جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

پاسخ امام حسین (ع ) به نامه مسلم بن عقیـل


پاسخ امام حسین (ع ) به نامه مسلم بن عقیـل
((یـابـن عـم انی سمعت جدی رسول اللّه (ص ) یقول : ما منا اهل البیت من تطیر ولایتطیر به , فاذا قرات كتابی فامض علی ما امرتك والسلام علیك ورحمهٔ اللّه وبركاته )) [۱] . به دنبال تقاضاهای مكرر مردم كوفه از امام حسین (ع ) كه ما امام وپیشوانداریم , سیدالشهدا(ع ) از مكه معظمه ((مسلم بن عقیل ))را به سوی كوفه فرستاد: ((اناباعث الیكم اخی وابن عمی وثقتی )) . ((مـسـلـم )) در مـاه مبارك رمضان از مكه به سوی مدینه حركت كرد ودر آنجا با اهل وعیال خود وداع كرده وپس از زیارت قبر پیامبر(ص ) همراه دو نفر راهنما از قبیله قیس به سوی كوفه حركت كـرد, آن دو نـفـر, راه را گـم كردند ودر اثر تشنگی مردند, درآنجا مسلم صیادی را هم دید كه به دنبال آهویی می تازد وآن را صید وسپس ذبح نمودمسلم این را به فال بد گرفت , لذا از آنجا نامه ای به امام حسین (ع ) نوشت كه من این سفررا مبارك نمی بینم ومرا معاف بدارید.
● متن نامه مسلم بن عقیل (ع )
((امـا بـعد: فانی اقبلت من المدینهٔ مع دلیلین فجازا عن الطریق فضلا واشتدعلیهما العطش فلم یـلـبـثـا ان مـاتـا, واقبلنا حتی انتهینا الی الما فلم ننج الا بحشاشهٔ انفسنا وذلك الما بمكان یدعی الـمـضـیـق مـن بـطن الخبت , وقد تطیرت من وجهی هذا فان رایت اعفیتنی منه وبعثت غیری , والسلام )).
●پاسخ امام حسین (ع )
((امـا بعد: فقد خشیت ان لا یكون حملك علی الكتاب الی الا ستعفا من الوجه الذی وجهتك له الا الجبن فامض لوجهك الذی وجهتك )). حـضـرت در پـاسخ فرمود: ((خیال می كنم علت استعفای تو ترس باشد, به همان نحوی كه مامور شده ای برو. من از پیامبر(ص ) شنیدم كه می فرمود: از ما خاندان نیست كسی كه فال بد بزندویا مسلمانی را به فال بد بگیرد)). ایـن مـكـاتـبـه را اكثر مورخین نقل كرده اند هر چند صاحب كتاب ((حیاهٔ الامام الحسین (ع ))) از جهاتی این نامه را مجعول می داند [۲] .
● تفال و تطیر
((تـفـال )) در خـوبـیـهـا و((تـطـیـر)) در بـدیـهـا اسـتـعـمال می شود ((تطیر)) از ((طیر)) به مـعـنـای ((پـرنـده ))اسـت وعـرب غـالبا فال بدرا به وسیله پرندگان می زدند البته از ((تطیر)) نهی شده است , چنانچه قرآن كریم می فرماید: (وان تصبهم سیئهٔ یطیروا بموسی ومن معه )[۳] . ((اگر به فرعونیان بدی می رسید, آن را از موسی (ع ) وهمراهانش می دانستند)). (قالوا اطیرنا بك وبمن معك قال طائركم عند اللّه بل انتم قوم تفتنون ) [۴] . بـه صالح پیامبر وپیروانش تطیر وفال بد می زدند, او در پاسخ می گفت : تطیرومقدرات , به دست خداونداست وشما قومی هستید كه مورد آزمایش قرار گرفته اید)).
● فال نیك
بـه خـلاف ((تـطـیـر)), شریعت مقدسه اسلام از ((تفال )) استقبال كرده , چون منشا كاروفعالیت واصلاح امور واز همه مهمتر, تكیه گاه انسان , پروردگار عالم می شودواعتقاد به اینكه مؤثری در وجود, جز ذات پروردگار نیست . ((دمـیـری )) در روایـتـی از پـیـامـبـر(ص ) نـقـل مـی كـنـد كـه : ((یـعـجـبـنـی الفال و احب الفال الصالح ))[۵] . ((فال خوب را دوست دارم )). در داسـتـان ((صـلـح حـدیـبیه )), ((سهل بن عمرو)) وقتی آمد وپیامبر(ص ) از نام اوسؤال كرد, حضرت فرمود: ((سهیل علیكم امركم , كار شما آسان می شود)).
یا در قضیه پاره كردن نامه پیامبر(ص ) توسط ((خسروپرویز)) كه در پاسخ نامه پیامبر(ص ) مقداری خاك فرستاد, حضرت فرمود: ((مؤمنین , به زودی مالك اراضی آنان می شوند))[۶] . ((عامر بن اسماعیل )) كه قاتل ((مروان بن محمد))است , در راه به شخصی برخورد كرد واز نام او سـؤال نـموده گفت : ((منصور بن سعد)), هر دو اسم را به فال نیك گرفت و((مروان ))را تعقیب كرد تا اورا كشت [۷] .
● فال بد
از فـال بـد كـه در عـربـی از آن به ((تطیر)) یاد می شود, مذمت شده است و((تطیر)) از((طیر)) گرفته شده و به معنای پرواز وسرعت می باشد, یعنی مصیبت وبلا, زود ملحق می گردد. ((تطیر)) در اسلام نكوهش شده وهیچ اثر خارجی بر آن بار نمی شود, بلكه صرفا اثر روانی دارد كه برخی از اشخاص مثلا از پرواز كلاغی متاثر می شوند وازانجام كار مورد نظر, منصرف می گردند. امام صادق (ع ) می فرماید: ((الـطـیـرهٔ عـلـی مـا تجعلها ان هونتها تهونت وان شددتها, تشددت وان لم تجعلهاشیئا لم تكن شیئا)) [۸] . ((فـال بد به همان نحوی است كه آن را بپذیری , اگر آن را سبك بشماری , كم اثرخواهد بود واگر به آن اعتنا كنی وترتیب اثر بدهی , برایت سخت وناگواراست واگر به آن بی اعتنا باشی , هیچ اثری بر آن بار نخواهد شد)).
● تطیر در حد شرك
((تـطـیـر)) در روایـات در حد شرك شمرده شده است البته در صورتی كه انسان ذات پروردگار عـالـم را مـؤثر نداند وپریدن كلاغ را مثلا مؤثر حقیقی بداند, یا آن را هم دركنار اراده ازلی خداوند چـیـزی بداند مؤمن وموحد واقعی , كسی است كه در این نظام هستی , هیچ موجودی را مؤثر نداند وبـدانـد آنـچـه اراده الـهـی به آن تعلق گرفته باشد,همان واقع می شود روایتی را عامه از رسول خدا(ص ) نقل می كنند كه حضرت فرمود: ((مـن رجعته الطیرهٔ عن حاجته فقد اشرك قالوا وما كفارهٔ ذلك یا رسول اللّه ؟ قال (ص ) , ان یقول احدكم اللهم لا طیرا الا طیرك ولا خیر الا خیرك ولا اله غیرك ثم یمضی لحاجته ))[۹] .
هـر كـسـی بـه خاطر فال بد زدن از انجام كارش منصرف شود, مشرك شده است ,عرض كردند یا رسـول اللّه ! كفاره آن چگونه است ؟ فرمود: بگوید: خدایا! فالی نیست مگر از ناحیه تو وخیری نیست مگر از ناحیه تو, وخدایی جز تو نیست , آنگاه به دنبال حاجتش برود)).
پی‌نوشتها:
۱) ابصار, ۴۱, بلاغهٔ الحسین , ۶۸ طبری , ۵/۳۵۴, تاریخ الكامل , ۴/۲۱ الامام الحسین واصحابه , ۵۶.
۲) استاد باقر شریف قرشی , چهار وجه برای جعلی بودن نامه ذكر كرده اند:
الف) ((مـضـیـق الـخـبـت )), مـحـلـی كـه از آنـجـا مسلم برای امام حسین (ع) نامه نوشته , طبق تصریح ((حموی )) در ((معجم البلدان )), بین مكه ومدینه است , در حالی كه ((مسلم )) دو راهنمارا از ((مدینه ))اجیر كرد وبه سمت عراق حركت كردند وگم شدند وسپس مردند وطبیعتا این واقعه بین مدینه وعراق اتفاق افتاده است نه بین مكه ومدینه .
ب) اگر فرض كنیم كه بین مدینه وعراق هم محلی به این نام بوده وحموی آن را ذكر نكرده باشد, سـفـر از آنـجا تا به مكه وپاسخ آوردن از امام حسین (ع) حداقل ده روز طول می كشد درحالی كه مورخین ذكر كرده اند كه ((مسلم بن عقیل )) پانزدهم رمضان از مكه خارج شده وبعد ازبیست روز در پـنجم شوال به كوفه رسیده است , یعنی مسافت ۱۶۰۰ كیلومتری را در بیست ))روز حداقل طی كـرده اسـت وفـرض كنیم ده روز مسلم توقف كرده كه قاصد به مكه برود وپاسخ ‌بیاورد, آن وقت چطور ((مسلم )) این مسافت طولانی را در عرض ده روز طی كرده است واین عادتا محال است .
ج) سیدالشهدا(ع) در نامه اش , ((مسلم ))را به جبن وترس متهم كرده است در حالی كه این سخن با توثیق امام (ع) كه فرمود: ((قد بعثت الیكم اخی وابن عمی وثقتی من اهل بیتی ))منافات دارد.
د) اتهام ((مسلم )) به ترس با سیره مسلم در شجاعت وشهامت , منافات دارد, این قهرمان به تعبیر ((بـلاذری )), شـجاع ترین فرزندان عقیل است , هنگامی كه مردم كوفه اورا تنها می گذارند اویك تنه می ایستد ومی جنگد وتسلیم دشمن نمی شود (حیاهٔ الحسین , ۲/۳۴۳).
۳) اعراف /۱۳۱.
۴) نمل /۴۷.
۵) حیاهٔ الحیوان , ۱/۶۶۴.
۶) المیزان , ۱۹/۳۷۵.
۷) الحدید, ۱۹/۷۷ پاورقی .
۸) المیزان , ۱۹/۷۸.
۹) حیاهٔ الحیوان , ۱/۶۶۵, ((طیر)).
منبع : بلاغ


همچنین مشاهده کنید