سه شنبه, ۱۶ خرداد, ۱۴۰۲ / 6 June, 2023
مجله ویستا
غلامحسین صابر

▪ متولد ۱۳۲۰ شیراز
▪ لیسانس تاریخ و جغرافیا از دانشگاه ادبیات شیراز ۱۳۴۳
▪ دبیر آموزش و پرورش ۱۳۷۵- ۱۳۴۴
▪ حدود بیست نمایشگاه انفرادی در شیراز، تهران و...
▪ تعداد كثیری نمایشگاههای گروهی در شیراز، تهران و...
▪ دوره تربیت دبیر دانشسرای عالی تهارن ۱۳۴۴
«كوچك كه بودم، پدرم شبها با صدای بلند برای ما كتاب میخواند، مثنوی، گلستان سعدی، دیوان حافظ ورمانهای خارجی... و من جسته و گریخته میفهمیدم چه میگویند. تمام آرزویم این بود كه من هم روزی بتوانم كتاب بخوانم.»
«پدرم به طبیعت خیلی علاقه داشت و ما را مرتب برای گشتوگذار به اطراف میبرد. آنجا گلها، درختان و پرندهها را به ما معرفی میكرد و خصوصیات هر كدام را برایمان توضیح میداد. ابرها را خیلی خوب میشناخت، از روی شكل و مسیر حركتشان، غالباً پیشبینیهای درستی میكرد. ابر را كه میدید، میگفت باران یا برف و یا رعدوبرق دارد، از روی جهت حركت آنها، میزان بارندگیشان را تشخیص میداد. این اطلاعات را كه به صورت تجربی به دست آورده بود، از كودكی به ما یاد میداد. گنجینهای از قصه بود. شب كه میشد، به عشق قصههای او به خانه میرفتیم، او كه اشتیاق ما را میدانست، شرط میكرد كه اگر آدم درستی بودید و كار بدی نكردید برایتان قصه میگویم و ما سعی میكردیم تا آدمهای خوبی باشیم تا قصههای او را بشنویم. قصهها را خیلی قشنگ و با بیان زیبایی تعریف میكرد. سخنور بسیار خوبی بود و هر خانهای كه میرفتیم، همه مجذوب صحبتهایش میشدند. فكر میكنم بیش از همه، پدرم بود كه من را علاقهمند به طبیعت كرد.»
غلامحسین صابر در خانوادهای اصالتاً شیرازی و در خانهای كه قریب به دویست سال قدمت داشت، متولد شد. خانهای قدیمی و هم دوره با خانههای زینتالملوك و قوامالملك و در قدیمیترین محلات شیراز نزدیك شاهجراغ، در بالای مسجد نو (در غربی) (۱) با حوضی در وسط حیاط و اتاقها و اُرسیها و دركهای متعدد كه در سه طرف قرار گرفته بود. با باغچهای كه همیشهی سال، درختان نارنجش سبز بودند و در تابستانها، بوی عطر شمعدانیها و گلهای یاس و یاسمناش، تا چند طرف خانه احساس میشد. وقتی كه آب حوض را روی آجر فرش كف حیاط میریختند، عطر خاك و بوی نارنج و شمعدانیها، تمام خستگی جسم و جان را به در میكرد. صابر در این خانه رشد كرد و بالید و خاطرات تلخ وشیرینش رقم خورد.
شاخصترین جای این خانه، اتاق میهمانی بود كه سقف آن را با نقاشی از گل و مرغ و اسلیمی ها پْر كرده بودند. اثری زیبا، نمونهای شاخص از نقاشی روی سقف و جلوهای از ذوق نقاشان عهد قاجار در شیراز. «این سقف از كودكی توجه مرا به خود جلب میكرد و علاقه داشتم به پشت بخوابم و ساعتها سقف را تماشا كنم. خیلی زیبا بود.»
«باران كه میبارید، ریختن قطرههای باران در حوض و دایرههای درهمی كه شكل میگرفت، ساعتها مرا مجذوب میكرد برف كه میبارید، به قدری ذوقزده میشدم، كه حتی میل به غذا را نیز از دست میدادم. نه نهار و نه شام. یك سره پشت پنجره مینشستم و آمدن برف را تماشا میكردم. در پشت بام خانه، لحظات زیادی از اوقاتم را صرف دیدن حركت خورشید در میان ابرها و یا پرواز پرندگان كردم. شبهای تابستان، دراز كه میكشیدم، مدتها ماه و ستارگان و ریختن شهابها را تماشا میكردم.»
در سال ۱۳۳۱ دبستان «رضاشاه» در شیراز، نخستین مدرسهای بود كه قرار شد به صورت نمونه، و با متد مدارس اروپایی اداره شود. به همین جهت در كنار كلاسهای درس، امكاناتی نظیر آزمایشگاه، كتابخانه و كارگاههای مختلف نظیر كارگاه نقد نقاشی را در آن تدارك دیدند و البته همه را فقط یك معلم آموزش میداد. صابر كلاس پنجم و ششم ابتدایی را در این مدرسه سپری كرد. «یك روز معلم ما (اقای فرزان) به بچهها گفت كه هر كس دلش میخواهد نقاشی كند، بیاید و كار كند. من هم مثل بقیه بچهها، از روی كنجكاوی به كارگاه نقاشی رفتم. آنجا كاغذ، مداد، آبرنگ و قلممو در اختیار هر كدام ما گذاشتند و گفتند هر چه دوست دارید بكشید. من عكس معبدی هندی از داخل یك مجله را انتخاب كردم و كشیدم. نتیجه برای اولینبار رضایت بخش بود، و كارهای دوم و سوم مجذوب كننده. لذت انجام این كار وصفشدنی نبود. معلم نه تنها تشویقم كرد. بلكه در ساعات درسی دیگر، از من میخواست تا نقاشی كنم و من كه عاشق طبیعت بودم، منظرههای زیادی را ذهنی نقاشی كردم، او هم، همه آنها را به دیوارههای كلاس و راهرو میزد. به زودی مدرسه پْر از نقاشیهای من شد.» مدیر مدرسه هم (آقای ایزد نگهدرا)، به زودی به جرگه مشوقان پیوست. دو سال پایانی دبستان آنقدر كار كرد و تشویق شد، تا در سالهای طولانی دبیرستان، نقاشی را بیهیچ تشویقی ادامه دهد. سالهای دبیرستان همچنین دوران الفت بیشتر او با مطالعه هم بود. «خیلی مطالعه میكردم. بیشتر كتابهایی را كه میخواندم از مغازه بلادی در خیابان زند كرایه میكردم. ابتدا رمان میخواندم، ولی از كلاس هشتم به بعد، كتابهای علمی زیادی به خصوص درباره نجوم خواندم. تا كلاس دهم رمانها و داستانهای بسیاری را از نویسندگان مطرح دنیا خوانده بودم. در حیطه ادبیات، معلومات خوبی به دست آورده بودم و نویسندگان و قهرمانهای كتابهای آنها، الگوهای من و نقاشی عرصهای برای بروز قهرمانیها شد. پس نقاشی را جدیتر گرفتم و بیشتر كار كردم. تقریباً هیچ معلمی نبود كه به طور مستقیم چیزی به من یاد دهد، هر چه آموختم نتیجه تلاشهای خودم بوده است. تنها تشویق میشدم. حْسن بزرگ خانوادهام این بود كه كاری به كارم نداشتند و می گذاشتند هر چه دوست دارم، انجام دهم.
نقاشی در شیراز دارای پیشینهای طولانی و درخشان، اما با تاریخی نسبتاً نامعلوم است. میتوان از دورههای ایلخانان، تیموریان و صفویه و مكتب خاص نقاشی شیراز و اوجگیری آن در این دورهها و كارگاههایی یاد كرد كه از جمله وظایفشان، تهیه و تكثیر نسخ فارسی برای تجارب به كشورهایی نظیر هندوستان بوده است. در سالهای حاكمیت زندیه و پایتختی شیراز، نقاشی این دوره، سرفصلی برای شكلگیری پیكرنگاری درباری و اوج گیری آن در نیمه اول دوران حاكمیت قاجاریه میشود. در دوره قاجار نیز، به رغم اطلاعات ناقص و اندك از نقاشی شیراز، اما به اعتبار نقاشیهای برجامانده بر در و دیوار سقفها و كاشیهای خانههای اعیان و اشراف و نامی چون لطفعلی صورتگر شیرازی، میتوان مطمئن از حضور پویایی نقاشی در این سالها شد.
در اوایل دوران پهلوی هنوز نقاشان بسیاری در شیراز فعالند كه كماكان به شیوه لطفعلیخان پیكر نگاریهای دوره قاجار نقاشی میكردند. صدرالدین شایسته شیرازی و محمود اولیا از شاگردان كمال الملك بودند كه در برگشت به شیراز، جریان تازهای از طبیعتگرایی را با خود آوردند و ترویج دادند. اگرچه صدالدین شایسته در شیراز تمام و كمال به شیوه كمالالملك نقاشی نكرد و تلفیق ظریفی میان سبك و روش گذشته، با طبیعتگرایی به وجود آورد. در هر صورت حضور این نقاشان و نقاشان دیگری مثل ناصر نمازی، احمد اردوبادی، خلیل نگارگر در خانه و یا كارگاههای كوچكشان سپری میشد و شیراز فاقد هرگونه مدرسه و كلاس برای آموزش عمومی نقاشی بود. ولی مطمئناً از همین عطر و بوی حضور مستمر نقاشان و نقاشی در شیراز است كه نقاشان نام آشنای دیگری شكل گرفتند: محمد علی شیوایی (كاكو)، منوچهر معتبر، غلامحسین صابر، بهرام خائف و كمی بعد خلیل توللی، جمشید كریمی، حسام ابریشمی و...
غلامحسین صابر به توصیه خواهرش برای آشنایی با روش كار با رنگ و روغن مدتی را نزد «خلیلنگارگر»(۲) شاگردی كرد و از او روش كار با رنگ و ابزارهای آن، طریقه ساختن رنگ، بومسازی و نیز شیوه كپی كردن را آموخت. «خیلی نكات دیگر از جمله آشنایی با رمبرانت، تیسین، رافائل و بسیاری از نقاشان ایتالیایی، هلندی و فرانسوی دیگر. داستانهایی از آنها تعریف كردند كه مرا سخت شیفته آنان كرد به ویژه رامبرانت». (۳)
در یك نمایشگاه گروهی دانشآموزی، با پسر جوانی كه دانشجوی رشته پزشكی بود، آشنا میشود. او با دیدن كارهای صابر، از او میخواهد كه دیگر كارهایش را نیز به وی نشان دهد. وقتی كارهای دیگرش را دید به او گوشزد میكند: «كپی كردن كار درستی نیست و بیفایده میباشد. راه درست آن است كه خود نقاش مستقیماً از مردم و طبیعت الهام گیرد و به خلاقیت بپردازد. مرا دو سه بار برای طراحی از آدمها به كوچه و بازار برد و روش طراحی از افراد را به من آموخت. بعد از آن دیگر او را ندیدم. اما سخن و كار او را انگیزهی شد كه نقاشی من كاملاً متحول شود. دیگر كپی كردن را كار گذاشتم و مستقیماً به نقاشی از افراد و طبیعت پرداختم. از آن به بعد، كوچهها، بازارها و... محل طراحی و آموزش من بودند. «شاهچراغ، مسجد نو، گود عربان، بازار حاجی و... از هر فرصتی برای این كار استفاده میكردم.» نقاشی را نیز به همین ترتیب ادامه میدهد. ابتدا از سیمای نزدیكانش و سپس مردم كوچه و بازار. دوران دبیرستان به همین ترتیب به پایان میرسد.
خیلی مایل بودم كارهایی از نقاشان هلندی به ویژه رمبرانت ببینم، ولی اصلاً چیزی در این زمینه سراغ نداشتم. چون اهل خرید مجله و كتاب بودم، یك بار اتفاقی مجله سخن را ورق میزدم، كه با تصویری از چهره رمبرانت برخوردم. مجله را خریده و هر جا كه میرفتم با خود میبردم و در هر فرصتی تصویر را نگاه میكردم. رمبرانت خیلی روی روحیه من تاثیر گذاشت. تكینك او را میپسندیدم و سایه روشنهایش برای من ایجاد شگفتی میكرد. بعد هم با ایلیا رپین آشنا شدم. روش قلم گذاری او را خیلی میپسندیدم. به تدریج كارهای بیشتری از این دو پیدا كردم و هر دو معلم و الگوی من شدند.»
مدرسه را كه تمام كرد، بلافاصله وارد دانشگاه شد. (دانشكده ادبیات رشته تاریخ و جغرافی ۱۳۴۳-۱۳۳۹) فضای دانشجویی و نوجویانه دانشگاه، نگاه او را به خود و اطرافش، وسعت و عمق بیشتری بخشید و مطالعات و نگاهش را به نقاشی جدیتر كرد.
«درایام تحصیل در دانشگاه، از كتابخانه آن استفاده زیادی كردم. مشاهده كتابهایی مربوط به نقاشی، تاثیر عمیقی روی من گذاشت. آشنایی با نقاشان امپرسیونیست و همچنین نقاشان مدرن از آن زمان آغاز شد. با مشاهده هر چه بیشتر مجلات و كتابهای هنری، به این نتیجه رسیدم كه تنها از این طریق میتوان به معلومات عمیقتری دست یافت. یادم میآید هر روزی را كه میخواستم برای نقاشی در فضای باز بروم، شب قبلش، مطالعه زیادی روی كار نقاشان مورد علاقهام انجام میدادم تا به شیوهای نزدیك به آنها كار كنم.»
در همین ایام دانشجویی بود كه موسیقی كلاسیك را نیز كشف كرد و در طی سالیان بعد حداقل به عنوان شنوندهای خوب، هم آن را شناخت و هم به شاگردانش معرفی كرد. «آشنایی با موسیقی كلاسیك به پیشرفت فكری من كمك كرده و روی كارهای هنریم خیلی تاثیر گذاشته است. در كنار دانشجویان علاقهمندی كه مرتباً از چایكوفسكی، بهتوون، شوپن، وانگر و... صحبت می كرند، علاقهمند شدم تا آن را بهتر بشناسم. موسیقی كلاسیك در ابتدا، برایم نامفهوم بود و درك نمیكردم. ولی اصرار داشتم كه بفهمم. فكر میكردم كه حتماً چیزی در آن هست كه من نمیتوانستم بفهمم. پس مدت زیادی دوام آوردم و گوش كردم.»
«فعالیت من در زمینه عكاسی نیز از همین دوران و با خرید یك دوربین «لوبیتل» شروع شد. به دلیل آشنایی با نقاشی،عكسها بد از آب در نمیآمدند و حداقل كادربندیهای خوبی داشتند. ولی چند سالی طول كشید تا فرصت و امكانات كافی برای پرداختن به عكاسی فراهم شود.»
بعد از پایان یافتن تحصیل در دانشگاه، جهت استخدام در آموزش و پرورش، یكسالی را در دانشسرای عالی تهران ادامه تحصیل میدهد. حضورش در تهران برای او فرصت مغتنمی بود تا به گالریها سر بزند و همه دار و ندارش را صرف خرید مجلات و كتب، به خصوص كتابهای مربوط به نقاشی و رمان كند. (۱۳۴۴-۱۳۴۳)
با استخدام در آموزشوپرورش، اولین سالهای معلمی را در خرمشهر گذراند (۱۳۴۷-۱۳۴۴) سه سال تنهایی، كه تمام آن را یكسره صرف كار و مطالعه كرد. در سالهای دانشجویی، وقتی در كتابهای كتابخانه، با آثار امپرسیونیستها و پست امپرسیونیتها آشنا شد، سخت شیفته این سبك از نقاشی شده بود. برای این كه اطلاعاتی از این نقاشان و روش كار آنها كسب كند، هر مطلبی را گیر میآورد، میخواند. طبعاً مقالات به فارسی كم بود و به انگلیس فراوان.پس سعی كرد تا انگلیس را هم فرا بگیرد، این كار را نیز به سختی و از طریق ترجمه لغت به لغت كتابها آموخت.
خرمشهر با چشماندازها و نخلستانها و فضاهای بكری كه در سالهای میانی دهه چهل داشت، بالنجها و قایقها و مردمی كه در حال كار و تلاش بودند، موضوعات بسیار مورد علاقهاش شدند. پس بلافاصله كار را شروع كرد. قدم به قدم پیش میرفت. جستجو و كار كتاب و طبیعت. تجربه پشت تجربه. دهها كار- صدها كار. دامنه علاقههای او را طیف وسیعی از نقاشان و شیوههای آنها تشكیل میداد. ونگوگ، مانه، مونه، سیسلی، پیسارو، سزان، ماركه، پیكاسو (دورههای آبی و صورتی) و برخی نقاشان اكسپرسیونیست.
سعی كرد همه آنها را تجربه كند. این تجربهها تا چند سالی بعد از برگشتنش به شیراز ادامه یافت. حاصل چنین تلاشی، آثاری است متاثر از كارهای نقاشان مورد علاقهاش، به علاوه حساسیتهای فراوانی كه در «وجود» خود داشت. نقاشیهای این دوره او نه یك سره امپرسیونیستی و یا پست امپرسیونیستی است، بلكه آنچه بیشتر به چشم میخورد، دریافتهای واقع گرایانه نقاشی است، كه نسبت به كار و رنج مردم تنگدست جنوب و چشماندازهای وسیع خاكش، بینظر نیست.
«كار با پاستل را هم در خرمشهر شروع كردم. كتابی از آثار نقاشی با پاستل ادگار دگا یافته، با دقت آن را نگاه كردم تا شیوه كار او را دریابم. به تاشهای رنگی و رنگهای همجواری كه استفاده كرده بود، خیلی توجه كردم. بعد از مدتی من هم در این كار مهارت خوبی پیدا كردم و اولین كسی كه در شیراز، پاستل را به هنرجویان معرفی كرد، من بودم.»
سه سال كار و تنهایی در خرمشهر، او را بیمار، روانهی شیراز كرد و در همان شهر ماندگار شد. در این زمان غلامحسین صابر جوانی ۲۷ ساله و بسیار پْرانرژی است. چند سال كار مداوم نقاشی و مطالعه، دست مایهای كافی برای او فراهم كرده است.
چهرهپردازی و منظرهسازی را خیلی خوب و با ابزارهای آب رنگ،رنگ روغن و پاستل، انجام میدهد. بنابراین خیلی زود شناخته میشود. از سوی مدیر كل فرهنگ و هنر فارس (آقای كجوری)برای راهاندازی كلاسهای نقاشی خانهی فرهنگ و هنر شماره یك شیراز، دعوت به همكاری میشود. منتها پیش از آن، باید از سوی نقاشان تهران تایید شود. به اداره فرهنگ و هنر تهران و از آنجا نیز به هنرستان تجسمی پسران، معرفی میشود.
«غلامحسین نامی مدیر، اصغر محمدی و محمدابراهیم جعفری هنرآموز بودند. دو سه روزی مرا به كار واداشتند. طراحی، نقاشی و كار تدریس را انجام دادم. مقداری هر سؤال راجع به هنر و تاریخچه آن پرسیدند و آخر سر، نامهای دال بر تأیید من نوشتند.» به این ترتیب اولین كلاس عمومی نقاشی در شیراز شكل گرفت، (۱۳۴۷) و هر علاقهمندی با صرف هزینه اندكی، میتوانست در آن ثبتنام كند و آموزش ببیند. این همكاری با اداره فرهنگ و هنر فارس (بعد اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی)،سی و دو سال تداوم یافت (۱۳۷۹- ۱۳۴۷)، و در طی آن صدها نفر علاقهمند به نقاشی، توسط وی آموزش دیدند. افرادی نظیر جواد فیروزمند، حسن مشكین فام، مرحوم حسین میرزایی، رخساره اولیا، بهنام خاوران، مهرزاد نژند، شهریار زارع، افسانه غفاری، زهرا انتظاری، علیرضا عطروش، نرمین صادقی، كتایون روحی،امید مشكسار، احمد ارشاد، مهدی و كاظم رضایی و...
«تدریس در خانه فرهنگ باعث آشنایی با افراد زیادی شد و خیلیها را به آنجا كشاند. فضای بسیار خوبی بود. با هنرجویان به اتفاق كار میكردیم و روزهای تعطیل را با هم به خارج از شهر برای نقاشی میرفتیم. در كلاس هم فقط روی نقاشی صحبت نمیشد. اگرچه كار اصلیمان بود ولی در حاشیه درباره عكاسی، موسیقی، سینما و ادبیات هم صحبت میشد. گاهی بعضی از داستانهایی را كه خوانده بودم، برایشان خوانده یا تعریف كرده و كتابهای تاریخی تحقیقی و علمی كه به كارشان میآمد به آنها معرفی میكردم.»
در سالهای پنجاه با حضور فعالیت و آموزش نقاشان دیگری مثل جمشید كریمی، عباس دریسی و بعداً خلیل توللی و نیز برخی از شاگردان صابر، نقاشی در شیراز فضای فعال و پْرشوری پیدا كرد. فضایی كه با گذشت قریب به سیسال هنوز نقاشی در شیراز بسیار مدیون آن سالهاست.
موضوع نقاشیهای صابر در اواخر سالهای چهل و اوایل پنجاه، عبارتند از منظره، چهره و پیكره انسان، تعدادی كار موضوعی و نیز شروع طبیعت بیجان، كه بر حسب حال و هوای موضوع به شیوههای مختلفی به آنها پرداخته است. دامنه شیوههایی كه او استفاده كرده، میان برخوردهایی نسبتاً طبیعتگرایانه و شبه امپرسیونیستی تا اكپرسیونیسم قرار میگیرد. برخورد اكسپرسیونیستی را به خصوص در چهرهها، پردههای موضوعی و تعدادی از مناظر او میتوان دید. از اواسط دهه پنجاه، به تدریج، برخوردهای اكسپرسیونیستی او كمرنگ، و نهایتاً كنار گذاشته میشود. در عوض رنگهای نقاشیهای او درخشانتر و متنوعتر میشوند. از این به بعد و تا مدتی تمایلی پیشا رافائلی (pre- Raphaelites) و نسبتاً رمانتیك در پردههای او جان میگیرند.
در بهمن ماه سال ۱۳۵۵، هنگامی كه هانیبال الخاص و بهرام دبیری، نمایش مشتركی از آثار در شیراز داشتند، همزمان غلامحسین صابر نیز آثار خود را در نگارخانه وصال شیراز، به نمایش گذاشته بود. الخاص بعد از دیدن این نمایشگاه و آشنایی با او، در نقدی پیرامون كارهای وی، نظرش را چنین بیان میكند. «صابر به سنت در نقاشی كاملاً وفادار است با وسایل متداول رنگ و روغن روی بوم یا پاستل و قلمومداد و ذغال بر كاغذ كار میكند و مضامین او اغلب همان طبیعت بیجان و مناظر و چهرههاست. در این نقاشیها، همیشه صمیمانه جستجوگر است و تعلیم گیرنده و به دنبال كشف بیشتری از روابط رنگ و نور و ابعاد. خیالی هم كار میكند و به مضامین اجتماعی میپردازد. گاهی هم به بیانهای كلی در تفكر و تصورهای رمانتیك و سورئال گرایش پیدا میكند. یكی دو بار هم در شكل به تجربههای تجریدی (هر چند ناموفق) پرداخته است. ولی روی هم رفته، این نمایشگاه او نشان میدهد كه این نقاش از ابتدا در صدد رسیدن به استیل مشخصی از راه سریع یا امضایی نبوده است. در طبیعت بیجانها نقاشی او از جعبه ابزار، محكم و با قدرت بود. در گلهای فقط در رنگ موفق است. مناظر كوچه و شهر و دهكدهها همیشه خوب است. در چهرهها (اغلب از شاگردانش) به اوج قدرت خود میرسد. به رنگ، هم با احساس، هم با آگاهی تسلط استادانهای پیدا میكند. در بعضی از آثار این گروه، صابر هیچ دست كمی از بهترین امپرسیونیستهای فرانسوی ندارد.»(۴)
اداره فرهنگ وهنر فارس در سال ۱۳۵۷، به پاس ده سال فعالیت درخشان و مستمر غلامحسین صابر و برای تشویق وی، مقداری از هزیه سفر به اروپا را به ایشان میدهد. به این ترتیب و در طی فرصتی یكه ماه و نیمه، او از برخی شهرهای هلند، فرانسه و ایتالیا دیدن میكند. در این مدت او بارها از برخی مهمترین موزههای این كشورها دیدن كرد و با دانش خوبی كه در حیطه عكاسی داشت، نزدیك به سه هزار اسلاید از آثار نقاشی این موزهها تهیه میكند. اسلایدهایی كه در بازگشت، بارها و بارها، بیدریغ بریا هنرجویان و افراد علاقهمند به نمایش گذاشت. «برای اولین بار كارهای دگا را از نزدیك مشاهده كردم. دیدم كه چگونه با پاستل كار كرده. كنجكاو بودم كه آیا كارهایش را فیكس میكرده یا نه؟ روی كار امپرسیونیستها خیلی دقت كردم. از آثار نقاشان نئوكلاسیك، بهخصوص از كارهای انگر. خیلی لذت بردم. به خانه كوربه، سردسته نقاشان رئالیست كه امپرسیونیستها هم تحت تأثیرش بودند رفتم. میخواستم بروم ببینم محلی كه كوربه در آنجا نقاشی كرده، چگونه بوده است. از خانه خیلی از هنرمندان دیگر، مثل دلاكروا، رودن، رمبرانت و... با دقت تمام دیدن كردم.»
تنوع برخوردی كه در كارهای صابر، تا این جا به آنها اشاره شد، در سالهای شصت، شكلی نسبتاً منسجمتر پیدا میكند. در این سالها، او با تكیه بر تجربیات نقاشان امپرسیونیست، و پوآنتیلیست (pointillist) و تواناییهای خود كه در طی بیش از بیست سال كار پیگیر به دست آورده بود، نقاشیهای خود را ادامه داد. در این آثار تنوع رنگی نسبت به گذشته باز هم بیشتر، درخشانتر و با حساسیت بیشتری صورت میگیرد. شاید صابر در استفاده از چنین رنگهای درخشانی، بیش از این كه مدیون آثار امپرسیونیستها و پست امپرسیونیستها باشد، متأثر از آسمان شفاف و آفتاب تند و تیز و درخشان و فضای سرشار از رنگ و نور سرزمین فارس باشد. او را نمیتوان، به تمام معنا، نقاش امپرسیونیست برشمرد. بلكه امپرسیونیسم نزد او زبانی برای توصیف، ستایشگری و بیان عشق عمیقش به زادگاهش است.
مضامین آثار او، همانند گذشته، شامل چشماندازهایی از كوه، دشت، باغ، درخت كهنسال و یا ردیف درختان و... و نیز مناظری از كوچ زنان عشایر، چهره و پیكرهنگاری، طبیعت بیجان، بهخصوص گلدانهای پر از گل، میوه، همراه با ظروفی بدون نقش و نگار است. ابزارهایی نیز كه برای منظور خود استفاده كرده، همان ابزارهای مورد علاقهاش، یعنی رنگ روغن، آبرنگ، پاستل و مدادرنگی است. احمدرضا دالوند آثار او را اینگونه نقد میكند: «غلامحسین صابر شخصیت منفردی در نقاشی شیراز است، او یك سره تمام ذكاوت و حساسیت هنری خود را از پس تجربیاتی در رئالیسم و ناتورالیسم، در میراث امپرسیونیست ها متجلی میكند. اما نسبت امپرسیونیستها برای صابر نسبت ناروایی است. چرا كه او تلالو رنگهای طبیعت شیراز را به شیوه ملیح و بهیادماندنی خاص خودش بر پرده میآورد. امپرسیونیسم برای او حكم كتاب لغت دارد، اما صابر جملهها و اشعار خودش را با لحن و آهنگ خاصی كه فقط در جغرافیای شیراز ممكن است، میسراید. غلامحسین صابر شاعر رنگهای فریبنده و نقاش زیباییهای فراموش ناشدنی است. پرترههای صابر بیشك در نوع خود در میان همه نقاشان پنجاه سال اخیر ایران، ممتاز و بیرقیب است. صابر به مثابه انسانی مدرن به درستی فرزند خلف تاریخ درخشان هنر شیراز است، فرزندی كه با ضرباهنگ دنیای نو، نگاهش را نو كرده، هنرمندی كه موسیقی و رنگ جانش را صیقل داده و چون گوهری در میان جوانان شهرش می درخشد.(۵)
در كنار نقاشی، عكاسی نیز فعالیت جدی دیگری است كه غلامحسین صابر، سالها به آن پرداخته است. قبلاً اشاره شد كه وی كار عكاسی را با یك دوربین لوبیتل و از دوران دانشجویی آغاز كرد. بعد از این كه از خرمشهر به شیراز بازگشت، «به تشویق شادروان پیرم آرتونیانس (ژرژ) كه از عكاسهای قدیمی شیراز بود و تجربه و مطالعات زیادی در عكاسی داشت، یك دوربین مینولتا-۱۵۱ SRT خریدم كه جزو دوربینهای پیشرفته آن زمان بود. همین دوربین بود كه مرا گرفتار و علاقهمند به عكاسی كرد. راهنماییهایی آقای پپرم، تشویو زیادی برای من بود و میتوانم بگویم كه وی ذوق عكاسی را در من پدید آورد.»(۶)
به مرور وسایل عكاسی را تكمیل كرد. انواع لنزها و وسایل ماكروگرافی و صافیها. این بار هم برای كسب اطلاعات كافی درباره عكاسی به ترجمه مطالبی در این زمینه از كتب و مجلات لاتین پرداخت و ذرهذره به دانش خود افزود. عكس هایی كه میگرفت، در ابتدا صرفاً سیاه و سفید بود و برای نتیجه بهتر در چاپ، تاریكخانهای با تجهیزات كافی مهیا كرد. انواع كاغذها، داروها، زمانهای لازم برای نوردهی و ظهور فیلموكاغذ، غلظت داروها و... را بدون هیچ استادی و صرفاً از طریق مطالعه و تجربه آموخت. بعد از ده سال عكاسی و نقاشی را با هم پیش برده و به نوعی آنها را با هم سازش داده و درهم آمیختم و به این نتیجه رسیدم كه نقاشی و عكاسی هماهنگیهای زیادی با هم دارند، اگر چه وسایل اجرای آنها متفاوت است، اما در هر دو، دید هنرمندانه اساس كار است. ناگفته نماند كه اطلاعات دقیق عكاسی، چه درباره رنگ و چه درباره نور، كاربرد رنگ را در نقاشیهای من به كلی دگرگون ساخت و به آن شكلی جدید داد. (۷)
موضوع عكسهای صابر، همان موضوعات نقاشیهایش است. یعنی منظره، چهره و طبیعت بیجان به علاوه ماكروگرافی، «دقت در جزییات و رفتن به سمت ماكروگرافی در عكاسی از پروانهها، كفشدوزك، سنگ، برگ، الیاف و... به من كمك كرد تا بتوانم نقاشی را بهتر انجام داده و با دید ریزبینتری به طبیعت نگاه كنم.»
وی به پشتوانه مطالعات پیوستهای كه داشته، به خوبی در جریان پیشرفتهای فنی انواع دوربینهای عكاسی بود و همیشه سعی داشت برای ارتقا كیفیت عكسهایش، از مدرنترین دوربینها بهره بگیرد. به رغم سالها تجربهای كه با دوربین آنالوگ داشت، زمانی كه دوربینهای دیجیتال پای به عرصه گذاشتند نیز، از آنها استقبال كرد. «تاریكخانه را كنار گذاشتم و با استفاده از دوربینهای دیجیتال و كامپیوتر، عكسهایم را چاپ میكنم. این زمینه جدید، مقداری زیادی كارهای سخت گذشته را كه در ظهور فیلم و چاپ عكس متحمل میشدم، از شانه من برداشته است.»
هانیبال الخاص كه گرایشهای مردمی و اجتماعی او امروزه برای ما روشن است نقدی را كه قبلاً به آن اشاره شد، اینگونه به پایان میرساند: «خلاصه كنم؛ صابر نقاشی به تمام معنی است و باید افتخار شهر شیراز خود باشد. نمونهای است برای غلط بودن تمام عقدههای حاصل از مقایسه امكانات شهرستانها با تهران، باز تكرار می كنم. هنر [...] زمان و مكان نمیشناسد. اثباتش غلامحسین صابر. خوشا به حال شاگردان او كه از او حتماً تعلیم درست در نقاشی و طراحی میبینند.» (۸)
نویسنده : حسن موریزی نژاد
پی نوشت:
۱- بنا شده در دوره حاكمیت اتابكان در فارس. قرن هفتم ه.ش
۲- از نقاشانی بود كه متاثر از صدرالدین شایسته و اولیایی كار میكرد و تكنیك پرداخت با آبرنگ را به خوبی انجام میداد.
۳- غلامحسین صابر نقاش. ادیب. فروتن. روزنامه عصر (شیراز). سال چهارم. شماره ۱۰۱۰، صفحه ۸
۴- هانیبال الخاص، بازگشت صابر به غم كمرنگیها، روزنامه كیهان، سهشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۵۵، شماره ۱۰۸۱، صفحه ۹
۵- احمدرضا دالوند، از شیراز تا شیراز با رنگ، دنیای سخن، صفحه ۱۰۴
۶- بروشور نمایشگاه عكس، نگارخانه سبز، اردیبهشت ۱۳۷۶
۷- پیشین
۸- هانیبال الخاص، پیشین
پی نوشت:
۱- بنا شده در دوره حاكمیت اتابكان در فارس. قرن هفتم ه.ش
۲- از نقاشانی بود كه متاثر از صدرالدین شایسته و اولیایی كار میكرد و تكنیك پرداخت با آبرنگ را به خوبی انجام میداد.
۳- غلامحسین صابر نقاش. ادیب. فروتن. روزنامه عصر (شیراز). سال چهارم. شماره ۱۰۱۰، صفحه ۸
۴- هانیبال الخاص، بازگشت صابر به غم كمرنگیها، روزنامه كیهان، سهشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۵۵، شماره ۱۰۸۱، صفحه ۹
۵- احمدرضا دالوند، از شیراز تا شیراز با رنگ، دنیای سخن، صفحه ۱۰۴
۶- بروشور نمایشگاه عكس، نگارخانه سبز، اردیبهشت ۱۳۷۶
۷- پیشین
۸- هانیبال الخاص، پیشین
منبع : دوهفتهنامه هنرهای تجسمی تندیس
همچنین مشاهده کنید
سایت نی نی بانخبرگزاری صدا و سیماسایت دیجیاتوخبرگزاری ایلناسایت تجارت نیوزسایر منابعسایت دیدبان ایرانسایت اقتصاد 24سایت مثلث آنلاینسایت مجله شبکه