پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

بورژوایی صادق و مستقل


بورژوایی صادق و مستقل
«عقیده دولت امریکا این بود اگر به او (مصدق) کمک نکنند وضعیت ایران متزلزل خواهد شد، من مخالف این نظریه بودم و می گفتم غیر از دولت مصدق و کمونیسم شق ثالثی هم هست و چنانچه دولت دیگری روی کار بیاید ما می توانیم قراردادهایی با آن منعقد کنیم که موجب ارضای ما بشود. ایرانیان همیشه خوب بوده اند و باز هم باید همان طور خوب بشوند.» (خاطرات آنتونی ایدن وزیر خارجه انگلیس در دوران نهضت ملی شدن صنعت نفت، صص ۲۲۴-۲۲۳)
عاقبت با کودتای مشترک انگلیس و امریکا نهضت استقلال طلبانه ملی شدن صنعت نفت پس از تضعیف جبهه داخلی درهم شکسته شد و «باید» مد نظر وزیر امور خارجه لندن برای ربع قرن دیگر تحقق یافت. اما در دور جدید، انگلیسی ها بر سر این خوان نعمت تنها نبودند، بلکه سهمی ۴۰ درصدی از کنسرسیوم به واشنگتن نیز اعطا شد. دکتر مصدق شمه یی از چپاول ثروت ایران توسط انگلیس قبل از کودتا را این گونه ترسیم می کند؛ «شرکت نفت انگلیس و ایران در تمام مدت از امتیاز پنج میلیارد دلار علناً استفاده کرد و به ملت ایران فقط ۱۱۰ میلیون لیره پرداخت که آن هم به مصارف سوق الجیشی رسید و استفادات سری و نامشروع هم از معادن نفت بسیار کرد که چون مدارکی به دست نداده نمی توانم چیزی اظهار کنم و فقط به ذکر این نکته قناعت می کنم که ما هر قدر خواستیم نفتی که در تمام مدت امتیاز انگلیس از آبادان برده، صورت بدهند شرکت امتناع کرد و گفت این صورت را باید از بحریه انگلیس مطالبه کرد.» (خاطرات و تالمات مصدق، ص۲۳۵)
با علم بر بخشی از غارت منابع ایران توسط بیگانه، مصدق پای در مسیر تحقق خواسته عمومی ملت ایران یعنی ملی شدن صنعت نفت و پایان دادن به یک تحقیر تاریخی نهاد، اما برخی ضعف ها و غفلت ها و درس نگرفتن از تاریخ موجب ناکامی این نهضت شد. نخست وزیر دوران ملی شدن صنعت نفت، بعد از سلطه مجدد بیگانگان بر میهن مان تاسف و تاثر خود را در واکنش به نطق پیروزمندانه ایدن ابراز می دارد؛ «من هر وقت این جمله از پیام آقای سرآنتونی ایدن وزیر خارجه آن روز و نخست وزیر امروز انگلستان را به مردم ایران داده، می خوانم «هیچ چیز از این مناقشه جاهلانه تر و بیهوده تر نبوده است» بی اختیار می گریم که چرا عمال بیگانه بتوانند شکست ملت ایران را به «رستاخیز ملی» تعبیر کنند و برای آن جشن برپا کنند و این عمل سبب شود که وزیر خارجه انگلیس، مبارزه و فداکاری یک ملتی را برای به دست آوردن آزادی و استقلال «مناقشه جاهلانه» تعبیر کند.» (ص۲۹۷)
قطعاً بسیاری از اقشار ملت ایران، به ویژه نسل جوان امروز، علت میزان تاثر مصدق را درک نمی کنند، زیرا اطلاعات جامعی از حجم غارت ثروت ملی خویش ندارند. به همین دلیل ترجیح می دهم در چارچوب این نقد کمتر متعرض موضوع چرایی تضعیف شدن جبهه داخلی نهضت ملی صنعت نفت شوم و عمدتاً به واکاوی ابعاد مختلف رخدادهای آن دوران از زبان یکی از شخصیت های کلیدی و موثر در این فراز تاریخی بپردازم. البته در این مسیر ناگزیر از اشاره به برخی تعارضات در عملکردهای روایت شده خواهم بود، اما این اشارات هرگز نگاهی کلان به نهضت ملی شدن صنعت نفت را دنبال نمی کند؛ زیرا پرداختن به آن از یک سو بحث مبسوطی را می طلبد و از دیگر سو مانع بهره مندی بهتر و بیشتر خوانندگان از تجربیات و مشاهدات شخصیتی می شود که تحولات دوران قاجار و پهلوی را از نزدیک دنبال کرده و به مقایسه آنها با یکدیگر نشسته است.
قبل از پرداختن به مباحث مطرح شده در کتاب «خاطرات و تالمات مصدق» جا دارد دکتر مصدق را آن گونه که خود معرفی کرده بشناسیم تا با الگوهای ذهنی از سایر شخصیت های تاریخ معاصر در مقام ارزیابی عملکرد وی برنیاییم. نخست وزیر دوران ملی شدن صنعت نفت همان گونه که به صراحت ابراز می دارد فردی است با خلق و خوی شخصیتی طبقه متمول جامعه که از ابتدای ورود به عرصه فعالیت های اجتماعی برای نظرات کارشناسانه خویش شأن و منزلت قائل است و حاضر نمی شود برای کسب مناصب سیاسی این شأنیت را زیر پا گذارد، اما همین شخصیت هرگز مدعی مبارز بودن و آشتی ناپذیری با بیگانگان یا ایادی آنها نیست، بلکه صرفاً با این عوامل در صورتی که مخاطرات جدی متوجه وی کنند به مقابله پارلمانی و اداری پرداخته است.
حتی در شرایطی که نفوذ بیگانه را تحقیرآمیز می یابد، ترجیح می دهد در خارج کشور اقامت جوید؛ «من همیشه در این فکر بودم اگر روزی نتوانم در ایران به وطن خود خدمت کنم محل اقامت خود را در سوئیس قرار بدهم... در آنجا بودم که قرارداد ۹ اوت ۱۹۱۹ معروف به قرارداد وثوق الدوله بین ایران و انگلیس منعقد شد که باز تصمیم گرفتم در سوئیس اقامت کنم و به کار تجارت پردازم.» (ص۱۱۸)
البته باید اذعان داشت نوع نگرش مصدق به بیگانه پس از آگاهی او از میزان چپاول ملت ایران توسط انگلیسی ها از طریق حاکم ساختن دیکتاتوری رضاخانی بر کشور، تغییر می کند و با آمادگی بیشتری به عرصه مسائل سیاسی پای می گذارد؛ «تشکیل دولت دیکتاتوری هم که ۲۰ سال به معرض آزمایش قرار گرفت، ثابت کرد بهترین وسیله برای پیشرفت سیاست بیگانگان در این قبیل ممالک حکومت فردی است چون که با یک نفر همه چیز را می توانند در میان بگذارند و او را هم طوری اداره کنند که هر وقت خواست کمترین تمردی بکند به یکی از جزایر اقیانوس تبعیدش کنند. به طور خلاصه هر کس را بخواهند وارد مجلس کنند و هر کس را بخواهند متصدی کار کنند و هر چه بخواهند از چنین مجلس و دولت بگیرند. اگر دولت دیکتاتوری تشکیل نشده بود قرارداد دارسی تمدید نمی شد.» (ص۲۶۱) اما در این مقطع نیز ترجیح می دهد خود را از مخاطرات مخالفت با دیکتاتور به دور دارد و حتی در مورد تمدید قرارداد دارسی سکوت کند. دعوت به سکوت از سوی مصدق موجب دلگیری دوستان وی همچون آقای حسن پیرنیا می شود؛ «یکی از روزهای دوره دیکتاتوری که شادروان حسن پیرنیا مشیرالدوله به دیدنم آمده بود و صحبت ما به کار نفت کشید، گفتند دیدید که همکار ما در مجلس پنجم چه کرد. گفتم چه کرد؟ گفتند قرارداد «دارسی» را الغا کرد... گفتم ما که به مخالفت با دولت مشتهریم خوب است در این باب صحبتی نکنیم و به انتظار نتیجه بمانیم. تا کار به جامعه ملل کشید و امتیاز نفت برای مدت ۳۲ سال تمدید شد.» (ص۲۹۲)
به این ترتیب مصدق معترف است در دوران دیکتاتوری رضاخانی حتی در محافل بسیار خصوصی حاضر به بیان نظرات و دیدگاه های خویش در مورد نوع عملکرد انگلیسی ها نبوده است و با وجود تغییر شرایط سیاسی بعد از شهریور ۲۰ وی همچنان این سکوت را نمی شکند. فقط زمانی مصدق به خود اجازه می دهد در مخالفت با قراردادهای نفتی سخن بگوید که اتحاد جماهیر شوروی نیز سهم مشابهی از نفت ایران را در شمال کشور مطالبه می کند، از این رو برخی کارشناسان تاریخ بر این اعتقادند که بحث های نمایندگان مجلس در ارتباط با نفت که طی آن البته برخی عملکردهای گذشته انگلیسی ها مورد نکوهش قرار می گرفت، بی ارتباط با سفر کافتارادزه به تهران نبوده است. به ویژه اینکه در نهایت مجلس مصوبه یی را می گذراند که سدی در برابر همسایه شمالی می شود.
به این ترتیب می توان استنباط کرد برخی اظهارات ضدانگلیسی برای مقابله با درخواست روس ها لازم بوده است و افرادی چون کلنل فریزر که اینچنین در مقام تجلیل از مصدق برمی آیند اتخاذ مواضع دوسویه را برای گذاشتن مصوبه یی در مجلس که راه را بر رقیب سد کند، ضروری می دانسته اند.
ملت ایران بعد از شهریور ۱۳۲۰ پس از آگاهی از اینکه چرا انگلیس زمینه کودتا علیه قاجار را فراهم آورد و چگونه توانست از طریق رضاخان به اهدافش نائل آید، طبیعی بود که احمدشاه خوشگذران را بر عامل مستقیم بیگانه ترجیح دهد؛ «آیا کسی تصور می کرد وقتی به اعلیحضرت فقید بگویند از مملکت بروید با داشتن ارتشی در تحت امر راه جزیره «موریس» را که تا آن وقت اسمی از آن نشنیده بودند در پیش بگیرند.» (ص۲۵۷)
نکته حائز اهمیت در زمینه ملی شدن صنعت نفت اینکه حتی ابتکار و پیشنهاد این موضوع متعلق به مصدق نیست. برخی صاحب نظران تاریخ معاصر براساس اسناد موجود از مشروح مذاکرات کمیسیون نفت مجلس شورای ملی معتقدند حتی تا اواسط سال ۲۹ مصدق موضع موافقی با ملی شدن صنعت نفت نداشته است. البته ما در این بحث مبنا را بر روایات خود دکتر مصدق به عنوان نخست وزیر دوران ملی شدن صنعت نفت قرار می دهیم. وی در زمینه چگونگی مطرح شدن طرح اجرایی بعد از تصویب ماده واحده ملی شدن صنعت نفت در ۲۹ اسفند سال ۲۹ به صراحت می گوید؛ «شنبه هشت اردیبهشت ۱۳۳۰ که روز جلسه مجلس نبود به مجلس شورای ملی احضار شدم. اکثریت نمایندگان هم آمده بودند و می خواستند در جلسه خصوصی به شور و مشورت پردازند و تمایل خود را برای تعیین نخست وزیر به عرض شاهنشاه برسانند. از اینکه گفته می شد آقای حسین علا استعفا داده است تعجب کردم چون که روز ششم اردیبهشت شب که به خانه من آمده بودند و می خواستند در یک موضوعی با من مشورت کنند هیچ از این بابت صحبتی نکردند و چون قبل از این ملاقات من در کمیسیون نفت مجلس شورای ملی بودم که طرح ۹ماده یی جمعی از نمایندگان که برای ملی شدن صنعت نفت تنظیم شده بود از تصویب کمیسیون گذشت نخست وزیر را از جریان مطلع کردم و تقاضا کردم که روز یکشنبه نهم اردیبهشت در جلسه رسمی مجلس حضور یابند...» (ص۱۷۷)
در فراز دیگری دکتر مصدق چگونگی شکل گیری اندیشه کلی ملی شدن صنعت نفت را روایت و مطرح می کند نمایندگان عضو کمیسیون نفت مجلس- که خود ریاست آن را بر عهده داشت- نتوانسته بودند بعد از چند ماه بحث به فرمولی برای استیفای حقوق ملت برسند؛ «ملی شدن صنعت نفت در سراسر کشور ابتکار شادروان دکتر حسین فاطمی است که چون کمیسیون نفت مجلس شورای ملی پس از چند ماه مذاکره و مباحثه نتوانست راجع به استیفای حق ملت از شرکت نفت انگلیس و ایران تصمیمی اتخاذ کنند دکتر فاطمی با من که رئیس کمیسیون بودم، مذاکره کرد و گفت با وضعی که در این مملکت وجود دارد استیفای حق ملت کاری است بسیار مشکل، خصوصاً که دولت انگلیس مالک اکثریت سهام شرکت است و به عنوان مالیات بر درآمد هم هر سال مبلغ مهمی از شرکت استفاده می کند و من باب مثال در سال ۱۹۴۸ از ۶۱ میلیون لیره عواید خالص شرکت نفت به دولت ایران که مالک معادن نفت است از بابت حق الامتیاز فقط ۹ میلیون لیره رسیده در صورتی که دولت انگلیس به عنوان مالیات بر درآمد ۲۸ میلیون لیره استفاده کرده است.» (ص۲۲۹)
البته توجه دادن خوانندگان به این فرازها از خاطرات دکتر مصدق به این معنی نیست که وی بعد از انتخاب شدن به عنوان نخست وزیر نقش اساسی در پیگیری موضوع ملی شدن نفت ایفا نمی کند، بلکه هدف صرفاً مشخص شدن معادلات قبل از ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ است. آقای دکتر کریم سنجابی فضای سیاسی آن ایام را بدین گونه توصیف می کند؛ «رزم آرا در تابستان ۱۳۲۹ به حکومت رسید و قتل او در اسفند ۱۳۲۹ بود. بعد از کشته شدن او اصل ملی شدن صنعت نفت به صورت ماده واحده یی در آخر اسفند ۱۳۲۹ به تصویب مجلس رسید... در اردیبهشت بالاخره با جریاناتی که در مجلس پیش آمد بعضی از نمایندگان اکثریت مجلس به تصور اینکه دکتر مصدق آدمی منفی است و هیچ وقت حاضر به قبول مسوولیت نیست با این تصور و توهم پیشنهاد کردند که حل این مساله و نخست وزیری را به دکتر مصدق واگذار کنیم و طراح این فکر حتی خود جمال امامی بود که دشمنی دیرین با مصدق و ملیون داشت. مصدق هم که برای فداکاری نسبت به این امر حاضر بود، از این فرصت استفاده کرد و گفت؛ من به این شرط قبول مسوولیت می کنم که قانون ملی شدن صنعت نفت قبلاً به تصویب برسد.» (خاطرات سیاسی دکتر کریم سنجابی، طرح تاریخ شفاهی هاروارد، انتشارات صدای معاصر، سال ۸۱، صص ۱۱۵-۱۱۳)
در گفته های آقای سنجابی دو نکته قابل تامل است؛ اول آنکه دکتر مصدق تا توافق همگان را در مورد ملی شدن صنعت نفت دریافت نمی کند به طور جدی پای در میدان نمی گذارد. توافق شاه و توشیح طرح توسط وی برای نخست وزیر این دوران معنای خاصی دارد، به ویژه اینکه مصدق وی را همچون پدرش در این زمینه بی اراده می داند. نکته دوم آنکه جمال امامی که سردمدار طیف وابسته مجلس به حساب می آمد علی القاعده مستقلاً چنین پیشنهادی را مطرح نمی سازد. با مرور فرازی از خاطرات دکتر مصدق می توان به این نکته پی برد؛ «یکی از نمایندگان که چند روز قبل از کشته شدن رزم آرا نخست وزیر به خانه من آمده بود و مرا از طرف شاهنشاه برای تصدی این مقام دعوت کرده بود و هیچ تصور نمی کرد برای قبول کار حاضر شوم اسمی از من برد که بلاتامل موافقت کردم و این پیشامد سبب شد که نمایندگان از محظور درآیند و همه بالاتفاق کف بزنند و به من تبریک بگویند.» (ص۱۷۸)
بنابراین آقای جمال امامی فی البداهه نخست وزیری مصدق را پیشنهاد نمی کند، و قبل از نخست وزیری حسین علا نیز این مساله عنوان شده بود. این بدان معنی است که نخست وزیری دکتر مصدق قبلاً در برخی محافل سیاسی مورد بررسی و مطالعه قرار گرفته بود. هدف از این سخن آن نیست که مصدق را به سبب ضعف مورد توجه کانون های قدرت آن دوران بدانیم، بلکه برعکس وی دارای شخصیت مستقلی بود که می توانست در چارچوب تعیین شده یی عمل کند. کمااینکه در دوران قدرت گیری رضاخان نیز این خصوصیت مثبت مصدق موجب ارجاع ماموریت های مهمی به وی شد؛ «روز بعد سردار سپه وزیر جنگ به خانه من آمد و اظهار کرد از مذاکرات شما با وزیر پست و تلگراف مسبوق شدم و من مخصوصاً برای این آمده ام که به شما بگویم اگر این ماموریت را قبول کنید در این ایالت هم قوای انتظامی تا آنجا که مربوط به انتظامات است در اختیار شما قرار خواهد گرفت و برای اینکه شما مطمئن شوید، می نویسم مادام که شما در راس آن ایالتید فرمانده لشکر خود را مطیع نظریات شما بداند و دستور شما را در اموری که مربوط به امنیت است اجرا کند...» (صص ۱۴۵-۱۴۳)
می توان به این نتیجه گیری نزدیک شد که دکتر مصدق از یک سو شخصیتی مستقل و ملی دارد که از اعتباری در جامعه برخوردار است و از سوی دیگر به دلیل اشراف زاده بودن و مرفه زندگی کردن، خود را حتی بر سر مسائلی که به آن اعتقاد دارد نیز به مخاطره نمی اندازد؛ لذا در چارچوب های تعریف شده یی حرکت می کند. طبعاً مجموعه یی از این خصوصیات، وی را برای حل برخی بحران ها، در نگاه کانون های قدرت مفید جلوه گر ساخته است، اما اینکه دکتر مصدق بعد از پذیرش نخست وزیری در چه مسیری قرار گرفت که برای بیگانگان راهی جز اقدام به کودتا به منظور برکناری اش وجود نداشت، بحث دیگری است که در این نقد ما متعرض آن نمی شویم، چرا که تلاش این نوشتار شناخت آقای مصدق از زبان خود اوست. خوشبختانه ایشان در این کتاب درباره مقاطعی تاریخی که به صورت گزینشی به آن پرداخته، جز موارد اندکی، صادقانه روایت های خود را بیان داشته است. این ویژگی خاطرات امکان روشن ساختن این بخش از تاریخ پرمناقشه ایران را فراهم می آورد.
محور بسیار مفید دیگر در این خاطرات شناخت پهلوی ها است. متاسفانه دکتر مصدق به دلایلی از جمله نگارش خاطرات در زندان پهلوی دوم دچار تعارضاتی در این زمینه شده که البته برای محققان با توجه به شناخت خصوصیات نویسنده قابل فهم و درک است و قاعدتاً چیزی از اعتبار نوشته ها نمی کاهد؛ «همه می دانند سلسله پهلوی مخلوق سیاست انگلیس است، چون که تا سوم اسفند ۱۲۹۹ غیر از عده یی محدود کسی حتی نام رضاخان را هم نشنیده بود و بعد از سوم اسفند که تلگرافی از او به شیراز رسید هر کس از دیگری سوال می کرد و می پرسید این کیست، کجا بوده و حالا این طور تلگراف می کند. بدیهی است شخصی که با وسایل غیرملی وارد کار شود نمی تواند از ملت انتظار پشتیبانی داشته باشد. به همین جهات هم اعلیحضرت شاه فقید و سپس اعلیحضرت محمدرضاشاه هر کدام بین دو محظور قرار گرفتند. چنانچه می خواستند با یک عده وطن پرست مدارا کنند از انجام وظیفه در مقابل استثمار بازمی ماندند و چنانچه با این عده به سختی و خشونت عمل می کردند دیگر برای سلسله حیثیتی باقی نمی ماند تا بتوانند به کار ادامه دهند. این بود که هر کس ابراز احساساتی می کرد یا انتقادی از اعمال شاه می کرد وصله عضویت حزب توده را به او می چسبانیدند و او را به اشد مجازات محکوم می کردند. تبعید و قتل مدرس و فرخی در زندان که نتوانستند آنان را متهم به مرام کمونیستی بکنند یک دلیل بارز و مسلمی است بر صدق این مقال و تا صفحات تاریخ باقی است، خواهند گفت آنها را برای چه در زندان از بین بردند.» (صص ۳۴۴-۳۴۳)
● اگر مصدق این پدر و پسر را عامل بیگانه می داند
که به درستی نیز چنین است - چرا زمانی که می توانست در این زمینه تمهیدی بیندیشد نه تنها اقدامی نکرد بلکه هرگز متعرض این شجره وابسته نشد؛ «هموطنان عزیز به خوبی واقفند اگر اینجانب تصدی نخست وزیری را با کبر سن و ضعف مزاج بر عهده گرفتم برای این بود که قانون ملی شدن صنعت نفت را سرانجام دهم... از این رو تا سرحد امکان کوشیدم که در امور داخلی وضع موجود را حفظ کنم... بدین جهت برای اینکه خاطر شاهانه نگران نباشد در چهارم خرداد ۱۳۳۰ شرحی بدین مضمون؛ «پیشگاه اعلیحضرت همایون شاهنشاهی چون مدت خدمت چاکر به محض خاتمه کار نفت به سر خواهد رسید برای ریاست شهربانی کل کشور به هیچ وجه نظری نمی تواند به عرض برساند و تعیین آن فقط منوط به اراده ملوکانه است» عرض کرده فرستادم.» (ص۲۰۹) در حالی که همگان می دانستند دکتر مصدق برای این جوان خوشگذران هیچ گونه شأنی قائل نیست و وی را فردی فاقد صلاحیت می داند چرا ضمن حفظ دستگاه و پایگاه بومی بیگانه درصدد این گونه تملق گویی برمی آید؟ به طور قطع این پسر از پدرش بی صلاحیت تر بود.
امام خمینی(ره) ضعف دکتر مصدق را در مقابله با این عوامل دست نشانده این گونه بیان می دارند؛ «این غفلت بزرگ از رجال سیاسی و علما و- عرض می کنم که- سایر اقشار مملکت ما واقع شد، و این آدم را تحمیل کردند بر ما و دنباله اش را هم گرفتند که قدرتمندش کنند. از آن وقت تا حالا هم غفلت ها شده است. «قوام السلطنه» می توانست این کار را بکند لکن با غفلت ها، با ضعف نفس ها نکرد. از او بالاتر «دکتر مصدق» بود. قدرت دست دکتر مصدق آمد لکن اشتباهات هم داشت. او برای مملکت می خواست خدمت بکند لکن اشتباه هم داشت. یکی از اشتباهات این بود آن وقتی که قدرت دستش آمد این را خفه اش نکرد که تمام کند قضیه را. این کاری برای او نداشت آن وقت، هیچ کاری برای او نداشت، برای اینکه ارتش دست او بود، همه قدرت ها دست او بود و هم این ارزش نداشت آن وقت. آن وقت این طور نبود که این یک آدم قدرتمندی باشد... مثل بعد که شد. آن وقت ضعیف بود و زیر چنگال او بود لکن غفلتی شد.» (صحیفه امام، مجموعه آثار امام خمینی، جلد چهارم، ص۳۷۱، پاریس، از سخنرانی ۱۶ آبان ۵۷ در جمع دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج)
آیت الله خامنه یی(مقام معظم رهبری) نیز در تحلیلی از نهضت ملی شدن نفت خلق و خوی اشرافی مصدق را در نحوه مبارزاتش دخیل می داند؛ «دکتر مصدق این جوری نبود، یک شخصیتی از خانواده اشراف، جزء طبقه اشراف، در اشرافیت متولد شده، در اشرافیت بزرگ شده، در اشرافیت هم از دنیا رفت و در همان وضعیتی که بود البته انسان آزاده یی بود. این نظر خوشبینانه بنده است. ممکن است بعضی ها این نظر را نداشته باشند. من در این باره بحثی ندارم. ایشان یک آدمی بود، یک سیاستمدار آزادیخواه بود و دنبال این بود که کشور را از یوغ انگلیس ها نجات بدهد.» (خطبه های نماز جمعه تهران، آیت الله خامنه یی، ۲۴/۱۲/۶۳)
هرچند در این نوشتار بنا بر نقد عملکرد دکتر مصدق در جریان نهضت ملی شدن صنعت نفت نیست، اما تناقضاتی در این خاطرات رخ می نماید که ناگزیر از اشاره به برخی از آنها هستیم. از جمله این تناقضات در توجیه نوع تعامل جناب نخست وزیر با حزب توده بروز می یابد؛ «راجع به اظهارات بعضی از نمایندگان که در زمان دولت این جانب حزب توده آزادی عمل داشته است و چنانچه دولت سقوط نمی کرد بر اوضاع مسلط می شد باید عرض کنم حزب توده یی وجود نداشت، افراد همان حزب به نام احزاب و دستجات دیگر مثل سایر احزاب از اصول دموکراسی برخوردار بودند. دولت نه می توانست این آزادی را از مردم سلب کند چون که در سایه این آزادی بود که مملکت به آزادی و استقلال رسید و نه می توانست یک عده نامعلومی را از این اصول محروم نماید.» (ص۲۸۸) البته جناب آقای دکتر مصدق معترف است که این آزادی، را به صورت بسیار دیرهنگام از این حزب نفی کرده است؛ «و اما اینکه این جانب و همکارانم تصور کنیم که دوره کاملاً دست ما افتاده است چنین تصوری به هیچ وجه نشد و عصر ۲۷ مرداد بود که دستور داده شد هر کس حرف از هر رقم جمهوری بزند مورد تعقیب واقع شود.» (ص۲۷۷) اما مساله آزادی توده نفتی ها برای توهین به مقدسات مردم و ایجاد نگرانی در جامعه مقوله یی نبوده است که از سوی دوستان مصدق به وی گوشزد نشده باشد؛ «روز سالگرد ۳۰ تیر بود که آن تظاهرات صورت گرفت و مرحوم خلیل ملکی آمد و نگرانی خودش را به من اظهار کرد. آقا، دیگر چه برای ما باقی مانده، توده یی ها امروز آبروی ما را بردند. این آقای دکتر مصدق می خواهد با ما چه کار کند... بنده هم آمدم خلیل ملکی و داریوش فروهر و مرحوم شمشیری و یک نفر از حزب ایران و یکی دو نفر از بازاری ها جمعاً هفت هشت نفر را با خودم نزد دکتر مصدق بردم.خلیل ملکی آنجا تند صحبت کرد... چه دلیلی دارد که شما قدرت توده را این همه به رخ ملت می کشید و این مردم را متوحش می نمایید...» (خاطرات سیاسی دکتر کریم سنجابی، ص۱۵۴) و در فرازی دیگر از همین کتاب، سنجابی به صراحت به نقل از مصدق مساله استفاده از حزب توده را مطرح می کند؛ «مصدق توده یی ها را خوب می شناخت. یک وقتی خود او به من گفت؛ من سه بار سوار توده یی ها شده ام.» (همان، ص۲۱۳)
بنابراین باز گذاشتن دست توده یی ها و حتی فرصت دادن به توده نفتی ها برای هجمه به مقدسات مردم و نگران کردن جامعه، مساله اعتقاد به دموکراسی و آزادی نبوده است زیرا دست کم بسیار دیرهنگام دکتر مصدق این آزادی را از آنان سلب می کند ضمن اینکه آزادی هایی که به این گروه می دهند برای جریان فداییان اسلام قائل نیست و به شدت جلوی میتینگ آنها را می گیرد.
صرف نظر از این گونه تعارضات در این خاطرات که دکتر مصدق عمدتاً به منظور توجیه عملکردهای خود مانند تصویب قانون امنیت اجتماعی، تعطیلی مجلس و... دچار آن می شود، کتاب «خاطرات و تالمات دکتر محمد مصدق» مطالب بسیار مفیدی درباره مسائل گوناگون از جمله عملکرد فراماسون های برجسته یی چون محمدعلی فروغی دارد. فروغی در مقام نخست وزیر تمام هزینه هایی را که انگلیس برای آلوده کردن نیروهای سیاسی و جهت دهی به امور فرهنگی کشور مصروف می داشته از خزانه ملت پرداخت می کرده است؛ «در جریان جنگ جهانی اول که بعضی از دول از نظر تبلیغات و مصالح خودشان وجوهی در ایران به مصرف رسانیدند دولت انگلیس هم برای حفظ منافع خود پول هایی خرج کرد و یک عده نفع پرست دور ماموران و مبلغان آنها را گرفتند و سوءاستفاده کردند. فرمانفرما و قوام الملک هم در شیراز از قونسول انگلیس برای مخارجی که قلمداد می کردند یکصد لک روپیه که آن وقت با سه میلیون تومان برابر بود، دریافت کردند و یک ورق سفید هم به قونسولگری ندادند و یکی از اقلام این مخارج را هم که ماژر مید قونسول انگلیس به من گفت وجهی معادل شش هزار تومان بود که برای تعزیه داری حضرت سیدالشهدا گرفته و تا دینار آخر آن را خرج کرده بودند. دولت انگلیس تمام پول هایی را که در آن جنگ برای پیشرفت سیاست خود در ایران خرج کرده بود از دولت مطالبه می کرد و دولت انکار می کرد تا اینکه موضوع تغییر سلطنت پیش آمد. محمدعلی فروغی نخست وزیر شد و ضمن نامه یی به سفارت انگلیس مطالبات آن دولت را تصدیق کرد.»(ص۱۶۴)
همچنین خاطرات آقای دکتر مصدق ترفند رضاخان را برای فریب افکار عمومی در جریان تمدید قرارداد دارسی به طور مستند بیان می کند و نیز ماهیت طرح های عمرانی صورت پذیرفته توسط وی را که در چارچوب سیاست های سوق الجیشی انگلیس دنبال شده است برای محققان و تاریخ پژوهان روشن می سازد.
به هر حال نباید فراموش کرد دکتر مصدق با قصد و هدف خدمت به مردم و میهن خویش، گام در مسیر ملی شدن صنعت نفت نهاد و در حد وسع و توان خویش در این راه کوشید. بنابراین اینک مروری بر عملکردها و موضع گیری های نخست وزیر دوران نهضت ملی، نه از باب تخطئه یا نادیده گرفتن تلاش های او به عنوان یکی از شخصیت های برجسته تاریخ معاصر کشورمان بلکه از زاویه عبرت آموزی از تاریخ پرفراز و نشیب این سرزمین است تا مبادا در چرخه تکرار گرفتار آییم.
عباس سلیمی نمین مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید