پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

رؤیاهای نو محافظه کاران برای قرن جدید آمریکا


رؤیاهای نو محافظه کاران برای قرن جدید آمریکا
تنها چند روز پس از فروریختن برج های دوقلو در حادثه ۱۱ سپتامبر، ماكس بوت، تحلیل گر برجسته آمریكایی در مقاله معروف خود باعنوان «مسأله امپراتوری آمریكا» در نشریه «ویكلی استاندارد» نوشت: «واقع گرایانه ترین پاسخ به تروریسم آن است كه آمریكا نقش امپراتوری ساز خود را بپذیرد». وی در همان مقاله با رد تفكری كه می گفت آمریكا باید كشوری مهربان تر شود، آورد: «حمله ۱۱ سپتامبر نتیجه بلندپروازی و حضور ناكافی آمریكا بود و راه حل آن است كه اهداف ما گسترش طلبانه و تحقق آنها جسورانه تر باشد.»
بی شك طرح چنین ایده هایی بود كه دولتمردان كاخ سفید و بیشتر جمهوری خواهان كنگره را وادار كرد تا طرح حمله به خاورمیانه كه به اذعان آنها كانون تروریسم جهانی و محل اختفای تروریست های خطرناك بر ضد بشریت بود را بسرعت بریزند و مقدمات یك قشون كشی همه جانبه را در آغاز هزاره سوم به حساس ترین منطقه جهان فراهم كنند.
درحقیقت حامیان بوش كه به نومحافظه كاران مشهور شده بودند، با تدوین دكترین رئیس جمهوری جنگ طلب خود پس از ۱۱ سپتامبر به پیروزی مهمی دست یافتند. توماس دانلی، محقق مؤسسه امریكن اینترپرایز در همان زمان مطلبی باعنوان «بنیان های دكترین بوش» نوشت: «انگاره بنیادی دكترین بوش درست است؛ ایالات متحده از ابزار اقتصادی، نظامی و دیپلماتیك لازم برای تحقق اهداف گسترش طلبانه ژئوپلتیك برخوردار است. افزون بر این و بخصوص باتوجه به واكنش سیاسی داخلی به حملات ۱۱ سپتامبر، پیروزی در افغانستان و مهارت به یادماندنی بوش در جلب توجه ملی، این هم درست است كه آمریكایی ها دارای اراده سیاسی لازم برای پیگیری راهبرد گسترش طلبانه هستند.»
● شكل گیری و خاستگاه نومحافظه كاری آمریكایی
وقتی صحبت از نومحافظه كاری - كه این روزها از این اصطلاح استفاده می شود - آمریكایی می شود، بی تردید ضروری است ضمن ارائه اطلاعاتی پیرامون تاریخچه آن پیرامون خاستگاه نومحافظه كاری هم بحث شود.
نومحافظه كاری در دهه ۱۹۶۰ از سوی گروهی از روشنفكران آمریكایی شامل دانشگاهیان و روزنامه نگاران این كشور شكل گرفت كه این افراد نگران شكل گیری جریانی ضدصهیونیستی بودند كه در نتیجه رشد جنبش چپ جدید در آمریكا و افزایش نفوذ رهبران سیاهپوست در حزب دموكرات رشد می یافت، اما فعالیت های علمی و سیاسی نومحافظه كاران به دهه ۷۰ برمی گردد. آنها در سال ۱۹۸۰ و در جریان رقابت ریگان با كارتر به طرفداری از ریگان پرداختند تا از سویی به تیم ریگان، جهت گیری افراطی راست بدهند و از سویی دیگر او را به لحاظ تئوریك تقویت و صاحب یك دكترین نمایند. فاصله گرفتن تدریجی این محافظه كاران جدید از حزب دموكرات و طیف چپ در آمریكا از آن رو بود كه تهدید را از ناحیه آشوب های اجتماعی و از جمله پیدایش رگه هایی از یهودی ستیزی، متوجه «دموكراسی» می دیدند و در زمینه سیاست خارجی نیز آنچه را كه ساده لوحی در برابر تهدیدات بین المللی و دلایل واهی برای مخالفت با جنگ ویتنام می دانستند، خطرناك می شمردند. پیروزی رونالد ریگان، طلوع حضور نومحافظه كاران در گستره سیاست خارجی آمریكا بود، در حقیقت توفیق ریگان در سال ۱۹۸۴ به مفهوم مشروعیت یابی تفكرات محافظه كاری جدید بود.
پس از پایان جنگ سرد، نومحافظه كاری باز نیاز به تعریف داشت. البته پل وولفویتز قبل از ترك پنتاگون به تطبیق نومحافظه كاری و خط مشی های آن با فضای پس از جنگ سرد پرداخت. او در گزارش خود از دولتمردان كشورش خواست كه پیروزی نظامی خود را ابدی كرده و پس از فروپاشی شوروی از ظهور هرگونه ابرقدرت رقیب جلوگیری كند. او خواهان جهان تك قطبی آمریكایی و استفاده از قدرت كاخ سفید برای گسترش دموكراسی - هرچند از طریق یكجانبه گرایی - بود. این رویكرد به خوبی یادآور امپریالیست های انگلیسی اواخر قرن ۱۹ بود كه گسترش امپراتوری بریتانیایی را به عنوان بخشی از تكلیف گسترش تمدن دیدند. البته پس از انتخاب كلینتون این محافظه كاران از عرصه سیاست تا حدودی كنار كشیده و به مراكز دانشگاهی روی آوردند.
● قرن جدید آمریكا
نومحافظه كاران یا به تعبیری نئوكان ها از سال ۱۹۹۷ میلادی با طرح مسأله ای چون «قرن جدید آمریكا» به تدریج زمینه را برای قدرت گیری دوباره در آستانه هزاره سوم فراهم كردند. بنیانگذاران طرح نیز افراد سرشناسی بودند؛ دیك چنی، معاون رئیس جمهوری كنونی - رامسفلد وزیر دفاع سابق بوش - پل وولفویتز، الیوت آبرامز و لوییس لیبی.
● یك شكست
نومحافظه كاران البته در جریان انتخابات اخیر كنگره از همراهی مردم با سیاست های خود تا حدود بسیاری ناكام شدند چه آن كه به نوعی پس ازسالها طعم شكست را چشیدند. امری كه موجب تعدیل نسبی گفته های بوش بویژه در عرصه سیاست خارجی و البته تضعیف او شد.
● حمایت جانانه از اسرائیل؛ شاه بیت همیشگی
نكته قابل توجه در میان سیاست های نومحافظه كاران در ۴ دهه اخیر، حمایت بی دریغ آنها از رژیم صهیونیستی در هر شرایطی است. این مسأله حتی در پاره ای مواقع موجب می شد آنان به این متهم شوند كه منافع اسرائیل كوچك را بر منافع آمریكای بزرگ ترجیح می دهند در میان نومحافظه كاران پل وولفویتز و داگلاس فیشا روابط تنگاتنگی با لابی های صهیونیستی آمریكا دارند حتی وولفوویتز در اسرائیل خویشاوندانی هم دارد.
مسأله مهم دیگر سوءاستفاده نومحافظه كاران از عنصر مهمی به نام مذهب در پیشبرد برنامه هایشان است. از نظر آنها، دنیا تجلیگاه قدرت های خیر و شر است. (دیدگاه مسیحی های راست گرا و بوش) مایكل لدین درهمین باره می گوید: « من می دانم كه جنگ بر ضد شیطان برای ابد ادامه خواهد داشت.» نومحافظه كاران به خوبی این نكته را دریافته اند كه جامعه آمریكا یك جامعه مذهبی است. نقش مذهب را در حیات سیاسی این كشور وقتی می توانیم به درستی درك كنیم كه بدانیم ازآغاز استقلال آمریكا حدود ۲۵۰۰ گرایش مذهبی در كنار یكدیگر به شكل دادن به روندها و تعاملات اشتغال داشته اند.
شاید به همین دلیل هم باشد كه به اعتقاد تحلیلگران، به قدرت رسیدن بوش، بیش از هر چیز مدیون ژست مذهبی او و حمایت و بسیج رأی دهندگان گروه های انجیلی موسوم به «راست مسیحی» بوده است. راست مسیحی كه البته پیوندی عمیق با «صهیونیسم مسیحی» دارد.
● داستان ما و نومحافظه كاران آمریكا
درباره محافظه كاران جدید آمریكا در محافل رسانه ای كشور زیاد صحبت شده و قلم زده شده است. در اینجا به چند نكته مهم این جریان نه چندان جدید به صورت مختصر اشاره می شود؛
۱) یكی از مهم ترین مؤلفه های نومحافظه كاری جمهوری خواهان آمریكا، تلاش برای نهادینه كردن ارزش های آمریكایی در قالب پروسه «جهانی شدن» است. جالب آن كه آنها تلاش دراین مسأله را برای خود فضیلت می دانند و در حقیقت در اینجا هم باز به آن رنگ و بوی مذهبی می بخشند ( بهره گیری از مذهب برای پیشبرد سیاست). به اعتقاد نومحافظه كاران، صلح و ثبات در جهان تنها از طریق برتری پیروزمندانه (هژمونی) آمریكا میسر می شود. آنهاحاضرند برای رسیدن این هدف از هر ابزار و حیله ای همچون تروریسم ، حقوق بشر، مبارزه با بنیادگرایی بهره بگیرند، حال آن كه خودشان آگاهی كامل دارند كه آمریكا بزرگترین حامی تروریسم دولتی (اسرائیل) و یكی از كشورهای ناقض حقوق بشر است!!
۲) در نگاه این افراد به هیچ وجه جهان چندقطبی جایی ندارد هرچند ممكن است در ظاهر خلاف آن را به زبان آورند. در ایده تك قطبی آنها سیاست خارجی نقشی فعال ، مداخله گر و یكجانبه گرا با هدف تضعیف رقیب دارد. از نظر آنها، چانه زنی باتروریسم و كشورهای شرور، ناكارآمد است و بهترین شیوه را اقدام غافلگیرانه می دانند (لشكركشی به منطقه).
۳) به شدت می كوشند پس از فروپاشی شوروی، اسلام را خطر جدی برای جهان معرفی كنند و از همین روست كه می بینیم مدام ایران را محور شرارت جهانی و خطر بالقوه معرفی می كنند و از آن سو تركیه سكولار را الگوی جهان اسلام می دانند.
۴) شكی نیست كه دشمن اصلی ما آمریكا و دشمن اصلی آنها ما هستیم. آمریكایی ها برای همین با جوسازی های فراوان و به بهانه های مختلف (انرژی هسته ای ) سعی در برهم زدن نقش فعال ایران به عنوان قدرت منطقه در معادلات سیاسی دارند. در این میان به نظر می رسد آمریكا بر خلاف عراق به یك جنگ نرم افزارانه با ایران روی آورده است. جنگی كه به تعبیر مقام معظم رهبری در «قو ت گیری ناتوی فرهنگی » خلاصه می شود.
سید محمد مهدی موسوی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید