چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


سالوادور دالی


سالوادور دالی
● درباره‌ی زندگی وآثار سالوادور دالی (۱۹۸۹-۱۹۰۴)
سالوادور فلیب دالی نقاش بزرگ و مشهور اسپانیایی در ۱۱ ماه مه سال ۱۹۰۴ میلادی در روستای نزدیكی شهر مادرید به نام میگرز چشم به جهان گشود. در سال ۱۹۰۳ برادر بزرگ‌تر او در سن هفت سالگی دقیقاً نه ماه و ده روز قبل از تولد دالی درگذشت و مرگ او تأثیر بدی روی والدینش گذاشت و به همین خاطر والدین سالوادور تمام توجه خود را بعد از مرگ او معطوف فرزند كوچكشان كردند. پدرش یكی از افراد با اعتبار و ثروتمند دفتر اسناد رسمی عمومی بود و در حد امكان امكانات خوبی را برای سالوادور مهیا كرد. در سال ۱۹۰۸ آناماریا (Ano Maria) خواهر كوچكش به دنیا آمد كه تنها مدل زن در آثار سالوادور قبل از همسرش گالا بود. او از همان سنین كودكی خودش را وقف نقاشی و طراحی كرد. در سال ۱۹۱۴ در یك مدرسه نقاشی خصوصی ثبت نام می‌كند و خیلی زود در سال ۱۹۱۸ اولین نمایشگاه او بر پا می‌شود. او در این زمان چهارده سال بیش‌تر نداشت كه آثارش مور د نقد و بررسی قرار گرفتند. هر چند آثارش در اغلب مواقع جدی گرفته نمی‌شد و هنوز هم در بعضی موارد درست فهمیده نمی‌شود. دالی چند سال بعد برای یادگیری نقاشی به مادرید رفت. در این سالها است كه اندربرتون (Andre Breton)، شاعر فرانسوی، هدایت حركت سورئالیست را بر عهده می‌گیرد. مكتب هنری سورئالیسم به عنوان یك جنبش رسمی، كمی بعد از پایان جنگ جهانی اول شروع شد. در ابتدا یك جنبش ادبی بود، اما به زودی عالی‌ترین جلوهٔ آن در هنرهای دیداری پایه‌ریزی شد.
این مكتب ازآن‌جا كه به رویاها و خیال‌پردازی‌ها می‌پردازد مركز توجه اظهارات روانشاسی است. سوررئالیستی كه دالی این توانایی را دارد كه به اعماقی از ذهن برود كه ما قادر نیستیم آن را دریابیم و از آن چیزی كسب می‌كند كه به‌تنهایی یك سوم ابعاد حقیقی را می‌پوشاند در واقع نوع متكامل مكتب دادائیسم بود و با الهام از ضمیر ناخودآگاه و اندیشه‌های ناشناخته بشری از رویا به ذهن خطور می‌كند و دنیای فانتزی، خیال و مافوق واقعیت را تجسم می‌سازد. در حقیقت هنرمندان به وسیله تحقیق روانشناسی زیگموند فرد (Sigmound Freud) و كارل یونگ (Carl Jung) تحت تأثیر قرار گرفتند كه از طریق تحلیل نمادهای رویاپردازی، آثار ذهنی را توضیح می‌دهند و در مقابل استفاده روانشناسنان برای درمان به شیوهٔ خودشان از هر نوع آشفتگی، سورئالیست‌ها ضمیر ناخودآگاه را به عنوان منشأ افكار خلاق غیر بهره‌برداری شده یافتند به طوری‌كه نقل قول معروف فرد مبنی بر «رویایی كه تفسیر نشود مانند نامه‌ای كه باز نشده» گویای این مطلب است. سوردالیست‌ها خلق اثر هنری بدون در نظرگرفتن عقل و منطق را به خاطر آزادی بیان آن مانند نقاشی‌هایی كه توسط بچه‌ها كشیده می‌شوند تحسین می‌كردند و برای هنرمندان قدیمی مانند هنری روسیو (Henri Rousseau) كه سادگی و خودجوشی آثارشان همیشه شامل عنصر وهم و خیال بود احترام خاصی قائل بودند. به علاوه آنها به دنبال الهام گرفتن از شاهكارهای دورهٔ‌ رنسانس مانند آثار هیرنیموس بوش (Hieronymous Bosch) و پیتر بروگل (Pieter Brueghel) بودند كه ركن اساسی آنها به راحتی به وسیله سوررئال (فراواقعی) توضیح داده می‌شود. در سال ۱۹۲۴ اندربرتون اظهار نامه‌ای را بیان می‌كند كه در آن تجدیدنظری اصولی و ریشه‌ای را در مورد ارزش‌های به دست آمده پیشنهاد می‌كند و سالوادور دالی به این ایده علاقه پیدا می‌كند و در پایان تحصیلاتش در سال ۱۹۲۶ مانند سایر نقاشان راهی پاریس شد تا در این مركز هنری به ذوق استعداد خود پاسخ مساعد داده باشد و در سال ۱۹۲۷ پابلوپیكاسو را ملاقات می‌كند و از این هنرمند بزرگ تجربیات بزرگی كسب می‌نماید. او با روشن‌بینی خاص خود ضمن گذار از دیگر مكاتب نقاشی توانست احساسات، اندیشه‌ها و خواستگاه خود را در مكتب نوپای سوررئالیسم بیابد.
او در سال ۱۹۲۹ به طور رسمی به جمع هنرمندان سورئالیسم پیوست. دالی طنز و شوخی را دست مایهٔ‌كار خود قرار داد و از حالت‌ها و مظاهر جدی و پرصلابت جلوه‌های زندگی دوری جست. او رنگ‌ها را به شرافت و التهاب كشاند و از تفكرات فروید در خیال و خاطرهٔ خود در شناختن حقیقت برتر و تلقیات رویاها بهره برد و برای رشد افكار حاصل از ذهن ناخودآگاه خود، شروع كرد به چیره شدن بر اوهام و افكار پوچش كه آن را خطرناك توصیف می‌كرد او به عنوان یك نقاش، تكنیك‌های آسان غیرمعمول را نمایش داد . در اواخر سال ۱۹۲۰ دو حادثه باعث تكمیل شدن سبك هنری او شد كه یكی كشف نوشته‌های زیگموند فروید در مورد عشقِ فراوان به تصورات ذهنی ناخودآگاه بود و دیگری وابستگی او به مكتب سوررئالیسم. از سال ۱۹۲۹ تا ۱۹۳۷ تابلوهایی را كشید كه سبك نقاشی او با سرعت فوق‌العاده‌ای به كمال رسانید. به نحوی كه او را بهترین نقاش سوررئالیست جهان ساخت. اگر چه سالوادور دالی شاید معروفترین هنرمند سوررئالیسم باشد اما او تنها سوررئالیست نیست. آثار او سبك‌های مختلفی از امپرسیونیسم تا سبكهای قدیمی‌تر را می‌پوشاند و بازتاب آن‌ها روی آثارش سلطه هنری فوق‌العادهٔ او را بر روی كارش نشان می‌دهد. او غیر از سبك هنری سوررئالیسم در سبك دیگری به نام (Critical - Paranoiac) تبحر خاصی داشت كه دالی خودش در این مورد می‌گوید روشی است خودانگیز از شناخت مبهم نسبت به موضوعات اصولی. تخیلات بی‌نظیر دالی اندیشه‌ای را به وجود آورد كه با ما ارتباط برقرار می‌كند و تصور خود را بر روی تابلو می‌كشد. دالی بیان می‌كند این سیستم در موضوعات كلی سخت‌ترین شیوه است كه قصد دارد عقاید خطرناك وسواسی را به صورت محسوس در اختیار دیگران قرار بدهد. ریشهٔ هذیان گویی و توهم در واقع وابسته ذهن دالی است.
دالی این توانایی را دارد كه به اعماقی از ذهن برود كه ما قادر نیستیم آن را دریابیم و از آن چیزی كسب می‌كند كه به‌تنهایی یك سوم ابعاد حقیقی را می‌پوشاند. سبك بحران هذیان‌گویی یا توهمی خط نازكی است بین ابعاد وجودی خود دالی و دیگران كه به انبساط خاطر دالی بستگی دارد كه نكته كلیدی موفقیتش و شاخص‌ترین نشانهٔ ثبات روحی اواست. او در این دهه نقاشی‌های معروف خود را با نامهای تمناگر بزرگ (the Great Masturbator)، بازی لاگوبریوس (the Lagubrious Game) و ماندگاری حافظه (the Persistence of Memory) عرضه كرد. او در سال ۱۹۲۹ با روس جوان، هلنا ایوانونا دایكونا (Helena Ivanovna Diekona) معروف به گالا (Gala) آشنا می‌شود كه بعدها همسر او گردید و در همین سال در ساختن فیلم سگ آندولسی (An Andolution Dog) با لوئیس بونوئل (Luis Bonuel) فیلمساز اسپانیایی همكاری می‌كند. با وجود اینكه حقیقت فیلم در كل توسط عموم مردم به خاطر صحنه‌های ناپخته آن قابل هضم نبود و با وجود سر هم بندی نامرتب سلسله مراتب فیلم،‌ سورئالیست‌ها را خوشحال كرد. دالی در همین سال نمایشگاه تك نفرهٔ خود را برای اولین بار در شهر پاریس برگزار كرد دومین فیلم خود را با نام عصر طلایی (the Golden Age) به همكاری بونوئل ساخت. این فیلم خشونت فراوانی داشت و در طول نمایش آن اختلافی شدید بین جناحین مختلف به وقوع پیوست كه در این درگیریها سینما آسیب جدی دید و بدین ترتیب پلیس نمایش فیلم را ممنوع كرد. سالوادور در اواخر این سال با سبك آكادمیك آشنا می‌شود و تحت تأثیر نقاش دورهٔ رنسانس، رافائل (Raphael) قرار می‌گیرد. او در سال ۱۹۳۳ دیباچه‌ای فهرست‌وار برای نمایشگاه سوررئالیست در گالری كل (Colle Gallery) می‌نویسد و برای همین امر مورد ستایش قرار می‌گیرد و بحث و جدلی بین گروه سوررئالیست پیش می‌آید .در ۱۹۳۴ محاكمه‌ای برای بیرون كردن دالی از گروه سورئالیست صورت می‌گیرد و توسط رهبر جنبش سورئالیسی طرد می‌شود زیرا اندربرتون احساس می‌كرد كه او خیلی تجاری شده است و تغییر رفتار در او صرفاً به خاطر توجه بیش از حد به خودش است البته تردیدی نیست كه در ۱۹۳۴ محاكمه‌ای برای بیرون كردن دالی از گروه سورئالیست صورت می‌گیرد و توسط رهبر جنبش سورئالیسی طرد می‌شود زیرا اندربرتون احساس می‌كرد كه او خیلی تجاری شده است. او بسیار به خود می‌بالیدتا آن‌جا كه زندگی نامه خود را با نام «خاطرات یك نابغه» منتشر كرد. در سال ۱۹۳۷ كه جنگ داخلی اسپانیا شروع شد به ایتالیا رفت و بیانیه‌ای مبنی بر استقلال تفكر و حق مسلم بشری برداشتن حقوقش منتشر كرد. در همین زمان در نمایشگاه بین‌المللی نیویورك، نمایشگاهی به نام رویای الهه عشق و زیبایی (the Dream of Venus) برگزار كرد. با وقوع جنگ جهانی دوم سالوادور دالی و گالا برای چند سالی در ایالات متحده سكونت كردند، جایی كه رویای رئالیست او در نقاشی، با موفقیت‌های زیادی روبه رو شد و دوره كاری كلاسیك خود را شروع كرد و آن در دوره‌ای بود كه دالی «راز زندگی سالوادوردالی» را نوشت و در سینما، تئاتر، اپرا و باله كار كرد. در دهه ۱۹۴۰ روی اهمیت سبك ملایم پرتره كار كرد و از آن به بعد یكی از معروفترین نقاشان زمان شد. سورئالیست‌ها كه ازدالی دور شدند مجله اختصاصی خود را انتشار دادند.
در سال ۱۹۴۴ اولین رمان دالی به نام صورتهای پنهان (the Hidden Faces) به چاپ رسید. در سال ۱۹۴۵ همراهی با آلفرد هیچكاك (Alfred Hitchcock) تولید فیلم افسون شده (Spellbound) را در پی داشت و در ۱۹۴۶ تعدادی نقاشی برای والت دیزنی (‌Walt Disney)‌كشید و در ۱۹۴۸ برای زندگی به اروپا برگشت. در طول سالهای ۱۹۵۰ تا ۱۹۶۰ مذهب، تاریخ و علم جای بیشتری را در میان موضوعات آثارش اشغال كردند. اگر چه از كار در موضعات عاشقانه نیز برای نشان دادن خاطرات كودكی فروگذار نكرد. بنابراین در طی این سال‌ها این هنرمند آثار معروفی مانند مسیح خیابان (Christ of St)، صلیب یوحنا (John of the Cross) كره گالایتا (Galatea of the Spheres)، جسم هیپركوبوس (Corpus Hipercobus) كشف آمریكا توسط كرستیف كلمب (the discovery of America by Cristopher colimbus) و شام آخر (the last Supper) خلق كرد و نمایشگاه‌هایی در توكیو، واشنگتن، پاریس، لندن، مادرید و بارسلون برگزار نمود. در طول سال ۱۹۷۴ سالوادور دالی موزه تئاتر دالی را در فیگرز بر پا كرد كه مجموعه خانه‌های این محل از آغاز كار این هنرمند در آثارش دیده می‌شوند و بعد از چند سالی زندگی در پورتلیگات (Portlligat) و مرگ همسرش در سال ۱۹۸۲ برای مدتی در پابل كستل (Pubol costle) زندگی كرد و بنیاد گالا – سالوادوردالی در سال ۱۹۸۳ به عنوان مؤسسه‌ای برای حفاظت، گرداندن و ترویج میراث ذهنی و هنری‌اش تأسیس كرد و در همین سال آخرین تابلوی خود را كشید و در بیست و سوم ژوئن ۱۹۸۹ در سن هشتاد و چهارسالگی در فیگرز از دنیا رفت و در نزدیكی موزهٔ تئاتر دالی به خاك سپرده شد.
تابلوی ماندگاری حافظه (Persistence of Memory) دالی را می‌توان به تنهایی در جایگاه نماد جنبش سوررئالیستی قرارداد. از جمله تابلوهای معروف دیگر او ساعت‌های ذوب شده است كه نشانگر پیچاندن عجیب زمان است كه وقتی وارد مرحله رویا می‌شویم اتفاق می‌افتد. تصویر چهرهٔ مرد طراحی شده كه در مركز تابلو است به نظر می‌رسد كه خود دالی باشد و دورنمای منظره‌ای كه در پشت صحنه است احتمالاً زادگاه او را نشان می‌دهد. تابلوی خواب (Sleep) دالی همچنین در تعادل عاریه‌ای پیشنهادی موفق است و تصور می‌كنیم كه اگر یكی از پایه‌ها بیفتد خیال‌پرداز بیدار خواهد شد. دالی در اغلب مواقع ارجاع به موضوعاتی كرد. كه در تاریخ هنر تكرار شده است و وسوسه خیابان آنتونی (the Temptation of St.Anthony) موضوع همیشگی تعداد زیادی از خیال‌پردازی هنرمندان دوره رنسانس به عنوان مثال ماتایز گرانوالد (Matthais Grunwald) بود و تابلوی زیبای دیگر سالوادور دگردیسی نرگس‌ها (Motermorphasis of Narcissus) است كه بیانگر ایدهٔ سوررئایستی اوست حكایت از موضوع قدیمی را دارد كه در مورد جوان زیبایی است كه انعكاس عكش خودش را در استخر آب تحسین می‌كند. هالوسنیوگینك تریدور (the Halluseinogenic Torreador) شاید موفق‌ترین تابلودالی است كه گرفتار چندین فكر پنهان شده‌است و یك تحلیل كامل از نقاشی را به همراه دارد. اصولاً در مركز آن یك مبارز است كه صورتش در نمایش تكراری ونوس دی‌میلو (Venus de milo) پنهان شده است. همچنین یك تصور مخفی از گلوله در یك چهارم سمت چپ در قسمت پایین تابلو وجود دارد و تصویری از یك پسربچه (احتمالاً پرتره خودش در بچگی است به خاطر اینكه لباس دوره پسر بچگی اوست) در آن دیده می‌شود.
و تصویر عیسی بر روی صلیب (The crucifixion) تابلوی قدرتمند دیگری است. نوآوری در یك صلیب شناور كه بدن سالوادوردالی از تاریخ، ادبیات، مذهب، اسطوره‌شناسی و علوم سیاسی و روانشناسی برای شكل دادن به آثارش استفاده كرد و به این صورت نقاشی را از فاجعهٔ میانه‌رو بودن در هنر مدرن نجات داد مسیح را تقسیم می‌كند و گویی كه به یك بعد خیالی دیگر می‌برد، یك وجه تكان دهندهٔ نقاشی این است كه تصویر نشان داده شده به نظر می‌آید كه یرتره خودش باشد و فرد دیگری كه در ستایش او ایستاده است می‌تواند همسرش گالا باشد (كه اغلب در نقاشیهایش حضور دارد).
دالی در زندگیش بسیار پركار بود،‌ در حالیكه صدها تابلوی نقاشی و عكس چاپی را خلق كرده است. همچنین فیلم‌های سورئالیست، كتابهای برجسته و هنردستی جواهر سازی را نیز ارائه كرده و علاوه بر اینها مجموعه تئاترهای مختلفی را نیز ساخت.
سالوادوردالی از تاریخ، ادبیات، مذهب، اسطوره‌شناسی و علوم سیاسی و روانشناسی برای شكل دادن به آثارش استفاده كرد و به این صورت نقاشی را از فاجعهٔ میانه‌رو بودن در هنر مدرن نجات داد. منحصر به فرد بودن او با رفتارهای تكان دهنده‌اش بخشی از شهرت اوست و تنها كافی است كه به عكس او (باسیل تاب خوردهٔ بلند و نگاه دیوانه‌وارش) نگاه كنیم تا به غیر معمول بودن او پی ببریم. تعداد زیادی از مردم از دالی به عنوان یك نقاش دیوانه یا نقاشی كه مشكلات ذهنی دارد یاد می‌كنند اما حقیقت این است كه او بدون شك یك نابغه بود و به خاطر متفاوت بودن افكارش با دیگران نباید او را دیوانه خطاب كرد..
«هر صبح كه از خواب بیدار می‌شوم، شادی دلپسندی را تجربه می‌كنم. شادی ناشی از سالوادوردالی بودن – و با شعف از خودم می‌پرسم، امروز سالوادوردالی قصد انجام چه كارهای فوق‌العاده‌ای را دارد؟»
منابع:
www.salvador-dali.net
www.۳d-dali.com
www.Virtual Dali.Com
www.members.tripod.com
www.eyeconart.net
ترجمه‌ی یاسمن میرجلالی
منبع : ماهنامه ماندگار


همچنین مشاهده کنید