پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

تفکیک بی معیار


تفکیک بی معیار
مدتی بود که قصد داشتم در باب تفکیک روشنفکری مذهبی از روشنفکری دینی که آقای تقی رحمانی بر آن تاکید بسیاری می ورزد، نکاتی عنوان کنم، اما به دلایل متعدد این امر به تعویق می افتاد. اکنون به فراخور فضایی که به دنبال گفت وگوی ایشان با «اعتماد» ایجاد شده و چندی است بحث بر سر نظرات آقای رحمانی درباره شخصیت و آرای دکتر سروش بالا گرفته و موافقان و مخالفان پا به میدان مباحثه گذاشته اند، مناسب دیدم در مورد تفکیک مذکور نکاتی عنوان کنم.
تقی رحمانی در جزوه «نواندیشان مذهبی، نوگرایان دینی» به تفصیل درباره تفکیک میان روشنفکری دینی و روشنفکری مذهبی بحث کرده و در گفت وگوها و سخنرانی ها به اختصار و اشاره نکاتی در این باب بیان کرده و مبنای من در اینجا جزوه ایشان است.
رحمانی در سراسر جزوه خود معیار دقیق، مشخص و علمی برای این تفکیک ارائه نمی دهد. او سعی کرده این تفکیک را بر اساس تبارشناسی، راهبردها و دستاوردها تبیین کند که به اعتقاد نگارنده در این امر موفق نبوده است. جزوه ۴۵ صفحه یی او مملو است از آشفتگی و تناقض گویی که در ادامه تنها به تعداد اندکی از این تناقضات اشاره می کنم.
۱ ) آقای رحمانی در این تفکیک ایضاح
مفهومی مشخصی ندارد و گاهی از روشنفکران دینی و روشنفکران مذهبی استفاده می کند و در موارد بسیاری نیز از واژه های نواندیشان مذهبی و نوگرایان دینی. آشنایان با مباحث روشنفکری به خوبی آگاهند که روشنفکران در استفاده از این کلمات و ترکیب آنها با هم حساسیت بسیاری دارند، اما آقای رحمانی با گشاده دستی از آنها استفاده می کند و در بسیاری موارد به جای روشنفکران دینی از نوگرایان دینی استفاده می کند و نواندیشان مذهبی و روشنفکران مذهبی را نیز معادل هم قرار می دهد.
۲ ) او در مورد تبارشناسی روشنفکران مذهبی می نویسد؛
«اگرچه سلسله جنبان روشنفکری مذهبی با سیدجمال الدین اسدآبادی و با پرچمداری اندیشه اقبال لاهوری آغاز می شود اما روشنفکری مذهبی در ایران با مهندس بازرگان شاخص می شود و با محمد نخشب با گرایش عدالت طلبی (سوسیالیست) جریان ساز می گردد و البته دکتر شریعتی را باید پرچمدار روشنفکر مذهبی دانست که در کوران هویت یابی و ریشه داری در مواجهه با مارکسیسم با ایده آزادیخواهی و عدالت طلبی دو طیف شاخص روشنفکری مذهبی را توامان داشت و در مواردی آرای بازرگان و نخشب را به یکدیگر نزدیک می کرد.» (رحمانی ۱۳۸۵، ص۳)
او در دو پاراگراف بعد تبارشناسی روشنفکری مذهبی را چنین ادامه می دهد؛ «روشنفکری مذهبی در بستر تاریخی خود از نهضت ملی متاثر است. همراهی جریان ها و افراد مذهبی در پروسه اختلاف کاشانی - مصدق - سمت گیری استراتژی (نه ایدئولوژیک) جریان های ملی و چپ با نهضت ملی، نشان از استمرار جریانی در تاریخ ایران دارد که با هویت مذهبی معتقد به دموکراسی و پیشرفت ایران بود. به عبارتی رفتار و آموزش در کنار تئوری و بینش روشنفکران مذهبی را در انتخاب گزینه جریان ملی قرار می داد.» (همان، صص۴-۳)
در ادامه تقی رحمانی تبارشناسی روشنفکری دینی را این گونه شرح می دهد؛ «خاستگاه تاریخی روشنفکران دینی درون بستر قدرت سیاسی حاکمیت دینی بعد از انقلاب شکل گرفت. غ...ف در سال ۶۸ ه.ش بعد از حذف نیروهای خط امام از مناصب کلیدی قدرت و رانده شدن این بخش از حاکمیت، جریانی در دفتر مطالعات استراتژیک ریاست جمهوری و برخی از نهادها با مطالعه آرای جدید اندیشمندان غرب و همچنین در گرد مجله کیان به نظریه های جدیدی در عرصه دین - سیاست و دولت - دین و شریعت و... پرداخت. این خاستگاه تاریخی درست برخلاف خاستگاه جریان روشنفکر مذهبی بود که در بستر مخالفت با حاکمیت پهلوی شکل گرفته بود.» (همان، صص۱۶-۱۵)
آنچه رحمانی به عنوان تبارشناسی روشنفکری مذهبی شرح داده، از تناقضات درونی عجیبی رنج می برد. او از مهدی بازرگان لیبرال منش و محمد نخشب سوسیالیست به عنوان چهره های برجسته روشنفکری مذهبی نام می برد در حالی که این دو از نظر فکری و سیاسی تفاوت های بسیاری با هم دارند. در سطر بعدی برای اینکه این شکاف پرناشدنی را بپوشاند پای شریعتی را وسط کشیده و مدعی شده او حد واسط و نقطه وصل این دو بوده است در حالی که همگان از اختلافات عمیق فکری و سیاسی بازرگان و شریعتی خبر دارند. اختلافات بازرگان و شریعتی به حدی بوده که گاهی بازرگان در مخالفت با شریعتی با شهید مطهری همراه می شد.
نکته بعدی این است که رحمانی برای اصیل نشان دادن روشنفکری مذهبی نسب آن را به سید جمال و اقبال می رساند و چون با روشنفکران دینی بر سر مهر نیست، تلاش می کند آنها را فاقد پیشینه تاریخی و جریانی حکومتی معرفی کند.
برخلاف نظر رحمانی روشنفکری دینی جریانی با قدمت بیش از ۱۰۰ سال است و افرادی را که او تلاش دارد روشنفکر مذهبی نام دهد، از جمله چهره های برجسته جریان روشنفکری دینی هستند. روشنفکری دینی طیفی است که در دوره های مختلف افراد متفاوتی آن را نمایندگی کرده اند. به عنوان مثال در دهه های ۴۰ و ۵۰ دکتر شریعتی و مهندس بازرگان چهره های شاخص روشنفکری دینی بودند. رحمانی باید توضیح دهد که بر چه مبنایی و براساس کدام دلایل شریعتی و بازرگان را در کنار هم قرار می دهد و سروش را نقطه مقابل آنها معرفی می کند. به علاوه با پذیرش اختلافات بین روشنفکران به قول دکتر سروش دباغ این تفکیک و تفکیک هایی از این دست چه گرهی از کار ما می گشاید. اگر هر تفاوت و اختلافی معیار تفکیک قرار گیرد، آرا و اندیشه های هیچ دو اندیشمند، متفکر و فیلسوفی با هم انطباق کامل ندارد و باید هر فردی را صاحب مکتب و گفتمانی مستقل و متفاوت دانست.
۳ ) رحمانی در بخش دیگری دست به ترکیب و امتزاج
عجیب و غریبی از گروه های سیاسی و گرایشات فکری دوران اصلاحات می زند و جریان روشنفکری دینی را نمایان شده در حزب کارگزاران سازندگی، جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب می داند.(همان، ص۲۰) و در بخش «دیدگاه های راهبردی روشنفکران دینی» داوری بسیار بدیع و منحصر به فردی می کند؛ «رفتار این طیف بر موقعیت و امنیت جریان های ضعیف تر تاثیر می گذاشت، وقوع قتل های زنجیره یی، دستگیری هواداران آقای منتظری و ملی - مذهبی ها و دانشجویان در حالی که اصلاح طلبان با توجه به مواضعی که اتخاذ می کردند در ایجاد این وقایع نقش داشتند. اما با این حال آنها براساس تصمیم شان کار خودشان را انجام می دادند. در حالی که دیگران باید هزینه می پرداختند.» (همان، ص ۳۰)
از میان سه گروهی که رحمانی به عنوان تبلور سیاسی روشنفکری دینی نام می برد، شاید بتوان گفت کارگزاران هیچ نسبتی با جریان روشنفکری دینی ندارد و بیشتر اعضای موسس و شورای مرکزی آن تکنوکرات بودند و برای اینکه مواضع و دیدگاه های تئوریک و نظری داشته باشند تلاش چندانی نکرده اند. سازمان مجاهدین نیز از لحاظ تئوریک خود را میراث دار شهید مطهری و شریعتی می داند و چندان با جریان روشنفکری دینی دهه ۷۰ بر سر مهر نیست . به عنوان مثال محسن آرمین به تازگی در گفت وگویی سه صفحه یی با ضمیمه «اعتماد» به تحولات روشنفکری دینی و سیر تاریخی آن پرداخته و تنها یک بار نام دکتر سروش را برده و در بخش پایانی گفت وگو که معطوف به آرای سروش بوده، ترجیح داده کلی حرف بزند و نامی از او به میان نیاورد. (آرمین ۱۳۸۸، صص۱۴ و ۱۵) از میان سه گروه مورد اشاره رحمانی تنها جبهه مشارکت بود که تا اندازه یی با روشنفکری دینی دهه ۷۰ نسبت داشت. این نسبت نیز سازمان یافته و ساختاری نبود بلکه به این نحو بود که برخی از چهره های نزدیک به روشنفکری دینی مانند سعید حجاریان، حمیدرضا جلایی پور و تاحدودی علیرضا علوی تبار در تشکیل مشارکت نقش داشته اند. بنابراین معلوم نیست رحمانی بر اساس چه ملاک و معیاری این احزاب را نماد روشنفکری دینی می داند. او در ادامه به نحو تلویحی اصلاح طلبان و به تبع آن روشنفکری دینی را در جریان وقوع قتل های زنجیره یی و حوادث ۱۸ تیر مقصر می داند، اتفاقاً روح الله حسینیان و کیهان نشینان نیز در مورد قتل های زنجیره یی و حوادث ۱۸ تیر نظرات مشابهی دارند. رحمانی بر اساس چه مدارکی به این نتیجه رسیده است؟
برخلاف آنکه رحمانی تلاش بسیاری می کند روشنفکران دینی را حکومتی و آویخته از قلاب قدرت نشان دهد، عبدالکریم سروش به عنوان برجسته ترین چهره روشنفکری دینی بعد از انقلاب، روشنفکران را قدرتمندان بی مسند می داند و معتقد است روشنفکر نباید تولیدات فکری خود را وسیله کسب قدرت سیاسی قرار دهد؛ «روشنفکر نباید مصرف کننده مزایای سیاسی و اقتدارات حاصل از اندیشه خود باشد. او باید فقط در مقام تولید بماند. اگر حزبی از نظرهای یک روشنفکر مبدع پیروی می کند، آن حزب است که مصرف کننده است و خود روشنفکر نباید متمتع از پیامدهای نظر خود شود؛ یعنی اگر حزبی در اثر اندیشه های او به قدرت رسید، سهمی از این قدرت نباید به روشنفکر برسد یا اگر جریده یی در اثر طرح و توضیح و ترویج اندیشه های روشنفکری حظی و سهمی از قدرت در جامعه پیدا کرد، این برخورداری نباید با روشنفکر تقسیم شود.» (سروش ۱۳۷۷، ص۱۴)
سرنوشت سروش در دوران اصلاحات نمونه بارز چنین رویکردی بود و با آنکه اصلاحات از آموزه ها و اندیشه های او تغذیه می کرد و جنبش اصلاحات فرزند روشنفکری دینی بود، اما سروش نه تنها از هیچ پست و مقام سیاسی برخوردار نشد، بلکه ممنوعیتش از تدریس در دانشگاه که حق مسلم او بود، نیز ادامه یافت و محروم شدن از حقوق اولیه و مسلم، او را مجبور کرد در خارج رحل اقامت گزیند.
۴ ) تقی رحمانی در سراسر نوشته خود تلاش
نکرده در مورد نگاه و رویکرد روشنفکران دینی به دین و سنت از یک طرف و مدرنیته از طرف دیگر چیزی بنویسد تا معلوم شود که به نظر او روشنفکران دینی و مذهبی در این رابطه چه تفاوت مبنایی با هم دارند.
در ادامه برای روشن شدن مرادم از روشنفکری دینی، درخصوص پیشینه و رویکرد آن به نکاتی اشاره و تفصیل آن را به زمانی دیگر موکول می کنم.
روشنفکری غربی محصول مدرنیته است، اما روشنفکری ایرانی از دل تجربه های مدرن بیرون نیامده، بلکه آشنایی با واسطه یی با مدرنیته دارد و محصول داد و ستد سنت با مدرنیته غربی است و نه غربی ناب است و نه سنتی ناب و آمیزه یی است از هر دو. (کاظمی۱۳۸۳، ص۴۴)
بنابراین روشنفکری دینی نمونه کامل و بارز روشنفکری ایرانی است که سابقه یی هم عرض جنبش مشروطه دارد و در طول حیات خود دگرگونی ها و تحولات متعددی را از سر گذرانده است. روشنفکری دینی به دلیل ماهیت منحصر به فردش، این ظرفیت را دارد که به گونه یی تازه به سنت ها و دین بنگرد. به عبارت دیگر روشنفکران دینی از یک سو دغدغه یافتن علل عقب ماندگی ایران را دارند و به مدرن کردن ایران می اندیشند و از سوی دیگر به منابع سنتی و دینی رجوع می کنند و دغدغه بازتولید آنها را در دنیای مدرن دارند. آنها هم تلاش دارند دین را با مدرنیته پیوند زنند و هم در اصلاحات اجتماعی و سیاسی مشارکت داشته باشند. (همان، صص ۷۶-۷۱)
روشنفکران دینی با چنین رویکردی از دهه ۵۰ به بعد به جریان غالب روشنفکری ایران تبدیل شدند و با استمداد از آموزه های اسلامی جریان مبارزه علیه رژیم شاه را تغذیه کردند. در این مقطع دکتر شریعتی، مهندس بازرگان، دکتر سحابی و... چهره های برجسته و سردمداران روشنفکری دینی بودند که در کنار احیاگرانی چون حضرت امام، آیت الله طالقانی، مرحوم مطهری، دکتر بهشتی و... مبارزات انقلابی را هدایت می کردند. بعد از پیروزی انقلاب با توجه به تحولات سال های ابتدای انقلاب، روشنفکری دینی دستخوش تلاطم ها و دگرگونی هایی شد و گرایش های مختلفی در بین آن پدید آمد که پرداختن به آن فرصت دیگری می طلبد. به هر صورت در اواخر دهه ۶۰ بار دیگر روشنفکری دینی در فضای فکری و فرهنگی هژمونی یافت و محصولات آن و به ویژه نظریات و تئوری های دکتر سروش مبانی و پایه های نظری جنبش اصلاحات را فراهم آورد. نقش پررنگ روشنفکری دینی در بروز و ظهور اصلاحات به حدی است که روشنفکران عرفی چون داریوش آشوری و باقر پرهام عنوان کرده اند هر گونه تحول جدی در ساخت جامعه و داوری صحیح میان سنت و مدرنیته محتاج حضور روشنفکران دینی است. (آشوری ۱۳۷۷)
بیژن مومیوند
منابع
۱ - آرمین، محسن(۱۳۸۸)، «روشنفکری دینی و عصری کردن دین»، ضمیمه روزانه روزنامه «اعتماد»، شماره ۱۹۳۶
۲- آشوری، داریوش (۱۳۷۷)، «گفتمان روشنفکری؛ غربزدگی، روشنفکری دینی»، راه نو، شماره ۹
۳- رحمانی، تقی(۱۳۸۵)، نواندیشان مذهبی، نوگرایان دینی، جزوه
۴- سروش، عبدالکریم(۱۳۷۷)، رازدانی و روشنفکری و دینداری، انتشارات صراط، چاپ چهارم
۵- کاظمی عباس (۱۳۸۳)، جامعه شناسی روشنفکری دینی د
ر ایران، طرح نو
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید