سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

مسائل نظام آمورزش و پروش کشور


مسائل نظام آمورزش و پروش کشور
● طرح مسائل و مشکلات مبتلا به آموزش و پرورش
در یک نگاه کلی و اجمالی، مشکلات، کمبودها و نارسایی‌ها و مسائل آموزش و پرورش عبارتند از:
۱) عدم نگاه مناسب و شایسته به جایگاه آموزش و پرورش و توسعه منابع انسانی از طرف نهادها و سازمان‌ها و مراجع سیاستگذار
۲) تمرکزگرایی شدید و غلیظ در آموزش و پرورش
۳) عدم هماهنگی و مشارکت و تعامل میان آموزش و پرورش و نهادهای دیگر (مانند نهاد خانواده، صدا و سیما، دانشگاه، حوزه و ...)
۴) تصلب و ایستایی، انتقاد ناپذیری و تحول ناپذیری، و دیوان سالاری عریض و طویل در وزارت آموزش و پرورش و معاونت‌ها و سازمان‌های آن
۵) عدم حضور اندیشمندان صاحب نظر و تئوری پرداز در وزارت آموزش و پرورش و معاونت‌های تحقیقی و پژوهشی آن
۶) عمل‌زدگی و سیاست‌زدگی در سطوح مختلف مدیریتی وزارت آموزش و پرورش
۷) ابهام و ناسازگاری در اصول و مبانی و اهداف آن
۸) چالش‌های سنت و مدرنیته، و جهانی شدن در آموزش و پرورش
۹) تضعیف جایگاه معلم، به خصوص از نظر اقتصادی و معیشتی
۱۰) سطح نازل تربیت معلم
۱۱) کمبود فضا و امکانات و وسائل آموزشی
۱۲) حافظه مداری، کنکورمداری و مدرک مداری
مجموعه مشکلات و مسائل فوق سبب شده تا ما فاقد آموزش و پرورش پویا، زنده، تحول‌خواه، علم محور، اندیشه پرور و پیشرو باشیم، و آموزش و پرورش چنان در مشکلات فرو رفته و زمین‌گیر شده که امروزه کس یا کسانی را تمایل و رغبتی نباشد تا به کمک آن برخیزند. چنان‌که وقتی از مشکلات آموزش و پرورش سخن به میان می آید همه به شکل‌های گوناگون و به صورت نا امیدانه و یأس آور از روبرو شدن با آن می‌گریزند، از اصحاب حکومت و دولتیان و مجلسیان گرفته تا عالمان و اندیشمندان. اما با وجود این، جای شگفتی دارد که همه نهادهای رسمی و غیر رسمی نسبت به آموزش و پرورش مدعی‌اند که چرا رسالتش را درست و به نحو احسن انجام نمی دهد، به خصوص نهاد خانواده با حداقل تعامل و مشارکت، حداکثر انتظار را از آموزش و پرورش دارد.
بیش از یک قرن است که در کشور خود نهادهای جدید آموزشی دایر کرده‌ایم، و امروزه مباهات می‌کنیم و حتی به رخ جهانیان می‌کشیم که بیش از بیست میلیون دانش آموز، دانشجو، معلم و استاد درعرصه تعلیم و تربیت داریم. اما با این همه، کمتر تولید علم و دانش در سطح سنجه‌ها و استانداردهای جهان امروز داریم. خصوصاً در حوزه علوم انسانی، که از رهگذر آن بتوان بر مشکلات و مسائل جامعه خود فائق آمد. در اینجا شایسته است از خود بپرسیم که چرا با این همه مدرسه و دانشگاه امروزه یک زلزله چند ریشتری، که در کشورهای توسعه یافته چندان تلفاتی در پی ندارد، برای ما آن همه خسارت و تلفات مرگبار را به دنبال دارد؟ چرا تولیدات صنایع ما از کیفیت پائینی برخوردار است؟ چرا در برخورد با مشکلات و مسائل، روحیه علمی و منطقی نداریم؟ و در یک کلام، چرا کشور ما با آن همه منابع و ذخائر طبیعی، و این همه مدرسه و دانشگاه، شاخص توسعه انسانی‌اش در میان کشورهای جهان در رتبه بالا قرار ندارد؟ چون تولید علم و دانش در سطح استانداردهای جهان امروز نداریم. چون مدرسه و دانشگاه ما که رسالت اصلی‌شان تولید علم و دانش و تربیت انسان‌های متخصص و دانشمند است، نمی‌توانند رسالت خود را به‌ درستی انجام دهند.
نهادهای آموزشی ما نه تنها نتوانسته‌اند در سطح سنجه‌های قابل قبول تولید علم و دانش داشته باشند، و از این طریق نهادهای دیگر جامعه را تغذیه علمی و فکری کنند؛ بلکه حتی نمی‌توانند مشکلات و مسائل خود، مانند حافظه محوری، کنکور محوری و مدرک محوری، را با نگاه علمی و پژوهشی، مطالعه و بررسی، و در نهایت رفع کنند. بنابر‌این، اگر نهادهای آموزشی نتوانند تولید علم و دانش در حد قابل قبول داشته باشند، و از یک طرف آن همه هزینه‌های مادی و معنوی را به خود اختصاص دهند، و از طرف دیگر آن همه مشکلات و آسیب‌ها را برای جامعه در پی داشته باشند، پس فلسفه وجودی‌شان چه می‌شود؟ فی المثل امروزه کنکور به مسأله (بلکه بحران) ملی ما تبدیل شده، و آن همه خسارت مادی و آسیب‌های روحی و روانی را به دنبال دارد، و مانند هیولا میلیون‌ها جوان را به کام خود کشیده و می‌کشد.
واقعاً اگر جهت گیری‌ها و برنامه ‌ریزی‌ها و سیاست‌گذاری‌ها در وزارت‌خانه‌های آموزش و پرورش و آموزش عالی در سال‌های گذشته درست و علمی و هماهنگ طراحی و تدوین شده بود، آیا امروزه شاهد آن همه خسارت و آسیب از ناحیه کنکور بودیم؟ حال آن‌که اگر در جامعه با مشکل یا مسأله یا بحران روبرو شویم، شایسته است برای بررسی و تحلیل و رفع آن به مدرسه و دانشگاه رجوع کنیم. اما در عمل می‌بینیم قضیه به عکس شده و این نهادها نه تنها برای مشکلات و مسائل جامعه پاسخ علمی و تحقیقی ندارند بلکه با خود کثیری از مشکلات و آسیب‌ها را هم درپی دارند. در اینجاست که مسئولین امر باید صادقانه از خود سؤال کنند که آیا مدرسه و دانشگاه ما بر اساس فلسفه وجودی‌شان عمل می‌کنند یا نه؟ بررسی و مطالعه و تحلیل مسأله فوق می‌تواند راهگشای بسیاری از مشکلات و مسائل ما در حوزه تعلیم و تربیت باشد.
برای فائق آمدن بر مشکلات و مسائل آموزش و پرورش، و برون‌شد از این بن‌بست تاریخی، توجه به چند موضوع، ضروری به نظر می‌رسد:
● اصلاح نگرش‌ها نسبت به آموزش و پرورش و توسعه منابع انسانی
▪ غفلت از توسعه‌ی منابع انسانی به مثابه عامل بنیادین پیشرفت
در کشور ما، طی یک قرن گذشته، «توسعه منابع انسانی» کمتر به عنوان عامل اساسی توسعه و پیشرفت مورد توجه قرار گرفته است. امروزه صرف هزینه در آموزش و پرورش، به منزله سرمایه گذاری در سرمایه انسانی است که هم برای خود و هم برای جامعه سودمند است، و آموزش صرف نظر از این‌که کدام جنبه از توسعه مد نظر باشد، ریشه همه توسعه‌هاست و موجب ارتقای کیفیت و بهبود مهارت‌های انسانی و استعدادهای او می‌شود که به نوبه خود سبب تشکیل «سرمایه انسانی» می گردد. بنابراین، می توان گفت: «که پایه و اساس توسعه اقتصادی و اجتماعی هر کشوری را نیروی انسانی ماهر و متخصص تشکیل می دهد. در واقع، نیروی انسانی متخصص عامل اساسی تحول و تکامل است، چرا که با درک و شناخت علمی قوانین حاکم بر پدیده‌های جامعه و طبیعت، راه تکامل را هموار می‌ سازد.» (نراقی، یوسف، جامعه شناسی و توسعه، نشر فرزان روز، ص۲۳۳)
مرحوم دکتر حسین عظیمی، به عنوان تئوریسین برجسته توسعه، در خصوص نقش آموزش و پرورش در توسعه می گوید:
«نهادسازی‌ها در ایران دچار مسأله است و آموزش و پرورش به عنوان یک نهاد سازنده انسان‌ها برای زندگی آینده نیز شرایطی این چنین دارد. بسیاری از نهادهای مدرن در ایران وجود دارد، اما کارکرد آن برنامه‌ها و شیوه‌ها به گونه‌ای است که نه تنها ما را به جلو نبرده، بلکه موجب پسرفت ما شده‌اند. محور توسعه ایران را باید نظام آموزش ابتدایی دانست و حال آن‌که امروز دیدی کاملاً متفاوت بر نظام آموزشی ما حاکم است. آموزش‌های پایه‌ای در ایران کاملاً ضد توسعه عمل می‌کنند، درحالی‌که بهترین خاطرات یک فرد باید از این دوران باشد و کلمات علم و دانش را مترادف با عشق و مادر و خدا بداند. ما چنان به دانش آموز فشار می‌آوریم که از علم و دانش متنفر می‌شود. بانک جهانی، ثروت جوامع را به سه دسته: نیروی انسانی، منابع طبیعی، و سرمایه گذاری تقسیم کرده و در بخش منابع انسانی، تنها آموزش را توانست به عنوان یک عامل مؤثر ملحوظ کند.» (در مصاحبه با روزنامه ایران، ۱۴/۵/۸۱)
بی‌جهت نیست که توشیو دوکو، یکی از بنیانگذاران ژاپن امروز، نقش سازنده و مؤثر انسان و آموزش و پرورش را در توسعه اقتصادی و اجتماعی چنین بیان می‌کند:
ما نه هیچ منبعی طبیعی داریم و نه هیچ قدرت نظامی، ما فقط یک منبع در اختیار داریم: ظرفیت ابداع مغزهایمان. این منبع پایان‌ناپذیر است. باید آن را بسط داد، تربیت کرد، تمرین داد، مجهز ساخت. این قدرت دماغی خواه ناخواه در یک آینده نزدیک گران‌بهاترین و خلاق‌ترین ثروت مشترک همه بشریت خواهد بود. (جامعه شناسی و توسعه، نراقی، یوسف:۲۳۷)
نگارنده نمی‌داند که آیا دولتمردان ما طی سال‌های گذشته فی المثل خواسته‌اند محور توسعه کشور را از طریق پتروشیمی به پیش برند یا از طریق آموزش و پرورش و نیروی انسانی؟ واقعاً اگر دولت و مجلس ما محور توسعه ایران را اشتباه تشخیص داده باشند، چه باید کرد؟ و برای رفع این اشتباه باید به کدام مرجع رجوع کرد؟ فردریک هاربسون در خصوص نقش منابع انسانی در توسعه می‌گوید:
«منابع انسانی... پایه اصلی ثروت ملت را تشکیل می دهد، چرا که انسان‌ها عوامل فعالی هستند که سرمایه‌ها را متراکم می‌سازند، از منابع طبیعی بهره برداری می‌کنند، سازمان‌های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را تشکیل می‌دهند و توسعه ملی را به پیش می‌برند. به طور وضوح، کشوری که نتواند مهارت‌ها و دانش مردمش را توسعه دهد و از آن در اقتصاد ملی به نحو مؤثر بهره برداری کند، قادر نخواهد بود توسعه یابد.» (پیشین:۲۲۹)
▪ سرعت پایین‌تر رشد اعتبارات آموزش و پروش و منابع انسانی در مقایسه با رشد متوسط اعتبارات دولت در برنامه سوم
آمار موجود بیانگر آنست که طی سال‌های برنامه سوم توسعه، آموزش و پرورش و منابع انسانی در کانون توجه دولت و مجلس نبوده است: « رشد اعتبارات امور اجتماعی طی سال‌های ( ۸۳-۱۳۷۸) حدود ۲۵ درصد و رشد فصل آموزش و پرورش، که یکی از زیربخش‌های مهم آن می‌باشد ، حدود ۲۰درصد است.
نکته قابل توجه این‌که، مقایسه متوسط رشد اعتبارات دولت (۳/۳۶درصد)، رشد اعتبارات امور اجتماعی (۲۵درصد) و رشد فصل آموزش و پرورش عمومی (۲۰درصد) در سال‌های برنامه سوم توسعه بیانگرعدم توجه کافی به آموزش و پرورش و نقش سرمایه انسانی یا منابع انسانی در توسعه می‌باشد. رشد اعتبارات تملک دارائی‌های سرمایه‌ای آموزش و پرورش طی سال‌های برنامه سوم توسعه ۶/۲۳ درصد بوده است. در حالی‌ که رشد این اعتبارات در کل دولت حدود ۳۲درصد می باشد» (سند ملی توسعه آموزش و پرورش در برنامه پنج‌ ساله چهارم، ص۲۱).
▪ میزان پایین مشارکت خانواده
نهاد خانواده نیز طی این سال‌ها حضور و مشارکت جدی در امر آموزش و پرورش نداشته است. برای مثال «سهم دانش‌آموزان غیردولتی از کل دانش‌آموزان کشور در طول برنامه سوم توسعه، یعنی سال‌های ۸۳-۷۹ از ۹۱/۴ درصد به ۱۹/۶ درصد رسیده است» (پیشین:۱۷).
با این مشارکت حداقلی دولت و مردم نمی‌توان آموزش و پرورش پویا و پیشرو و اندیشه محور داشت. چنان‌که پیش‌ترهم گفته شد، اگر بپذیریم که آموزش پایه و اساس هر گونه توسعه و پیشرفت در کشور است، و آموزش و پرورش اولین و گسترده‌ترین نهادی است که می‌تواند و می‌بایست در این عرصه محور قرار گیرد، در آن صورت لازم است همه نهادهای رسمی و غیررسمی، از دولت و مجلس گرفته تا تک تک خانواده‌ها، در امر آموزش و پرورش از جهت مادی و معنوی احساس مسئولیت و مشارکت کنند. به عبارت دیگر در صورتی می‌توان بر مشکلات و نارسایی‌ها و مسائل آموزش و پرورش فائق آمد که مسائل آن در کانون توجه دولت و مجلس و اندیشمندان و خانواده‌ها قرار گیرد. اما در عمل قضیه به عکس است و آموزش و پرورش بیش‌تر در حاشیه قرار گرفته است.
برای مثال باید دید که طی سال‌های گذشته در هیات دولت توجه به دو وزارت‌خانه نفت و آموزش و پرورش، و جایگاه دو وزیر و حقوق کارمندانشان چگونه بوده است؟ یا در مجلس جایگاه کمیسیون برنامه و بودجه و آموزش و پرورش چگونه بوده است؟ یا در همین سال‌ها چه بخشی از فعالیت‌های علمی و تحقیقی و فکری اندیشمندان و روشنفکران ما به آموزش و پرورش اختصاص داشته است؟ یا در نهاد خانواده آیا پدر و مادر دانش‌آموزان حاضر شده‌اند در حد هزینه‌های لوکس و تزیینی خانه‌شان به مدرسه بچه‌هایشان کمک کنند؟
به هر صورت شایسته است جایگاه «توسعه منابع انسانی» و نقش آموزش و پرورش در این عرصه یک‌بار دیگر در کانون توجه و بررسی دولتمردان و عالمان و اندیشمندان ما قرار گیرد. جهان امروز، جهان علم و دانش است. اگرخواهان توسعه و پیشرفت کشور هستیم و برای فائق آمدن بر مشکلات خود، راه علم و دانش را برگزیده‌ایم، حال به هر روایتی از توسعه و علم و صنعت و تکنولوژی که قائل باشیم، لازم است پیش و بیش از هر چیز به آموزش و پرورش و توسعه نیروی انسانی توجه بایسته کنیم و هزینه‌های مادی و معنوی لازم را به آن اختصاص دهیم.
● تمرکززدایی در آموزش و پرورش
از زمان تأسیس دارالفنون (۱۲۶۸ هـ. ق) تا تأسیس دانشگاه تهران (۱۳۱۳ هـ .ش) و تا امروز حکومت‌ها و دولتمردان ایران سعی داشته و دارند به شکل‌های گوناگون، خود متصدی نهادهای آموزشی، مانند مدرسه و دانشگاه باشند. این نگاه تمرکزگرایانه و تصدی‌گرایانه دولتمردان به امر آموزش و پرورش از چند جهت آن را آسیب‌پذیر کرده است، و شاید بتوان گفت کثیری از مشکلات و نارسایی‌های امروز آموزش و پرورش، ریشه در این نوع نگاه دارد.
۱) تصدی‌گری پر رنگ و گسترده‌ی حکومت در آموزش و پرورش، از اداره یک مدرسه گرفته تا اداره وزارت‌خانه، سبب شده تا از یک سو دولت بار و مسئولیت خود را در آموزش و پرورش تا بدان حد سنگین و طاقت‌فرسا کند که دیگر توان به‌ دوش کشیدن آن را به تنهایی نداشته باشد، و از دیگر سو نهادهای دیگر، به خصوص نهاد خانواده، کمتر احساس مسئولیت و مشارکت کنند. به عبارت دیگر، در نتیجه همین تصدی گری غلیظ و شدید حکومت در آموزش و پرورش، دولت همه کاره شده و نهادهای دیگر تقریباً هیچ کاره، و به تبع آن امروزه شاهدیم بار آموزش و پرورش بر زمین مانده، و برای نهادهای دیگر نیز انگیزه لازم وجود ندارد تا به کمک آن بشتابند.
۲) با سازمانی به نام وزارت آموزش و پرورش و نگاه از بالا به پائین نمی‌توان فرآیند تعلیم و تربیت را در جهت رشد و تعالی سوق داد. زیرا در آموزش و پرورش قرار است ذهن و ضمیر و روان بچه‌ها شکفته و بالنده شود، و در نهایت از دل آن انسان‌های دانشمند و اندیشمند و خلاق و نقاد سر برکشند. این امر مهم و خطیر حاصل نمی شود مگر این که در فضای آن، روحیه آزاد علمی و عقل محوری و پرسشگری و نقادی جاری و ساری باشد. پرسش مهم و بنیادی در اینجا، این است که آیا آموزش و پرورش از آن جهت که آموزش و پرورش است، اگر بخواهد فضای آن، فضای علم پروری و اندیشه محوری باشد و خروجی‌های آن انسان‌های دانشمند و فکور و نقاد باشند، اساساً نگاه از بالا به پائین را برمی‌تابد یا نه؟ خواه این نگاه، نگاه یک معلم باشد یا مدرسه یا وزارتخانه. ما اگر خواهان آموزش و پرورش علم پرور و اندیشه محور هستیم، شایسته است به شرایط و لوازم آن نیز توجه کنیم.
۳) تصدی‌گری شدید دولت در آموزش و پرورش، طی سال‌های گذشته، سبب شده در رأس وزارت آموزش و پرورش و سطوح فوقانی مدیریت آن بیشتر افراد غیر متخصص و عمل‌زده و سیاست‌زده حضور و مسئولیت داشته باشند تا افراد متخصص و دانشمند و فکور و تئوری پرداز در عرصه تعلیم و تربیت. این امر به سادگی نشانگر آن است که در هنگام انتخاب آن افراد، بیشتر ملاک‌ها و ملاحظات دولتی و سیاسی در میان بوده تا ملاک‌های علمی و فکری و تخصصی. و حال آن‌که لازم است مسئولین و مدیران ارشد آموزش و پرورش بر تئوری‌های آموزشی و تربیتی اشراف داشته باشند، و در صورت ممکن خود در این عرصه تئوری پرداز باشند. مثلاً باید دید آیا در کشورهای توسعه یافته تاکنون اتفاق افتاده که سکان نهادهای آموزشی خود را به افراد غیر متخصص بسپارند؟ اما ما فراوان این کار را کرده‌ایم، و چه بسیار اتفاق افتاده که وزیر آموزش و پرورش، در هنگام تصدی وزارت‌خانه، از چند تئوری ساده در حوزه آموزش و پرورش بی اطلاع بوده است. چگونه می‌توان آموزش و پرورش را با بیش از یک میلیون معلم و حدود ۱۶.۵ میلیون دانش آموز در جهت رشد و تعالی علمی هدایت و مدیریت کرد، در حالی‌که مدیران ارشد و نیروهای ستادی اش از دانش و تخصص لازم برخوردار نباشند؟ وزارت‌خانه‌ای که مدیریت و ساختار و تشکیلات آن، به خصوص در رأس هرمش، بر اساس تخصص و دانا محوری نباشد، چگونه می‌تواند درخت علم و دانش و اندیشه را در ذهن و ضمیر میلیون‌ها متعلم خود غرس کند؟ در حالی‌که وزارت آموزش و پرورش باید از لحاظ مدیریت و ساختار و تشکیلات و برنامه ریزی و سیاست‌گذاری و تحقیق و پژوهش، از علمی‌ترین و تخصصی‌ترین و پویاترین وزارت‌خانه‌ها باشد، زیرا قرار است پایه‌های اولیه علم و دانش و تخصص وزارت‌خانه‌ها و سازمان‌ها و سایر نهادها در آن‌جا بنیان نهاده شود.
۴) در سال ۱۹۹۹ میلادی در یونسکو موضوع تمرکز زدایی در آموزش و پرورش (Decentralization of education) مورد مطالعه و پژوهش قرار گرفت و بعد به عنوان کتاب چاپ شد. توجه به موضوعات مطروحه در آن به ما نیز می‌تواند کمک کند تا بر مشکلات و مسائل آموزش و پرورش خود فائق آییم. در اینجا برای آن‌که سخن به درازا نکشد تنها به ذکر چند جمله از آن کتاب اکتفا می‌شود:
«تمرکززدایی یکی ازمهم‌ترین پدیده‌هایی است که در ۱۵ سال گذشته بر برنامه‌ریزی آموزشی تأثیر گذاشته است... تمرکز زدایی دلایل فراوانی دارد. در برخی موارد، افزایش کارایی مدیریت و نظارت مطرح است. در کشورهایی که دیوان سالاری دولتی روندی آهسته و سنگین دارد، نمی‌توان مشکلاتی چون استخدام معلمان، پرداخت حقوق آنان، خرید و توزیع تجهیزات و مواد آموزشی یا حفظ و نگهداری ساختمان را به سادگی حل کرد، تمرکز زدایی به عنوان راه حلی مناسب مطرح می‌شود. این امر، شناسایی سریع‌تر مشکلات و یافتن راه حل‌های مناسب را امکان‌پذیر می‌سازد... تمرکز زدایی، مرزهای پاسخ‌گویی و مسئولیت‌پذیری را نیز مشخص می‌کند... در بسیاری از کشورهای در حال توسعه، اولین محرک تمرکز زدایی، یافتن منابع جدید است. دولت‌های مرکزی اداره مدارسی را که قادر به تأمین هزینه‌های آن‌ها نیستند، به سطوح پایین‌تر واگذار می‌کنند. تمرکز زدایی، بسیج منابعی را فراهم می‌کند که جز از راه وضع مالیات‌های ویژه یا مشارکت مردمی در سطح محلی، امکان‌پذیر نیست... تمرکز زدایی در آموزش و پرورش به معنای واقعی کلمه، یعنی انتقال مسئولیت از سطح بالاتر به سطح پایین تر.» (تمرکز زدایی در آموزش و پرورش، تامس ولش و نوئل مک جین، ترجمه زهرا قنادیان، نشر نی: ۱۳۸۳: ۲۰-۱۹)
بسیاری از مشکلات و مسائل آموزش و پرورش مانند: دیوان سالاری، تصلب ساختاری، تحول ناپذیری، انتقاد ناپذیری، مشارکت ناپذیری، مسئولیت گریزی، سیاست زدگی و عمل زدگی ریشه در تمرکز گرایی آموزش و پرورش دارد. برای رفع مشکلات فوق، لازم است حکومت و دولتمردان ما تا آنجا که امکان دارد از تمرکز گرایی و تصدی گری خود در آموزش و پرورش بکاهند، و با وسعت نظر، تدبیری آگاهانه و هوشیارانه بیندیشند که تمام نهادهای جامعه، به خصوص نهاد خانواده و اندیشمندان و ثروتمندان جامعه در آموزش و پرورش مجدانه احساس مسئولیت و مشارکت کنند.
● حضور و جذب نیروهای نخبه و اندیشمند و تئوری پرداز در آموزش و پرورش
امروزه آموزش و پرورش ما نه تنها توان جذب نیروهای نخبه و اندیشمند را ندارد، بلکه طی سال‌های گذشته، آن حداقل نیروهای نخبه و اندیشمند خود را نیز از دست داده است. هنگامی که این مسأله مورد بررسی و ریشه یابی قرار می‌گیرد، همان طور که پیش‌تر هم گفته شد، می‌بینیم ریشه در نوع نگاه حکومت و دولتمردان، و حتی نهاد خانواده به جایگاه نیروی انسانی و آموزش و پرورش در پیشرفت و توسعه کشور دارد. وقتی که توسعه منابع انسانی و آموزش و پرورش جایگاه شایسته و مناسب خود را در کشور نداشته باشد، طبیعی است که هزینه‌های مادی و معنوی لازم نیز به آن اختصاص داده نشود، و به دنبال آن زنجیره‌ ای از نارسایی‌ها و کمبودها و مشکلات برای آن دستگاه پیش آید، که از جمله آن‌ها عدم حضور نیروهای نخبه و اندیشمند در آن است.
آموزش و پرورش برای جذب نیروهای نخبه و اندیشمند، دست کم در سطح وزارت‌خانه، به دو طریق می تواند وارد عمل شود:
۱) لازم است درآموزش و پرورش «دارالفکری» بنیان نهاد که در آن دانشمندان و اندیشمندان تعلیم و تربیت و رشته‌های مرتبط با آن مانند روانشناسی، جامعه شناسی، فلسفه، الهیات و ... که قدرت تئوری پردازی دارند، حضور یابند و در ذیل آن «انجمن»های علمی تشکیل شود که با مدیریتی قوی و هماهنگ و کلان‌نگر، و تبادل فکر و نظر، و تحقیق و پژوهش‌های طاقت فرسای خود برای تمام مشکلات و نارسایی‌ها و مسائل و بحران‌های آموزش و پرورش راه حل‌های علمی و مؤثر طراحی و تولید کنند. برای مثال برای آموزش و پرورش فلسفه، اصول، مبانی و اهداف منسجم و سازگار طراحی و تدوین کنند. آموزش و پرورش ما امروزه کَمَثَلِ بیماری عظیم الجثه است که مغز آن فلج و هر یک از اعضایش ساز خود را می زند. آموزش و پرورش نیازمند «دارالفکری» قوی و نیرومند و خلاق است که اعضا و جوارح این جسم عظیم الجثه را به حرکت موزون و هماهنگ در آورد. به نظر بنده اگر تمام اندیشمندان بزرگ و تئوری پرداز ما به یاری آموزش و پرورش برخیزند و برای مشکلات و مسائل آن مجدانه و صادقانه تولید فکر و اندیشه کنند، باز نگارنده در تردید است که بتوان به آسانی بر مشکلات آموزش و پرورش فائق آمد و این جسم عظیم الجثه را به حرکت و تکاپو و تعالی درآورد.
۲) آموزش و پرورش برای جذب نیروهای نخبه، لازم است برنامه‌های بلند مدت داشته باشد که از جمله آن‌ها می‌تواند این باشد که در رشته‌های مورد نیازش دانشجویان نخبه در تمام مقاطع را گزینش و بورسیه کند و امکانات رفاهی و آموزشی لازم را در اختیارشان قرار دهد تا از این رهگذر و در یک روند تدریجی نیروهای نخبه به سوی آموزش و پرورش سوق یابند. ممکن است اکنون آموزش و پرورش در سطح گسترده نتواند اقدام به این کار کند. لازم است دست کم در سطح وزارت‌خانه و مراکز تحقیقی و پژوهشی خود، دانشجویان نخبه در مقطع فوق لیسانس و دکترا را بورسیه کند.
● چالش‌های سنت و مدرنیته در آموزش و پرورش
بی شک بسیاری از مشکلات و مسائل و چالش‌ها و بحران‌های امروزه جامعه ما ریشه در گذار از سنت به مدرنیته دارد. این مسأله نیز به خودی خود و در درجه اول از روی قصور و کوتاهی کس یا کسانی نیست، بلکه بیش‌تر به اساس و جوهر مسأله بر می‌گردد. چون دست کم می‌توان گفت که دو مقوله سنت و مدرنیته هم سنخ و هم جوهر نیستند، طبیعی است وقتی که جهان سنت در معرض جهان جدید قرار گیرد، با کثیری از مشکلات و مسائل و چالش‌ها روبرو شود. هنگامی که به تاریخ یکی دو قرن ورود مدرنیته به جهان اسلام و کشورمان نظر می‌کنیم، مشاهده می‌کنیم که ظاهراً تمام لایه‌ها و سطوح مدرنیته و جهان جدید از علم و صنعت و تکنولوژی آن گرفته تا دموکراسی و لیبرالیسم و سکولاریسم و ... آن برای ما بسیاری از مسائل و چالش‌ها و بحران‌ها را در پی داشته است، از مسائل و بحران‌های محسوس و ملموس مانند ترافیک و آلودگی محیط زیست گرفته تا مسائل پیچیده و بغرنجی مانند گسست نسل‌ها و بحران‌های دینی و اعتقادی و هویتی. برای مثال در آموزش و پرورش از یک سو همه امکانات خود را به کار گرفته‌ایم که نسل جوان، علوم و فنون نوین را فرا گیرند و به‌سوی جهان جدید حرکت کنند و در نهایت از دل آن انسان‌های عالم ، دانشمند ، اندیشمند ، پرسشگر و نقاد سر برکشند، و از دیگر سو در همین آموزش و پرورش‌ می‌خواهیم نسل جوان مؤمن و متدین و مقید به دین و وفادار به میراث ارجمند گذشته تربیت شوند. در آموزش و پرورش ما تکلیف سنت و مدرنیته و چالش‌های آن دقیقاً روشن نیست، در اینجا ما تئوری‌های روشن و مشخصی نداریم که چگونه می خواهیم خروجی‌های آموزش و پرورش هم دانشمند و خلاق و نقاد باشند، هم مؤمن و متدین و متعبد.
دکتر سید حسین نصر در خصوص مواجهه با مدرنیته و دنیای جدید می‌نویسد:
پیش از همه چیز لازم است که حقایق جاودانه اسلام همان طور که در قرآن مجید آمده، و در حدیث و سنت نبوی شرح و توضیح داده شده و در طول قرن‌ها توسط علما و متفکران مسلمان مورد بسط و تفسیر قرار گرفته است، دوباره عرضه شود. در این کار بایستی جوهر پیام اسلامی به دور از همه تعصبات و تقسیمات فرقه‌ای ارائه شود، و بر آن وحدتی که جان کلام و پیام اسلام است تأکید شود ... علاوه بر این، راهنمای (جوان) مسلمان برای مواجهه با دنیای متجدّد می‌بایست بر دانش کامل و عمیق، هم از سنت دینی و فکری غرب و هم از غرب جدید، مبتنی باشد. عرضه کلی‌ بافی‌های معینی در این باره که غربی‌ها دهری مشرب و ماتریالیست، یا فعال و پویا، یا لذت‌ طلب و یا سخت‌کوشند، کافی نیست. بایستی جوهرغرب را فهمید تا بتوان تحولات تجدد طلبی و ریشه‌های تاریخی ایدئولوژی‌ها و نیروهایی را که در آن ساحت در کار است، شناخت. غرب، شرق شناسان زیادی به منصه آورده است که اسلام را از نقطه نظر خاص خود مطالعه کرده‌اند، اما جهان اسلام عده بسیار انگشت شماری «غرب شناس» تربیت کرده است که بتوانند جنبه‌های مختلف تمدن غرب را، از علوم تا هُنرها، و از دین تا رفتارهای اجتماعی آن، از نقطه نظر اسلامی بررسی کنند. (نصر، سید حسین، جوان مسلمان و دنیای متجدد، ترجمه مرتضی اسدی، انتشارات طرح نو:۸-۱۷)
آموزش و پرورش نوک پیکان ورود ما به جهان جدید است، اگر واقعاً می‌خواهیم در جامعه خود بر چالش‌های سنت و مدرنیته به صورت علمی و منطقی فائق آییم، ضروری است پیش از هر چیز کار را از نهادهای آموزشی و به خصوص از آموزش و پرورش آغاز کنیم و در این حوزه مجدانه بکوشیم تا به تئوری‌های متناسب و مشخص و موثر دست یازیم.
● اقتصاد آموزش و پرورش
از جمله مشکلات و مسائل آموزش و پرورش، و به تعبیر بعضی ام المسائل آموزش و پرورش، مسائل اقتصادی و معیشتی معلمان، و کمبود وسایل و امکانات و فضاهای آموزشی است. آموزش و پرورش با «بیش از ۱۴۳ هزار واحد آموزشی (مدرسه) و با بهره گیری از قریب ۱ میلیون و ۱۴۰ هزار نیرو و برپایی بیش از ۶۹۰ هزار کلاس درس، تعلیم و تربیت ۱۶.۵ میلیون دانش آموز را عهده دار می‌باشند.» (سند ملی توسعه آموزش و پرورش در برنامه پنج‌ ساله چهارم:۳)
بخشی از مشکلات و مسائل اقتصادی آموزش و پرورش عبارتند از:
در سال ۸۳ میانگین حقوق و مزایای ماهیانه فرهنگیان ۲۱۹ هزار تومان بوده است (پیشین:۱۴) با وجود آن‌که میانگین حقوق و مزایای فرهنگیان در طول برنامه سوم توسعه به تدریج افزایش یافته است اما این رقم از میزان هزینه خانوار که از سوی بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران اعلام می‌شود، کمتر می‌باشد. (پیشین:۱۶)
در طی برنامه چهارم توسعه در آموزش و پرورش، به نوسازی و بازسازی و مقاوم سازی حدود ۵۰۰ هزار کلاس درس نیاز است که به اعتباراتی قریب به ۴ هزار میلیارد تومان نیاز دارد. (پیشین:۶۳)
مشکلات و مسائل اقتصادی و معیشتی فرهنگیان به حدی فراگیر و عمیق و بغرنج است، و چنان این قشر ارجمند را در هم پیچیده که صدای خورد شدن استخوان‌های آنان به آسانی شنیده می شود، از فروش کلیه آن معلم شهرستانی گرفته تا چند شیفته کار کردن و مسافرکشی معلمان و... . اما شگفت این‌جاست که دولت و مجلس و ملت برای رفع این مشکل اقدام جدی و مؤثر و در خور نمی‌کنند و تو گویی سخاوتمندانه از کنار مشکلات بیش از یک میلیون معلم می‌گذرند! امروزه مشکلات معیشتی معلمان در مقیاس ملی/کشوری، به خصوص در دولت و مجلس و رسانه‌ها، در حد یارانه بنزین مسأله نیست و به چشم نمی‌آید. این امر آشکارا نشانگر آن است که سطح نگاه دولتمردان ما به علم و فرهنگ و آموزش تا کجا می‌تواند ارتفاع و تعالی گیرد. در کشورهای توسعه یافته و وارد کننده نفت، از نفت و بنزین مالیات می‌گیرند و با آن مدرسه و دانشگاه می‌سازند، اما ما طی سال‌های گذشته در بودجه عمومی کشور از سهم بودجه آموزش و پرورش کاسته و به سهم یارانه‌ای نفت و بنزین افزوده‌ایم.
بودجه آموزش و پرورش در سال ۱۳۸۴(سال تدوین این مقاله) حدود ۵ هزار میلیارد تومان بوده است، کارشناسان در آن سال معتقد بودند آموزش و پرورش به بودجه حدود ۱۵ هزار میلیارد تومان نیاز دارد تا بتواند به نحوِ منطقی و آبرومندانه بر مشکلات اقتصادی خود فائق آید. هر چند در نگاه اول و با توجه به شرایط ، رسیدن به این بودجه دور از دسترس به نظر می‌آمد، اما اگر آموزش و پرورش و مسائل آن در کانون توجه دولت ، مجلس و ملت قرار می‌گرفت و همه به این منطق و بلوغ فکری و فرهنگی می‌رسیدند که راه توسعه و پیشرفت کشور از طریق سرمایه گذاری در آموزش و پرورش و توسعه منابع انسانی امکان‌پذیر است، دست یافتن به بودجه در پیش‌گفته شده ، دیگر دور از انتظار و تحقق نبود.
● نتیجه:
آموزش و پرورش ما اکنون با کثیری از کمبودها و نارسایی‌ها و آسیب‌ها و چالش‌ها دست به گریبان است که به پاره‌ای از آن، در آن‌چه گذشت، اشاره شد. برای فائق آمدن بر مشکلات آموزش و پرورش نیاز به عزمی ملی است.
جامعه و نهادهای آن به دستگاهی پیچیده و عظیم می‌ماند که آموزش و پرورش محور آن است.
زیرا آموزش و پرورش اولاً گسترده ترین نهاد جامعه است با حدود ۱۸ میلیون معلم و دانش آموز، ثانیاً طولانی ترین دوره آموزشی (۱۲ سال) در آن استمرار و تحقق دارد، ثالثاً خشت اولیه علم و دانش، و فکر و فرهنگ نهادهای دیگر جامعه در آن‌جا بنا نهاده می‌شود و بالاخره از همه مهم تر، در آموزش و پرورش موضوع رشد و توسعه و تعالی‌اش، خود انسان است.
در صورتی این دستگاه عظیم می‌تواند منظم و هماهنگ و هدفمند کار کند و جامعه را به‌ سوی رشد و تعالی به حرکت و تکاپو درآورد که محور آن توان و نیروی لازم را داشته باشد. این امر هم میسر نمی‌شود، مگر این‌که تمام نهادهای جامعه از لحاظ مادی و معنوی در آموزش و پرورش سرمایه گذاری کنند و در همراهی و تعامل با آن مجدانه احساس مسئولیت و مشارکت کنند.
لازم است دولتمردان و اندیشمندان ما برای یکبار هم که شده به این چند پرسش توجه کنند:
۱) در توسعه و پیشرفت کشور کدام نیرو و منابع می‌بایست محور و اساس قرار گیرد؟
۲) آیا با این آموزش و پرورش رنجور و نحیف می‌توان گام‌های محکم و استوار و پایدار در توسعه و پیشرفت کشور برداشت؟
۳) آیا بدون آموزش و پرورش پویا و پیشرو و موفق می‌توان آموزش عالی و بهداشت و درمان و علم و صنعت پیشرو و پیشرفته داشت؟ به عبارت دیگر، آیا اساساً بدون آموزش و پرورش پیشرو می‌توان کشوری پیشرفته و توسعه یافته داشت؟
به نظر نگارنده با استمرار وضع موجود، اگر مشکلات و مسائل آموزش و پرورش در کانون توجه دولت و مجلس و ملت و اندیشمندان قرار نگیرد، وزیر آموزش و پرورش به تنهایی نمی‌تواند توفیق چندانی در کار خویش داشته باشد، ولو آن‌که افلاطون و ارسطو یا ابن سینا و خواجه نصیر طوسی باشد.
به قول ظریفی «مشکل بزرگ ما نشناختن مشکلات است».
منبع : خبرگزاری ایسنا


همچنین مشاهده کنید