سه شنبه, ۲۸ فروردین, ۱۴۰۳ / 16 April, 2024
مجله ویستا

بچه‌دار شدن یا نشدن


بچه‌دار شدن یا نشدن
در مرکز مشاوره، منتظر آمدن همسر آقای حمیدی بودم که توجهم به میترا جلب شد. میترا افسرده بود. می‌گفت چند ماه تحت درمان بوده. برایم جالب بود که قصه زندگی میترا هم درست مثل این زوج خوشبخت (خانواده حمیدی) بود. مساله هر دو خانواده، بچه‌دار نشدن بود. اما کار میترا و همسرش به طلاق کشیده بود و عاقبت این زوج (حمیدی) به عشق عمیق‌تر. حرف‌های میترا را بخوانید...
● قصه از کجا شروع شد؟
«با همسرم حدود هفت سال زندگی کردم. زندگی ما زبانزد همه بود اما به خاطر بچه به جدایی رسید. سه‌چهار سال اول قصد بچه‌دار شدن نداشتیم ولی بعدش تا مدت‌ها اقدام کردیم و نتیجه نگرفتیم.
دکتر می‌گفت مشکل از من است. همسرم مدام مرا آرام می‌کرد و می‌گفت اصلا مهم نیست بچه‌دار شویم یا نه. حالا که از او جدا شده‌ام و با مشاورم صحبت می‌کنم، می‌فهمم که مقصر این جدایی خودم بود‌ه‌ام، نه بچه‌دار نشدن. دایم رفتارش را زیر ذره‌بین داشتم و دنبال سوژه بودم که ربطش بدهم به ناباروری‌ خودم. طعنه می‌زدم که چرا با خواهرت یا زن‌داداشت که باردارند مهربانی می‌کنی؟ (میترا با دست توی سرش کوبید و ادامه داد:) خاک بر سرم، چرا این‌طوری می‌کردم؟ روز طلاق، همسرم گفت تو رابطه‌مان را خراب کردی و حرمت‌ها را شکستی وگرنه من بچه نمی‌خواستم. ولی من خودم به همه گفتم که چون بچه‌دار نمی‌شدم، شوهرم طلاقم داد. افسردگی گرفته‌ام. تازه دارم اشتباهاتم رادرک می‌کنم.»
گرم صحبت بودیم که خانم حمیدی هم رسید. قرار بود به اتفاق هم راز زندگی موفق خانواده «حمیدی» ر اعلی‌رغم بچه‌دار نشدن در حضور دکتر بهمن بهمنی، مشاور خانواده و هیات علمی دانشگاه، بررسی کنیم. میترا و خانم حمیدی، هر دو یک مشکل داشتند: بچه‌دار نشدن! اما این ماجرای واحد، دو پایان کاملا متفاوت داشت. دکتر بهمنی راز این پایان‌های متفاوت را برایمان می‌گوید.
● در مطب مشاور
تا وارد مطب دکتر بهمنی شدیم، گفتم: «آقای دکتر! می‌گویند این موضوع نقصی در روابط زناشویی محسوب نمی‌شود؛ پس چرا بسیاری فقط به دلیل همین مساله از هم جدا می‌شوند؟» و دکتر در پاسخ گفت:
می‌دانید دلیل این تفاوت‌ها که ذهن شما را مشغول کرده، چیست؟ تعریفی که ما از خودمان و از هویت خودمان داریم. شما فقط موضوع بچه‌دار نشدن را می‌بینید ولی اگر مثل من و همکارانم با سناریوهای مختلف برخورد داشتید، می‌دیدید که بسیاری دیگر هستند که به دلیل از دست دادن یک پا در تصادف یا به خاطر یک جراحی و یا بعد از یک بیماری خاص تصمیم می‌گیرند از همسرشان جدا شوند. می‌دانید چرا؟ چون آن آدم، هویتی که از خودش تعریف کرده بوده فقط محدود می‌شده به وقتی که روی دو پا راه برود. حالا می‌گوید پایم را از دست دادم یا چشمم را از دست دادم، نمی‌خواهم همسرم با من زندگی کند و به من ترحم کند. (یک قضاوت بی‌مورد که ناشی از آن تعریف ناقصی است که از خودش دارد.)
حالا هرچه قدر همسرش بگوید که من دوستت دارم و اصلا برایم مهم نیست که این نقص عضو را پیدا کرده‌ای، او حرف خودش را می‌زند. مشکل او، با هویت خودش است، نه با دیگران و همسرش.
بحث وجود یک نقص در سیستم تولید مثل زن یا مرد هم همین‌طور است. میترا، هویت خودش را در همین بارداری و زایمان می‌دیده است. گاهی یک آقایی که قدرت باروری ندارد، فکر می‌کند اگر اسپرم‌هایش کار نکنند، اصلا مرد نیست. چرا؟ چون او مردانگی خودش را فقط با این موضوع تعریف می‌کرده. درست است که فرهنگ او و خانواده‌اش در شکل‌گیری این باور نقش داشتند اما خودش هم مقصر است چون به این باور غلط اعتقاد پیدا کرده و هرگز سعی نکرده از این تک‌بعدی بودن رها شود. خداوند همه ما را موجوداتی چندبعدی آفریده، با انواع علاقه‌ها، استعدادها و یک کارخانه عظیم به نام تن که هر آن در حال حل کردن مسایل مختلف است. همین حالا که صحبت می‌کنیم قلب شما، کبد و کلیه‌تان در حال بررسی و حل مسایل خودش است و وقتی نتواند مساله‌ای راحل کند با علایم مختلف هشدار می‌دهد که شما باید کمکش کنید. مثلا تب می‌کنید یا تپش قلب پیدا می‌کنید. در مورد روان هم همین‌طور، اگر شما غمگین و دلمرده‌اید باید این علامت را جدی بگیرید و به دکتر مراجعه کنید.
کاملا طبیعی است که شما به خاطر از دست دادن پاهایتان، به خاطر بیکار شدن‌تان، به خاطر وجود یک بیماری در هر دستگاه بدن‌تان یا به خاطر بچه‌دار نشدن‌تان ناراحت باشید و تلاش کنید چاره‌ای بیابید، اما این موضوع غیرطبیعی است که بقیه زندگی را به خاطر خدشه‌دار شدن این بخش از زندگی‌تان تعطیل کنید و برای این ناکامی، همسرتان را طلاق بدهید.
همین خانم حمیدی و همسرش دو سال پیش در حالی برای مشاوره به مطب من آمدند که مدت‌ها بود برای بچه‌دار شدن تلاش کرده بودند و پزشکان مشکل اصلی را در خانم تشخیص دادند. آقای حمیدی دیپلمه است و یک تراشکار؛ خانم حمیدی هم دیپلمه و خانه‌دارند (اشاره به خانم حمیدی). حالا من از خودشان می‌خواهم که به شما بگویند برای رهایی از فکرهای منفی چه کردند؟
- خانم حمیدی: همسرم می‌گفت من یک تراشکار موفق هستم و روزی ۱۰ تا ۱۲ ساعت مشغول کارم. سلامتم، پرانرژی‌ام و پرمحبت. تو هم در خانه‌داری مهارت داری و عاشق هنری. برو کلاس‌های خط و نقاشی نام‌نویسی کن تا از تمرکز روی موضوع بچه‌دار شدن یا نشدن رها شوی. ما به دیگر کارهای مهم زندگی‌مان می‌پرداختیم و تنها یکی از کارها و آرزوهایمان بود که برآورده نمی‌شد. بالاخره تصمیم گرفتیم بهزیستی ثبت‌نام کنیم و بچه‌ای را به فرزندی بگیریم. حس کردیم سوالات زیادی داریم مثل اینکه چه رفتاری با این بچه بکنیم؟ کی و چه جوری حقیقت را به او بگوییم؟ خلاصه با راهنمایی دکتر و شرکت در کلاس‌های فرزندپروری الان خیلی ماهر شده‌ایم و برای پذیرش فرزندمان کاملا آماده‌ایم.
- دکتر بهمنی: دقت کنید! یکی از ویژگی‌های رابطه زناشویی می‌تواند بچه‌دار شدن باشد ولی نباید این موضوع تبدیل به همه ویژگی‌های این رابطه شود. محبت، صمیمیت و ارزشمند بودن متقابل، از دیگر ویژگی‌های عامل حفظ و تداوم این رابطه هستند. همیشه به مراجعان می‌گویم شما به عنوان یک مرد، اگر قدرت باروری نداری، در عوض مرام و مروت و باورهایت، هوشت و ذکاوتت می‌تواند مردانگی تو را اثبات کند. این اندک‌بینی است که شما خودت را فقط تک‌بعدی ببینی؛ چون حتی اگر به آن جنبه هم برسی، خوشحال و راضی نمی‌شوی و با خودت می‌گویی همه‌اش همین بود؟!
این نکته را هم تذکر می‌دهم که میترا خانم و امثال ایشان چون هویت خود را فقط در بارداری می‌بینند، دست به پرورش باورهای منفی در خود می‌زنند و با این افکار منفی، رفتارهای نادرستی هم از خود نشان می‌دهند و مثلا مدام به همسرشان می‌گویند تو مرا دوست نداری و اگر الان به زندگی با من ادامه می‌دهی به خاطر مردانگی‌ات و از روی ترحم است. مراجعی داشتم که باز هم پس از ۱۲ سال زندگی می‌گفت که اگر شوهرم هنوز زن نگرفته و مرا نگه داشته، فقط از روی ترحم و بزرگواری است!
این افکار و ترس‌هاست که به پیش‌بینی‌های غلط می‌انجامد و در رفتار ما بازتاب پیدا می‌کند. این افراد با مقایسه کردن خودشان با زوج‌های دیگر، با بیزاری از کسانی که بچه‌ دارند و یا با شوق افراطی، با تردید و چک کردن مداوم همسرشان رابطه زناشویی خود را خراب می‌کنند. شاید در گذر زمان موضوع بچه‌دار نشدن حل شود اما این رابطه به قدری خراب شده که نمی‌توانند آن را ادامه دهند.
در عوض، زوج‌های موفقی را هم داریم مثل همین خانواده حمیدی یا مثل یکی دیگر از آشنایان دور که وقتی بعد از چند سال دیدمش و جویای احوال فرزندانش شدم، به راحتی گفت: «ما بچه نداریم. خیلی دکتر رفتیم، فایده نداشت، اشکال از من بود» و صحبت‌های او آن قدر طبیعی و عادی به من منتقل شد که به راحتی دیدم این مشکل هیچ آسیبی به او نرسانده است. به نظر می‌رسد افراد آگاه و هویت‌یافته که تک‌بعدی به زندگی نمی‌نگرند، نگاهشان نسبت به این مساله متفاوت است و هرگز گمان نمی‌کنند بچه، فقط باید از آن خودشان باشد و غالبا سعی می‌کنند با پذیرفتن یک فرزند‌خوانده، حس والد بودن خود را ارضا کنند.
الهه رضاییان
منبع : روزنامه سلامت


همچنین مشاهده کنید