از ترانه «خیال نکن» علیرضا عصار شروع شد و بعد با «خیالی نیست» شادمهر عقیلی ادامه پیدا کرد. هر دو ترانه به «شاهکار بینش پژوه» تعلق داشت و در نوع خود فرآوردههای تازهای بود که ترانه را به گود تازهای میکشاند.
پای این ترانهها با ترانههای موسوم به «وا سوخت» به لسآنجلس هم کشیده شد و عشق منفی در قالب نفرین نامههایی روایت شد که میخواند پس از آن «قسم میخوری با منی، قسم میخوری به خدا، خدا الهی بزنه تو کمرت، تو کمرش....» و این ماجرا همچنان ادامه دارد و به غلیظترین شکل ممکن، ترانههایی از این دست سروده میشوند و در قالبهایی فاقد وزنهای عروضی صحیح و قافیههای درست و استانداردهای فنی لازم در اینترنت پخش و تبدیل به امپیتری میشوند و خوانندههای مرد غیرحرفهای غالبا بدصدا زنان و معشوقهها را در آنها میکشند و تکه تکه میکنند.
حالا دیگر این خیلی عجیب نیست اگر فکر کنیم یک لقب تنها شبیه نفرت یا واسوخت برای تعریف آنها کم است؛ برای ترانههایی که مدام با زن قصه در ستیز است، لقب زن ستیز غیرمنصفانه بهنظر نمیرسد. «زنستیزی نیست؛ مردستیزی هم هست»؛ این را دکتر افشین یداللـهی ترانهسرا میگوید. او ادامه میدهد:«این روابط عاشقانه ماست که رنگ باخته است. مسئله امروز ما رابطه عاشقانه درازمدت است که در آن ناتوانیم.
سرعت زندگی ما، تعداد رابطهها را زیاد کرده و مدت آن را کم. فکر میکنیم کسی که اول تمام میکند، بیشتر برده است. شاید به خاطر احساس ناامنی است، شاید اعتماد به نفس نداریم و شاید آموزش درست ندیدهایم؛ هر چه هست این بیثباتی عاطفی است که در سطح جامعه موج میزند.» ترانهسرای تیتراژ سریالهای تلویزیونی چون «میوه ممنوعه» اعتقاد دارد: «ترانههای ما در دورهای مدام از عشق و هلاکت و نابودی میگفتند، شاید این نگاه که اگر معشوقه هم نباشد زندگی ادامه دارد، در جهت ایجاد تعادل با آن جریان افراطی عاشقانه باشد، هرچند که لحن داریم تا لحن. لحن توهین و تحقیر در کنار پرخاشگری و واکنش تهاجمی نشان از ضعف دارد و لحنی که نشاندهنده احترام راوی برای طرف مقابل حرمت گذاشتن به تصمیم او بر ترک رابطه است نشان از قدرت.
اما این هم بحثی است؛ همین که زنان جامعه ما، امروزه، مردها را وادار به نوعی واکنش کردهاند.» اما محمد صالحعلاء ترانهسرای «شازده خانوم» مدتهاست که تکلیفش را با این دسته از ترانهها روشن کرده است. او همچنان اعتقاد دارد؛ این ترانهها شرمآور است و اینها همه به این خاطر است که کسانی وارد این عرصه شدهاند که کار را نمیشناسند و فاقد ادبیات و اندیشه جهانی هستند؛ «اصلا نمیدانیم چه میگوییم. هیچ آدم سخیفی حاضر نیست چنین کلمات عنیفی به کار بگیرد.» او ادامه میدهد: «دوستانی اعتقاد دارند که این ترانه واسوخت از ترانههای من آمده و نشأت گرفته است. میدانید که... من تجربیاتی در زمینه سرودن ترانههایی با ادبیات پاپیولار داشتهام اما این را بدون ادعا میگویم؛ این زبان به نظرم به بیراهه رفته است. اینها باعث شدهاند ما از تغزل و عاشقانه دور بیفتیم و به عشق بزرگترین آسیب را زدهاند.»
ترانهسرای ترانه «لیسانسه» معتقد است: «نباید معشوقه را اینطور تصویر کنیم، نباید با رسانه ترانه اینطور رفتار کنیم. معشوقه ذلیل به چه کار ما میآید؟
معشوقه در ادبیات، اساطیری است، جسمش مهم نیست که نیم سماوی و نیم زمینی است و این بخش لاهوتی زن است که در شعرهای شعرای ما میآید. این چیزهایی که در این روزگار به اسم ترانه خوانده میشود، کلا خسارت است. چی نصیبشان میشود؟ مد شده است؟ ما ایرانیها مردمان موحدی بودهایم، عاشق آواز و آهنگ بودهایم و برای هر روز و هر ماه و فصل، آواز و آهنگی داشتهایم، باور نمیکنم که این روزها برای زن چنین ترانههایی بگوییم... دل من این روزها خیلی پر است؛ خواستید بروید دعوا، من هم هستم!»
اما بشنوید از «شاهکار بینشپژوه» که خودش آغازگر این ژانر بوده است: «بنده ضامن خیر و شر ژانری که درست کردهام، نیستم. اسم این ژانر را هم زنستیز نمیگذارم. نام ژانر ترانههای من عاشقانههای منفی است. ضمن اینکه من ۴۵۰ ترانه سرودهام و یک درصد ترانههای من عاشقانه منفی است.» او ادامه میدهد: «اگر شعرای جوان در حال ادامه دادن این راه هستند، من مسوول نیستم. خودم هم فکر نمیکردم چنین اتفاقی بیفتد». بینشپژوه اعتقاد دارد:« اینکه این ترانهها زنستیز به نظر میرسند، از آن روست که خوانندگان مرد این ترانهها را اجرا میکنند، ضمن اینکه در همهجای دنیا وقتی روابط رو به انحطاط میرود و دیگر عشقی وجود ندارد، چنین حسهایی پدیدار میشود و به زبان میآید.» نکته جالب حرفهای بینشپژوه آنجاست که میگوید: «پیش از هر عنوان دیگری بهتر است آن دسته از ترانههایی که از جنایت میگویند و فحاشی میکنند را بزه ادبی بنامیم که از بزه رفتاری به مراتب خطرناکتر است؛ چون تاثیرگذاری بیشتری دارد. به آن دسته از دوستان بیسواد ما که اعتقاد دارند فحاشی در ترانه وجود دارد و مخصوصا ترانههای رپ مملو از فحاشی است بگویید؛ آن فحاشی در موسیقی رپ سیاهپوستی اتفاق میافتد.
این موسیقی از محلهها و فرهنگی میآید که همه حتی در خانوادههایشان هم فحاشی میکنند و اینکه میگویند رپ اساسا فحاشی است، هم حرف غلطی است و خلاصه آنکه، در کنار بحث ترانه، بحث فرهنگشناسی است.» این ترانهسرا در ادامه، برای توجیه آنکه در آلبوم آخرش هم شبیه گذشته از ترانههای اینچنینی بهره برده است میگوید: «من حدود ۲۳ اثر برای مجوز به وزارت ارشاد سپردم و از آن ۲۳ اثر، تنها همین ۶ ترانه واسوخت مجوز دریافت کرد.
شما که آن ۱۷ ترانه دیگر را نشنیدید، آنها عاشقانههای مثبت و ترانههایی با مضامین سیاسی و اجتماعی بودند و مجوز نگرفتند. میبینید که فقط من نیستم، آنها هم از ترانههای واسوخت بیشتر خوششان میآید.» اما بحث ترانههای واسوخت در صحبتهای «سارا شریعتی»؛ جامعهشناس سمت و سوی تازهتری میگیرد: «اگر ما نگاه تاریخی داشته باشیم، متوجه میشویم که تصویر زن در ۳، ۴ دهه اخیر چقدر دستخوش تغییر بوده است. در یک دوره زن تنها الهه نازی است که هیچ چهرهای ندارد و چیزی هم از مشکل و خطوط صورتش پیدا نیست و تنها یک الهه است؛ سنبلی از آن تصویر ایدهآلی که شاعر و ترانهسرا دارد. جالب اینجاست که ما در یک دوره نقاشی هم با چنین نقشهایی طرف میشویم؛ نقشهایی از یک زن- الهه. در دورههای بعد شاعر شروع میکند و از گفتوگوی کوتاهی که میانشان رد و بدل شده چیزی میگوید.
کم کم در دورههای بعد از بیوفایی ناله سر میدهد و لحنی سرزنشگر دارد و در سالهای اخیر هم که کلا ما با یک بیراهه در ترانه طرف بودهایم و همین که کار به فحاشی کشیده شده.» دکتر شریعتی معتقد است: «اگر دورههای مختلف ترانه را با هم بررسی کنیم، متوجه میشویم که برای این معشوقه اتفاقی افتاده است، پس اوست که تغییر کرده و از یک الهه ناز به موجودی تبدیل شده است که بدیهایی دارد و باید فحش بشنود.» او ادامه میدهد: «به شکل سادهتر اگر بخواهیم بگوییم، ماجرا از این قرار است؛ این به تغییر نقش اجتماعی زن در جامعه بازمیگردد.
از آنجا که تا پیش از این زن تنها در حوزه خصوصی مطرح بود- میبینید که هنوز هم خانوادههایی جای عکس زن را در آگهی ترحیمش خالی میگذارند- از آنجا که بحث سنت است و زن قرار است در خانه بماند و تصویر یک زن در خانه و در حوزه خصوصی جان میگیرد.
اما حالا زن گفتوگو میکند و به عرصه اجتماعی وارد شده است، از آنسو هم ایجاد رقابت کرده و عرصه کاملا بر مردها تنگ شده است و همین مردها را به پرخاش وامیدارد و واکنش جامعه سنتی را برمیانگیزد، چون زن مورد نظر دیگر کمتر مادر است، کمتر همسر است و در خانه حضور کمتری دارد. این متزلزل شدن نظم قدیم است که باعث میشود سنت یک جامعه مقاومت نشان دهد و فحاشی و خشم و نفرت و پرخاشگری را سبب شود.» دکتر شریعتی در ضمن یادآوری میکند: «ما در جامعهشناسی هنر بحث رویکرد بازتاب روبهرو هستیم به این معنا که هنر در بستر جامعه معنا پیدا میکند.
به این نتیجه رسیدهام که در ایران این رویکرد بازتاب در مورد سینما و ترانه مصداق دارد. در همین باره این را در نظر بگیرید؛ تا چند سال قبل و مثلا در دهه ۷۰ تجربه وارد کردن چنین ترانههایی به بازار شکست میخورد، باید دید به ناگهان در سالهای ۸۰ چه اتفاقی میافتد.» او ادامه میدهد: «در سالهای پس از انقلاب در ترانه بیشتر تماتیک مذهبی به چشم میخورد و از آنسو ترانههای زمینی عشق زمینی را نفرین میکنند و این نکته جالبی است.»
در ادامه این بحث دکتر شریعتی درباره پیشبینی یک ترانهسرا که او حول و حوش همین بحثها، صحبتی داشته است، حرف میزند؛ اینکه آن ترانهسرا پیشبینی کرده در دورههای بعد این مرد است که در ترانههایش از رقابت دو زن با یکدیگر بر سر تصاحب او میخوانند! وی اما معتقد است: «شک دارم مورد پسند و پذیرش قرار بگیرند، با این حال به شدت منتظرم چنین چیزی را ببینم، باید خیلی جالب باشد.»... باید جالبباشد!
● جنتیعطایی: پیشینه دارد
زن ستیزی به گمان من ریشه و گسترهای بسا فراتر و عمیقتر از این وجوهی دارد که شما بروزات آن را در بخشی از ترانههای رایج فارسی رد زنی کردهاید. آنچه که در پیوند با نگاه جامعه مردسالار به زن در ترانه جلوه میکند و به شکل نظریه بیان میشود، اکثرا در همیشه ترانه هم وجود داشته است. زن «مال» مرد بوده است. هرگز یا کمتر جایگاه اجتماعی او همچون نیمه کامل کننده یک انسان اجتماعی و یک شهروند برابر مورد نگاه، توجه و هدف و پذیرش راه به ترانه جسته است.
زن «مال» مرد آنگاه که شاعرانه و آرتیستیک است با او برخوردی شاعرانه و آرتیستیک شده است. بیشترین ترانههای فارسی فرآوردههایی از این دست هستند.
اما آنجا که شما به ابراز خشم و نفرت اشاره میکنید من به این نکته برمیگردم که اگر آفرینش هنری واگویه عواطف و احساسات آدمی است، پس ابراز کینه و خشم و نفرت هم همپای بیان عشق و لذت و ایثار پرونده ورود به ترانه را دارند.
پندار من چنین است که شما را «گونه بیان» به این باور آورده است که گویی پرخاش و زنستیزی «همین اواخر» پایشان به ترانه باز شده است.
ترانههای «واسوخت» پیشینیان زبان و واژگانی مودبانه با خود داشتند و امروزیان زبانی گستاخ و دشنامواره.
البته شیوه کار و همترانگی من با ترانههای من هرگز چنین نبوده است که هیچکدام با سفارش «سوژه» به سمت من آمده باشند.
من در جوان سالگی تلاشهایی در چند ترانه همچون «آشپزخونه» «ماه پیشونی» «مرد من» و... کردهام تا نگاهی دیگر کرده باشم به «زن رایج»!
خیال نکن نباشی
بدون تو میمیرم
گفته بودم عاشقم
خب حرفمو پس میگیرم
خیال نکن نمونی
کارم دیگه تمومه
لیلی فقط تو قصه است
جنون دیگه کدومه ؟
کی میگه تو نباشی
ستاره بی فروغه
بذار همه بدونن
که عاشقی دروغه
تو بردهای میخواستی
که حرفتو بخونه
برای تو بسوزه
به پای تو بمونه
عروسکی میخواستی
رو طاقچتون بکاریش
وقتی بازی تموم شد
کنج اتاق بذاریش
دیگه برای موندن
اتاق تو شلوغه
عروسکا بدونین
که عاشقی دروغه
ترانه از شاهکار بینشپژوه
● زویا زاکاریان: از نگاه من مردود است
۱) از این نوع ترانهها (متاسفانه)، اینجا هم هست. البته کمی ملایمتر پوشیدهتر. من کار «مردستیز» هم در ترانههای لسآنجلسی سراغ دارم. اما این نوع کار در بین «رپ میوزیک» سیاهپوستان بیشتر دیده میشود. در رسانههای آمریکا راجع به این موضوع، بحث فراوان میکنند.
در این جرم «رپ میوزیک»ها، زن را روسپی و بدکاره خطاب میکند، بدون هیچ ملاحظه در کلام. اگر از سازندگان این ترانهها بپرسید؛ چرا به زن بیاحترامی میکنید؟ به شما خواهند گفت: اگر زن شبیه بدکارهها رفتار نکند، او را بدکاره خطاب نمیکنیم. در مقابل، موسیقی مردستیز هم هست که دستکمی از کارهای زن ستیز ندارد. هر دو زشت و افراطی هستند.
۲) از دیدگاه من، این دو تفکر (چه مردستیز و چه زنستیز) هر دو مردود است. بنابراین هر ترانهای که کشش به یکی از این دو سو داشته باشد از دایره انتخابهای من خارج میشود. انتقال خشم عاشقانه میتواند در ترانه وارد شود ولی باید بسیار ظریف و هنری و خالی از تهدید و خشم جاهلانه باشد.
۳) نمونه ترانهای که شما برای من ایمیل کردید، جدا از اشکالات فکری، دچار مشکل حسی و زیباییشناسی هم هست.
لیلی نیکونظر
منبع : روزنامه کارگزاران
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران پاکستان رئیسی سید ابراهیم رئیسی مجلس شورای اسلامی ایران و پاکستان حجاب مجلس دولت گشت ارشاد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران و اسرائیل
قتل هواشناسی فراجا شهرداری تهران تهران فضای مجازی سیل سلامت پلیس وزارت بهداشت سازمان هواشناسی آموزش و پرورش
قیمت خودرو دلار قیمت دلار خودرو بازار خودرو ایران خودرو قیمت طلا سایپا بانک مرکزی مالیات بورس تورم
ترانه علیدوستی تلویزیون سریال سینمای ایران فیلم سینمایی سینما سعدی تئاتر نمایشگاه کتاب
شورای عالی انقلاب فرهنگی دانش بنیان دانشجویان سازمان سنجش دانشگاه تهران دانشگاه آزاد اسلامی
اسرائیل رژیم صهیونیستی غزه روسیه فلسطین جنگ غزه ترکیه عملیات وعده صادق اوکراین حماس عراق طوفان الاقصی
فوتبال پرسپولیس استقلال رئال مادرید بارسلونا باشگاه پرسپولیس بازی سپاهان باشگاه استقلال لیگ برتر فوتسال کشتی آزاد
هوش مصنوعی تبلیغات اپل فناوری ایلان ماسک تلگرام سامسونگ همراه اول دوربین آیفون
یبوست صبحانه دمنوش حمله قلبی