چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


پیوند با فرهنگ های کهن


پیوند با فرهنگ های کهن
ژان ماری گوستاو لوکلزیو به سال ۱۹۴۰در نیس فرانسه به دنیا آمد. با انتشار نخستین رمانش با عنوان صورت مجلس در سال ۱۹۶۳آوازه ای بلند یافت.
همین رمان مدتی بعد در رقابتی نزدیک جایزه گنکور را از دست داد، اما جایزه معتبر رنودو را دریافت کرد و به این ترتیب شهرت نویسنده تثبیت شد.
لوکلزیو از آن پس نزدیک به ۳۰اثر منتشر کرده است : رمان ، مقاله ، داستان کوتاه ، دو ترجمه از اسطوره شناسی هندی ، پیشگفتار بر آثار دیگران و چند اثر مشترک با دیگر نویسندگان.
در سال ۱۹۸۰لوکلزیو نخستین نویسنده ای بود که جایزه پل موران را بابت مجموعه آثارش و بخصوص بیابان دریافت کرد و سرانجام در سال ۱۹۹۴به عنوان بزرگترین نویسنده زنده فرانسوی برگزیده شد.
پس از صورت مجلس ، مجموعه داستان تب را در سال ۱۹۶۵منتشر کرد که درباره تجربه درد است و سبکی شبیه رمان نو دارد. اما با نگارش سیل (۱۹۶۶) او زبان خاص خود را پیدا کرد، نویسنده در این اثر از سردرگمی ، اضطراب و دلهره های شهری بزرگ در غرب پرده برمی دارد.
اثبات نادرستی مشی جامعه غربی در آثار ابتدایی دهه ۷۰میلادی یعنی رمانهای تراآماتا (۱۹۶۷)، کتاب گریزندگان (۱۹۶۹)، جنگ (۱۹۷۰)و غول پیکرها (۱۹۷۳) همچنان بن مایه مسلط در آثار لوکلزیو است ، اما از این پس موضوع اصلی همه نوشته های او می شود.
همزمان با رمانها، برخی مقالات اندیشمندانه او نظیر خلسه مادی (۱۹۶۷)، میدریاز (۱۹۷۳)و هایی (۱۹۷۱)منتشر می شود که در این مقاله آخر به تاثیر اندیشه های هندی بر زیبایی شناسی می پردازد.
۳شهر مقدس (۱۹۸۰)، درباره بن مایه های امریکای لاتین در ابتدای دهه ۷۰می پردازد.لوکلزیو با رمان غول پیکرها بر دوران سیاه نوشته های خود نقطه پایان می گذارد و با استفاده از شگرد کولاژ به تجربه در زبان دست می زند.
با انتشار سفر به دیگرسو (۱۹۷۵)سبک نگارش خود را تثبیت می کند و داستان ها را از نظر مفهوم گسترش می بخشد. داستان های کوتاه موندو و قصه های دیگر (۱۹۷۸)نشاندهنده حسرت خواری (نوستالژی) نویسنده برای دوران کودکی خویش و معصومیت جامعه پیشاصنعتی است.
بیابان (۱۹۸۰)در ۲سطح ، تقدیر مردمان آفریقایی مغرب را روایت می کند و حلقه و وقایع گوناگون دیگر (۱۹۸۲)زندگی نوجوانان و مهاجران مضطرب در یک جامعه شهری را دنبال می کند.
در سال ۱۹۷۷او نخستین و تنها ترجمه از اسطوره شناسی بومیان سرخپوست در زبانهای غربی را با عنوان دوران پیامبری شیلام بالام منتشر کرد و بلافاصله پس از آن ۲اثر ناشناخته بر روی زمین و به سوی جزیره های یخی سرگردان را در سال ۱۹۷۸روانه بازار نشر کرد.
سفرهای متعدد لوکلزیو در نوشته های او بازتابی چشمگیر داشته است. کار بر صورت مجلس در انگلستان انجام شد. خلسه مادی در بانکوک به پایان رسید. طی اقامتی طولانی در مکزیک در ۱۹۶۷مجذوب شیوه زندگی بومیان سرخپوست شد و نیز بین سالهای ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۳ چندین بار به پاناما مسافرت کرد، او هنوز هم گهگاه به این کشور سفر می کند.
جزایر موریس و رودریگز مقاصد بعدی او بود: حاصل این ۲مسافرت خاطره انگیز، ۲ اثر بوده است ، یکی جوینده طلا (۱۹۸۵) که به ماجرای زندگی پدربزرگ نویسنده می پردازد و دیگری سفر به رودریگز (۱۹۸۶) که شبیه یک زندگینامه خودنوشت است.
لوکلزیو در سالهای اخیر مجموعه داستان بهار و دیگر فصلها (۱۹۸۹) را منتشر کرده است و هم چنین رمان اونیتشا (۱۹۹۱)که روایت زندگی پسر خردسالی است که به آفریقا می رود تا پدر پزشک خود را ملاقات کند.
در این رمان هم نویسنده تجربیات شخصی خود را بازگو می کند. سپس ستاره سرگردان (۱۹۹۲) و پاوانا (۱۹۹۲)را نوشت و آنگاه دیگو و فریدا (۱۹۹۳)را منتشر کرد که زندگینامه ۲نقاش اهل مکزیک است.
ماهی طلایی (۱۹۹۷)سرنوشت غم انگیز دختری جوان را توصیف می کند. مردمان برفی (۱۹۹۷)را با همکاری همسرش نوشته است و شبیه خاطرات یک سفر است. نیز در سال ۱۹۹۹کتابی منتشر شد که حاوی ۲رمان کوتاه یا قصه بلند بود: پیشامد و به دنبال آن آنگولی مالا و هنوز بن مایه سفر و ماجراجویی و گذر از کودکی به نوجوانی در آن به چشم می خورد.ما هنوز از بسیاری نوشته های لوکلزیو چیزی نگفتیم ، اما همین مقدار نیز کفایت می کند تا او را بزرگترین نویسنده زنده فرانسه بدانیم.لوکلزیو در خانواده ای ۲زبانه رشد کرد. پدرش انگلیسی و مادرش فرانسوی بود و وقتی شروع به نوشتن کرد در انگلستان می زیست و قصدش این بود که نوشته های خود را به انگلیسی منتشر کند.
اما در مخالفت با سیاست های استعماری انگلستان در جزیره موریس که زادگاه اجداد او بود، نوشتن به زبان فرانسه را آغاز کرد. او خود زبان فرانسه را زبانی «مدورگه» توصیف می کند که حس پیوستن به فرهنگ های کهن را در وجود او زنده می کند. او هویتی مدیترانه ای دارد اما طی مصاحبه ای اذعان کرده است که زبان فرانسه تنها سرزمین من است.
لوکلزیو نوشتن را از سن ۷سالگی آغاز کرد. از نظر او نوشتن مساله اصلی زندگی است و نیازی درونی بر آن دامن می زند. « ۲اتفاق ممکن است رخ دهد: یا ادبیات ما را ببلعد یا خودمان خودمان را ببلعیم. اگر خودمان خودمان را ببلعیم دیوانه خواهیم شد، اما اگر ادبیات ما را ببلعد نویسنده می شویم.»
در ابتدا لذت روایت کردن او را به سمت نوشتن سوق داد. «می خواستم کتابی شبیه ماجراهای ژول ورن بنویسم. می خواستم سفر کنم و سپس شرح این سفر را به بهترین شیوه بنویسم.»
خیلی زود نوشتن برای او به یک سیستم دفاعی در مواجهه با دیگران تغییر شکل داد و به پناهگاهی برای گریز از جامعه غربی که در آن هر کس «مرگ... اسارت اشیا و ستیزه جویی زندگی» را مشاهده می کند. در همین زمان لوکلزیو جستجو در درون خویشتن را شروع می کند و از خلال شناخت دیگران می کوشد در باب هستی تامل کند.
اقامت در میان بومیان ، لوکلزیو را شاعر کرد و او به عنوان عضو تازه جامعه سرخپوستی هویتی تازه می یابد. اکنون نوشتن برای او یعنی یافتن پایه های زندگی در جامعه غربی که «یتیم اسطوره های خود» است.از آن زمان لوکلزیو تغییر چندانی نکرده است.
او در ۱۹۸۶اعتراف می کند که «که در رمان ، هیچ چیز جز قصه گفتن و شخصیت ها» مورد توجه او نبوده است.لوکلزیو تاملات مشترک میان نویسندگان دهه ۶۰در باب ربط زبان حقیقت و واقعیت را می پذیرد. اما با آغاز دهه ۷۰، لوکلزیو، اسطوره شناسی سرخپوستی را وارد آثار خود می کند که وجود او را سرشار از شوری وصف ناپذیر می کند.
از نظر لوکلزیو ما از طریق زبان به واقعیت دست می یابیم ، زبان همه چیز را در بر می گیرد و تنها واقعیت موجود است. کل جهان ، یک متن است که انسان می کوشد آن را بخواند. محتوای اندیشه بشر تنها شامل آن بخشی می شود که به صورت کلام درمی آید. واژه ها شفافند و کمک می کنند که اشیائ را درک کنیم.
زبان در کارکرد اولیه خود، جهان را از ورای مفاهیم در دسترس ما قرار می دهد. زبان و فلسفه غربی مانع از آن می شوند که انسان در جهان واقع حضور داشته باشد. لوکلزیو می گوید: «بدترین پرسشها آنهاست که تنها به زبان مربوط می شوند، چون آنها جهان گفتار را اقناع می کنند؛ اما با جهان خیر و شر نمی توانند چنین کنند».
از ابتدا، ارتباط میان کلیت اندیشه انسانی (که به زعم لوکلزیو قبلا نوشته شده است) و متن در خدمت آرمانهای ناکجاآبادی و خیالی قرار می گیرد. به نظر او، کار نویسنده درج دقیق تجربیات درونی و بیرونی و تحلیل رفتار انسان است.
نوشتار بر گفتار سلطه دارد، چون نوشتار می تواند طرحی کلی داشته باشد.لوکلزیو در پاسخ به سوالی که از همه نویسندگان پرسیده می شود یعنی چرا می نویسید، می گوید: «در حقیقت من نخستین باری که شروع به نوشتن کردم ، قصدم تنها لذت بردن از روایت یک قصه بود.
اما هنگام نوشتن یکی از رمانهایم دریافتم که نوشتن دلیل دیگری دارد: من اکنون می نویسم تا بدانم که هستم».
منبع : تبیان


همچنین مشاهده کنید