جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

سرزمین دور از یاد - The Land Before Time


سرزمین دور از یاد - The Land Before Time
سال تولید : ۱۹۸۸
کشور تولیدکننده : آمریکا
محصول : دان بلوت، گاری گُلدمن و جان پومروی
کارگردان : بلوت
فیلمنامه‌نویس : استو کریگر، بر مبنای داستانی نوشته جودی فرودبرگ و تونی گیس
فیلمبردار : -
آهنگساز(موسیقی متن) : جیمز هورنر.
هنرپیشگان : -
نوع فیلم : رنگی، ۶۹ دقیقه. نقاشی متحرک.


صداها: گابریل دیمن، هلن شیور، بیل اروین، کندیس هیوستن، پت هینگل، برک بارنز، جودیت بارسی و ویل رایان.
با تغییر آب و هوای دنیا، دایناسورهای گیاه‌خوار که با کمبود مواد غذائی روبه‌رو شده‌اند، به سوی «دره بزرگ»، قلمروی افسانه‌ای که در آن گیاهان فراوانی یافت می‌شود، به راه می‌افتند. آنها در طی راه فقط توقف کوتاهی می‌کنند تا بچه‌هاشان سر از تخم درآورند؛ و بدین ترتیب یکی از این بچه دایناسورها، «لیتل فوت» (دیمن)، زیر نگاه ستایش‌آمیز مادر (شیور) و پدر بزرگ (اروین) و مادربزرگش پا به دنیا می‌گذارد.درست همزمان با «لیتل فوت»، «سرا» (هیوستن) به دنیا می‌آید: دایناسور کوچولوئی که بازیگوشی‌های گرم و صمیمانه «لیتل‌فوت» را پس می‌زند و می‌گوید «سه‌شاخی» که دارد با «گردن دراز» او جور در نمی‌آید. دایناسورهای گیاه‌خوار مدام در خطر حمله دایناسورهای گوشت‌خوار هستند. «لیتل فوت» از پدربزرگ و مادربزرگش جدا می‌افتد و بعدتر نیز مادرش را در حال مرگ می‌یابد. مادر به او راه رسیدن به دره بزرگ را یاد می‌دهد: او باید آن دایره بزرگ (خورشید) را دنبال کند، صخره‌ای را که مثل یک گردن دراز است، پیدا کند و سپس از کوه‌هائی که مثل تنور داغ هستند، عبور کند. «لیتل‌فوتِ» هراسان و نومید با حرف‌های «روتر» (هینگل)، دایناسوری پیر و خردمند، انرژی می‌گیرد و همراه با دایناسورهای دیگر، «سرا»، «داکی» (بارسی)، «اسپایک» و «پتری» (رایان) به سوی «دره بزرگ» به راه می‌افتند. با وجود تهدید دایناسورهای گوشت‌خوار، سرانجام به صخره گردن شکل می‌رسند اما «سرا» با عده‌ای دیگر از راه دیگری می‌روند که به حفره‌های قیری ختم می‌شود. «لیتل‌فوت»، «سرا» را از مرگ نجات می‌دهد ولی در عوض درگیر مبارزه‌ای مرگبار با دایناسورهای گوشت‌خوار می‌شود. «لیتل‌فوت» که از حرف‌های دل‌گرم کننده روح مادرش جان گرفته، همراهانش را از کوهستان عبور می‌دهد و سرانجام به دره بزرگ می‌رساند و در آنجا به پدربزرگ و مادربزرگ خود و «سرا» به مادر و پدرش ملحق می‌شود.
* با تهیه کنندگانی اجرائی مثل جرج‌لوکاس و استیون اسپیلبرگ لحن احساساتی فیلم عجیب نیست. صحنه کلیدی مرگ مادر، درست مثل بامبی (والت دیزنی، 1940) در پس زمینه‌ای از رعدوبرق و باران اتفاق می‌افتد. تقابل مشکلات فزاینده با خاطرات مادر و آرزوی او برای ادامه بقا، درون مایه اخلاقی فیلم را می‌سازد. اما از آنجا که بلوت قدرت تخیلی دیزنی را ندارد، نمی‌تواند مثل او سر خوشانه از توان ناب و درونی دنیای نقاشی متحرک استفاده کند و لحظه‌هائی از خیال و تصورات خیره کننده بصری را بر پرده بیافریند. چیزی که در بیشتر فیلم‌های نقاشی متحرک دیده نمی‌شود. فیلم بیشتر طراوت خود را به خاطر جزئیاتش به دست می‌آورد: تخم‌ها، لانه‌ها، رد پاها،... و قواره موجودات همه براساس فسیل‌ها طراحی شده‌اند. فیلم البته وارد رهیافت‌های اکولوژیک - مثلاً صحبت از سیاره‌ای که گونه خاصی از جانداران آن در معرض خطر قرار گرفته‌اند - نمی‌شود اما جذابیت خود را در طی زمان حفظ می‌کند و خوش قلبی عمومی فیلم آن را به خوراک مناسبی برای تماشاگران سن و سال تبدیل می‌کند.


همچنین مشاهده کنید