پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


عشق جوانی


عشق جوانی
پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد
وان راز که در دل بنهفتم به درافتاد
از راه نظر مرغ دلم گشت هواگیر
ای دیده نگه کن که به دام که درافتاد
دردا که از آن آهوی مشکین سیه چشم
چون نافه بسی خون دلم در جگر افتاد
از رهگذر خاک سر کوی شما بود
هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد
مژگان تو تا تیغ جهان گیر برآورد
بس کشته دل زنده که بر یک دگر افتاد
بس تجربه کردیم در این دیر مکافات
با دردکشان هر که درافتاد برافتاد
گر جان بدهد سنگ سیه لعل نگردد
با طینت اصلی چه کند بدگهر افتاد
حافظ که سر زلف بتان دست کشش بود
بس طرفه حریفیست کش اکنون به سر افتاد
● مقدمه :
جوان به منزلگاه جوانی که می رسد سراسر شور و نشاط و عشق و امید است مناظر زیبای زندگی را از دور می نگرد و با وجد و هیجان به سوی آینده ای لذت بخش پیش می رود جوانان نه مانند کودکان می اندیشند و نه افکارشان همانند بزرگسالان است در حالی که کودکان در زمان حال و پیران در زمان گذشته زندگی می کنند جوانان گاهی خاطرات دوران کودکی را به یاد می آورند و زمانی درباره آینده خیال پردازی می کنند جوان مفهوم زمان را از دو جهت گذشته و آینده جست و جو می نماید و چون فعالیت های فکری او بیشتر متوجه گذشته و آینده است علاقه مندی به وضع حاضر را در دومین درجه اهمیت قرار می دهد و درست به همین دلیل است که برای جوانان مواجهه با حقیقت مشکل است.
عشق الهی با عشق زمینی متفاوت است. خداوند به دنبال چیزهایی که انسانها از روابطشان انتظار دارند نیست. مردم فقط به ظواهر امور اهمیت میدهند؛ اما خداوند به دنبال پاکی و معصومیت موجود در قلب انسانهاست.
عشق صرفاً بیان احساسات نیست و تنها در مقام عمل و در سایه اعمال از خودگذشتگی است که معنا پیدا می کند. البته بیان احساسات جزء لاینفک عشق ورزی محسوب می شود اما نمی توان بر روی آن به عنوان تنها معیار عاشقی حساب باز کرد. از خود گذشتگی حقیقی همیشه ما را به سمت عملی کردن گفته هایمان هدایت می کند و از این طریق می توانیم به عشق حقیقی دست پیدا کنیم.
ما تنها زمانی می توانیم معنای عشق حقیقی را در یابیم که به آن رسیده و با تمام وجود آنرا حس کرده باشیم. اگر وارد یک رابطه شویم که تمام خصوصیات عشق حقیقی را داشته باشد و خودمان نیز احساس کنیم که تا پایان عمر تمایل به ادامه ارتباط را داریم بعد تازه آن موقع است که می توانیم بگوییم حقیقتاً "عاشق" هستیم.
در این مقاله سعی بر آن شده درمحوریت جوان ، خصوصیات جوانی و چیستی عشق و انواع آن و در نهایت چگونگی و راههای مناسب جهت رسیدن به عشق واقعی که جوان می تواند با الگو برداری مناسب از مبانی و اعتقادات اسلامی در راه درست گام بردارد ؛ به تحقیق و پژوهش پرداخته شده است .
● عشق حقیقی چیست؟
"عـشق یـعنی صبر و شـکیبایی، یعنی مهربانی؛
عشـق رنــگ حسد و مـباهات به خود نمی گیرد،
تکبر و غرور نمیشناسد، گستاخانه عمل نمیکند، به سادگی خشمگین نمی شود، و اشتباهات را بـدست فراموشی میسپارد. عشق
از بدیـها رنج میبـرد و با حقیقت شکوفـــا میشود.
مامن امنی برای ماواست، با خود امید و اطمینان
را به ارمغان می آورد و تا ابد جاودان باقی میماند،
عشق هیچ گاه مغلوب نخواهد شد."
قطعه بالا خصوصیات یک عشق حقیقی را به تصویر کشیده است. این خصوصیات در روح عشق های الهی به چشم می خورد. ما هم باید سعی کنیم تا از این تعابیر در عشق های زمینی بهره بگیریم. مشکل اساسی که امروزه بیشتر افراد با آن روبرو هستند این است که در روابط احساسی خود به هیچ وجه به دنبال یافتن ویژگی های "دوست داشتن واقعی" نیستند. در عوض همه به دنبال خصوصیات ظاهری، شهرت و ثروت طرف مقابل هستند. همانطور که می دانید این گزینه ها به هیچ وجه جزء مفروضات یک عشق حقیقی نبوده و به مرور زمان در روابط رنگ می بازند؛ به همین دلیل نباید معیار اصلی انتخاب خود را بر پایه گزینه های زودگذر استوار سازیم.
"عشق الهی با عشق زمینی متفاوت است. خداوند به دنبال چیزهایی که انسانها از روابطشان انتظار دارند نیست. مردم فقط به ظواهر امور اهمیت میدهند؛ اما خداوند به دنبال پاکی و معصومیت موجود در قلب انسانهاست."
از خود گذشتگی حقیقی همیشه ما را به سمت عملی کردن گفته هایمان هدایت می کند و از این طریق می توانیم به عشق حقیقی دست پیدا کنیم.
"سعی کنید تا جایی که می توانید با زبان و گفته هایتان عشق نورزید بلکه با حقیقت اعمالتان دوست داشتن خود را منعکس کنید."
سکس، عشق نیست! ما یاد گرفته ایم که دوست داشتن و برقراری رابطه جنسی مشابه هم هستند. اما این مطلب صحت ندارد. رابطه جنسی امری است برای تکمیل ازدواج های قرادادی و تنها زمانی زیباست که پا را فراتر از حد و مزر تعیین شده آن نگذاریم، در غیر اینصورت به امری نکوهیده تبدیل می شود.
● برقراری رابطه جنسی پیش از ازدواج
برقراری رابطه جنسی پیش از ازدواج در اکثر موارد چیزی جز رنج و ناامیدی را برای طرفین به همراه ندارد. در تمام کتابهای آسمانی به گونه ای به این مطلب اشاره شده است که وقتی دو نفر با هم ازدواج می کنند روح و جسم آنها یکی می شود و برقراری رابطه جنسی نیز حسن ختامی برای نمایش منتهای این پیوند و انسجام است. زمانیکه دو نفر پس از برقراری رابطه جنسی ارتباط خود را با یکدیگر قطع می کنند درست مثل این است که جسم و روحشان را از وسط به دو نیم می کنند. به همین دلیل هم هست که نوجوانان و جوانان به افرادی که بدنشان را در اختیار آنها قرار میدهند وابسته شده و نسبت به آنها ضعیف و آسیب پذیر می شوند. به راحتی میتوان دریافت که سکس پیش از ازدواج منظر صبر و شکیبایی نیست، مهربان نبوده و از شما محافظت نمی کند و خلاصه در یک کلمه اصلا عشق نیست.
● تشخیص عشق حقیقی
ما تنها زمانی می توانیم معنای عشق حقیقی را در یابیم که به آن رسیده و با تمام وجود آنرا حس کرده باشیم. اگر وارد یک رابطه شویم که تمام خصوصیات عشق حقیقی را داشته باشد و خودمان نیز احساس کنیم که تا پایان عمر تمایل به ادامه ارتباط را داریم بعد تازه آن موقع است که می توانیم بگوییم حقیقتاً "عاشق" هستیم. ۳ نشانه که می تواند ما را به سمت چنین احساسی راهنمایی کند به قرار زیر است:
ما باید...
۱) رفتارمان مطابق با فرامین الهی باشد.
۲) کاملا با خودمان صادق باشیم.
۳) توانایی درک تعهدی که با عشق به میان می آید را داشته باشیم.
● دوره جوانی حضرت محمّد.
دینی اخلاقی /دوره جوانی حضرت محمّد. رسول گرامی اسلام دوره ی نوجوانی را پشت سر گذاشت. او جوان رشیدی شده بود. زمان آن رسیده بود که محمّد(ص) شغل مناسبی داشته باشد. عموی پیامبر(ص) ابوطالب به ایشان پیشنهاد شغل کردند. ابوطالب از ایشان خواستند، سرپرستی تجارت خدیجه، دخترخویلد، را قبول کند. خدیجه زن ثروتمند و نجیبی بود. اوزنی بود که افرادی را برای کار بازرگانی خود استخدام می کرد. حضرت(ص)پیشنهاد عمویش را قبول کرد؛ اما محمد(ص) دوست نداشت، خودش از خدیجه درخواست کار کند. چون خدیجه از راستگویی، امانت داری و اخلاق خوب، حضرت(ص) آگاه بود، فردی را نزد حضرت (ص) فرستاد. خدیجه خواست با سرمایه ای که در اختیار محمّد(ص) و غلامش (میسره) قرار میدهد، آنان برای تجارت به شام بروند، او شتری مخصوص دراختیار محمّد(ص) قرار داد و از غلامش خواست که درسفراحترام محمد(ص) را نگه دارد. این سفر به پایان رسید. خدیجه از این سفر تجارتی سود مناسبی برد. میسره وقتی از سفر برگشت از ویژگی های اخلاقی محمّد(ص) برای خدیجه گفت. او گفت: بصری که یک بزرگ مسیحی بود، وقتی که محمّد(ص) را دید از نبوت او خبر داد. همچنان خبرهایی از صفت های پسندیده ی حضرت(ص) به خدیجه رسید. این خبرها موجب شد تا خدیجه به محمّد(ص) پیشنهاد ازدواج دهد.چند ویژگی اخلاقی پیامبر گرامی(ص): - بهترین الگو برای انسان هاست.- آموزنده و باعث رشد انسان است.- برای همه ی انسان ها قابل فهم و اجراست.- درمان بیماری های روحی و جسمی است. - معرفت اجتماعی انسان را زیاد می کند.- رفتار و کردار انسان را معنوی می کند. -کتاب سیره معصومان محمود استعلامی (کتاب سنن النبی) علامه سیدمحمّدحسین طباطبایی کتاب نگرشی کوتاه به زندگی پیامبر اسلام(ص) مهدوی نیا
● شخصیت جوان از دیدگاه قرآن و عترت
حالات و رفتارهای جاهلانه جوانی ناشی از بیکاری است. جوانان وظیفه دارند با تلاش و همت عالی به کسب مهارت‌های لازم جهت شایستگی برای یک شغل مناسب، بپردازند و بدانند سعی و تلاش برای امر معاش در شریعت اسلام امری است
ضرورت ایجاد شغل از منظر پیامبر
«یا علی حق الولد علی والده آن یحسن اسمه و ادبه و یضعه موضعا صالحا»، پیامبر (ص) به حضرت علی (ع) فرموده‌اند: «ای علی، حق فرزند بر پدرش این است که برای او نام خوب انتخاب کند و در ادب و تربیتش بکوشد و او را به کار شایسته‌ای بگمارد.»
«قالوا سمعنا فتی یذکرهم یقال له ابراهیم»(انبیاء، ۲۱/۶۰) گروهی گفتند: «شنیدیم جوانی از (مخالفت با) بت‌ها سخن می‌گفت که او را ابراهیم می‌گفتند.»،«و قیل ان ابراهیم القی فی النار و هو ابن ست عشرة سنة»،«و گفته شده که ابراهیم در آتش افکنده شده در حالی که شانزده ساله بود.» گروهی از جوانان نیز در قرآن مطرح شده‌اند که با وجود اینکه در بهترین شرایط و موقعیت اجتماعی، از نظر مقام و ثروت بودند، ولی وقتی حقیقت توحید را دریافتند و به خدای یگانه و روز معاد ایمان آوردند، زر و زیور را رها کردند و به غار خشن و خشک پناه بردند و در راه ایمان و عقیده از جان خود دریغ نورزیدند و اسوه جوانان عالم شدند.
در آیه ۱۰ سوره کهف آمده است: «زمانی را به خاطر بیاور که این گروه از جوانان به غار پناه بردند و گفتند پروردگارا! ما را از سوی خودت رحمتی عطا کن و راه نجاتی برای ما فراهم ساز.»
«انهم فتیة امنوا بربهم و زدناهم هدی»، «آنها جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آورند و ما بر هدایتشان افزودیم.»
همچنین خداوند متعال در یک سوره کامل ماجرای زندگی حضرت یوسف (ع) را بیان می‌کند و او را جوانی نیکوکار معرفی می‌کند که سبب احسان و نیکوکاری و اخلاق نمونه‌اش، در زمان جوانی خداوند چشمه‌های علم و حکمت خود را بر قلب او جاری می‌سازد و این وعده را به تمام جوانان می‌دهد که اگر یوسف گونه در زمره «محسنین» قرار گیرند، پاداششان را دریافت خواهند کرد.
در آیه ۲۲ سوره یوسف داریم که «هنگامی که به سن رشد و کمال جوانی رسید به او حکمت و علم دادیم و این چنین نیکوکاران را پاداش می‌دهیم.»
«حکمت و علمی که خداوند به یوسف داد، موهبتی ابتدایی نبود بلکه به عنوان پاداش به وی داده شد چرا که او از نیکوکاران بود و جمله «وکذلک نجزی المحسنین» اشاره به این معنی می‌کند. و از این جمله همچنین این معنا مشخص می‌گردد که خداوند از این علم و حکمت به همه نیکوکاران می‌دهد، البته هر کسی به قدر نیکوکاریش....»
علاوه بر نیکوکاری، ویژگی ممتاز این جوان نمونه، عفت و پناه بردن به حصن حصین الهی در مقابل آلودگی است، یوسف (ع) در صحنه آزمایشی بسیار سخت و عظم قرار می‌گیرد و در بحبوحه جوانی و قدرتمندی می‌فرماید:
«معاذ الله انه ربی احسن مثوای انه لایفلح الظالمون» (یوسف /۲۳) یعنی یناه می‌برم به خداوند که پروردگار من است و ظالمان و ستمگران رستگار نمی‌شوند.» آری یوسف الگوی پاکدامنی و عفت برای جوانان است و مطالعه دقیق و صحیح زندگی او، از ضروریات است که باید مورد توجه والدین، مربیان، مسوولان آموزشی و حکومتی و خود جوانان قرار گیرد.
علاوه بر یوسف (ع) مریم (س)نیز به عنوان دختری عفیف و پاکدامن، و اسوه تقوی، عبادت و ایمان معرفی می‌گردد و او بانویی است که خداوند به خاطر عفتش اورا می‌ستاید و شایسته دریافت روح الله می‌گردد
حضرت موسی (ع) نیز جوانی نیکوکار و غیرتمند است که دوران جوانی‌اش در سوره قصص مطرح می‌گردد و او نیز به سبب احساس و نیکوکاری، شایسته دریافت علم و حکمت الهی می‌گردد.
«هنگامی که به جوانی رسید و نیرومند و کامل شد، حکمت ودانش به او دادیم و این گونه نیکوکاران را جزا می‌دهیم.» موسی (ع) به سبب تقوی الهی و اعمال نیکش شایستگی این مقام را پیدا می‌کند آن هم در زمان جوانیش که با زمان نبوت و القای وحی فاصله زیادی داشت و نکته مهم دیگر که در جریان این داستان مطرح گردیده این است که دختر جوانی که شایسته همسری موسی (ع) می‌گردد، دختری است که خداوند متعال به این صفت او را متذکر می‌شود:«فجاءته احداهما تمشی علی استحیا» .... (قصص /۲۵) «ناگهان یکی از آن دو دختر که درنهایت حیاء گام برمی‌داشت به سوی موسی آمد» ...
من الفراغ تکون الصبوه»؛ حالات و رفتارهای جاهلانه جوانی ناشی از بیکاری است. جوانان وظیفه دارند با تلاش و همت عالی به کسب مهارت‌های لازم جهت شایستگی برای یک شغل مناسب، بپردازند و بدانند سعی و تلاش برای امر معاش در شریعت اسلام امری است که دارای اجر معنوی بالایی می‌باشد و کسی که از قبول مسئوولیت و سعی و تلاش، شانه خالی کند مورد بدبینی اسلام است.
رعایت عفت، حیاء و پاکدامنی در حضور اجتماعی ویژگی ممتازی است که این دختر جوان دارا می‌باشد و به بسبب این صفات شایسته، همسر مردی می‌شود که در آینده پیامبر خدا خواهد بود.»
● ضرورت ایجاد شغل
یکی از عناصر مهم حیات اجتماعی جوانان، انتخاب شغل و شروع منظم و کارآمدتر فعالیت اجتماعی است. جوانان خواهان ورود به اجتماع هستند تا انرژی و تازگی وجود خویش را در راه پذیرش مسئولیت‌های اجتماعی صرف کنند و از جانب اجتماع جدی تلقی شوند، آنان از تأثیر گذارترین عوامل انسانی در جامعه بشری هستند و هرگونه تعالی و ترقی و یپشرفت در ابعاد مادی و معنوی مرهون توانایی‌ها، آمادگی‌ها و استعدادهای جوانان یک جامعه است.
هویت شغلی به صورتی بسیار ساده از دوره کودکی شروع به شکل گرفتن می‌کند و کودکان به خیال پردازی‌های شغلی می‌پردازند و در نوجوانی با بروز توانایی‌های فکری و تفکر انتزاعی به آزمایش ذهنی مشاغل پرداخته و می‌فهمد که به دست آوردن یک شغل، مستلزم توانایی‌ها و آموزشهای خاص است و بالاخره مرحله واقع بینی شغلی در جوانی حاصل می‌شود.
در تعالیم عالیه اسلام علاوه بر تأکید بر ضرورت تربیت متناسب با فنون و علوم زمان، تأکید فراوان بر ایجاد شغل مناسب برای فرزندان نیز شده است.
پیامبر اکرم (ص) فرموده‌اند: «یا علی حق الولد علی والده آن یحسن اسمه و ادبه و یضعه موضعا صالحا»، پیامبر (ص) به حضرت علی (ع) فرموده‌اند: «ای علی، حق فرزند بر پدرش این است که برای او نام خوب انتخاب کند و در ادب و تربیتش بکوشد و او را به کار شایسته‌ای بگمارد.»
داشتن شغل و قبول مسئوولیت نه تنها وسیله امرار معاش است؛ بلکه خود مایه عزت نفس و شرف اجتماعی و از عوامل موثر اعتماد به نفس و اثبات شخصیت است.
جوانی که کار می‌کند و درآمد شخصی دارد، خود را مستقل و آزاد می‌بیند و در باطن احساس سربلندی و افتخار می‌کند، به خود حق می‌دهد که در جامعه اظهار وجود نماید و خویشتن را به عنوان یک عضو مفید اجتماع به حساب آورد. برعکس اگر جوانی که همه وجودش توانمندی و هیجان و غرور است، نتواند شغل مناسب پیدا کند و به خواسته‌های فطری خویش دست یابد در معرض شدید نگرانی، اضطراب، افسردگی و به دنبال آن خطر، انحراف و آلودگی می‌باشد. حضرت علی (ع) فرموده‌اند:
«ان یکن اشغل مجهدة فاتصال الفراغ مفسده» «همچنان که داشتن شغل، محل تلاش و کوشش است، بیکاری محل فساد و تباهی و نابودی است.»
همچنین فرموده‌اند: «من الفراغ تکون الصبوه»؛ حالات و رفتارهای جاهلانه جوانی ناشی از بیکاری است. جوانان وظیفه دارند با تلاش و همت عالی به کسب مهارت‌های لازم جهت شایستگی برای یک شغل مناسب، بپردازند و بدانند سعی و تلاش برای امر معاش در شریعت اسلام امری است که دارای اجر معنوی بالایی می‌باشد و کسی که از قبول مسئوولیت و سعی و تلاش، شانه خالی کند مورد بدبینی اسلام است.
● عشق الهی در منظر قرآن کریم
عشق رابطه ای قلبی میان دو چیز است که چون به نحو اعم برقرار می شود،عاشق را در معشوق فانی می سازد و در قرآن اگر چه لفظ عشق نیامده،ولی از معنای آن با الفاظ دیگر مانند حب و ود سخن رفته است .
از لوازم عشق آن است که عاشق را تابع وتسلیم اراده و فرمان معشوق می گرداند ؛به طوری که جز وصل به او و کسب و کسب خشنودی او هیچ هم و غمی ندارد .مهمترین ستونی که خیمه غشق را برپا میدارد،نماز و عبادت عاشقانه و عارفانه است؛نماز و عبادتی که جز از روی حب و عشق به خدای تعالی گزارده نشود .
▪ مقدمه:
در این مقاله نخست از مفهوم عشق و آثار آن سخن می رود؛سپس عشق الهی در آیات قرآن و پاره ای از روایات بررسی می شود و سرانجام نماز و آثار و اقسام آن به عنوان یکی از برترین اعمال عاشقانه معرفی می گردد .
معنای عشق و عاشق
تا انسان عاشق نشود،عشق را به نحو حضوری درک نمی کند؛پس عشق یافتنی است،نه بافتنی و امر صرف و خالص و بسیط تحت اسم و رسم و لقب و وصف در نیاید از این رو عشق قابل تعریف نیست . سنایی چنین سروده است:
ای بی خبر از سوخته و سوختنی عشق آمدنی بود؛نه آموختنی
مولوی نیزچنین انشاد کرده است:
گرچه تفسیر زبان روشنتر است لیک عشق بی زبان،روشنتر است
مفهوم آن هم یک امر ذهنی است،پس آن خود عشق نیست . آنچه مهم است این که انسان باید به خود عشق برسد . اساسا انسان آن سان انسان است که به عرفان و کتمان نزدیک و از نسیان و عصیان به دور باشد .
لغت نویسان عشق را اینگونه معنا می کنند: در گذشتن از حد دوستی، اعم از اینکه در پارسایی باشد یا در فسق و آن مأخوذ از عشقه است و آن گیاهی است که بر درختی بپیچد و آن را خشک کند و خود با طراوت باقی بماند ؛لذا اگر گیاه عشق روح انسان، درخت تن او را احاطه کند،او را نسبت به زرق و برق دنیا خشک و بی حرکت و نسبت به محبوب و معشوق شیفته و بی قرار می کند .
اگر عشق انسان به شهوات به فعلیت در آید، روح تابع تن می گردد و اگر روح انسان و عشق معنوی او رشد کند، جسم و تن بناچار تابع روح می گردد و تن به زحمت و رنج می افتد . در این زمینه متنبی می گوید :
و اذا کانت النفوس کبارا / تعبت فی مرادها الا جسام
وقتی نفس کسی بلند مرتبه شود، تن او در راه نیل به مراد آن به زحمت می افتد . مولوی در این بابت می گوید :
خشم و شهوت وصف حیوانی بود / مهر و رقت ، وصف انسانی بود
این چنین خاصیتی در آدمی است / مهر،حیوان را کم است،آن از کمی است
عرفا معتقدند : بنیاد هستی ، بر عشق به یک مرکز به نام خدا نهاده شده است و آن یک نوع جنب و جوششی است که سراسر وجود را فرا گرفته است .
در عزل پرتو حسنت ز تجلی دم زد / عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
عشق آخرین مرحله محبت است. شعله ای است که در دل آدمی افروخته می شود و بر اثر آن آنچه جز خداست ، می سوزد و نابود می گردد ، یعنی عاشق ، شهید می شود و به حیات خالص و جاویدان نیل پیدا می کند. روایت می کنند : «من عشق و عفو و کتم و مات ، مات شهیدا .» هر که عاشق شود و عفت نفس پیش بگیرد و رازدار باشد و بمیرد ، شهید مرده است .
عشق جنون الهی است که بنیان بدن را ویران می سازد ، یعنی زندان و قفس تن انسان را می شکند و با معشوق مطلق اتصال برقرار کند ؛ در نتیجه ، تن عاشق گم و متلاشی و روح او منور می گرد و آخرالامر با معشوق اتحاد پیدا می کند که این همان وحدت عشق و عاشق و معشوق است .
ابن فارض می فرماید :
بینی و بینک انی ینازعنی / فارفع بلطفک انی من البین
میان من وتو،[من] نزاع می کند ، خداوندا به لطفت ، [من] را از میان بردار!
حجاب چهره جان می شود غبار تنم / خوشا دمی که از این پرده برفکنم
که این قفس نه سزای چو من خوش الحانی است روم به روضه رضوان که مرغ آن چمنم
به قدری انسان یه معشوق یعنی خداوند نزدیک می شود که در او فانی گشته ، به او باقی می گردد به همین دلیل حلاج گفت : ان الحق ، یعنی من خدایم و این نیست، جز اینکه حضرت حق در قلب عارف نفوذ می کند و در حدیث آمده است : « قلب المؤمن عرش الرحمان » دل مؤمن تخت خداست. چرا درخت طور به حضرت موسی (ع) بگوید : انی انا الله لا اله الا انا و آدمی نگوید انا الحق ؟
موسی نیست که دعوی انا الحق شنود ورنه این زمزمه اندر شجری نیست که نیست
بعضی ، خود خدا را عشق می دانند ، بر این اساس توحید در نظر عرفا عشق است و در نظر فلاسفه وجود حضرت احدیت . حافظ می فزماید :
فاش می گویم و از گفته خود دلشادم / بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
سفارشهای یوحنا نیز همین است : « یکدیگر را دوست بدارید ، زیرا عشق ، اصلی خدایی دارد. هرکه خدا را دوست بدارد ، فرزند خداست و خدا را شناخته است و آنکه دوست نمی دارد ، خدا را نشناخته است ، چون خداوند ، عشق است .»
بهترین عاشقان و هنرمندترین هنرمندان و زیباترین موجودات خداست ، زیرا دارای جمیع کمالات است ؛ چه او بسیط مطلق و عین هستی است. به این ترتیب او مصداق اتم عشق و عاشق و معشوق صرف و خالص است.
ابن سینا در این زمینه می فرماید : « عاشق ترین کس نسبت به چیزی ، اول بالذات (خدا)است ؛ زیرا چیزهایی بیشتر درک می شوند که کاملتر باشند. » از فروغ عشق ، جذب و انجذاب طبیعی یا غریزی یا فطری است که خداوند در میان موجودات قرار داده است که جلوه های آن در صنایع ظریف و هنر و عشق به تشکیل خانواده ، جهت بقای نوع و تعلیم و تعلم و به طور کلی روابط انسانها با هم به چشم می خورد ؛ حتی در حرکات کرات و ترکیب اجسام ، جاذبه عمومی و کشش فراگیر وجود دارد که همه بر پایه پرمایه عشق است.
ذره ذره کاندر این ارض و سماست / جنس خود را همچو کاه و کهرباست
نقل می کنند که وقتی حضرت ختمی (ص) از کوه احد می گذشت با چشمان پرفروغ و نگاه از محبت لبریزش،کوه واحد را مورد عنایت قرار داده ،فرمود:«جبل یحبنا و نحبه»یعنی کوهی که ما را دوست دارد و ما نیز آن را دوست داریم .
عشق انسان،لب عقل و عقل،لب روح و روح لب تن و تن، لب اجسام است؛چنانکه عرفان، لب برهان است؛ بنا بر این با هم متضاد نیستند ، بلکه در طول یکدیگر قرار دارند. خاقانی چنین می سراید :
دولت عشق تو آمد عالم،جان تازه کرد عقل کافر بود آن رخ دید و ایمان تازه کرد
▪ قران وعشق
در قرآن کلمه عشق استعمال نشده است. شاید به این دلیل که در زمان نزول، کلمه عشق ، به وسیله شعرا تنها در خدمت فسق و فجور و شهوترانی قرار گرفته بود،چنانکه اشعار شعرای آن زمان محتوایی جز دنیا پرستی و زرق و برق زندگی زودگذر دنیای دنی نداشت که نمونه آن اشعار سبعه معلقه است و همین باعث شد که خداوند شعرای آن زمان و زمین را گمراه معرفی کند و در سوره شعرا می فرماید :
« و الشعراء یبعهم الغاوون[۲۲۵] الم ترانهم فی کل واد یمیمون[۲۲۶] و انهم یقولون ما لا یفعلون[۲۲۷] الا الذین آمنوا و عملوالصالحات ؛ گمراهان از شعرای (بی ایمان) پیروی می کنند. آیا ندیدی که آنها در هر وادی سرگشته می روند و آنچه را عمل نمی کنند می گویند؛ مگر کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند با توجه به اینکه خود آیات مسجع و با وزن و آهنگ خاصی است ، باید گفت: منظور آیه این نیست که هر شاعری متبوع گمراهان است ؛ به همین دلیل پیامبر فرمود : ان لمن البیان لسحرا بعضی از بیانها سحر هستند.
در روایات کلمه عشق آمده است. در حدیث معروف قدسی آمده است: من طلبنی وجدنی و من وجدنی عرفنی ومن عرفنی احبنی و من احبنی عشقنی و من عشقنی عشقه و من عشقه قتله و من قتله فعلی دیته و من علی دیته فانا دیته ( خداوند فرمود) : هر کس مرا طلب کند ، مرا می یابد و هر که مرا بیابد ، مرا می شناسد و هر که مرا بشناسد مرا دوست دارد و هر کسی مرا دوست بدارد عاشقم می شود و هر که عاشقم بشود ، عاشقش می شوم و هر کس را که عاشقش بشم ، او را می کشم و هر کس را بکشم ، دیه او به گردن من است و هر کس که به گردن من دیه دارد من خودم دیه او هستم.
● نتیجه :
عشق مطلقاًٌ مسوول است هر فکری که بخاطرمان خطور می کند هر عملی که از ما سر می زند تبعاتی دارد . ما به هر حال با تبعات افکار و اعمالمان روبرو می شویم . هر انسان چه بخواهد و چه نخواهد مسوول اعمال خویش است . عشق همواره مهربان است و این مهربانی انسان را سخاوتمند می سازد .و تمام درها را باز می کند . عشق سخاوتمند است . عشق بی قید و شرط است . در راه عشق اما و اگری وجود ندارد . شرطی وجود ندارد . عشق بر احترام مبتی است .
جوانان مجهولات را دوست می دارند زیرا مجهولات چیزهای تازه ای هستند که بهتر از معلومات تجربی با مولودات ذهنی ایشان توافق دارند و این مهمترین دوران از زندگی است که انسان به تخیلات غیر ممکن و افسانه مانند می پردازد جوانان با عقل چندان ارادتی ندارند و قضاوتهای عقلی را بسیار حقیر می شمارند دوران جوانی دوران تخیلات و اوهام است دوره بی باکی و تهور و افراط در عشق و محبت است دوره هیجان های شدید عواطف حساب نشده و ناموزون است این وضع آشفته دوران یک پدیده طبیعی و مقدمه تعالی و تکامل است.
موریس وبس می گوید: جوان خیلی زود متاثر می گردد یک کلمه یک کنایه یا یک اشاره کافی است در او طوفانی ایجاد کند به خاطر هیچ رنگشان سرخ می شود و هیجانات حاصل نه تنها اعمال آنها را دچار اختلال می کند بلکه فعالیت های فکری و فرهنگیشان را نیز فلج می سازد در این دوران خشم کودکانه جای خود را به غیظ و نفرت می دهد و حالت رافت و ترحم جانشین رقت کودکی می شود. ما یاد گرفته ایم که دوست داشتن و برقراری رابطه جنسی مشابه هم هستند. اما این مطلب صحت ندارد. رابطه جنسی امری است برای تکمیل ازدواج های قرادادی و تنها زمانی زیباست که پا را فراتر از حد و مزر تعیین شده آن نگذاریم، در غیر اینصورت به امری نکوهیده تبدیل می شود.
عشق صرفاً بیان احساسات نیست و تنها در مقام عمل و در سایه اعمال از خودگذشتگی است که معنا پیدا می کند. البته بیان احساسات جزء لاینفک عشق ورزی محسوب می شود اما نمی توان بر روی آن به عنوان تنها معیار عاشقی حساب باز کرد. در قرآن به جای کلمه عشق «حب» آمده است. آنجا که می فرماید : و الذین آمنوا اشد حبالله ؛ کسانی که ایمان آوردند، شدیدترین محبت (آنها) برای تنها حضرت رب العالمین است.
بنابراین اساس پرستش ، عشق است؛ چنانکه دین هم جز محبت چیزی نیست و از امام باقر (ع) روایت شده است : هل الدین الاالحب .
مهدی فرخ پور
منابع:
۱- کتاب دنیای جوانی مولف: سولماز غروی
۲- دوره جوانی حضرت محمّد. روزنامه اطلاعات > شماره ۲۳۶۳۷ ۶/۳/۸۵ > صفحه ۱۱
۳- علوم قرآنی شخصیت جوان از دیدگاه قرآن و عترت. مجله تبیان
۴- مقاله عشق حقیقی چیست . مجله اینترنتی مرد مان پورتان جوان
۵- عشق الهی در منظر قرآن کریم . مجله تبیان
۶- پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد www://rira.ir/rira/ph
۷-: مقاله عشق جوانی www://zandsndst.blogfa.com/


همچنین مشاهده کنید