سه شنبه, ۱۳ آذر, ۱۴۰۳ / 3 December, 2024
مجله ویستا


بهار را صدا نکن...


بهار را صدا نکن...
بهار را صدا نكن، پنجره را نگشا، پرده را كنار نزن، قلم را از دست زمین مگذار، هنوز مانده است تا به بهار برسیم. گوشه ای بنشین، كاغذی و قلمی و خودت باش و حرف هایی كه هیچ گاه جرأت گفتن اش نبوده است.
خودت باش و خدای خودت و آن صداقتی كه عمری از كوله بارت حتی شاید فرصت توجه به آن را نداشته ای.
یك سال دیگر گذشت. یك سال با تمام اخبار و گزارش ها و غصه ها و لبخندها و شادی ها و...، اما در میان هیاهوی این شهر شلوغ، در میان این كوچه های پرازدحام، در میان آپارتمان های كوچك و بزرگ، در میان آدم هایی كه از كنارمان می گذرند، در میان هزار صدای شنیده و ناشنیده و... عبور كردیم به امید رسیدن به بهار، بهاری كه شاید به خیلی از دل هایی كه خانه تكانی نكرده اند، سر نزند. ای كاش به جای این همه تكاپو برای خانه تكانی خانه ها، نخست سری به دل های پرغم و غبارآلودمان می زدیم. این همه گرفتگی و تیرگی را با دعای خیری و قدمی در راه «او»، صفا می دادیم و عطر هزار هزار شاخه گل را بر جانمان می افشاندیم و بعد از آن كنار هفت سین هایمان می نشستیم و یا مقلب القلوب می گفتیم و یا مقلب الابصار می شدیم و یا محول الاحوال زندگی می كردیم.
امسال با تمام شنیده های شاد و غمگین اش گذشت، امسال چوب خط دیگری باید بر دیوار كاهگلی خاطره هایمان بكشیم و برای سفر آماده شویم. فرصت ها كم هستند، هیچ اعتبار و تضمینی نیست كه بهار دیگری را ببینیم. شاید امسال آخرین بارمان باشد، شاید دیگر نباشیم تا خیلی از كارهای مانده را به اتمام برسانیم. شاید زمان برای دلجویی از آنها كه آزرده شان كرده ایم تنگ باشد و...
باید حركت كرد و خود را به آنها رساند آنهایی كه دلشان در پی نگاه ما مانده است و منتظرند كه...
●●●سالی را با سختی گذراندیم. سالی را با شما و در كنار شما با غصه و غم گذراندیم. سالی را با اندوه های كوچك و بزرگ تان سپری كردیم. هزار حرف ناگفته بین ما و نگاه های شما گذشت، هزاره آه بی صدا برای شما كشیدیم و حالا شاید از فرارسیدن سال نو ترس برم داشته است كه نكند سال دیگر هم باشند آدم ها و زنان تنها و كودكان بی پناه شان در كنج یك كوچه بن بست. سالی است، شاید سالهاست كه هرچه رفته ایم كوچه های بن بست دیده ایم و به خاطر این همه تنهایی دلمان سوخته و بی قرار شده ایم.
می گویند بهار را باید آرزو كرد و من آرزو می كنم برای آنهایی كه خسته اند، برای آنها كه در راه مانده اند، برای آنها كه گوشه كوچه بن بست شكسته اند، برای آنها كه رد اشك روی گونه هایشان خشك شده است، برای آنها كه هیچ كس جرأت شنیدن حرف هایشان، تنهایی شان و غم شان را ندارد، برای آنها كه دیده نشده اند، برای آنها كه...
برای آنهایی كه پشت این میز یك سال بوده اند و هر روز بهار را ذره ذره از دلشان جدا و تقدیم كرده اند هم آرزو دارم، ای كاش بهارشان به وسعت دل و روح شان بزرگ شود.بهار من ای كاش سهم تمام زردی های شما باشد. ای كاش تمام زردی هایتان به جای سرخی های گوشه و كنار دل من بنشیند و سرخی های من هزارهزار بار تقدیم شما شود چرا كه غم مردم خوردن و كاری از دست بر نیامدن سخت تر و بزرگ تر از غصه های خودمانی است.
مریم سامانی
منبع : روزنامه ایران