چهارشنبه, ۱۸ مهر, ۱۴۰۳ / 9 October, 2024
مجله ویستا
راز انکار رحلت پیامبر(ص)
رسول اكرم(ص)در آخرین سفرحج(در عرفه)، در مكه، در غدیرخم، درمدینه قبل از بیماری و بعد از آن در جمع یاران یا در ضمنسخنرانی عمومی، با صراحت و بدون هیچ ابهام، از رحلتخود خبرداد. چنان كه قرآن رهروان رسول خدا(ص)را آگاه ساخته بود كهپیامبرهم در نیاز به خوراك و پوشاك و ازدواج و وقوع بیماری وپیری مانند دیگر افراد بشر است و همانند آنان خواهد مرد.
در حجهالوداع در هنگام رمیجمرات فرمود: مناسك خود را از منفراگیرید، شاید بعد از امسال دیگر به حج نیایم. هرگز مرا دیگردر این جایگاه نخواهید دید.
هنگام بازگشت نیز در اجتماع بزرگ حاجیان فرمود: نزدیك استفراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت نمایم.
عبدالله بن مسعود گوید:
پیامبراكرم(ص)یك ماه قبل از رحلت، ما را از وفات خود آگاهنمود... عرض كردیم: ای رسول خدا! رحلتشما در چه موقع خواهدبود؟ فرمود: فراق نزدیك شده و بازگشتبه سوی خداوند است.
زمانی نیز فرمود: نزدیك است فراخوانده شوم و دعوت حق رااجابت نمایم و من دو چیزگران در میان شما میگذارم و میروم: كتاب خدا و عترتم، اهلبیتم... و خداوند لطیف و آگاه به من خبرداد كه این دو هرگز از یكدیگر جدا نشوند تا كنار حوض كوثر برمنوارد شوند. پس خوب بیندیشید چگونه با آن دو رفتار خواهید نمود.
روزی به آن حضرت خبر دادند كه مردم از وقوع مرگ شما اندوهگینو نگرانند. پیامبر در حالی كه به فضل بن عباس و علی بنابیطالب(ع)تكیه داده بود به سوی مسجد رهسپار گردید و پس ازدرود و سپاس پروردگار، فرمود: به من خبر دادهاند شما از مرگپیامبر خود درهراس هستید. آیا پیش از من، پیامبری بوده است كهجاودان باشد؟! آگاه باشید، من به رحمت پروردگار خود خواهمپیوست و شما نیز به رحمت پروردگار خود ملحق خواهید شد... .
در فرصتی دیگر مردم را به رعایتحقوق انصار سفارش و در خطاببه انصار فرمود: ای گروه انصار، زمان فراق و هجران نزدیك است، من دعوت شده ودعوت را پذیرفتهام... بدانید دو چیز است كه از نظر من بین آندو هیچ تفاوتی نیست. اگر بین آن دو مقایسه شود به اندازه تارمویی بین آن دو فرقی نمیگذارم. هركس یكی را ترك كند مثل ایناست كه آن دیگری راهم ترك كرده است... آن دو كتاب آسمانی واهلبیت رسالت هستند... سفارش مرا در مورد اهلبیت من رعایت كنیدو...
(نیز فرمودآیا شما را به چیزی راهنمایی نكنم كه اگر بدانچنگ زنید، پس از آن هرگز به ضلالت نیفتید؟ گفتند: بلی، ای رسولخدا. فرمود: آن(چیز)علی است. با دوستی من دوستش بدارید و بهاحترام و بزرگداشت من، او را محترم و بزرگ بدارید. آنچه گفتمجبرئیل از طرف خداوند به من دستور داده بود.
ابن حجر هیثمی گوید: پیامبر اكرم(ص)در بیماری خود كه بهرحلتش انجامید، فرمود:
مرگ من به همین زودی فرا میرسد و من سخن خود را به شمارساندم و راه بهانه و عذر را بر شما بستم. آگاه باشید، من كتابپروردگارم و اهلبیتخود را در میان شما میگذارم و میروم.(سپسدست علی را گرفت و بالا برد و فرموداین شخص علی بن ابیطالباست كه همراه با قرآن است و قرآن با علی است و از یكدیگر جدانشوند تا روز قیامت كه با من ملاقات نمایند.
در روز دوشنبه آخرین روز از زندگی رسول اكرم(ص)آن بزرگوار درمسجد پس از انجام نماز صبح فرمود: ای مردم! آتش فتنهها شعلهورگردیده و فتنهها همچون پارههای امواج تاریك شب روی آورده است.
رسول خدا(ص)در حالی جان سپرد كه سر در دامن علیبنابیطالب(ع)داشت.علی(ع) شیون كنان، رحلت پیامبر(ص) را بهاطرافیان خبر داد. در این زمان ابوبكر به محل سكونتخود در«سنح» رفته بود و عایشه به دنبال وی فرستاد تا بیدرنگ بهشهرآید.
● انكار رحلت رسول خدا(ص)
چون خبر وفات پیامبر(ص)زمزمه شد، عمر به نهیب فریاد برآورد: هرگز چنین نیست. این بعضی از منافقانند كه میپندارند پیامبرمرده است! مردم بدانید، به خدا سوگند، رسول خدا نمرده استبلكهبه سوی پروردگار خود رفته، به همان گونه كه موسی به سویپروردگار خود رفت، او چهل روز از پیروان خود غایب بود و پس ازاین كه گفته شد او مرده استبه نزد ایشان بازگشت. به خداسوگند، رسول خدا باز میگردد و دست و پای كسانی را كه گمانبردهاند او مرده است، قطع خواهد كرد.
او بیوقفه مردم را بیم میداد و در هراس و تردید میگذارد و آنكلمات را به قدری تكرار كرد كه دهانش كف نمود. میگفت: هركسبگوید او مرده استبا این شمشیر سرش را از تن جدا خواهم كرد. خداوند تا وعدههایش را به دست او عملی نسازد، وی را نزد خودنمیبرد.
در آن هنگامه از خانواده حضرت كسی تردید در رحلت رسولگرامی(ص)نداشت و از همین رو جز عباس، شنیده نشد كه كسی با عمرسخن گفته و به او توجهی كرده باشد. جز این كه برخی چونآشوبآفرینی عمر را دیدند، گفتند: او چه میگوید!! از وی بپرسیدمگر رسول خدا(ص)در این باره به تو چیزی فرموده كه این گونهسراسیمه و آشفته سخن میگویی! و او در پاسخ گفت: نه، اصلا.
موضوع رحلتبرای خاندان پیامبر و مردم چنان قطعی و بدیهی بودكه ابن ام مكتوم نابینا نیز كه جسد مطهر رسول خدا(ص)را نمیدیدهمانند عباس در اعتراض به عمر گفت: تو از خود چه میگویی؟! مگرقرآن نیست كه میفرمایدو ما محمد الا رسول قد خلت من قبلهالرسل افان مات او قتل انقلبتم علی اعقابكم و من ینقلب علیعقبیه فلن یضر الله شیئا و سیجزی الله الشاكرین
محمد جز فرستادهای كه پیش از او هم پیامبرانی(آمده و)گذشتند،نیست. آیا اگر او بمیرد یا كشته شود از عقیده خود(به شیوهجاهلیت)برمیگردید! هركس از عقیده خود بازگردد هرگز هیچ زیانیبه خدا نمیرساند و به زودی خداوند سپاسگزاران را پاداش میدهد.
عباس میافزود: تردید نیست كه رسول خدا(ص)مرده است. بیایید اورا دفن كنیم. (با فرض قطعی كه وی مرده است.)آیا خداوند شما رایك بار طعم مرگ میچشاند و رسولش را دوبار! او بزرگوارتر از آناست كه دوبار بمیرد. بیایید او را دفن كنیم. اگر راستباشد كهاو نمرده بر خداوند دشوار نیست كه خاك را از روی او به یك سوزند و... .
با این حال، عمر بدون كمترین توجه به اعتراض آنان، بر نظرخود پافشاری میكرد تا آن كه چند ساعتی بعد ابوبكر از محل سكونتخود در سنح رسید. و چون چشم به جسد مطهر پیامبر(ص)دوخت، همانآیه را كه پیشتر دیگران خوانده بودند خواند و عمر را به سكوتفراخواند و او نیز ساكتبر زمین نشست و گفت: گویا این آیه راپیش از این نشنیده بودم. آیا این از قرآن است؟!
● انگیزه انكار رحلت
محققان و مورخان اهل تسنن برپایه اعتراف عمر انگیزه او رازمینهسازی برای رسیدن ابوبكر به مدینه یاد كردهاند.
ابن ابیالحدید مینویسد: عمر با این اقدام میخواست فرصتی برایرسیدن ابوبكر به محل فراهم آورده باشد; زیرا او در فردای«سقیفه» قبل از سخنرانی ابوبكر در مسجد، ضمن عذرخواهی ازاظهارات روز گذشته درانكار وفات پیامبر(ص)، گفت: وقتی فهمیدمرسول خدا(ص)از دنیا رفته است، ترسیدم برسر زمامداری، جنجال وآشوب به پا شودو انصار و دیگران، زمامداری را به دست گیرند یااز اسلام برگردند. در حقیقت اظهارات عمر، به منظور حفاظت از دینو دولتبود.(! )تاابوبكر برسد... چنین دروغ مصلحتآمیز در هرآیینی مشروع میباشد.
او مردم را در مورد مرگ حضرت تا حدی به شك انداخت و آنها رااز فكر در مورد اوضاع بعد از پیغمبر(ص)و حوادثی كه انتظار وقوعآن میرود، غافل نمود.
عمر هر چند برای اندیشیدن و چاره جویی به منظور توفیق درتصمیم خود فرصت نداشت، طرح وی جوانب فراوانی را در برداشت:
- طرح او برای مردم دوستدار پیامبر امیدوار كننده بود. آنها آرزو میكردند این سخن راست درآید و رهبر خود را بدین زودیاز دست ندهند.
- آن طرح با خود شاهدی از قرآن داشت و نوید میداد كهمحمدخاتم(ص)نیز چون موسی به ملاقات خدا شتافته و بهزودی بازمیگردد.
- برپایه آن ادعا چون پیامبر زنده است نیازی به كوشش برایتعیین جانشین او نیست.
- فرد معتقد به مرگ پیامبر، منافق است و اقدام به بیعتباجانشین او علامت نفاق و تلاش برای ایجاد اختلاف میان مسلماناناست.
- با آن كه به مرگ پیامبر اعتقاد یابد و با كسی به عنوانجانشین پیامبر بیعت كند باید دست و پایش را قطع كرد.
- این كه عمر تا پیش از ورود ابوبكر به سخن هیچ كس توجهنكرد و چون ابوبكر رسید و جملهای میگوید و عمر آرام میگیرد; زیركانه نقش ابوبكر را بزرگ مینمایاند. این واقعه حتی اگر صحنهسازی از پیش طراحی شده نبود، تا همین جا میتوانست مردم را بهنقش ابوبكر در رهبری جامعه مسلمانان و آرام ساختن اوضاع متوجهسازد.
بسی جای تعجب و تاسف است كه برخی نویسندگان غیر شیعه، گاهدر دفاع و توجیه واكنش عمر مینویسند: این رفتار عمر از شدتعلاقهاش به پیامبر و به موجب دهشتزدگی او از رحلتحضرت بود! حالآنكه عمر خود در فردای آن روز در حضور مردم در مسجد پیرامونرفتار دیروزش مطالبی گفته است كه هیچ این توجیه و جانبداری راتایید نمیكند.
ابن ابیالحدید عذرخواهی عمر را چنین نقل كرده است: وقتیفهمیدم رسول خدا(ص) از دنیا رفته است، ترسیدم برسرزمامداری،جنجال و آشوبی به پا شود و انصار و دیگران، زمامداری را به دستگیرند یا از اسلام بازگردند.
افزون براین، باید پرسید:
- اگر رفتار او از دهشت وی از مرگ پیامبر(ص)بود، میبایستپس از اعلام قطعی ابوبكر، بردهشت وی افزوده میشد نه این كه آرامگیرد و بر زمین نشیند!
- پس از اطلاع چرا در مراسم عزاداری و تغسیل و تشییع پیامبرشركت نجست و بیدرنگ به سقیفه شتافت؟
- چرا جز او چنین هراسان و دهشت زده نشد؟ آیا اندوه وی ازدختر گرامی پیامبر بیشتر بود؟ چرا ابوبكر كه خشونت و قساوت قلباو را نداشت دچار چنین حالی نشد؟
- آیا آن رفتار نیز از علاقه به پیامبر بود كه درحال حیاتحضرت به وی نسبت هذیان و بیهودهگویی داد و به دیگران نیز نهیبزد كه گوش به حرف او ندهید، درك و حواس درستی ندارد كه چهمیگوید؟!
- چرا شبهه وفات نكردن پیامبر تنها برای عمربن خطاب پیشآمد؟ او از كجا و به كدام آیه و روایت چنین حدس زد كه رسولخدا(ص)نمرده است و چون موسی به میقات رفته و به زودی بازمیگردد و دست و پا قطع میكند؟!
- هنگامی كه اسامه برای تاخیر درحركتسپاه خود عذر میآوردكه نخواستم از مسافران حال تو را جویا شوم، خوب بود عمر میگفت: این بیتابی چرا؟! خداوند برشما منت نهاده است كه تا وعدههایشمحقق نشود، پیامبر(ص)از دنیا نخواهد رفت. این كه عمر خود عذرمیآورد كه در این روزهای حساس نباید پیامبر را بدین حال تنهاگذاشت دلیل آن است كه آنها همه میدانستند كه به زودی رسولخدا(ص)رحلتخواهد كرد.
۷- چرا او پیش از تحقیق و اطمینان، این گونه جنجالبرانگیخت؟
- چه حكمت داشت كه تنها با تایید ابوبكر آرام گرفت نه باسخن دیگران؟ «آیاتی كه ابوبكر خواند، نباید سبب شود كه اوتغییر عقیده دهد، زیرا مفاد آیات جز این نیست كه پیامبر(ص)نیزبه سان مردم میمیرد، در صورتی كه خلیفه منكر امكان مرگ او نبودبلكه میگفت: هنوز وقت مرگ وی فرا نرسیده است، زیرا هنوزكارهایی ناتمام مانده و رسالتهایی انجام نگرفته است.»
به اعتراف ابنابیالحدید آن جنجال همه بهانه اتلاف وقتبرایرسیدن ابوبكر بود و جز این، علتی نداشت.
صاحب اثر : یوسف بوشهری
منبع : وبلاگ کربلای ایران
منبع : وبلاگ کربلای ایران
منبع : سایت پیامبر اعظم
وایرال شده در شبکههای اجتماعی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست