جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


دهه‌ی شصت و هنر همگانی


دهه‌ی شصت و هنر همگانی
در چهلمین سالگرد جنبش ۱۹۶۸می‌توان پرسش‌های فراوانی در مورد ریشه‌ها و همچنین دست‌آوردهای آن در عرصه‌های گوناگون مطرح کرد. می‌توان این پرسش را در عرصه‌ی هنرها نیز به میان کشید و از فضای هنری و اندیشه‌های وابسته به آن در دوران مذکور آگاه شد.
اما پیش از آن لازم است تا نگاهی هرچند بسیار اجمالی و خلاصه به سال‌های پیش از آغاز این جنبش بیفکنیم و زمینه‌های اجتماعی‌ای را که مقدمات برخی تغییرات را فراهم کردند و ظهور سبک‌های جدید هنری را سبب شدند بسنجیم.
پس از جنگ دوم جهانی و به خصوص دهه‌ی پنجاه میلادی، سال‌هایی است که تبلیغ برای مصرف هرچه بیشتر کالاها از هر راهی مدام تکرار می‌شود، از طریق هر رسانه ممکن و موجود. این تبلیغات گسترده و حضور ملموس‌تر رسانه‌های جمعی به همگون و همشکل شدن سلیقه‌ها می‌انجامد.
سلیقه زمانی که عمومی و همسان می‌شود آنگاه فروش گسترده‌ی کالاهای حتا فرهنگی هم به راحتی امکان‌پذیر خواهد بود و از این طریق صنعت جدیدی به نام «صنعت فرهنگ» به وجود می‌آید.
رشد اقتصادی که به صنعت فرهنگ هم سرایت کرده بود، بازار هنر را از هر جهت بزرگ یا متورم کرد. این رویکرد کالایی شدن در عمل به اینجا رسید که اثر هنری، کالایی قابل تصرف و تملک همانند هر کالای مشابه دیگری در بازار شد. پس این «کالا» نیز می‌بایست از قواعد بازار تبعیت کند از عرضه و تقاضا. بنابراین اثر هنری یا فرآورده این صنعت جدید برای پذیرفته شدن در بازار باید مطبوع و خوشایند و در حقیقت همگن و همساز با نظام موجود باشد.
در این حالت هنرمند به یک تولیدکننده‌ی مطیع کالاهای خوش فروش و بی‌ضرر تبدیل می‌شود. بنابراین در سخن آخر، هنر که خود زمانی می‌توانست اعتراضی باشد به شرایط زیست آدمی، خودش عملا در همان سیستمی که می‌بایست به آن معترض باشد جذب شد.
تعدادی از فیلسوفان اروپایی و به‌خصوص تئودور آدورنو (۱۹۶۹- ۱۹۰۳) و ماکس هورکهایمر (۱۹۷۳-۱۸۹۵) این روند را به خوبی در آثار خود ترسیم کرده و معتقد بودند فرهنگ دیگر به «صنعت فرهنگ» تبدیل خواهد شد و این اصطلاح جدید را در پژوهش فلسفی خود به نام «دیالکتیک روشنگری» (۱۹۴۴) به کار بردند.
نشر این دیدگاه انتقادی و دیدگاه‌های مشابه دیگر، در هر حال واکنش‌ها و تلاش‌های هنری افراد و گروه‌های مختلفی را در پی داشت که می‌خواستند از پیوستن، جذب شدن و همراه شدن با آن صنعت فرهنگ‌ساز و هم‌شکل‌کننده دوری کنند. اما دشواری بزرگی که همواره در برابر این تلاش‌ها وجود داشته آن است که هر شکل هنری تازه و نویی که به نحوی قصد طغیان یا اعتراض علیه نظام بازار را دارد سرانجام خود در آن جذب و سپس به عنوان کالایی جذاب برای فروش در مقیاس انبوه تولید و عرضه می‌شود.
اما پس از این مقدمه بازگردیم به عرصه‌ی هنرها و به خصوص هنرهای تجسمی. در این زمینه نیز ابتدا باید دید که فضای هنری پس از پایان جنگ جهانی دوم چگونه بوده است و چه گرایش‌هایی در آن وجود داشته است تا سپس درک تغییرات به وجود آمده در آن راحت‌تر صورت پذیرد.
در سال‌های پس از جنگ جهانی دوم تلاش‌هایی در جهت بازسازی وحدت فرهنگی اروپا صورت می‌گرفت. اما در عمل در عرصه‌ی هنر بحران‌هایی جدی وجود داشت. بخشی از این بحران یا سرگردانی مربوط به حضور و تسلط فرهنگی آمریکا و همچنین تاثیرات آشکار فن آوری اطلاعات و رسانه‌ای در زیبایی‌شناسی و هنر بود. (آرگان، ۲۶۴)
پاپ آرت (Pop art) از مشخص‌ترین جریان‌های هنری بود که از اواسط دهه‌ی پنجاه آغاز شد و در سال‌های شصت به اوج خود رسید. بحث‌های متضاد بر سر ماهیت این جریان هنری بسیار است، اما اهمیت آن در اینجا برای ما از آن روست که می‌توان به‌طور مستقیم آن را با تحولات «صنعت فرهنگ» و تولید انبوه محصولات هنری و فرهنگی درک کرد.
پاپ آرت در انگلستان و سپس ایالات متحده آمریکا پا گرفت و چهره‌های شاخص آن «روی لیکتن استاین»، «اندی وارهول»، «دیوید هاکنی» و «اولدنبرگ» بودند. در پاپ آرت همان اشیای مصرفی و تولیدی دور و بر که به صورت هم‌شکل و هم‌سان بی‌نهایت بار تولید و تکرار می‌شدند دستمایه‌ی خلق اثر هنری بودند. یک قوطی کنسرو یا سوپ، بطری کوکاکولا، علامت‌های تجاری، همبرگر، خمیر دندان یا داستان‌های فکاهی مصوری که آخرین جنگ افزارها و هواپیماهای نظامی ایالات متحده را نشان می‌دهد و یا تصاویری از مرلین مونرو یا حتا مائو.
هیچ نوستالژی‌ای در کار نیست. یک قوطی کنسرو که اینک روی بوم نقاشی شده و به دیوار نمایشگاه آویخته است، دقیقا به همان شکل است که ده دقیقه قبل از ورود به نمایشگاه می‌توانید آن را در اولین سوپرمارکت سر راه ببینید.
موضوع آثار هنرمندان پاپ آرت یا از آگهی‌های تجاری بیرون می‌آمد یا از تصاویر تلویزیونی، مجلات و کتاب‌های مصور یعنی از هر آن چیزی که روزانه هزاران بار تکرار و تکرار می‌شود.
ظهور پاپ آرت به نوعی واکنش برابر سبک انتزاعی (یا دقیق‌تر اگر بگوییم اکسپرسیونیسم انتزاعی) در عرصه‌ی هنرهای تجسمی بود. دوری از انتزاع و روی آوردن به امر پیش پا افتاده و ملموسی که در دسترس و در معرض دید همگان است. اگر واقعیت زندگی کالاهای هم‌شکل و همسان است پس هنر نیز موضوع خودش را از میان آنها انتخاب می‌کند.
در این معنی شاید پاپ آرت در برابر «هنر متعالی» می‌ایستاد و آنچه را که در جامعه در تلویزیون در فروشگاه‌ها و از درو و دیوار شهر می‌بارید، انعکاس می‌داد. زیبایی شناسی همگانی در برابر معیارهای زیبایی‌شناختی روشنفکرانه. (پاکباز، ۱۱۱)
برخی منتقدان پاپ آرت را در زمره آخرین جنبش‌های «مدرن هنری» دسته‌بندی کرده‌اند. از دید این منتقدان سال‌های دهه‌ی شصت را می‌توان پایان مدرنیسم هنری و یا آغاز دوران پست‌مدرن در هنر نام نهاد. (هریسون)
منتقدان پاپ آرت اما آن را عوامانه، سطحی و در حد شوخی ارزیابی می‌کنند و برخی دیگر آن را یک واکنش مایوسانه و منفعل در برابر واقعیت اجتماعی نام نهاده‌اند. (آرگان، ۲۷۹)
سؤوال اساسی اینجاست که آیا پاپ آرت اعتراضی بود به صنعت هم‌شکل‌کننده فرهنگی - هنری و یا خود در حقیقت یکی از تجلیات اصلی آن بود.
بیژن روحانی
منبع فارسی:
پاکباز، رویین، دایره المعارف هنر، فرهنگ معاصر، تهران، ۱۳۸۱
منابع به زبان دیگر:
Argan, Giulio Carlo & Bonito, Achille, L’Arte moderna ۱۷۷۰-۱۹۷۰ e l’Arte oltre il Duemila, Sansoni, Milano, ۲۰۰۳, (prima edizione ۱۹۷۰)
Harrison, Sylvia, Pop Art and the Origins of Post-Modernism, Cambridge University Press, ۲۰۰۱
Zuidervaart, Lambert, "Theodor W. Adorno", The Stanford Encyclopedia of Philosophy (Winter ۲۰۰۷ Edition), Edward N. Zalta (ed.)
توضیحات بیشتر:
اصطلاح «هنر همگانی» که در عنوان مطلب به کار رفته است را رویین پاکباز برابر پاپ آرت پیشنهاد کرده است، گرچه شاید ترجمه نام سبک‌ها و مکاتب هنری به زبانی دیگر چندان مرسوم نباشد.
جولیو کارلو آرگان در تحلیل خود از بحران و سرگردانی هنری در اروپا پس از جنگ دوم جهانی، به غیر از تاثیر تسلط فرهنگی آمریکا و حضور روز افزون رسانه‌ها و فن‌آوری اطلاعاتی دو عامل مهم دیگر را هم ذکر می‌کند. یکی تلاش برای احیای مفاهیم و موضوعات مهم فرهنگی- هنری نیمه‌ی اول قرن بیستم با ادغام آنها با ایدئولوژی مارکسیستی و دیگری تاثیر مستقیم و آشکار «اگزیستانسیالیسم» ژان پل سارتر. او، آرگان، مورد اول را در ارتباط با امیدها و آرزوهای انقلابی در اروپا ارزیابی می‌کند که از دل نهضت مقاومت در برابر فاشیسم و نازیسم‌زاده شده بود و به‌طور مشخص و واضح به «چپ» متمایل بود و دومی را مرتبط با ناکام ماندن این امیدها و آرزوها به دلیل بر سر قدرت بازگشتن طبقه یا جناح محافظه‌کار می‌داند. در مورد تاثیر فرهنگ آمریکایی نیز آن را به فضای پس از جنگ و در اختیار گرفتن کنترل سیاسی، اقتصادی و فرهنگی اروپا توسط سرمایه‌داری نوین آمریکا نسبت می‌دهد. (آرگان، ۲۶۴) تحلیل او از تلاش چهره‌های هنری تثبیت شده‌ی پیش از جنگ مانند پابلو پیکاسو برای سکانداری جریانات هنری این دوران و برخورد هنرمندان جوان پس از جنگ با کوبیسم، یکی از بزرگ‌ترین جنبش‌های هنری نیمه‌ی اول قرن، بسیار خواندنی است و می‌تواند به‌طور مجزا ذکر شود.


همچنین مشاهده کنید