جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


پذیرش واقعیت تلخ اما شیرین


پذیرش واقعیت تلخ اما شیرین
*زندگی یعنی تغییر، شما چه بخواهید و چه نخواهید باید واقعیت را همان طور که هست بپذیرید حتی اگر به نظر شما آدمهای دوروبرتان درست رفتار نمی کنند.
*ما به این طرز تفکر عادت کرده ایم دیگران باید تغییر کنند و اگر نتوان برای حقایق تلخ زندگی راه حل های خوبی پیدا کرد نظر بسیار وحشتناک و غیرقابل تحمل خواهد شد.
بله- واقعیت تلخ است. مردم همیشه مطابق میل ما رفتار نمی کنند و دنیا همیشه بر وفق مراد ما پیش نمی رود. برای بسیاری از مسائل و مشکلات حتی نمی توان یک راه حل نسبتاً کامل پیدا کرد. جامعه ما، روز به روز حوادث جدیدی را پیش روی ما قرار می دهد، دزدی، رفتارهای ناهنجار، قتل، کودک آزاری، همسرکشی، خرافات، اتلاف منابع طبیعی و... اما با این حال نباید ناامید شویم! این واقعیت ها نامهربان نیستند که میلیونها انسان را افسرده می کنند. پس افسردگی به خاطر چیست؟
به خاطر آن است که ما به این طرز تفکر غیرعاقلانه عادت کرده ایم: «دیگران باید تغییر کنند و اگر نتوان برای حقایق تلخ زندگی راه حل های خوبی پیدا کرد، به نظر زندگی بسیار وحشتناک و غیرقابل تحمل خواهد شد.» این طرز فکر به چند دلیل از اندیشه ای ناپخته سرچشمه می گیرد:
۱- دلیلی وجود ندارد که مردم حتی وقتی رفتارهای آنها قابل قبول نیست، حتماً تغییر کنند همین عدم انتظار همراه بزرگ منشی های شما باعث خواهد شد تا به خودتان بگویید، «مردم نباید این طور رفتار کنند چون من این رفتار را دوست ندارم.» گاهی هم ما دوست نداریم که فلان اتفاق بیفتد، ولی اتفاقات معمولاً همان طور رخ می دهند که ما دوست نداریم. باز هم تکرار می کنیم که هیچ دلیلی وجود ندارد که وقایع یا طبق میل ما روی دهند یا اصلاً روی ندهند.
۲- وقتی دیگران مطابق میل شما رفتار نمی کنند هیچ تأثیر بد و زیان آوری بر شما نخواهند گذاشت، مگر آن که خودتان این طور بخواهید. وقتی همسرتان رفتار زشتی دارد یا دوست شما نامهربانی می کند رفتار آزاردهنده ای انجام داده اما آزاردهنده بودن رفتار آنها بیشتر به خاطر ظرفیت کم شما برای تحمل ناکامی است، تا خود آن رفتار. به همین شکل، وقتی اوضاع بر وفق مراد شما پیش نمی رود ظاهراً بدشانسی آورده اید و این وضعیت ممکن است تأثیر بدی بر شما بگذارد. اما اوضاع وقتی ناخوشایندتر می شود که به خودتان بگویید «نباید این طوری شد. من تحملش را ندارم!»
۳- حالا فرض کنیم اطرافیانتان مخالف میل شما رفتار کرده اند و اوضاع طبق میل شما پیش نرفته است، آیا ناراحتی فایده ای دارد؟ هر چه خودتان را بیشتر ناراحت کنید، احتمال این که بتوانید رویدادها یا رفتارهای دیگران را مطابق میل خودتان تغییر دهید کمتر موفق خواهید شد. برای مثال، اگر از رفتار غیرمسئولانه همسرتان خشمگین هستید، احتمال این که او از انتقادهای شما عصبانی شود و غیرمسئولانه تر رفتار کند، بیشتر خواهد شد.
۴- همان طور که اپیکتتوس در ۲ هزار سال قبل گفته است (اگر چه ما قدرت زیادی برای تغییر دادن و کنترل خودمان داریم البته به شرط آن که سخت کار کنیم و برای اصلاح عقاید و اعمال خود به قدر کافی تلاش کنیم ولی در برابر رفتار دیگران این قدرها کنترل نداریم) هر قدر هم که برای مردم حرفهای عاقلانه بزنید، باز آنها موجودات دیگری هستند و ممکن است برخی از خواسته های شما را به کلی نادیده بگیرند که البته به عنوان یک فرد، این حق آنهاست. پس اگر به جای توجه به واکنش های خودتان در برابر دیگران، بی جهت تحریک و عصبانی شوید، خودتان را به خاطر مسائلی که تحت کنترل شما نیستند، ناراحت کرده اید. این کارتان مثل آن است که چون قهرمان فیلم، یا فلان فوتبالیست طبق میل شما عمل نکرده است، شما هم موهای خود را بکنید. آیا این کار احمقانه نیست!
۵- وقتی خودتان را به خاطر دیگران یا حوادث ناراحت می کنید، از اصلی ترین و منطقی ترین مسأله دور می شوید: یعنی رفتار و اعمال خودتان. اگر با تربیت و برخوردهای هیجانی مناسب بر سرنوشت خود کنترل پیدا کنید، وحشتناک ترین اتفاقات هم شما را ناراحت نمی کنند. در چنین حالتی حتی می توانید رفتارهای دیگران و اتفاقات را به نفع خودتان تغییر دهید. اما اگر به خاطر هر اتفاق ساده ای بی جهت خودتان را ناراحت کنید، وقت و انرژی را که می توانید صرف تربیت هیجانی خودتان کنید، بی جهت هدر می دهید.
۶- احتمال این که بتوانید برای مسائل خود راه حل کامل و بی عیبی پیدا کنید. خیلی کم است. چون مسائل به ندرت سیاه و سفیدند و معمولاً برای یک مسأله راه حل های متعددی وجود دارد. اگر شما در خودتان این اجبار را حس می کنید که باید بهترین و کامل ترین راه حل ها را پیدا کنید، به قدری مضطرب و خشک مغز می شوید که از مصالحه های بسیار مناسب غافل خواهید ماند. برای مثال اگر خودتان را ملزم کرده باشید که حتماً باید بهترین برنامه حال حاضر تلویزیون را ببینید ! احتمالاً با نگرانی و اضطراب زیادی مدام از این کانال می روید و دست آخر هم هیچ کدام از برنامه ها را نمی بینید!
۷- اگر حوادثی را تصور می کنید که به زودی اتفاق می افتند و نتوانید راه حل کامل و فوری پیدا کنید، حتی اگر این نوع حوادث به ندرت اتفاق بیفتد از آن نترسید، برای مثال وقتی تصمیمات اشتباه خود را یک فاجعه می دانید- تصمیماتی مثل ازدواج کردن با فردی نامناسب و یا طلاق گرفتن از او، پس از آن که متوجه اشتباهات خود می شوید، تصور می کنید فاجعه ای رخ داده است. اما وقتی این گونه تصمیمات را تصمیماتی تأسف آمیز و یک بدبیاری می دانید می توانید آن را به خوبی تحمل کنید و حتی از آن درس عبرت بگیرید.
۸- کمال گرایی به آن شکلی که تعریف شد، فلسفه ای تقریباً مخرب است. در عرصه کمال گرایی هرقدر هم که خوش بتازید (برای مثال کسی را شریک زندگی خود کنید که رفتارهایش کاملاً بی عیب باشد، یا شرایط را طوری ترتیب دهید که نتایج آنها همیشه بر شما معلوم باشند.)با این حال باز هم نمی توانید به اهداف کمال گرایانه خود دست یابید. چون نه انسانها فرشته اند و نه قطعیتی در بین است. بنابر این تصمیمات ما همیشه درست نخواهند بود! حتی اگر موقتاً به کمال دست پیدا کنید، همیشگی نخواهد بود. هیچ امری ثابت نیست؛ زندگی یعنی تغییر، شما چه بخواهید و چه نخواهید باید واقعیت را همان طور که هست بپذیرید، حتی اگر به نظر شما آدم های دوروبرتان درست رفتار نمی کنند آیا راه دیگری هم هست؟ بله، اضطراب دایمی و ناامیدی کامل! برای مبارزه با کمال گرایی و بزرگ منشی های خود و یاد گرفتن پذیرش واقعیت و واقعیت های تلخ باید از چند قاعده کلی پیروی کرد:
۱- (وقتی مردم با شما یا خودشان بدرفتاری می کنند) معمولاً همین طور است- از خودتان بپرسید آیا واقعاً باید به خاطر رفتار آنها ناراحت و عصبانی شوم؟ آیا واقعا به اعمال آنها توجه می کنید؟ آیا این اعمال آنهاست که بر شما تأثیر می گذارند؟ آیا آنها صرف نظر از مقدار تلاش شما تغییر خواهند کرد؟ آیا قصد دارید وقت و انرژی زیادی را صرف کمک به آنها بکنید. آیا واقعاً یک چنین وقت و انرژیی را دارید؟ آیا حال که نمی توانید پاسخی مثبت و قطعی به این پرسش ها دهید نباید از برخی ضعف ها و کاستی های دیگران بگذرید و یاوقتی از شما نظر می خواهند، توصیه های مناسب و منطقی ارائه دهید؟
۲- (فرض کنیم که به نظر شما کمک کردن به دیگران و تغییر دادن آنها کار ارزشمندی است) اگر می خواهید به دیگران کمک کنید نباید از کوره در بروید. اگر می خواهید به دیگران کمک کنید تا عوض شوند. (چه به خاطر خودتان و چه به خاطر خود آنها) باید آدمی، پذیرا، مهربان و غیرانتقادی باشید و سعی کنید مسایل را از دریچه چشم آنها ببینید. در مواقع ضروری هم باید رفتارهای مخرب دیگران را رد کنید نه خودشان را.
۳- (حتی وقتی دیگران با شما رفتار زشتی می کنند یا به شما ضرری نمی زنند) آنها را سرزنش نکنید و درصدد تلافی کردن رفتارشان برنیایید. خواه ناخواه آنها این طور رفتار می کنند؛ اگر فکر می کنید که آنها نباید این گونه رفتار می کردند طرز فکرتان بچه گانه است! هرچه برخوردتان با رفتارهای زشت دیگران عینی تر باشد الگوی بهتری برای تغییر رفتار آنها می شوید. همچنین در اجرای نقش خودتان برای واداشتن آنها به کنار گذاشتن رفتارهایشان موفق تر خواهید بود و از رفتارهای آنها کمتر آزرده خواهید شد.
اگر در مواقعی که به آدم ها (یا وقایع) مشکل آفرین برخورد می کنید، مدام به خودتان بگویید چه وحشتناک یا چه اوضاع بد است شرایط سخت تر خواهد شد، اگر به خودتان بگویید «بله اوضاع و احوال خیلی بدی است» از این نوع سؤالات هرچه جوابی می خواهید برسید؟ حداقل جلوی عصبانیت خود را گرفته اید و بهتر می توانید به آن فکر کنید.
۴- (مدام با کمال گرایی خود بجنگید) اگر شما هنرمند یا تولید کننده ای هستید که می خواهید اثر تقریباً کاملی خلق کند هیچ اشکالی ندارد، اما نه شما و نه هیچ کس دیگری نمی تواند کامل باشد. انسان ها اشتباه می کنند و در زندگی هیچ قطعیتی وجود ندارد و این ناشی است از ترس کودکانه از دنیایی که ناقص و بدون قطعیت است و تلاش هشیارانه و ناهشیارانه برای استیلا بر دیگران. خودتان را به خاطر وجودتان و نه به خاطر «بهتر بودن» تان نپذیرفته اید، نمی توانید از شدت اضطراب ها و خصومت های خود بکاهید.
۵- (هیچ راه حل کاملی برای مسایل و مشکلات تان وجود ندارد) بهتر است به دنبال مصالحه و راه حل های معقول باشید. هرچه راه حل های بیشتری پیدا کنید، بیشتر احتمال دارد راه حل های قابل اجرایی پیدا کنید. راه حل های عجولانه و تکانشی غالباً راه حل هایی نامؤثرند. همیشه به دنبال راه حل های مختلف بگردید و سعی کنید آنها را با هم مقایسه کنید و راه حل ها را با بی طرفی، و حداقل پیشداوری و پیش فرض مورد بررسی قرار دهید.در تصمیم گیری نهایی شاید بهتر باشد کمی خطر کنید، اما مراقب باشید که خطر کردن شما آزمایش باشد. همیشه این را در نظر بگیرید که روش مذکور گاهی مؤثر و گاهی نامؤثر است.به یاد داشته باشید شکست یک ضرر است نه یک فاجعه و ربطی به ارزش ذاتی شما به عنوان یک شخص ندارد. (البته به فرض این که اصلاً چنین ارزشی وجود داشته باشد). ما انسان ها معمولاً با عمل کردن و شکست خوردن مسایل را یاد می گیریم،این یک حقیقت است و باید آن را به جان خرید.
۶- (وقتی شما راه های غیرکمال گرایانه را انتخاب می کنید) هنوز هم فرصت دارید تا راه های دیگری را هم برگزینید، چون بهترین راه حل امروز، فردا ممکن است راه حل خوبی نباشد، امیال، شرایط و اطرافیان شما ممکن است شدیداً تغییر کنند؛ بنابر این وقتی راه حل های مختلفی انتخاب می کنید این تغییرات را هم لحاظ کرده اید. برای این کار می توانید از آن چه جورج کلی آن را «برنامه تجدید نظر مستمر درباره سازه ها» نامیده است پیروی کنید، یا به قول آلفرد کورزسیبکی «نقشه شماره یک زندگی با نقشه شماره ۲ زندگی فرق دارد» . پس باید بین اولویت ها و هدف ها و نیز امکان پذیرترین راه های دستیابی به آنها در زمان های مختلف تفاوت قائل شوید.
فخرالسادات کهندانی
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید